• Facebook
  • Twitter
  • Rss
  • Plus

14 معصوم و اولیاء

علی اکبر (ع) در آخرین لحظه به حسین (ع) چه گفت

در آخرین دقائق، على اکبر علیه‌السلام صدا زد: «یا أَبَتاهُ السَّلامُ عَلَیْکَ هذا جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ قَدْ سَقانِی بِکَأْسِهِ الْأَوْفى‏ وَیُقْرِئُکَ السَّلامَ وَ یَقُولُ: عَجِّلْ الْقُدُومَ إِلَیْنا فَإِنَّ لَکَ کَأساً مَذْخُورَةً» سلام بر تو یا أبتاه (خداحافظ پدرجان)، این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و بر تو سلام مى‏‌رساند و مى‏‌گوید در آمدنت به نزد ما شتاب کن، که براى تو جامى از شراب بهشتى ذخیره نموده‏‌‌ام. آنگاه فریادى زد و به شهادت رسید. (مقاتل الطالبین، ص 52 ؛ بحارالانوار، ج 45 ص 44)

امام علیه‌السلام با شنیدن صداى على اکبر علیه‌السلام چون بازشکارى خود را کنار پیکر غرقه به خون فرزندش رساند.

بنا به نقل سید بن طاووس: «فَجاءَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ، وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّهِ» امام علیه‌السلام بر بالین على اکبر حاضر شد و صورت به صورت فرزندش نهاد. (لهوف، ص 167)

علی اکبر (ع) در میدان نبرد چگونه بود ؟

در این هنگام على اکبر بر سپاه اموى حمله کرد در حالى که این رجز را مى‏‌خواند:

أنَا عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ / نَحْنُ وَ بَیْتِ اللَّهِ اوْلى‏ بِالنَّبِىِ‏

وَاللَّهِ لَایَحْکُمُ فِینَا ابْنُ الدَّعِىِّ / أَطْعَنُکُمْ بِالرُّمْحِ حَتّى‏ یَنْثَنی‏

أَضْرِبُکُمْ بِالسَّیْفِ أَحْمی عَنْ أبی / ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمِىٍّ عَلَویّ‏

منم على، پسر حسین فرزند على، به خانه خدا سوگند! ما به رسول خدا از همه کسى سزاوارتریم.

به خدا سوگند! پسر زیاد را نمى‌‏رسد که درباره ما حکم کند. آنقدر با نیزه بر شما بزنم تا کج شود، در حمایت از پدرم، با شمشیر بر شما ضربت فرود آورم ضربتى چون ضربت جوان هاشمى علوى.

پس از آن بر سپاه دشمن تاخت و بسیارى از آنان را به هلاکت رساند به گونه‏‌اى که دشمن از کثرت کشته‌‏شدگان به فغان آمد.

با آن که تشنگى بر آن حضرت چیره شده بود یکصد و بیست نفر را به خاک افکند، و در حالى که زخم‌‏هاى زیادى برداشته بود، نزد پدر آمد و عرض کرد: «یا أبَهْ! ألْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی، وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ أَجْهَدَنی، فَهَلْ إِلى‏ شَرْبَةٍ مِنْ ماءٍ سَبِیلٌ أَتَقَوّى‏ بِها عَلَى الْأَعْداءِ»

پدر جان! تشنگى مرا از پاى درآورد و سنگینى سلاح ناتوانم ساخت. آیا جرعه آبى هست که بتوانم بنوشم و به جنگ ادامه دهم؟!

امام علیه‌السلام فرمود: «یا بُنَىَّ یَعِزُّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ عَلى‏ عَلِىٍّ وَ عَلى‏ أَبیکَ، أَنْ تَدْعُوهُمْ فَلا یُجیبُونَکَ، وَ تَسْتَغیثَ بِهِمْ فَلا یُغیثُونَکَ، یا بُنَىَّ هاتِ لِسانَکَ»

پسر جان! چقدر بر حضرت محمّد و على و پدرت، ناگوار است که آنان را بخوانى ولى پاسخى به تو ندهند و از آنان یارى بطلبى ولى یاریت نکنند. اى فرزندم! زبان خود را نزدیک آر!

آنگاه ‏امام علیه‌السلام زبان على‏اکبر را در دهان گرفت و مکید و انگشتر خود را به او داد و فرمود: «خُذْ هذَا الْخاتَمَ فی فیکَ وَ ارْجِعْ إِلى‏ قِتالِ عَدُوِّکَ، فَإِنّی أَرْجُو أَنَّکَ لا تُمْسی حَتّى‏ یَسْقِیَکَ جَدُّکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفى‏ شَرْبَةً لا تَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً»

این انگشتر را در دهانت بگذار و به نبرد با دشمن بازگرد امیدوارم که هنوز به شب نرسیده جدّت رسول خدا با جامى سرشار از شربت بهشتى تو را سیراب سازد، به گونه‏‌اى که پس از آن هرگز تشنه نگردى! (اعیان الشیعه، ج 1 ص 607 ؛ فتوح ابن اعثم، ج 5 ص 207 ؛ بحارالانوار، ج 45 ص 42)

على اکبر علیه‌السلام به میدان بازگشت و همانند پدر و جدش على مرتضى علیه‌السلام در هنگام نبرد بر یمین و یسار لشکر کوفه حمله مى‏‌نمود و به هر سو رو مى‏‌کرد جمعیت انبوهى از او مى‏‌گریختند یا به خاک مى‌‏افتادند.

«مُرّة بن مُنقِد» ناجوانمردانه با نیزه‏‌اش از پشت بر او حمله کرد که على اکبر از روى زین اسب افتاد و مرّة با شمشیر بر فرق آن حضرت زد و سرش را شکافت.

دشمن خونخوار و سنگدل و وحشى اطرافش را گرفتند و با شمشیرها بدن پاکش را قطعه قطعه نمودند.

زمانی که علی اکبر اذن میدان کرد حسین (ع) چه فرمود ؟

علی اکبر، اوّلین شهید از آل ابى طالب است که روز عاشورا نزد پدر گرامى‌‌‏اش آمد و اذن میدان طلبید. امام علیه‌السلام بى درنگ به او اجازه فرمود و در همان حال ناامید از حیات او، به قامت رعنایش نگریست و باران اشک از دیدگانش فرو ریخت.
هنگامى که امام علیه‌السلام به چهره نورانى فرزندش «على اکبر» نگریست، سر به سوى آسمان برداشت و عرض کرد:

«اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلى‏ هؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلامٌ اشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، کُنَّا إِذَا اشْتَقْنا إِلى‏ نَبِیِّکَ نَظَرْنا إِلى‏ وَجْهِهِ، اللَّهُمَّ امْنَعْهُمْ بَرَکاتِ الْأَرْضِ، وَ فَرِّقْهُمْ تَفْریقاً، وَ مَزِّقْهُمْ تَمْزیقاً، وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً، وَ لا تُرْضِ الْوُلاةَ عَنْهُمْ أَبَداً، فَإِنَّهُمْ دَعَوُونا لِیَنْصُرُونا ثُمَّ عَدَوا عَلَیْنا یُقاتِلُونَنا».

خدایا! بر این گروه ستمگر گواه باش که اینک جوانى به مبارزه با آنان مى‌‏رود که از نظر صورت و سیرت و گفتار، شبیه‏‌ترین مردم به رسول تو، حضرت محمّد صلى الله علیه و آله است. ما هر زمان که مشتاق دیدار پیامبرت مى‏‌شدیم، به چهره او مى‏‌نگریستیم. خدایا! برکات زمین را از آنان دریغ‌‏دار، و اجتماع آنان را پراکنده و متلاشى ساز و آنان را گروه‌‏هاى مختلف و متفاوتى قرار ده، و والیان آنها را هیچگاه از آنان راضى مگردان! که اینان ما را دعوت کردند تا به یارى ما برخیزند ولى اینک ستمکارانه به جنگ با ما برخاستند».

امام علیه‌السلام رو به عمر بن سعد کرده، فریاد زد:

«مالَکَ؟ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ! وَ لا بارَکَ اللَّهُ لَکَ فِی أَمْرِکَ، وَ سَلَّطَ عَلَیْکَ مَنْ یَذْبَحُکَ بَعْدی عَلى‏ فِراشِکَ، کَما قَطَعْتَ رَحِمی وَ لَمْ تَحْفَظْ قَرابَتی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله»

خدا نسل تو را ریشه کن کند و به هیچ کارت برکت ندهد و بر تو کسى را چیره سازد که سرت را بعد از من در بستر از تن جدا سازد، همان گونه که تو رشته رحم مرا قطع کردى، و پیوند مرا با رسول خدا نادیده گرفتى!».

آنگاه امام با صداى رسا این آیه را تلاوت کرد: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى‏ آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»؛ خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد، آنها فرزندان (و دودمانى) بودند که (از نظر پاکى و تقوى و فضیلت) بعضى از بعضى دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست.

علی اکبر شبیه ترین افراد به پیغمبر (ص)

نوشته اند تا اصحاب زنده بودند،تا یک نفرشان هم زنده بود،خود آنها اجازه ندادند یک نفر از اهل بیت پیغمبر،از خاندان امام حسین،از فرزندان،برادر زادگان، برادران،عموزادگان به میدان برود.می گفتند آقا اجازه بدهید ما وظیفه مان را انجام بدهیم،وقتی ما کشته شدیم خودتان می دانید.اهل بیت پیغمبر منتظر بودند که نوبت آنها برسد.آخرین فرد از اصحاب ابا عبد الله که شهید شد،یکمرتبه ولوله ای در میان جوانان خاندان پیغمبر افتاد.همه از جا حرکت کردند.نوشته اند:«فجعل یودع بعضهم بعضا»شروع کردند با یکدیگر وداع کردن و خدا حافظی کردن،دست به گردن یکدیگر انداختن،صورت یکدیگر را بوسیدن.

از جوانان اهل بیت پیغمبر اول کسی که موفق شد از ابا عبد الله کسب اجازه کند، فرزند جوان و رشیدش علی اکبر بود که خود ابا عبد الله در باره اش شهادت داده است که از نظر اندام و شمایل،اخلاق،منطق و سخن گفتن،شبیه ترین فرد به پیغمبر بوده است.سخن که می گفت گویی پیغمبر است که سخن می گوید.آنقدر شبیه بود که خود ابا عبد الله فرمود:خدایا خودت می دانی که وقتی ما مشتاق دیدار پیغمبر می شدیم،به این جوان نگاه می کردیم.آیینه تمام نمای پیغمبر بود.این جوان آمد خدمت پدر،گفت:پدر جان!به من اجازه جهاد بده.در باره بسیاری از اصحاب،مخصوصا جوانان،روایت شده که وقتی برای اجازه گرفتن نزد حضرت می آمدند،حضرت به نحوی تعلل می کرد(مثل داستان قاسم که مکرر شنیده اید)ولی وقتی که علی اکبر می آید و اجازه میدان می خواهد، حضرت فقط سرشان را پایین می اندازند.جوان روانه میدان شد.

کامل ترین روایت قحط آب بر روی حسین (ع) و اهل حرمش

در واقعه کربلا، آب و تشنگی از برجستگی ویژه ای برخوردار است، چنان که تا حدّی دیگر وقایع، تحت تأثیر آن قرار گرفته اند و بخش قابل توجهی از گفتوگوی بین دو سپاه بر سر آب بوده; به طوری که مظلومیت امام حسین(علیه السلام) و سنگدلی دشمن از همین امر معلوم می گردد.
اهمیت آب در کربلا چنان بود که حتی نزاع بر سر آن، چند روزی قبل از عاشورا آغاز شد و تا پایان جنگ در روز عاشورا ادامه داشت و حتی اگر صحیح تر بگوییم مسئله آب و تشنگی با مأموریت مسلم آغاز شد. چنان که بنابر روایتی، او در مسیر خود از مدینه به کوفه به رغم اینکه دو راهنما داشت; ولی راه خود را گم کرد و دو راهنمای او نیز از شدّت تشنگی جان دادند.1

مسلم نیز بعد از آنکه در کوفه مجروح و دستگیر شد، به رغم اینکه در آستانه قصرِ دار الحکومه قدح آبی به او دادند; ولی به سبب شدّت خون ریزیِ دهان، نتوانست آن را بیاشامد و سر انجام با لب تشنه شهید شد.2 شهدای کربلا هم به ویژه آنهایی که متأخرتر
شهید شدند با لب تشنه به جوار حق آرمیدند. از این رو است که این بخش واقعه کربلا دل هر خواننده و شنونده را می سوزاند.
با یک نگاه اجمالی به نوحه ها و مرثیه هایی که پیرامون واقعه کربلا سروده شده، می توان دریافت که بخش قابل توجهی از آنها درباره آب و تشنگی است. بنابر این ما در این مقاله مختصر می کوشیم ـ با استفاده از منابع ـ مسئله آب و تشنگی حسین(علیه السلام) و یارانش را مورد بررسی قرار دهیم. قبل از ورود به متنِ مقاله، توجه به این نکته ضروری است که ما با استناد به منابع، می توانیم ممانعت از رسیدن آب به خیمه های امام حسین(علیه السلام) را و نه تشنگی مفرط ایشان و یارانش را نفی کنیم و این حکایت از هنر نظامی امام حسین(علیه السلام) در جهت آرامشِ خاطر یاران و خانواده اش و نیز ارتقا روحیه آنها در برابر دشمن دارد.
آب به عنوان حربه نظامی
آن چه موجب شگفتی است، این است که بشر در طی قرن ها، آب را که گوهر گرانبهای الهی، مایه حیات و پیام آور شادی، نشاط و صلح و صفاست همواره در جهت نابودی انسان ها و ویرانی بلاد به کار گرفته است و بدین وسیله هزاران جنبنده را از فرط قحطِ آب به دیار نیستی فرستاده و هزاران شهر و روستا را به ویرانی مهلِک مبدل نموده است. بنابراین شکی نیست که دشمنان اسلام و مسلمین نیز هم چون دیگر دشمنان بشریت از آن به عنوان حربه نظامی استفاده کرده اند.
انقلابیونی که در سال 35 هجری عثمان را در خانه اش محاصره کردند، مانع از رسیدن آب به وی شدند تا اینکه علی(علیه السلام)با تلاش فراوانی آب مورد نیاز وی را به وسیله حسنین(علیهما السلام)برای او فرستاد.3 معاویه که احیا کننده خوی و خصلت و کینه های دوران جاهلیت بود، کوشید که در جنگ صفین از آب به عنوان حربه جنگی استفاده کند، از این رو نخست بین سپاهیان
امیرالمؤمنان(علیه السلام) و منابع آب مانع ایجاد کرد، ولی علی(علیه السلام) که سمبل اسلام بود به محض اینکه بر منابع آب دست یافت، سپاهیان معاویه را از آب منع نکرد.4
امام حسین(علیه السلام) نیز همانند جدّ و پدرش نه تنها از آب به عنوان حربه نظامی استفاده نکرد; بلکه از آن در جهت ارائه چهره واقعی اسلام و پیوند بین مسلمین بهره گرفت. او هنگامی که در منزل شراف با سپاهیان کوفه به فرماندهی حُر بن یزید ریاحی رو به رو شد; در حالی که آنها از فرط تشنگی به ستوه آمده بودند، امام(علیه السلام) به یارانش دستور داد از آبی که همراه داشتند به آنها بدهند، تا آنجا که سپاهیان و چهار پایان آنان سیراب شدند. و بنابر روایتی، امام حسین(علیه السلام) خود در نوشاندن آب به آنها کمک می کرد;5 ولی دشمنان آن حضرت که اهداف جاهلیت را تعقیب می کردند در بَدوِ اَمر برای اعلان جنگ از حربه آب استفاده نمودند. چنان که عبیدالله بن زیاد طی نامه ای از حُر می خواهد که امام حسین(علیه السلام)را در سرزمینی بدون پناهگاه و آب و آبادی فرود آورد.6 و همین که امام حسین(علیه السلام) در سرزمین کربلا فرود آمد و مستقر گردید; عمر بن سعد از سوی عبیدالله بن زیاد مأموریت یافت که بین امام حسین(علیه السلام)و آب حایل گردد. ابو حنیفه دینوری در این باره می نویسد: «ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت که از حسین(علیه السلام) و یاران او آب را باز گیرد و نباید یک جرعه آب بنوشد، هم چنان که این کار را
نسبت به عثمان بن عفان پرهیزکار انجام دادند».7 عمر بن سعد مأموریت حفاظت از آب را به عمرو بن حجاج زبیدی به همراه پانصد سوار واگذار کرد. آنان از روز هفتم تا دهم محرّم یعنی پایان جنگ با جدّیت تمام از شریعه فرات حفاظت می نمودند که مبادا امام حسین(علیه السلام)و یارانش از آن، آب بَردارند.8 آنها نه تنها بین امام حسین(علیه السلام) و آب حایل شدند; بلکه با به راه انداختن جنگ روانی بر آثار ناشی از تشنگی و فقدان آب افزودند، به طور مثال: عبدالله بن حصین ازدی که از قبیله بجیله بود ندا داد: «ای حسین آیا این آب را می بینی که مانند قلب آسمان صاف است تو یک قطره از آن را نخواهی چشید تا آنکه از تشنگی بمیری».9 شمر نیز از جمله کسانی بود که در رابطه با آب به امام حسین(علیه السلام) زخم زبان می زد.10
عمر بن سعد هم افزون بر آن که عمرو بن حجاج زبیدی را نگهبان آب کرد، شخصی را نیز مأمور نمود که ندا دهد: «ای پسر فاطمه(علیها السلام) و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تو از این آب یک قطره نچشی تا آن وقت که طعم مرگ را بچشی یا به حکم عبیدالله گردن نهی».11
از جمع بندی مطالب بالا می توان اهداف دشمن را از بستن آب به روی امام حسین(علیه السلام) در موارد زیر بیان نمود:
نخست اینکه: آنها از آب به عنوان حربه مؤثرِ نظامی استفاده می کردند، بدان معنا که با
شدّت تشنگی که بر امام حسین(علیه السلام)و یارانش تحمیل کردند، می خواستند توان نظامی آنها را پایین آورده و در جبهه نظامی به شکست بکشانند.
دوم آنکه: با توجه به حضور زنان و فرزندان در اردوی امام حسین(علیه السلام) که در برابر سختی و کمبودها زودتر تحت تأثیر قرار می گرفتند، دشمن می خواست از این طریق با بر پا کردن جنگِ روانی امام(علیه السلام) و یارانش را به تسلیم وادار نماید.
سوم اینکه: بنی امیه که به عنوان خون خواهان عثمان به پیروزی غیر قابل تصوری دست یافته بودند به لطایف الحیل کوشیدند آن واقعه فتنه انگیز را دوباره احیا کنند و از طریق برانگیختن احساس ها بار دیگر از آن استفاده لازم را ببرند. از این رو دوباره از محاصره خانه عثمان و نرسیدن آب به آن سخن به میان آوردند، گویا امام حسین(علیه السلام) و یارانش مسبّب آن بوده اند! بنابراین تشنگی عثمان را بهانه ای برای جلوگیری از استفاده امام حسین(علیه السلام) و یارانش از آب کردند.
تلاش های امام حسین(علیه السلام) برای تأمین آب
منعِ آب از امام حسین(علیه السلام) حقیقتی است که نه تنها مورخان از آن یاد کرده اند; بلکه امام زمان(عج) نیز در زیارت ناحیه مقدسه به آن اشاره نموده، می فرماید: «فمنعوک الماء ووُرودَهُ» «پس آب و ورود بر آن را از تو منع کردند» آن چه مسلّم است سپاهیان کوفه از روز هفتم محرم به طور جدّی مانع از دستیابی امام حسین(علیه السلام) به آب شدند. بنابراین، آن چه مربوط به تشنگی امام(علیه السلام) و یارانش به ویژه فرزندان و زنان می شود مربوط به سه روزِ پایانی، یعنی از هفتم تا دهم محرم است و در این فاصله امام حسین(علیه السلام)به طرق گوناگون آب مورد نیاز اردوی خویش را تأمین می کرده است. بنابر روایت ابن اعثم کوفی و ابن شهرآشوب، امام حسین(علیه السلام) در جلویِ خیمه چاهی حفر کرد که آب گوارایی داشت.12 ابن اعثم کوفی در این باره اظهار می دارد که: «چون عطش بر ایشان غالب گشت امیر المؤمنین حسین(علیه السلام) تَبری برگرفت و از آن جانب
که خیمه زنان بود از سوی قبله نوزده گام برفت، پس زمین را بکَند. چشمه آب ظاهر شد، آبی به غایت گوارا و شیرین، اصحاب را فرمود تا آب بخورند و مشک ها پر آب کردند و بازگشتند. بعد از آن آب فرو خورد و غایب شد و دیگر آن چشمه را ندیدند».13
حفر چاه با آبی گوارا به دست مبارک امام حسین(علیه السلام) ـ با توجه به مقام امامت آن حضرت ـ امری طبیعی بود; زیرا بنابر روایتی، مردم آن عصر بین آن حضرت و گوارایی و برکت آب، ارتباطی معنادار قایل بودند. بنابر روایت ابن عساکر، امام حسین(علیه السلام) هنگامی که از مدینه به مکه می رفتند با عبدالله بن مطیع برخورد کردند که در حال حفر چاهی بود. ابن مطیع به امام حسین(علیه السلام) عرض کرد: «این چآه را من به آب رساندم و امروز ابتدای آب است که با دَلو برای ما خارج می شود، پس ای کاش برای ما در آن از خدا برکت می خواستی». امام حسین(علیه السلام)فرمودند: از آب آن بیاور; وی نیز چنین کرد و آن حضرت آشامید و مضمضه نمود. سپس آب را به چاه برگرداند. پس آن چاه گوارا و زیاد شد.14
این امر درباره سایر ائمه(علیهم السلام) نیز صادق است; چنان که شیخ صدوق و ابن شهرآشوب از
ابوالصلت روایت کرده اند که «وقتی امام رضا(علیه السلام) به نزد مأمون می رفت چون به ده سرخ رسید، گفتند: یابن رسول الله ظهر شده است، نماز نمی گزارید؟ پس فرود آمد و آب طلبید; گفتند که آب همراه نداریم. پس به دست مبارک خود زمین را کاوید آن قدر آب جوشید که آن حضرت و هر که با آن حضرت بود وضو ساختند و اثرش تا امروز باقی است.»15
نتیجه، اینکه امام حسین(علیه السلام)وقتی که مشاهده کردند که دشمن بین او و آب حایل شده، آب مورد نیاز اردوی خود را از طریق حفر چاه تأمین نمودند و این از گزارشی که برای عبیدالله
بن زیاد فرستاده اند به خوبی معلوم می شود. او طی نامه ای به عمر سعد می نویسد: «اما بعد به من چنان رسانیده اند که حسین(علیه السلام) و یاران او چاه ها فرو برده اند و آب برمی دارند، لهذا ایشان را هیچ فرو ماندگی نیست. چون بر مضمون نامه وقوف یابی باید که حسین بن علی(علیه السلام) و یاران او را از کندن چاه منع کنی و نگذاری که پیرامون آب گردند».16
ما مدرکی دال بر اِقدام عمر بن سعد مبنی بر پُر کردن چاهِ حفر شده از جانب امام حسین(علیه السلام)نداریم; اما از طرفی شاهد آن هستیم که امام حسین(علیه السلام) 30 تن از سواران و 20 تن از پیادگان سپاه خود را به فرماندهی برادرش حضرت عباس(علیه السلام)جهت آوردن آب به سوی فرات فرستاده و آنها با درگیری مختصر با محافظان آب موفق شدند 20 مَشک آب برای امام حسین(علیه السلام)و یارانش بیاورند.17 بنابراین برای ما به درستی معلوم نیست که سرنوشت چاه، چه شده است و به روایت ابن اعثم کوفی هم که می گوید آن چشمه ناپدید شد نمی توان چندان اعتماد کرد; زیرا که کَندن چاه برای امام حسین(علیه السلام) و یارانش چندان کار مشکلی نبود; چون
آنها در مدت کوتاهی خندق بزرگ و عمیقی را در اطراف خیمه ها حفر کردند.18 و از طرفی هم بنابر روایتی، امام حسین(علیه السلام) و برخی از یارانش صبح روز عاشورا به نظافت و زایل کردن موهای بدن خویش پرداختند.19 پس معلوم می شود که تا صبح عاشورا امام حسین(علیه السلام) و یارانش دارای آب کافی بوده اند; چرا که اگر آب کافی نمی داشتند از آن برای نظافت استفاده نمی کردند تا خود، فرزندان و زنان را در تنگنا قرار دهند. ولی تأثیرهای ناشی از بستن آب، رفته رفته بر اردوی امام حسین(علیه السلام) به ویژه زنان و کودکان سایه افکنده بود. از این رو برخی از
یاران امام حسین(علیه السلام)، زبان به اعتراض و سرزنش مردم کوفه گشودند که ذکر نمونه ای از آنها می تواند بیانگر شرایط سختی باشد که امام(علیه السلام)و یارانش در آن بسر می بردند. حُرّ و بریر بن حضیر همدانی در این باره خطاب به سپاهیان کوفه می گویند: «وی را با زنان و کودکان خُردسال و یارانش از آب روان فرات که یهودی و مجوسی و نصرانی می نوشند و خوک ها و سگان روستا در آن می غلطند، ممنوع داشته اید که هم اکنون از تشنگی از پا درآمده اند.»20
همان گونه که گفتیم از سرنوشت چاهِ آبِ حفر شده جلوی خیمه ها اطلاعی نداریم; ولی از یک سو تلاش امام حسین(علیه السلام)و یارانش به ویژه حضرت عباس(علیه السلام) برای کسب آب و از سوی دیگر تشنگی یاران و خانواده آن حضرت برای ما روشن می سازد که گرچه اندک ذخیره آبی در خیمه ها بوده، امّا از چاه آب، دیگر خبری نبوده است و ناچاریم که نظر ابن اعثم کوفی را بپذیریم و چون دلیلی برای آن نداریم مجبوریم که بگوییم شاید این یک معجزه و یا امتحانی برای یاران و خاندان حسین(علیه السلام)بوده است.
آن چه مسلّم است، امام حسین(علیه السلام) و یارانش به سبب اشتغال به جنگ و فعالیت بسیار در روز عاشورا از یک سو، به آب زیادی نیاز داشتند و از سوی دیگر نمی توانستند آب مورد نیاز را تأمین کنند; از این رو بود که از نظر آب در تنگنای شدیدی قرار گرفتند و به احتمال زیاد ذخیره
آب خود را برای فرزندان و زنان حفظ می کردند. از این رو بود که اکثر یاران امام حسین(علیه السلام) به سبب رعایتِ حال زنان و کودکان تشنگی را تحمل کرده و سرانجام با تشنگی به شهادت رسیدند. بنابر نقلِ ابن شهرآشوب، علی اکبر که از شدّت مبارزه با دشمنان، تشنگی بر او عارض شده بود به سوی پدر آمد و طلب آب کرد; او گفت که به دست جدّت آب می نوشی.21
بنابر روایتِ ابن شهرآشوب حضرت عباس(علیه السلام) که علمدار حسین(علیه السلام) بود و مقام سقّایی داشت جَهت آوردن آب به سوی فُرات رفت، ولی دشمنان دست راست و چپ او را قطع کرده
و سپس با عمود آهنی او را کشتند; امّا او از مشک و برداشتن آب از فرات ذِکری نمی کند.22 از روایت دیگرِ او که می نویسد، امام حسین(علیه السلام) به فاصله بین شط فرات و عائله خود می نگریست و می گریست برمی آید که تشنگی به فرزندان او نیز عارض شده بود.23 ولی باز هم از روایت ابوحنیفه دینوری که می نویسد: «امام حسین(علیه السلام) در لحظات آخر از فرط تشنگی قدح آبی خواست و چون آن را به دهان نزدیک ساخت، حصین بن نمیر، تیری بر آن حضرت زد که به دهانش خورد و مانع از آشامیدن شد و امام قدح را رها فرمود».24 می توان دریافت که هنوز در خیمه ها آبی بوده که قدحی از آن را به امام حسین(علیه السلام) داده اند، زیرا که به طور قطع دشمن به امام آب نمی داد. و از روایت علامه مجلسی که می نویسد، وقتی حضرت عباس(علیه السلام)از برادرش امام حسین(علیه السلام) اجازه نبرد گرفت، امام از وی درخواست کرد که کمی آب برای کودکان بیاورد و او نیز صدای العطش آنها را شنید، برمی آید که در این لحظات واپسین، آخرین ذخیره آب آنها تمام شده است و بر اساس همین روایت، حضرت عباس(علیه السلام) نیز موفق به آوردن آب نشد.25 بنابراین امام(علیه السلام)تا لحظات پایانی، لحظه ای از جنگ با محافظان آب غافل نشد. بنابر روایت شیخ مفید امام حسین(علیه السلام) و حضرت عباس(علیه السلام) همزمان به سوی فرات به دشمنان و محافظین آب حمله کردند که امام(علیه السلام) از ناحیه چانه زخمی شد و حضرت عباس(علیه السلام)به شهادت رسید.26
از روایت ابو مخنف برمی آید که بار دیگر امام حسین(علیه السلام)موفق شد وارد شریعه فرات شود ولی همین که آمد آب بیاشامد، یکی از دشمنان فریاد زد که به خیمه ها حمله کرده اند. بنابراین امام(علیه السلام) آب ننوشید و بازگشت.27
همان گونه که مشاهده نمودید، بخشی از نیرو و فکر امام(علیه السلام) و یارانش متوّجه تأمین آب گردید و دشمن تا حدودی از ضربات سهمگین و نابود کننده آنان در امان ماند.
تذکر نکته ای در باب شهادت کودکِ شیرخوارِ امام حسین(علیه السلام) ضروری است و آن این است که هیچ یک از منابع معتبر اشاره ای نکرده اند که امام حسین(علیه السلام) فرزند خود را روی دست گرفت و در مقابل سپاه دشمن ایستاد و از آنها برای وی آب طلبید. آن چه در منابع معتبر آمده است، این است که این کودک در دامان پدر به هنگام وداع مورد اصابت تیر قرار گرفت و به شهادت رسید. ابو حنیفه دینوری در این باره می نویسد: «امام حسین(علیه السلام) در لحظات آخر که تنها می جنگید کودک کوچک خود را خواست و او را در دامن نشاند. مردی از بنی اسد او را هدف تیری بلند قرار داد و در دامن پدر شهید کرد».28 روایت مورخان دیگر نیز با تغییرهای اندکی همانند روایت دینوری است.29
نتیجه گیری
دشمن برای به تسلیم در آوردن امام حسین(علیه السلام) و خانواده اش از حربه آب با نهایت شقاوت و سنگدلی استفاده کرد; ولی با تدبیر امام(علیه السلام) و مقاومت اصحاب و صبر زنان و کودکان، هرگز نتوانست توفیقی حاصل کند و به رغم فشار تشنگی بر امام(علیه السلام)، یاران و خانواده اش، هرگز سر تسلیم فرود نیاوردند و قهرمانانه و تشنه لب با عزت نفس به شهادت رسیدند و از این طریق نیز دشمن را سر در گُم و مستأصل نمودند.

 

نگاهی به دروان حیات و زندگانی حضرت علی اکبر (ع)

حضرت علی اكبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1)سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.

پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)

او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد .

ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت كرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.

بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است. (3)

نقل است روزی علی اكبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اكبرسئوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوك؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت كند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.

درباره شخصیت علی اكبر(ع) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (4)

در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:

« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم.

بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.(5)

این قول مبتنی بر این است كه وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و كوفه تربیت و رشد و كمال یافت.

امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.

به هر روی علی اكبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می كرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می كند: هنگامی كه اباعبد الله الحسین علیه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا می كرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مكاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اكبر(ع) در كنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده كلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این كاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكی نداریم،

گفتنی است، با این كه حضرت علی اكبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نكرد، بلكه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:

أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ

أضربكَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ

وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحكُمُ فینا ابنُ الدّعی

وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیكَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. (7)

علی اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مباركش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوك نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.

 

امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناك و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی كه سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:
ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدك العفا.(8)(فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)

در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.(9)

اما از این كه وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا كوچك تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر این كه وی از جهت سن كوچك تر از علی اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لی اخ یقال له علیّ اكبر منّی قتله الناس ...(10)

مقبره حضرت علی اكبر علیه السلام در كربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از وعلی علی ابن الحسین ، آقا علی اكبر علیه السلام می باشد.

باب الحوائج بزرگترین سند مظلومیت

«علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت …چشم تاریخ، هیچ وزنه ‏ای را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینی ندیده است.» علی اصغر را«باب الحوائج» می ‏دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست. .

چگونگی شهادت کودک شیر خوار حسین (ع)

علی اصغر یکی از فرزندان امام حسین«ع» است که شیر خوار بود و از تشنگی، روز عاشورا بی تاب شده بود امام، خطاب به دشمن فرمود:از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی ‏بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟ در«نفس المهموم»آمده است که فرمود:«ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل» در حال گفتگو بود که تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید. امام حسین«ع» خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید. مرقد مطهر حضرت علی اصغر در کربلا نزدیک قبر امام حسین علیه السلام در کنار شهدای دیگر کربلا است.

شناسنامه حضرت علی اصغر علیه السلام

عبدالله بن حسین علیه السلام که به علی اصغر معروف است فرزند امام حسین علیه السلام است. مادرش رُباب دختر اِمْرَءُ الْقَیْس و خواهرش سکینه می ‏باشد. عبداللّه‏ در مدینه متولد شد.

در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: «السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الأسدی». و در یکی از زیارتنامه‏ های عاشورا آمده است:«و علی ولدک علی الأصغر الذی فجعت به» از این کودک،با عنوانهای شیرخواره،شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و...یاد می ‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده می ‏شود.

وقایع روز هفتم محرم سال 61

کربلا....سه شنبه هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند.

Home14 معصوم و اولیاء Top of Page
Zo2 Framework Settings

Select one of sample color schemes

Body

Background Color
Text Color
Link Color
Background Image

Top Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Header Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainmenu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Slider Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainframe Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Menu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image
Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image