• Facebook
  • Twitter
  • Rss
  • Plus

70 دلنوشته‌ی شهدا برای امام زمان(عج) ویژگی

شهریور 20
رای دادن به این مورد
(0 آرا)

(بسم الله الرحمن الرحیم)
برماست که از این انقلاب الهی و اسلامی خویش، به خوبی محافظت کرده و آن را به انقلاب جهانی مهدی(عج) متصل بگردانیم.

جملات زیر بخش هایی از وصیت نامه تعدادی از شهدای 8 سال دفاع مقدس است که پیرامون امام زمان(عج) بیان شده است. شاید با خواندن این جملات بتوان عمق اعتقاد شهدا به منجی آخر الزمان و هدف آن ها از جنگ را دریافت. و شاید این دلنوشته ها که عاری از تکلُف و ریا هستند بتواند راه را برای ما که باز مانده ایم بهتر بنمایاند. اما هر چه هست ارزش یک بار خواندن را دارد...

************************
ای ملت مبارز و مسلمان! دعای فرج را زیاد بخوانید، زیرا که امام زمان(عج) خودش فرموده این دعا را بسیار دوست دارم. شهید مجتبی عالم کار

***

ای کسانی که «یابن‏الحسن» و «یابن الزهرا» می‏گویید و عاشق مهدی هستید! مهدی(عج) در بیابان‏های خونرنگ خوزستان که در هر وجبش، گلی پرپر شده. مهدی(عج) در میان چادرهای رزمندگان است، مهدی(عج) پیشاپیش سربازانش است. شهید مجید محمدزاده

***

ما، در دوران غیبت امام دوازدهم مهدی (عج) تعالی فرجه زندگی می‏کنیم و خود را آماده‏ی ظهور امام می‏کنیم. دشمن نمی‏خواهد این را ببیند و حمله‏ ور شده است بر حکومت اسلامی ما و می‏خواهد این غنچه‏ی تازه سر برآورده را نابود کند که نخواهد توانست تا وقتی که رهروان راه حسین (ع) در این صحنه‏ی پیکار هستند، ضربه‏ای به این انقلاب بزند. این انقلاب، زمینه ساز حکومت امام زمان(عج) است.شهید محمد اسماعیل پاسدار

***

به امید روزی هستم که امام عصر(عج)... ظهور کند و جهان را از ظلم و بیدادگری، رهایی بخشد. شهید جلیل محدثی ‏فر

***

اکنون که فجری دوباه بردمیده است ... برماست که از این انقلاب الهی و اسلامی خویش، به خوبی محافظت کرده و آن را به انقلاب جهانی مهدی(عج) متصل بگردانیم. شهید رجب حبیبی درح

***

آنان که در جبهه حضور یافتند، امام زمان(عج) را زیارت کردند از یاران امام زمان(عج) هستند ولی آنان که در جبهه نیامدند شیطان را زیارت کردند. شهید برات قرجه

***

در وقت نماز، برای فرج امام زمان (عج)... دعا کنید. شهید عیسی نیک نظر

***

کاری را انجام دهید که موجب خشنودی قلب امام زمان (عج) گردد. شهید غلامرضا عقیقی

***

من با کمال میل به این جبهه، که فرمانده‏اش امام زمان (عج) هست، می‏روم، زیرا ما امانتی از سوی خدا در این جهانیم. شهید علیرضا بهرامی

***

از خدا بخواهید که فرج امام زمان (عج) را نزدیکتر کند. شهید سیدحسن اسلامی زیدانلو

***

امید است هم مورد شفاعت امام زمان(ع) و نایبش قرار بگیرم. شهید رجبعلی نجفی

***

به جان امام دعا کنید، که امید اسلام است و همیشه انتظار فرج امام زمان(عج) را بکشید و همیشه برای فرجش دعا کنید. شهید محمدرضاهادی

***

برادران و خواهران! امام را تنها نگذارید و به جان امام دعا کنید و با دعا، فرج صاحبمان حضرت امام مهدی (عج) را از خداوند بخشنده‏ی مهربان بخواهید. شهید عباس عبداللهی

***

در آخر نمازهایتان، این شمایی که امام زمان(عج) را دوست دارید! دعا برای فرج امام بخوانید. شهید سیدعباس غفاری حسینی

***

مواظب باشید که در صحنه‏ی امتحان الهی مردود نشوید و شرمسار در قیامت نباشید که پاسخ ندهید چرا مقدمه‏ی ظهور ولی و حجت خدا را فراهم نکردید؟ شهید محمدحسین فاضلی

***

از امام امت پیروی کنید. سرپیچی از فرمان امام خمینی، سرپیچی از امام زمان(عج) است. شهید مجتبی غریب پور

***

امید آن دارم موفق و مؤید باشید و درزیر پرچم بقیه ا...(عج) به اسلام عزیز خدمت کنید. شهید علی رازقندی

***

از دعا برای ظهور امام زمان«عج» یادتان نرود. شهید محمدحسن قلی زاده

***

در مجالس مذهبی شرکت کنید. و از دعا برای ظهور امام زمان«عج» و رهبر انقلاب و رزمندگان حماسه آفرین، فراموش نکنید.شهید محمدحسن قلی زاده

***

پایدار بمانید، که این انقلاب، راه گشای حکومت مطلوب امام زمان (ع) است.شهید حسین نجفی

***

اسلام امام، اسلام مهدی«عج» است و اسلام مهدی«عج»، اسلام حق است.شهید حمیدرضا صالح پور

***

خداوندا! تحیت و سلام فراوان بر مهدی«عج» خداوند، ولی خودت را، بفرست. شهید محمد استادی‌عیلکی

***

پیام من، به عنوان یک رزمنده در هر دو جبهه این است که، تا قیام حضرت حجت«عج»، از نایب بر حقش پیروی کنید که در حقیقت رمز و پیروزی اسلام، در این است و لاغیر.شهید علی ‏اکبر ابوترابی بیناباج

***

حال در پیش شهدا و امام زمان شرمنده ‏ام، که نتوانسته‏ ام وظیفه خویش را به نحواحسن انجام دهم. شهید سیداحمد علی آبادی

***

پروردگارا، ظهور حضرت مهدی «عج» را هر چه سریع‏تر بگردان.شهید علی اخوت

***

امیدوارم که انقلاب مهدی «عج» پایدار بماند، و انقلاب امام را با انقلاب مهدی موعود پیوند دهد. شهید محمود بی قید

***

مطمین باشید، این مملکت امام زمان«عج» است. و هیچ برنامه ‏ای بدون خواست او انجام نمی‏پذیرد. شهید سعید الله‌ قایمی

***

به جای شیون، آرامش داشته باشید و برای امام زمان «عج» و نایب او خمینی عزیز و رزمندگان دعا کنید. شهید محمدرضا مظهری

***

این انقلاب ان‌شاءالله از انقلاب‏هایی است که می‏خواهد دست شما را به دست امام زمان «عج» برشاند. شهید حسین نجفی

***

تمامی وابستگان شرق و غرب باید بدانند، هرگز نخواهند توانست سد راه انقلاب شوند. چون انقلاب همچون موجی پرخروش به پیش می‏رود، و تمامی ناپاکی ‏ها را از سر راهش می‏ شوید. و زمینه را برای ظهور امام زمان«عج» فراهم می‏سازد. شهید غلام حسین هادی گازاری

***

پدرم! هیج وقت از نام خدا و خواندن دعای کمیل و از دعای فرج امام زمان (عج) غفلت نکن تا خدا و امام زمان(عج) در موقع مردنت، به فریادت برسد. شهید سیدابوالفضل موسوی زارع

***

خداوندا! امیدوارم که در دنیای بی انتها، با ایمه(ع) باشم و دوست دارم در آخرین لحظات شهادت، مهدی (عج) را دیدار نمایم، حسین را، امامانم را، پیامبرم را، همه را دیدار کنم. شهید عباس محرابی

***

پدر و مادر عزیزم! ما هر لحظه‏ای امام زمان (عج) را می‏بینیم و هر قدمی که بر می‏داریم، با یاری امام زمان(عج) بر می‏داریم. اگر بیایی و ببینی که چطور فرزندان امام زمان(عج) با یزیدان، مبارزه می‏کنند و سربازانی همچون حبیب بن مظاهر و همچون علی اکبر و علی اصغر در سنگرها جان می‏دهند و با هر قطره‏ای از خونشان، می‏گویند: لبیک یا خمینی... پدر جان! ما در هر حمله‏ای که شرکت می‏کنیم، دست خدا و امام‏زمان(عج) با ماست و کسی که دست خدا با او باشد، پیروز است. شهید حسن چمن آراء

***

همان طوری که تا به حال جبهه‏ ها را پر کرده‏ اید و سلاح شهیدان را نگذاشته ‏اید به زمین بیفتد، تا انقلاب حضرت ولی عصر امام زمان(عج) ادامه دهید و دست از رهبری امام برندارید ای زمینه سازان انقلاب صاحب‏ الزمان(عج) بلکه ان‏شاءالله زمینه را برای ظهور آن حضرت، آماده و رضایت حق تعالی را جلب کنیم. شهید عبدالله پیرانی

***

پروردگارا! فرج آقا امام زمان(عج) را نزدیک و ایشان را به فریادمان برسان. شهید نادعلی فنایی

***

از برادران نظامی که مدتی در خدمتشان بودم، خاضعانه تقاضای بخشش دارم، امید است آنان به حقیقت سربازان امام عصر(عج) باشند و درانجام مأموریت مقدس خویش«دفاع از اسلام» ازهیچ کوششی دریغ نکنند. شهید علی(مهدی) جهانبین

***

سفارش من به برادرانم که از خودم بزرگتر و کوچکترند این است که برادر بزرگترم بیشتر از این پیرو قرآن و اسلام باشند و پیرو رهبر بزرگوار باشند تا آنها هم از سربازان امام زمان(عج) شریف قرار بگیرند و برادران کوچکترم هم همین طور. شهید برات الله محمدزاده

***

ای کسانی که یابن الحسن و یابن الزهرا می گویید و عاشق مهدی(عج) هستید. مهدی(عج) در بیابانهای خونرنگ خوزستان که در هر وجبش گلی پرپرشده است، مهدی در میان چادرهای رزمندگان است، مهدی پیشاپیش سربازانش است. شهید مجید محمدزاده

***

اینک گفتاری با شما ای پرچم داران جبهه حق، ای شماییکه لباس مقدس سربازان ولی عصر مهدی موعود را برتن پوشیده اید با ایمان قوی و قلبهای مملو از مهر و محبت به الله بر دشمن زبون بشورید و حمله ور شوید که امروز اسلام صحنه های پیروزی خویش را به نمایش گذاشته، به قدرت الهی خویش پایبند باشید و بدانید که مهدی موعود با شمشیر انتقام خویش و با فرماندهی کل قوای اسلام نام حسین(ع)، یاد حسین(ع) و مکتب جهانبخش حسین(ع) را زنده نگه می دارد. شهید محمد محمدزاده

***

شما فقط امام را دعا کنید، رزمندگان را دعا کنید و برای فرج امام زمان(عج) دعا کنید. شهید محمدصادق ملازم قمی

***

برای فرج حضرت مهدی(عج) و برای نایب امام مهدی رهبر کبیر انقلاب دعا کنید. شهید غلامعلی قاسمی منزل آباد

***

بنا به گفته امام عزیز که جنگ را واجب شمرده و حضور در صحنه های نبرد را برهر فرد مسلمان تا حد کفایت ملزم دانسته اند لذا بر آن شدیم تا با دیگر دوستان راهی کربلای حسینی و پیکارگاه حق علیه باطل تحت فرماندهی امام مهدی(عج) بشویم. شهید عبدالحسین فیروزی مقدم

***

از ریختن خون شهدا ناراحت نباشید و به همه بگویید، ما چرا شهید می‏دهیم. و این قدر شهید می‏دهیم، تا ظهور حضرت مهدی(عج). شهید سیروس براتی

***

ما آن قدر کشته می‏دهیم تا اسلام عزیز با ظهور مهدی(عج) پیروز شود و قسط و عدل الهی را در سایه توحید برقرار کند. شهید محمدرضا محبی

***

برادرانم، می‏دانم که در نبودن من جای مرا خالی احساس می‏کنید. ولی در امر خودسازی سعی تان را بکنید تا به امید خدا در آینده پرچمدار امام زمان (عج) باشید. شهید علی‏اکبر دلیمی

***

فرج امام زمان(عج) را مکرر بخواهید. شهید مسلم شکیبا

***

به امید، روزی هستم که حضرت مهدی (عج) بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند. شهید سهیل شفیعی

***

خدایا، از تو می‏خواهم در فرج امام زمان(عج) تعجیل فرمایی. شهید الهیار جابری

***

خدایا، ظهور آقا امام زمان(عج) را سریع و ما را از سربازانش قرار بده. شهید محمدرضا فدوی

***

قلب خودتان را متوجه امام زمان و دستورات اسلام نمایید. شهید پرویز محمدی

***

کاری کنید که موجب خشنودی قلب امام زمان(عج) گردد. شهید غلامرضا عقیقی

***

و ما یقین داریم، این ما نیستیم که دشمن را به روزگار سیاه نشانده ‏ایم، بلکه ما یک وسیله ‏ایم و نه بیشتر، و پیروزی را خداوند به ما می‏دهد به کمک امدادهای غیبی خود. من در انتظار رسیدن فصل موعود لحظه شماری می‏کنم. شهید محمدحسین عصمتی پور

***

از دعا برای فرج امام زمان(عج) فراموش نکنید. شهید علی‏اکبر جهانی

***

ما باید جهان را برای پذیرفتن آقا امام زمان(عج) ‌آماده کنیم. شهید فیروز یوسفی تشیزی

***

اسلام را یاری کنید که ان‌شاءالله فرج امام زمان(عج) فرا میرسد و دنیا را از عدل و داد پر میکند. شهید محمود کرمی مجومرد

***

مگر نمیبینی که ظلم سراسر گیتی را فرا گرفته و مهدی فاطمه(عج)‌سرباز میطلبد؟ شهید محمد کمالیان

***

آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود، و ظلم سراسر گیتی را فرا گرفته، و داد مظلوم به گوش نمیرسد؟‌ آیا میتوانید در مادیگری و غفازدگی بمانید؟ اسلام آمد، انقلاب شد، ولی باز شما خوابید. هان که بیدار شوید که وقت، وقت ستیز است، وقت انقلاب است، وقت نبرد است، و وقت گرفتن حق مظلوم از ظالم. شهید ابوالفضل منصور

***

امام زمان(عج) منتظر شماست که شما را بشناسد. قلب خود را پاک کنید و همچنان محکم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید و زمان را برای ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید. شهید محمدجواد میری

***

ای جهان اسلام، تسلیم زور و ستم کافران و ظالمان نشوید، متّحد شوید، از یک رهبر پیروی کنید؛ از کسی پیروی کنید که شما را به طرف حکومت امام زمان(عج) هدایت کند، که اکنون آن رهبر کسی جز خمینی از آل محمد(ص) نیست. شهید جلیل ذکایی

***

دشمنان اسلام! بدانید که هر چیز فصل و زمان خاصی دارد و الآن فصل شکوفایی اسلام است. و پشت آن انقلاب حضرت مهدی «عج». و تلاش شمابی ثمر. پس به هوش آیید. و آتش جهنم را برای خویش فراهم نکنید. شهید سیداحمد علی آبادی

***

کاری نکنید که قلب امام را ناراحت کنید که قلب امام زمان«عج» را ناراحت کرده‏ اید. شهید محمدحسین شیخی‏ زاده

***

از برداران بسیجی می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند و گوش به فرمان فرمانده کل قوا. چون فرمان رهبر فرمان امام زمان«عج» است. شهید محمدحسین شیخی‌زاده

***

پس ما باید از تمام لحظات عمرمان برای ساختن زندگی آینده، آخرت و برای یاری اسلام و مستضعفین و زمینه سازی حکومت مهدی «عج»، استفاده کنیم. شهید محمدرضا نصرالهی

***

از شما می‏خواهم که پسرتان را طوری تربیت کنید، که فدایی امام زمان «عج» باشد. شهید کاظم خایف

***

امیدوارم هر چه زودتر این جنگ تحمیلی و خانمان سوز، با پیروزی رزمندگان پرتوان و مقاوم و همچون کوه استوار، که در راه اسلام با بعث صهیونیست درجنگند، به پایان رسد. و تمامی فرزندان دو ملت مسلمان ایران و عراق به آغوش خانواده هایشان برگردند. و امیدوارم با سقوط صدام کافر، از زیر ظلم و استبداد حاکم بر این کشور مستضعف، رهایی یابیم. و دو ملت ایران و عراق هر چه صمیمی‏تر در کنار هم، برای براندازی دشمن مشترک یعنی اسراییل صهیونیست و اشغالگر، به پیش بروند. و زمینه را برای ظهور و حکومت ولی عصر «عج» آماده کنند. شهید محمدرضا نصرالهی

***

از همه مردم، می‏خواهم که تعجیل در ظهور حضرت مهدی(ع) را از خدا بخواهند. از خدا می‏خواهم که من هم در رکاب حضرتش، برای یاری دین خدا باشم.شهید محمدحسین فاضلی

***

به امید پیروزی انقلاب اسلامی ایران و صدور آن به تمام جهان، و پیوند انقلابمان به انقلاب مهدی«عج». و به امید این که ادامه دهندگان خون شهدا به وظیفه‏ شان عمل کنند. شهید سیدعلی حسینی

***

من با کمال میل، به این جبهه که فرمانده اش امام زمان «عج» است، می‏روم زیرا ما امانتی از سوی خدا در این جهانیم. شهید علیرضا بهرامی

***

خدایا! متواضعانه از تو می‏خواهم که امام را تا ظهور حضرت مهدی«عج»، در پناه خودت حفظ فرمایی. شهید محمدعلی یزدان پناه

***

از خدا بخواهید، هر چه زودتر ظهور آقا امام زمان «عج» را مهیا سازد، که چشم منتظران به ظهور ایشان است. شهید محمدباقر کارگر محبی

***

اگر قلب امام از تو رنجید، قلب امام زمان«عج» از تو می‏رنجد، و قلب امام زمان«عج» که برنجد، خداوند قهرش می‏آید. شهید پرویز محمدی

موارد مرتبط

  • هفت خصلت شیعیان خالص در کلام امام علی(ع)

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:
    شيعيان ما كسانى ‏اند كه در راه ولايت ما بذل و بخشش مى‏ كنند، در راه دوستى ما به يكديگر محبت مى‏ نمايند، در راه زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به ديدار هم مى ‏روند.
    چون خشميگين شوند، ظلم نمى‌كنند و چون راضى شوند، زياده روى نمى‌كنند، براى همسايگانشان مايه بركت اند و نسبت به هم‏نشينان خود در صلح و آرامش اند.

    متن حدیث:

    شيعَتُنَا المُتَباذِلونَ فى وِلايَتِنا، اَلمُتَحابّونَ فى مَوَدَّتِنا اَلمُتَزاوِرونَ فى اِحياءِ اَمرِنا اَلَّذينَ اِن غَضِبوا لَم يَظلِموا وَ اِن رَضوا لَم يُسرِفوا، بَرَكَةٌ عَلى مَن جاوَروا سِلمٌ لِمَن خالَطوا.

  • گفتاری از استاد پناهیان در مورد قیام منجی

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    علیرضا پناهیان می گوید: نتیجۀ تلقی عوامانه آن خواهد بود که نه مسؤولیتی در ایجاد مقدمات فرج به عهدۀ ما قرار می‌گیرد و نه مسؤولیتی پس از آن بر دوش ما خواهد بود. چون بناست کسی بیاید و ما را نجات دهد.

    «انتظار عامیانه» عنوان اولین فصل کتاب «انتظار عامیانه، انتظار عالمانه، انتظار عارفانه» است که حجت الاسلام و المسلمین صدیقی از آن با عبارت «جامع‌ترین کتابی که تاکنون در موضوع انتظار دیده‌ام» یاد کرد و حسن عباسی آن را یک عقبۀ تفکر استراتژیک برای موضوع انتظار و تلاشی حکمی، فلسفی و کلامی در موضوع انتظار دانست. حجت الاسلام و المسلمین پناهیان در فصل اول این کتاب به معرفی و بررسی انواع انتظار عامیانه و آثار سوء آن پرداخته است و سپس فواید و برکاتی که با کنار گذاشتن نگاه عامیانه پدیدار می‌شود را برشمرده است. با توجه به تأکید چند سال قبل رهبر معظم انقلاب بر «اهمیت کار عالمانه و پرهیز از کار عامیانه در موضوع انتظار»، برای اولین بار و در آستانۀ میلاد مهدی موعود(عج) هر روز بخشی از فصل اول این کتاب را با عنوان «پرهیز از انواع انتظارهای عامیانه» منتشر می‌شود:
    در گفتارهای پیشین به معرفی نگاه عامیانه و برخی آثار سوء آن پرداخته شد. از این بخش، برخی از مهمترین انواع نگاه عامیانه معرفی می‌شود. اولین نگاه عامیانه‌ای که به معرفی آن پرداخته شده، «قیامی خارج از سنن الهی» است.
    نوع اول نگاه عامیانه: «قیامی خارج از سنن الهی»
    وقتی متوجه آثار سوء به وجود آمدن نگاه عامیانه در موضوع انتظار و اهمیت جدا کردن این نگاه‌های عامیانه از موضوع شریف انتظار شدیم، باید به سراغ انواع نگاه‌های عامیانۀ رایج برویم و پس از شناسایی هرکدام، با معرفی و روشنگری در خصوص آن، موانع اثربخشی، ارزشمندی و بالندگی را از سر راه موضوع انتظار برداریم. در این میان شاید یکی از مهم‌ترین نگاه‌های عامیانه در مسئلۀ انتظار فرج، و ریشۀ بسیاری از نگاه‌های عامیانۀ دیگر، این تصور است که قیام مهدی موعود(ع)، «قیامی خارج از سنن الهی» خواهد بود. این نگاه عامیانه دقیقاً چیست و چگونه باید آن را برطرف کرد؟
    قیام منجی، خارج از «سنّت‌های تغییرناپذیر الهی» نیست
    بخشی از نگاه عامیانه به ظهور منجی به این تلقی مربوط می‌شود که عملیات نجات را خارج از سنت‌های تغییرناپذیر الهی بدانیم؛ سنت‌هایی که تاریخ حیات بشر بر آن مبتنی بوده است و هیچ‌گاه دچار کمترین تغییر یا تبدیلی نشده است: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّت اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً؛ هرگز برای سنّت خدا تبدیل نخواهی یافت، و هرگز برای سنّت الهی تغییری نمی‏یابی!»(1) در یک نگاه عوامانه وقتی گفته می‌شود: «ان‌شاءالله آقا امام زمان(عج) می‌آیند و اوضاع را درست خواهند کرد»، طوری این عبارت در ذهن‌ها معنا می‌شود که گویی این اصلاح اوضاع عالم، خارج از قواعدی است که تاکنون بر تمامی رخدادها حاکم بوده است. مانند این قاعدۀ طلایی که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمى‏دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.»(2)
    اگر منجی، خارج از این‌گونه قواعد، عملیات نجات را به انجام برساند، نقش آگاهی و ارادۀ انسان‌ها در سعادتشان در نظر گرفته نشده است؛ و ارزش سنت‌های الهی و اساساً ارزش حیات بشر و این همه امتحانات و شکست‌ها و پیروزی‌ها زیر سؤال خواهد رفت.
    شانه خالی کردن از زیر بار مسؤولیت، نتیجۀ این تلقی عوامانه/تمام مسئولیت به عهدۀ حضرت و 313 یار او!
    نتیجۀ این تلقی آن خواهد بود که نه مسؤولیتی در ایجاد مقدمات فرج به عهدۀ ما قرار می‌گیرد و نه مسؤولیتی پس از آن بر دوش ما خواهد بود. چون بناست کسی بیاید و ما را نجات دهد که همۀ مسؤولیت‌ها و فعالیت‌ها به عهدۀ اوست. دیگر ما نیاز به تلاش و تکاپویی قبل و بعد از آن نخواهیم داشت. با این تلقی، شاید این تصور باطل شکل بگیرد که یاران حضرت هم خارج از حیات طبیعیِ ما زیست می‌کنند و از ما بهترانی هستند که با برخورداری از قدرت‌های خارق‌العاده، مانند فرشته‌های الهی، آماده‌اند تا به خدمت آن حضرت درآیند و با قدرت خارق‌العادۀ خود زمین را پر از عدل و داد نمایند.
    انگار انسان‌ها بدون اختیار و لیاقت هم می‌توانند سعادتمند شوند!
    در نتیجه حضرت با 313 نفر، به جای همۀ مردم عالم احساس مسؤولیت می‌کنند، عالِم به امور هستند، دین‌داری می‌کنند، و احیاناً بقیۀ مردم را هم به شکل اجباری و یا غیر اختیاری به سوی خدا راهی می‌کنند. چون اگر به اختیار مردم باشد، می‌بینیم که در طول حیات بشر، این اختیار اکثراً منجر به ظلم‌های فراوان و دوری آنها از خدا شده است. پس لابد باید خارج از ارادۀ انسان‌ها و بدون نیاز به احساس مسؤولیت آنها و تکیه بر این احساس مسؤولیت، کسی بیاید و عالَم را آباد نماید. در این نگاه، انگار آدم‌ها بدون اختیار و لیاقت هم می‌توانند سعادتمند شوند و کمال یابند. گویی با یک اَبَرفرماندۀ خیلی خوب و تعدادی یار وفادار، می‌توان جبراً همۀ انسان‌ها را سعادتمند کرد.
    صورت معنوی این نگاه عامیانه
    می‌توان به این نگاه عامیانه صورت معنوی هم داد و آن اینکه تصور کنیم قدرت معنوی حضرت همه را گوش به فرمان خداوند خواهد کرد، و یا ایشان با نیروی غیبی همۀ مشکلات را حل می‌فرمایند. اگرچه این سخن خالی از حکمت نیست و اثر معنوی حضور حضرت در جهان هستی و در تمامی جان‌ها بسیار بالاست، ولی باز معنی این سخن در بستر یک نگاه عامیانه چه خواهد بود؟
    خوب شدن آدم‌ها فقط با نگاه و ارادۀ معنوی حضرت!
    معنایش این می‌شود که حضرت با یک نگاه و ارادۀ معنوی موجب می‌شوند که ناگهان همۀ آدم‌ها احساس خوبی پیدا ‌کنند و مثلاً بی‌مقدمه به هم بگویند: «چه احساس خوبی برای نماز خواندن دارم.» آن یکی بگوید: «من چه علاقۀ عجیب و ناخواسته‌ای به قرآن خواندن پیدا کرده‌ام.» و چقدر فضای رؤیایی و قشنگی به وجود می‌آید!
    جایگاه قدرت معنوی امام زمان(عج)/ جایگاه «لیاقت» در قواعد رشد
    البته نگاه معنوی حضرت معجزه خواهد کرد و قطعاً ظهور ایشان آثار پربرکتی را برای انسان‌های مستعد به دنبال خواهد داشت، اما قواعد «رشد و کمال»، و نقش «عزم و لیاقت» انسان چه خواهد شد؟ اگر قرار باشد امام زمان(عج) تنها از قدرت معنوی بهره ببرند، خُب این کار که از دست پیامبر گرامی اسلام‌(ص) و علی‌ابن‌ابی‌طالب‌(ع) بهتر برمی‌آمد. امّا خداوند متعال به پیامبرش می‌فرمود: «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ؛ تو هر کسی را که دلت بخواهد، نمی‌توانی هدایت کنی.»(3) آن وقت چگونه می‌شود که آقا امام زمان(عج) با ارادۀ خود همه را بدون دخالت اراده آنها هدایت می‌کند؟!
    آیا حضرت مسؤولیت به بهشت بردن ما را به عهده می‌گیرند، در حالی که پیامبر اکرم‌(ص) این مسؤولیت را نداشت؟ چگونه است که خداوند متعال در قرآن کریم به پیامبرش می‌فرماید: «تو فقط انذاردهنده هستی»(4) و یا «وظیفۀ تو فقط ابلاغ است و کاری جز ابلاغ نداری»(5)، آن وقت یک‌دفعه مسؤولیت‌های امام زمان(عج) و شیوۀ اِعمال آن مسؤولیت‌ها توسط ایشان فرق خواهد کرد؟!
    نجات بشریت خارج از مسؤولیت انسان‌ها و سنت‌های الهی نیست
    پس این تصور، اشتباه است که فکر کنیم معنای این حقیقت که امام زمان(عج) منجی جهان بشریت هستند، آن است که ایشان تشریف می‌آورند و انسان را خارج از مسؤولیت‌هایی که باید داشته باشد، و جامعۀ بشری را خارج از ساختارهای طبیعی که دارد، و تاریخ را خارج از سنت‌های الهی، به سوی بهشت و وضع مطلوب خود رهنمون خواهند شد. این طرز فکر، هم در نظر نگرفتن کرامت انسان است و هم استخفاف دین و سنت‌های تبدیل‌ناپذیر خداوند می‌باشد. در نهایت هم انتظاری بی‌مسؤولیت و بی‌خاصیت به ارمغان خواهد آورد.
    معنای رشد عقل‌ها توسط حضرت؟!
    بله، روایت داریم «امام زمان(ع) بر سر مؤمنان دست می‌کشند و عقل آنها رشد پیدا می‌کند»(6)، اما درک معنای این حدیث نیازمند یک نگاه عمیق است؛ نه اینکه این روایت را عامیانه تفسیر نماییم و تصوّر کنیم که فعل حضرت بر خلاف تمام سنت‌های الهی، در وضع طبیعی خلقت بشر تغییری ایجاد می‌نماید.
    نگاه معنوی حضرت، مختص دوران ظهور نیست
    نکتۀ بسیار مهم در این زمینه آن است که همین الان هم اگر شرایطی فراهم شود که گروهی از مؤمنان لیاقت تفقّد حضرت را پیدا کنند، مورد عنایت او قرار خواهند گرفت(7) و با لطف خاص حضرت، عقول آنها بیش از سایرین رشد خواهد کرد.
    به‌هرحال نگاه عامیانه به مسئلۀ ظهور، و تصور اینکه ظهور مسأله‌ای خارج از سنن الهی خواهد بود، مطلبی است که ائمۀ معصومین(ع) نیز به شدت آن را نفی کرده و با آن مقابله می‌کردند:
    «بشیر می‌گوید: وقتی از کوفه به مدینه رسیدم، خدمت امام باقر(ع) مشرف شدم. حضرت از هم‌سفرانم پرسیدند؛ عرض کردم: عده‌ای از مُرجئه(فرقه‌ای انحرافی)(8) بودند. حضرت فرمودند: وای بر مرجئه! وقتی قائم ما قیام کند به چه کسی پناه خواهند برد؟ عرض کردم: آنها می‌گویند هر وقت که قائم قیام کند، با ما و شما یکسان برخورد می‌شود. حضرت فرمودند: هر کس بازگردد و توبه کند، خدا توبه‌اش را قبول می‌کند و هرکس نفاق خود را پنهان کند، خدا او را از خود دور خواهد کرد، اما هرکس چیزی از نفاق خود را آشکار کند، خداوند خون او را می‌ریزد.
    سپس فرمود: قسم به کسی که جانم به دست اوست، آنها را گردن می‌زند، همان‌گونه که قصاب گوسفندش را گردن می‌زند. عرض کردم: ایشان می‌گویند: هنگامی که امام مهدی(عج) قیام کند، کارها خودبه‌خود(ناخودآگاه و به سهولت) برای او درست می‌شود و سامان پیدا می‌کند، به طوری‌که حتی به اندازۀ یک حجامت هم خون ریخته نمی‌شود. حضرت فرمودند: قسم به کسی که جانم به دست اوست هرگز چنین نیست. اگر کارها به خودى خود براى کسى برقرار و رو به راه مى‏شد مسلّما براى رسول خدا(ص) درست مى‏شد، همان‌گاه که دندانهاى پیشین آن حضرت شکست و صورتش زخم برداشت. هرگز، سوگند به آنکه جان من به دست اوست (چنین نخواهد شد) تا آنکه ما و شما عرق و خون منعقد شده(خون زخم، وقتی خشک می‌شود) را پاک کنیم، سپس آن حضرت پیشانى خود را- به عنوان نمودار آن حالت- پاک کرد.»
    «عَنْ بَشِیرٍ النَّبَّالِ قَالَ: لَمَّا قَدِمْتُ الْمَدِینَةَ انْتَهَیْتُ إِلَى مَنْزِلِ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع فَإِذَا أَنَا بِبَغْلَتِهِ مُسْرَجَةً بِالْبَابِ فَجَلَسْتُ حِیَالَ الدَّارِ. فَخَرَجَ، فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ. فَنَزَلَ عَنِ الْبَغْلَةِ وَ أَقْبَلَ نَحْوِی. فَقَالَ: مِمَّنِ الرَّجُلُ؟ فَقُلْتُ: مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ. قَالَ: مِنْ أَیِّهَا؟ قُلْتُ: مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ؟ فَقَالَ مَنْ صَحِبَکَ فِی هَذَا الطَّرِیقِ؟ قُلْتُ: قَوْمٌ مِنَ الْمُحْدِثَةِ. فَقَالَ: وَ مَا الْمُحْدِثَةُ؟ قُلْتُ: الْمُرْجِئَةُ. فَقَالَ: وَیْحَ هَذِهِ الْمُرْجِئَةِ إِلَى مَنْ یَلْجَئُونَ غَداً إِذَا قَامَ قَائِمُنَا؟ قُلْتُ: إِنَّهُمْ یَقُولُونَ لَوْ قَدْ کَانَ ذَلِکَ کُنَّا وَ أَنْتُمْ فِی الْعَدْلِ سَوَاءٌ. فَقَالَ: مَنْ تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَنْ أَسَرَّ نِفَاقاً فَلَا یُبَعِّدُ اللَّهُ غَیْرَهُ وَ مَنْ أَظْهَرَ شَیْئاً أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ. ثُمَّ قَالَ: یَذْبَحُهُمْ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ کَمَا یَذْبَحُ الْقَصَّابُ شَاتَهُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ. قُلْتُ: إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ الْمَهْدِیَّ لَوْ قَامَ لَاسْتَقَامَتْ لَهُ الْأُمُورُ عَفْواً(9) وَ لَا یُهَرِیقُ مِحْجَمَةَ دَمٍ. فَقَالَ: کَلَّا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوِ اسْتَقَامَتْ لِأَحَدٍ عَفْواً لَاسْتَقَامَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص حِینَ أُدْمِیَتْ رَبَاعِیَتُهُ وَ شُجَّ فِی وَجْهِهِ. کَلَّا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ حَتَّى نَمْسَحَ نَحْنُ وَ أَنْتُمُ الْعَرَقَ وَ الْعَلَقَ(10) ثُمَّ مَسَحَ جَبْهَتَهُ»(11)
    امام خمینی(ره) نیز در وصیت‌نامۀ الهی‌ـ‌سیاسی خود، صریحاً چنین تصور عامیانه‌ای را نفی کرده و نقش کوشش‌های مؤمنین را یادآوری می‌کنند تا کسی به بهانۀ این تصور عامیانه از زیر بار مسئولیت‌های انتظار شانه خالی نکند:
    «و شما آقایان اگر توقع دارید که در یک شب همه امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالى متحول شود یک اشتباه است، و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزه‏اى روى نداده است و نخواهد داد. و آن روزى که ان شاء اللَّه تعالى مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یکروزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوششها و فداکاریها ستمکاران سرکوب و منزوى مى‏شوند.»(12)
    ---------------------------
    (1) سوره فاطر، آیه 43
    (2) سوره رعد، آیه 11
    (3) سوره قصص، آیه 56
    (4) «إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذیر»سوره فاطر، آیه 23.
    (5) ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغ؛ بر پیامبر وظیفه‌ای جز رساندن پیام [الهی] نیست؛ سوره مائده، آیه 99.
    توضیح: حکومت نیز که جزء وظایف پیامبران قرار می‌گیرد، در راستای همان هدف ابلاغ است. به طور خلاصه می‌توان گفت که حکومت در منظر اولیای الهی، بیش از هرچیز تضمین‌کننده و حافظ آزادی، امنیت و آرامش انسان‌هاست، تا در سایۀ این سه، بتوانند فارغ از تحمیل‌ها و ستم‌های طاغوتیان و ظلم ظالمان، سخن حق را با فراغت بال و آرامش خیال، بشنوند و آزادانه راه خود را انتخاب کنند.
    (6) امام باقر(ع): إِذَا قَامَ قَائِمُنَا ع وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رُؤُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِها عُقُولَهُم؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص675.
    (7) در کتاب احتجاج طبرسی، در ضمن توقیعی که از امام زمان(عج) به شیخ مفید(ره) فرستاده شده است آمده است:«... فَإِنَّا نُحِیطُ عِلْماً بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْ‏ءٌ مِنْ أَخْبَارِکُمْ- وَ مَعْرِفَتُنَا بِالذُّلِّ الَّذِی أَصَابَکُمْ مُذْ جَنَحَ کَثِیرٌ مِنْکُمْ إِلَی مَا کَانَ السَّلَفُ الصَّالِحُ عَنْهُ شَاسِعاً وَ نَبَذُوا الْعَهْدَ الْمَأْخُوذَ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ‏ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ‏؛ در عین حال از اخبار و اوضاع شما کاملاً آگاهیم و چیزی از آن بر ما پوشیده نمی‏ماند. ما از لغزشهائی که از برخی شیعیان سر می‏زند از وقتی که بسیاری از آنان میل به‏ بعضی از کارهای ناشایسته‏ای نموده‏اند که نیکان گذشته از آنان احتراز می‏نمودند و پیمانی که از آنان برای توجّه به خداوند و دوری از زشتی‏ها گرفته شده و آن را پشت سر انداخته‏اند اطّلاع داریم، گویا آنان نمی‏دانند که ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی‏کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده‏ایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتاری به شما رو می‏آورد و دشمنانتان، شما را از میان می‏بردند.» احتجاج طبرسی، ج‏2، ص497
    (8) مرجئه یکی از فرقه‌های انحرافی در اسلام بوده است. آیت الله مکارم شیرازی می‌گوید: «مرجئه» از ماده «ارجاء» به معنى تأخیر انداختن است و این اصطلاحى است که در مورد «جبریون» به کار مى‏رود؛ چرا که آنها اوامر الهى را نادیده گرفته، و رو به سوى معصیت مى‏آورند، به گمان این که مجبورند، یا این که معتقدند مرتکبین گناهان کبیره، سرنوشتشان روشن نیست و آن را به قیامت مى‏اندازند. تفسیر نمونه، ج‏23، ص،94. و علامه سید حسن مصطفوی(ره) گفته: مرجئه از کلمه إرجاء و به معنى تأخیر است، این گروه در زمان حکومت معاویه در شام پیدا شده، و مى‏گفتند: ایمان ارتباطى با اعمال خارجى ندارد، و هرگز کسى نتواند در باره دیگرى که مؤمن است، در این دنیا حکم و رأیى بدهد، و حکم در عالم آخرت و از جانب خداوند باید معیّن گردد... پس مرجئه گذشته از مقیّد نبودن و ملتزم نشدن به اعمال و عبادات: اولیاء خدا را نیز کنار گذاشته، و آنها را نیز محدود مى‏کنند. تفسیر روشن، ج5، صص89و90.
    (9) «فَعَلَهُ عَفْواً»: آن کار را ناخودآگاه انجام داد. «عَفَوِیّاً»: ناخودآگاه. (فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ج1، ص616.) و نیز: أَدْرَکَ الأَمْرَ عَفْواً صَفْواً أَی فی سُهُولة و سَراح و یقال: خُذْ من مالِه ما عَفَا و صَفا أَی ما فَضَل و لم یَشُقَّ علیه.(لسان العرب، ج15، ص75)
    (10) العلق: الدم الجامد (مفردات راغب، ج1، ص579).
    (11) غیبت نعمانی، صص283و284. و از راوی دیگر، با کمی اختلاف در عبارات: کافی، ج8، ص80، حدیث37.
    (12) صحیفۀ امام، ج21، ص447.

  • ولادت آخرین منجی بشریت در روایات

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    حضرت حجت بن حسن عسکری(عج) نیمه شعبان سال 255 هجری در سامرا دیده به جهان گشودند، نام ایشان مهدی و کنیه‌اش ابوالقاسم است، ایشان از فرزندان حضرت زهرا(س) و از اولاد امام حسین(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکری(ع) است، مادرش کنیزی به نام نرجس، صیقل و سوسن است،

    با توجه به اینکه شعیه معتقد به ولادت آخرین ذخیره الهی در سال 255 هجری است، اما با این وجود برخی مذاهب و افراد از جمله احمد کاتب در تحقق ولادت امام زمان(عج) و اسناد تاریخی آن شبهه کرده‌اند و گفته‌اند با توجه به اینکه روایات مهمل و ضعیفی که در این نقل ها وجود دارند، اساساً تولد حضرت مهدی(عج) یک پنداری بیش نیست؟


    برای پاسخ به این شبهه نظر مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم را جویا شدیم که در ادامه می‌آید:
    این گونه شبهات با وجود واهی بودن آن نیازی به پاسخ دادن ندارد، اما علما و دانشمندان بزرگ شیعه و محققان اندیشمند ما با کرامت و بردباری در دفاع از حریم مقدس امامت و در راستای روشنگری اذهان عامه مسلمانان به تفصیل پاسخ داده و کتاب‌های متعددی در این زمینه نگاشته‌اند، از جمله کتاب «الامامة و المهدی فی تطوّر الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه» که به پاسخ و رد تفصیلی و کلمه به کلمه شبهات احمد کاتب توسط محقق ارجمند آقای سیدثامر هاشم العمیدی نوشته شده است و نیز در کتاب «در انتظار ققنوس» ترجمه فارسی، «المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی» از همین نویسنده، به طور مستدل و لو اجمالی به این گونه شبهات پاسخ داده شده است که می‌توان برای رسیدن به پاسخ جامع و تفصیلی به کتاب‌های یاد شده مراجعه کرد.
    اثبات ولادت هر فردی نخست با اقرار و اعلام پدر وی و شهادت دادن قابله‌ای صورت می‌پذیرد که در به دنیا آمدن نوزاد، مددکار مادر بوده است، هر چند هیچ کس غیر از این دو او را مشاهده نکرده باشد، چه رسد به اینکه صدها تن دیگر نیز وی را دیده باشند و تاریخ‌نگاران به ولادت او اعتراف کرده و متخصصین علم الانساب به نسب شریفش تصریح کرده باشند و خود وی به اموری مبادرت ورزیده باشد که نزدیکانش به آن‌ها وقوف یافته‌اند و تعلیمات، سفارش‌ها، راهنمایی‌ها، نصیحت‌ها، نامه‌ها، توقیعات، دعاها، سخنان مشهور و اخبار منقولی از ایشان صادر شده باشد و وکیلان وی از صلحا و اوتاد، معروف و سفیران او معلوم و معین باشند و در هر عصر و در میان هر نسلی میلیون‌ها نفر پیرو داشته باشد و به شهادت مسلم تاریخ، حکام وقت برای دستگیری و بازداشت او تمام تلاش و سعی خود را به کار گرفته‌اند، آیا مغرضان آگاه و یا نویسندگان بی‌اطلاع از حقایق و مسلمات تاریخی، برای اثبات ولادت امام مهدی(عج) به دلایلی بیش از این نیازمندند؟
    تو سروری و فرزند و برادر سرور، تو امامی و فرزند و برادر امام، تو حجتی و پدر حجت، تو پدر نه حجتی که نهمین آنان قائم‌شان خواهد بود
    در اینجا نویسندگانی همچون احمد کاتب و افرادی مانند او به این پرسش مهم باید پاسخ دهند که ده‌ها و بلکه صدها روایتی که از رسول خدا(ص) و امامان معصوم شیعه در کتب روایی شیعه و سنی وارد شده که مهدی(عج) دوازدهمین خلیفه و امام و نهمین فرزند امام حسین(ع) و او فرزند امام حسن عسکری(ع) است، اگر حضرت مهدی متولد نشده و تولد او یک افسانه است، پس دوازدهمین امام که نهمین فرزند امام حسین(ع) و فرزند امام حسن عسکری(ع) است، کجا است؟ آیا نبی مکرم اسلام(ص) که به تصریح قرآن «ما ینطق عن الهوی» در خبر دادنش، نستجیرباالله صادق نبوده است؟! گمان نمی‌رود که احمد کاتب و امثال او چنین جسارتی کرده و گناه نابخشودنی چنین نسبتی را به دوش کشند.
    لازم است پیش از آنکه به بیان روایات، شواهد و قرائن مسلم تاریخی ولادت امام عصر(ع) بپردازیم، به نمونه‌هایی از روایاتی بپردازیم که به روشنی دلالت دارند بر اینکه امام مهدی(عج) دوازدهمین امام و نهمین فرزند امام حسین است:
    1. از سلمان فارسی و ابوسعید خدری و ابوایوب انصاری و ابن عباس و علی هلالی با الفاظ متفاوت از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «ای فاطمه به ما اهل بیت(ع) شش خصلت داده شده که به هیچ یک از اولین داده نشده و هیچ یک از آخرین هم آن را دریافت نخواهد کرد، مگر ما خاندان.... و مهدی این امت که عیسی پشت سر او نماز خواهد خواند، از ماست»، سپس بر شانه حسین(ع) زدند و فرمودند: «مهدی امت از نسل این خواهد بود» و نیز قندوزی از مناقب خوارزمی از سلمان فارسی نقل می‌کند: بر رسول خدا(ص) وارد شدم، در حالی که حسین بن علی(ع) بر ران پیامبر اکرم(ص) نشسته بود و پیامبر چشمان و دهان وی را می‌بوسید و می‌فرمود: «تو سروری و فرزند و برادر سرور، تو امامی و فرزند و برادر امام، تو حجتی و پدر حجت، تو پدر نه حجتی که نهمین آنان قائم‌شان خواهد بود».
    مجموعاً بیش از 240 حدیث که دلالت صریح دارد بر اینکه مهدی(عج) دوازدهمین امام و نهمین فرزند امام حسین(ع) است، در کتب متعدد روایی نقل شده که قسمت عمده آن صحیح و معتبر است.
    2. از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود: از ما (اهل بیت) 12 (امام و) محدث خواهد بود که هفتمین فرزندم قائم آنان است...»، بالغ بر 103 حدیث دلالت بر این معنا دارد.
    چهارمین فرزندم، فرزند سرور کنیزان که خداوند به واسطه او زمین را از جور و ظلم پاک خواهد کرد و اوست کسی که مردم در ولادت او شک خواهند کرد
    3. از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: ششمین فرزندم که دوازدهمین امام از ائمه دوازده‌گانه که اولشان علی بن ابیطالب و آخر آن‌ها قائم بالحق و بقیة‌الله و صاحب الزمان است، غائب خواهد شد، او از دنیا نخواهد رفت تا اینکه ظهور کند و زمین را آکنده از قسط و عدل کند، همان گونه که پر از جور و ستم شده است، بیش از 80 روایت دلالت بر این مطلب دارد.
    4. از امام کاظم(ع) نقل شده که در پاسخ یونس بن عبدالرحمن که از آن حضرت پرسید: آیا شما قائم بالحق هستید؟ فرمود: من قائم بالحق هستم و لکن آن قائمی که (منظور شما است یعنی مهدی که) زمین را از وجود دشمنان خدا پاک می‌گرداند و آن را پر از عدل و داد می‌کند، همان گونه که از ستم و جور پر شده است، او پنجمین فرزند من است که غیبت طولانی خواهد داشت... که در این غیبت طولانی گروه‌ها و اقوامی گرفتار ارتداد شده و عده‌ای نیز ثابت قدم می‌مانند... ، بیش از 95 روایت در این باره وارد شده است.
    5. از امام رضا(ع) نقل شده که در پاسخ به این سؤال که قائم (مهدی) از شما اهل بیت کیست؟ فرمود: چهارمین فرزندم، فرزند سرور کنیزان که خداوند به واسطه او زمین را از جور و ظلم پاک خواهد کرد و اوست کسی که مردم در ولادت او شک خواهند کرد... ، بیش از 90 روایت تصریح به این معنا دارد.
    6. از امام جواد(ع) نقل شده که فرمود: (قائم) سومین فرزند من است و نیز از آن حضرت(ع) نقل شده که فرمود: امام بعد از من فرزندم علی است که امر او امر من است و قول او قول من و طاعت او طاعت من است، راوی می‌گوید سپس امام ساکت ماند، از او پرسیدم: ای فرزند رسول خدا، امام بعد از فرزندت علی کیست؟ فرمود: فرزندش حسن، راوی می‌گوید: از او پرسیدم امام بعد از حسن کیست؟ امام جواد(ع) گریه شدید کرد و سپس فرمود: به درستی که امام بعد از حسن، فرزندش قائم به حق و منتظر است، راوی می‌گوید به امام(ع) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چرا او را قائم می‌نامند؟ فرمود: به خاطر اینکه قیام می‌کند بعد از فراموش شدن یادش و مرتد شدن بیشتر کسانی که قائل به امامت او بودند، راوی می‌پرسد: چرا او را منتظر می‌گویند؟ فرمود: چون او دارای غیبت طولانی خواهد بود که مخلصین انتظار ظهورش را می‌کشند و اهل تردید و شک منکر وجود او می‌شوند و معاندین و انکارکنندگان (حق) اعتقاد به او و غیبت او را به مسخره می‌گیرند، حدوداً 70 حدیث بر این معنا دلالت دارد.
    7. از امام علی بن محمد الهادی(ع) نقل شده که فرمود: امام بعد از من فرزندم حسن و بعد از حسن فرزندش قائم است، همان کسی که زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنان که از ظلم و ستم پر شده است، بیش از 80 روایت به الفاظ و مضامین مختلف بر این مطلب دلالت تفصیلی و یا اجمالی دارد.
    8. بیش از 140 روایت دلالت دارد که امام مهدی(عج) فرزند بلافصل امام حسن عسکری(ع) است و دوازدهمین امام شیعیان که فقط به یک روایت بسنده کرده و مطالعه بقیه روایات را بر عهده حق‌جویان تلاشگر واگذار می‌کنیم:
    قندوزی حنفی از امام رضا(ع) نقل می‌کند که فرمود: امام پس از من فرزندم محمد و بعد از محمد فرزندش علی و بعد از علی فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت قائم است.
    این روایاتی است که در آن‌ها رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) پیش از ولادت امام زمان(عج) از آن به تفصیل خبر داده‌اند و امام عصر مهدی موعود را با اصل و نسب معرفی کرده‌اند و اینک یک نگاه گذرا به دلایل و شواهد روشن تحقق این امر موعود یعنی ولادت آن حضرت می اندازیم و بحث از این امر مهم را در ضمن نکاتی خلاصه و کوتاه پی می‌گیریم:
    الف) تصریح امام عسکری(ع) به ولادت فرزندش مهدی(ع): در روایت صحیحه از محمد بن یحیی العطار از احمد بن اسحاق از ابوهاشم جعفری چنین نقل شده است: به ابومحمد(امام حسن عسکری) عرض کردم: شخصیت شما مرا از سؤال کردن باز می‌دارد، آیا اجازه می‌فرمایید که از شما سؤالی کنم؟ فرمود: بپرس، عرض کردم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری، عرض کردم: اگر برای شما حادثه رخ داد در کجا سراغ او روم؟ فرمود: مدینه.
    در روایت صحیحه دیگری از علی بن محمد از محمد بن علی بن بلال این گونه نقل شده است: از طرف ابومحمد(امام عسکری(ع)) دو سال قبل از شهادت آن حضرت به من پیغامی رسید که از جانشین بعد از خود مرا مطلع ساخت و بار دیگر سه روز پیش از شهادت پیغام دیگری به من رسید که در آن مرا از جانشین خویش آگاه ساخت.
    ب)شهادت دادن قابله به ولادت امام مهدی(عج): قابله بزرگوار و شریف آن حضرت، علویه حکیمه خاتون خواهر امام هادی(ع) و عمه امام عسکری(ع) بود که در هنگام ولادت به جناب نرجس خاتون مادر ارجمند امام مهدی(عج) رسیدگی کرد، شکی نیست که در ولادت امام عصر(عج) نکات غیر عادی وجود دارد و برای حکیمه خاتون که یک بانوی معتقد و مخلص بود، نیز موجب ایجاد سؤال شده، اما در خود همین روایات که از حکیمه خاتون نقل شده پاسخ داده شده و کاملاً روشنگری شده است، چنانچه امام عسکری(ع) در پاسخ به این سؤال او که گفت من آثار بارداری را در نرجس خاتون نمی‌بینم، فرمود: مثل او مثل مادر موسی(ع) است که آثار بارداری در او ظاهر نگشت و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد (با اینکه باردار بود)، زیرا فرعون در جستجوی موسی، شکم زنان باردار را می‌شکافت و این نیز نظیر موسی(ع) است.
    در جامعه مسلمانان، کسی به جز زنان قابله بر جریان ولادت‌ها اطلاع نمی‌یابند و هر کس این مطلب را انکار کند، در مورد جریان ولادت خودش چه خواهد گفت؟
    بی‌تردید حکام عباسی با توجه به اطلاع قبلی که از طریق روایات داشتند، در پی نابودی امام بودند نگاه داشتن امام عسکری(ع) در پادگان نظامی سامرا دلیل قاطع این ادعا است، به هر حال حکیمه خاتون به ولادت آن حضرت تصریح کرده است. البته عده‌ای از زنان و خدمه امام عسکری مانند: ماریه و نسیم خادمه و نیز کنیز ابوعلی خیزرانی که او را به امام عسکری(ع) هدیه کرد، آن چنان که راوی ثقه محمد بن علی بن یحیی بدان اشاره کرده است، به حکیمه خاتون در کار قابلگی کمک کردند.
    بدیهی است که در جامعه مسلمانان، کسی به جز زنان قابله بر جریان ولادت‌ها اطلاع نمی‌یابند و هر کس این مطلب را انکار کند، در مورد جریان ولادت خودش چه خواهد گفت؟! امام حسن عسکری(ع) بر طبق سنت شریف نبوی برای فرزند خود عقیقه کرد و به دستور امام(ع) میان بنی‌هاشم تقسیم کردند.
    ج)یاران و اصحاب ائمه(ع) که به دیدار امام مهدی(عج) شهادت داده‌اند:
    عد‌ه‌ای از اصحاب امام عسکری(ع) و پدر بزرگوارش امام هادی(ع) در زمان حیات امام عسکری، به زیارت امام مهدی(عج) نائل شده و به اذن ایشان بدین مطلب شهادت داده‌اند، همچنان که گروه دیگری به ملاقات با امام پس از حیات امام عسکری(ع) نیز شهادت داده‌اند که در دوران غیبت صغری (یعنی سال‌های 260 هجری تا 329 هجری) اتفاق افتاده است، از آنجا که تعداد این شاهدان زیاد است از ذکر نام و تفصیل آن خودداری می‌کنیم.
    د)شهادت خدمه، کنیزان و غلامان به رؤیت امام مهدی(عج): افرادی که در خانه امام عسکری(ع) مشغول خدمت بودند به همراه برخی کنیزان از جمله کسانی بودند که امام مهدی(عج) را ملاقات کردند، مانند خدمتکار منزل طریف خادم و خادمه ابراهیم بن عبده نیشابوری که همراه آقای خود، به زیارت چهره مبارک امام نائل گشت و ابوالادیان خادم و ابوغانم که می‌گوید: خداوند به ابومحمد عسکری(ع) پسری عطا فرمود که نامش را محمد گذارد و سه روز پس از ولادتش طفل را به اصحاب و یاران خود نشان داد و فرمود: این ولی امر شما پس از من است، او خلیفه من بر شما است، او همان کسی است که گردن‌ها در انتظار او کشیده خواهد شد و هنگامی که که زمین از ظلم و ستم پرگردد، او قیام کرده و آن را از عدل و داد پرخواهد کرد.
    هـ)اعتراف تبارشناسان به ولادت امام مهدی(عج): از جمله مسائلی که بدیهی به شمار می‌رود، ضرورت مراجعه به متخصصان و خبرگان فن در هر حرفه است و در مورد بحث ولادت امام مهدی(عج) نیز قاعدتاً علمای انساب بهتر از دیگران حق اظهارنظر دارند، نسابه شهیر ابونصر سهل بن عبدالله داود بن سلیمان بخاری؛ وی که از بزرگان قرن چهارم هجری بوده در سال 341 هجری در قید حیات به سر می‌برده و از مشهورترین علمای انساب معاصر با غیبت صغری امام مهدی(عج) است، وی در این زمینه می‌گوید: علی بن محمد التقی دارای فرزندی به نام حسن بن علی عسکری شد، از ام ولدی نوبیة به نام ریحانه که این فرزند ولادتش به سال 231 هجری واقع گشت و وفاتش در سال 260 هجری در 29 سالگی در سامرا اتفاق افتاد و علی بن محمد تقی دارای فرزندی به نام جعفر شد که شیعه او را جعفر کذاب می‌خوانند، به جهت آنکه خود را وارث برادرش حسن بن علی عسکری می‌دانست و فرزند برادرش(یعنی حجت قائم) را وارث او نمی‌شمرد، باری ابهام و اشکالی در نسب وی وجود ندارد، سید عمری نسابه معروف قرن پنجم هجری وی چنین می‌نویسد: ابومحمد(امام عسکری) وفات یافت و پسرش از نرجس نزد اصحاب خاص و معتمدین اطرافیانش معلوم و مشخص بود... .
    فخررازی شافعی(م606 هجری) می‌گوید: امام حسن عسکری(ع) دارای دو پسر و دو دختر بود، یکی از آن دو پسرش صاحب الزمان(عج) و دیگری موسی نام داشت که در زمان حیات پدر از دنیا رفت و اما دو دختر ایشان، یکی فاطمه است که در زمان حیات پدر مرد و دیگری ام موسی که او نیز وفات یافت و نیز نسابه‌های معروف دیگر مانند: مروزی ازورقافی و سید نسابة جمال‌الدین احمد بن علی حسینی معروف به ابن عنبه و نسابه زیدی سیدابوالحسن یمانی صنعانی و محمدامین سوئدی و دیگران که بر اساس تخصصشان تصریح به این امر کرده‌اند.
    راستی کدام قضیه تاریخی دلایل، شواهد و قرائن قطعی بیش از آنچه درباره ولادت امام زمان(عج) وجود دارند، دارد؟ اگر ولادت حضرت مهدی(عج) با وجود همه این دلایل و شواهد قابل اثبات نباشد، معنایش این است که هیچ قضیه در تاریخ قابل اثبات نباشد، حال که بر اساس آنچه در نوشتار فقط اشاره به آن شد، از دلایل، شواهد، قرائن و اعترافات اگر افراد مانند احمد کاتب و امثال او همچنان بر انکار خود اصرار ورزند، باید به یکی از امور ذیل ملتزم شوند:
    1. اینکه با صحیح دانستن همه این روایات، شواهد و اعترافات اهل فن و یا حداقل برخی آن‌ها، آن‌ها را طرد کرده و با مسلمات تاریخی به مبارزه برخیزند و به ویژه در بخش روایات در حقیقت کلام پیامبر خدا را رد کنند، بدیهی است که آنان و هر آدم عاقلی ملتزم به این امر نمی‌شوند.
    2. اینکه همه این روایات و دلایل تاریخی را صحیح ندانسته و رد‌ کنند و رد کردن روایات زیاد و متواتری که خبرگان اهل حدیث آن‌ها را صحیح دانسته و مورد توجه قرار داده‌اند و نیز انکار این همه اسناد، دلایل و شواهد تاریخی، بدون برهان و دلیل منطقی نوعی عناد و لجاج با حقیقت است نه یک شبهه علمی و تاریخی.
    3. اینکه امام حسن عسکری(ع) زنده و غایب است تا زمانی که خداوند مقدر کرده است فرزندی از او در آینده به نام مهدی موعود متولد شود، بدیهی است آنان به این امر نمی‌توانند ملتزم بشوند، زیرا اولاً به شهادت قطعی تاریخ امام حسن عسکری(ع) در سال 260 هجری از دنیا رفته‌اند و ثانیاً اگر اینان بپذیرند که امام حسن عسکری(ع) زنده‌اند، چگونه زنده بودن حضرت مهدی(عج) را استبعاد و انکار می‌کنند با اینکه «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد».
    4. اینکه امام حسن عسکری(ع) از دنیا رفته، ولی هر وقت خداوند مقدر کند، زنده شده و سپس دارای فرزندی به نام مهدی می شود، این امر هر چند ذاتاً ممکن است و از قدرت مطلقه خداوند دور نیست، ولکن اولاً این همان رجعت است که احمد کاتب و امثال او منکر آن هستند؟ و ثانیاً لازمه آن عدم وجود امام در زمان طولانی است که مخالفت با روایت متواتری که شیعه و سنی نقل کرده که «من مات و لم یعرف امام زمانه ...» است.
    پس راهی جز اینکه بگوییم امام مهدی(عج) متولد شده و بر اساس مصالح و حکمت الهی در غیبت به سر می‌برد، وجود ندارد. بر اساس آنچه گفته شد روشن شد که اساساً اثبات تولد امام مهدی(عج) وابسته به حدیث مورد نظر آقای کاتب نیست تا با نفی آن تولد امام مهدی(عج) نیز نفی شود گر چه این حدیث نیز قابل دفاع است که در جای خود باید به آن پرداخت.

  • راضی نیستم بخاطر پیکر فرزندم جان کسی به خطر بیفتد

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    «مانند مادر وهب می‌گویم سری که دادم پس نمی­‌گیرم؛ خدا مصلحت بداند پیکر پسرم برمی­‌گردد. من فقط می‌خواستم فرزندانم در راه خدا قدم بردارند.»

    سال‌هاست که از روزهای مبارزه و دفاع و شهادت در سرزمینمان می‌گذرد؛ آن روزها که عرصه مبارزه برای طالبان این راه گشوده بود و هر روز حکایت تازه ‌ای را از ایثار و دلاوری مبارزان راه حق می‌شنیدیم اینک اما تاریخ برگ تازه‌ای را گشوده است تا در معرکه تازه دفاع از اسلام و مسلمین در سرزمینی دیگر، غبار از چهره مردان این راه زدوده شود و چشم جهان بار دیگر نظاره‌گر حماسه آفرینی‌شان باشد.
    آدمی در برابر قطع تعلق چنین جوانانی از زندگی و آسایش دنیایی و ایمان به وعده صدق الهی سر تعظیم فرود می‌آورد اما صبر و ایمان مادران و همسران این جوانان ستودنی است.
    مقام معظم رهبری نیز در تجلیل از چنین بانوانی می‌فرمایند: «مادران و همسران شهیدان، بازماندگان برجسته‌ى کسانى که رفتند و جانشان را در راه خدا دادند و اینها با اراده‌ى محکم، عزم راسخ و با صبر، هر انسانى را در مقابل خودشان خاشع و خاضع می کنند. بنده که حقیقتاً هر وقت با این زنان برجسته مواجه می شوم، در مقابل آنها احساس خضوع می کنم.انسان واقعاً در مقابل این‌ همه عظمت احساس خشوع می کند. اینها واقعیّت هاى زنانه‌ى جامعه‌ ماست که بسیار افتخارآمیز و مهم است»
    این مرقومه در ادامه پرونده ویژه «روی خط مقاومت» داستان زندگی «شهید محمود رادمهر» به روایت مادر بزرگوارش است.
    (شهید رادمهر به همراه 12 نفر دیگر از رزمندگان مازندران در منطقه خان‌طومان به شهادت رسید و پیکر او هنوز به میهن بازنگشته است)
    خانم «عقیله ملازاده سورکی» مادر شهید «محمود رادمهر» یکی از شهدای مدافع حرم در خان طومان است، محمود فرزند اولش بود و به غیر از او، 3 پسر دیگر به نام‌های مجتبی، مرتضی و محمدرضا دارد.
    محمود در سپاه ناحیه ساری و لشکر 25 کربلا مشغول به کار بود، محمدرضا و مجتبی هم مانند برادر در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حضور دارند؛ مجتبی در مرکز نیروی دریایی علوم و فنون سپاه پاسداران در چالوس مشغول است و محمدرضا هم در سپاه ناحیه ساری خدمت می‌کند.
    محمود در 3 آذر 1359 وقتی مادرش تنها 18 سال داشت، در شهرستان ساری به دنیا آمد.
    مادرش پس از بازگشایی مدارس (بعد از انقلاب فرهنگی) در حالی‌که محمود را باردار بود مجددا مشغول به تحصیل شد و چون جزو شاگردان فعال مدرسه بود، او را در شیفت روزانه قبول کردند.
    راضی نیستم بخاطر پیکر فرزندم جان کسی به خطر بیفتد
    با تولد محمود در پاییز، بار دیگر درس را رها می‌کند و مجددا در سال 1363 به صورت متفرقه تحصیل را از سر گرفته و دیپلمش را کسب کرد و باقی دروس مخصوصاً تفسیر آیات و روایات را خدمت پدر فرا گرفت.
    پدرش یکی از روحانیون بِنام شهر بود که در زمان آیت­‌الله بروجردی، با کمک شهید مفتح و شهید مطهری وارد دانشگاه تهران شده و از حوزه علمیه قم نیز در رشته «معمول و معقول» فارغ­­‌التحصیل شد و از همان جا هم به مناطق اهل سنت رفت.

    مادر در مورد فعالیت‌های پدرش تاکید می‌کند که: «رفتن به مناطق سنی نشین دستور علمای دین بود و به همین دلیل پدرم به گنبدکاووس رفت. خودم در گنبدکاووس متولد و در آنجا بزرگ شدم و بعدها به خاطر موقعیت­‌های شغلی پدر به ساری نقل مکان کردیم.»
    از مادر شهید «محمود رادمهر» در خصوص نحوه آغاز فعالیت‌های انقلابی و زمینه‌ رشد آن پرسیدیم: «پدر من یکی از مبارزان قبل از انقلاب بود که با شهید نواب صفوی ارتباط داشت؛ عمویم (محمدباقر ملازاده) هم در عملیات کربلای 4 در منطقه اُم‌الرصاص در نهر خین به شهادت رسید.
    پدرم و برادرانش نسل در نسل از یک خانواده روحانی بودند و از علمای طراز اول منطقه به حساب می­‌آمدند و در مبارزه با ظلم و فساد آن دوران فعالیت­‌های بسیاری داشتند و به تبع آنان این مسائل به ما نیز منتقل می‌شد.
    من فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی‌ام را در حد امکان در سال 54 تحت تعالیم پدرم در سطح روستاها آغاز کردم و بعد آرام آرام تا سال 56 در دبیرستان این فعالیت‌ها را ادامه داده و در ایام انقلاب به صورت علنی حضور پیدا کردم و تا آنجایی که از دستم برمی­‌آمد کوتاهی نمی­‌کردم.»
    17 تیر سال 1358 با همسرش که 10 سال از او بزرگتر و کارمندی از یک خانواده نسبتاً مذهبی، فرهنگی و کشاورز بود ازدواج کرد و علی رغم اختلاف سلیقه‌های معمول بین هر خانواده‌ای خیلی راحت با هم کنار آمدند.
    «پدرم همیشه در ایام بارداری سفارش می‌کرد و می‌گفت وقتی چنین امانتی را حمل می­‌کنی نباید حرام و حلال را با هم بخوری، قرآن هم می­‌فرماید «وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا» و این به این دلیل است که نسل آینده خراب نشود.
    من در طول بارداری­‌ هر 4 پسرم شب­‌ها سوره انبیاء و صبح­‌ها سوره صافات می­‌خواندم؛ در این سوره نام بسیاری از پیامبران آمده و همیشه به خودم می­‌گفتم اینها نام پیامبران است و شما گوش کنید.»
    راضی نیستم بخاطر پیکر فرزندم جان کسی به خطر بیفتد
    مادر در مورد ایام کودکی محمود و شیطنت‌های معمول کودکان در آن سن چنین روایت می‌کند: «محمود بچه بزرگ من بود و من از او توقع بیشتری داشتم، بچه­‌هایم پشت سر هم بودند، مجتبی یکسال، مرتضی دو سال و نیم و محمدرضا تقریبا 4 سال از او کوچکتر بود. زمانی که مرتضی به دنیا آمد مسئولیت نگهداری از او را در اتاق به محمود می­‌سپردم؛ دیگر نمی­‌گفتم او بچه است و باید بازی کند. به ورزش خیلی علاقه داشت اما من مانع شرکت او در تیم­‌های مسابقاتی می­‌شدم.»
    چرای این موضوع را مادر اینگونه توضیح می‌دهد: «اصلا نمی‌­خواستم بچه­‌هایم دنبال ورزش بروند چون عقیده­­­‌ام این است که عمر هر ورزشی به صورت قهرمانی تا 35 سالگی است، اگر فرزندم علاقه­‌اش را روی ورزش معطوف کند باقی عمرش را می­‌خواهد به چه مسائلی بپردازد؟»
    مادر می‌گوید: «محمود بیشتر به فوتبال علاقه داشت و حتی تا قبل از شهادتش بچه­‌های خانواده از دامادها، پسرها و نوه­‌ها را در باشگاه اداره مخابرات جمع می­‌کرد و شب­‌های جمعه آنجا فوتبال بازی می­‌کردند. تمام بازی­ زیر نظر خودشان بود و مسائل اخلاقی را متذکر می­‌شد و هر کسی کمترین حرکتی را که نشانه اسائه­ ادب بود انجام می‌داد از تیم اخراج می­‌کرد و دیگر نمی­‌گذاشت به هیچ­‌وجه بازی کند.»
    مادر از کودکی محمود می‌گوید، از همان زمان که می‌خواست سرباز امام زمان(عج) شود: «محمود در دوران بچگی­­ و تا پایان راهنمایی در منزل پدرم بود چون ما با هم همسایه بودیم و مادرم کسالت شدیدی داشت و من رفت و آمد زیادی به خانه آنها داشتم؛ «محمود» نام برادر من را داشت و پدرم بسیار به او علاقمند بود، عبای پدرم را روی دوشش می‌انداخت و سجاده‌اش را پهن می­‌کرد و دست به قنوت بلند می­‌کرد؛ پدرم به مازندرانی از او می­‌پرسید: «شما سرباز امام زمان می­‌شوید؟ سرش را تکان می­‌داد و می­‌گفت بله من سرباز امام زمان می­‌شوم»
    مادر از کودکی فرزندانش احادیث خیلی کوچک و دو کلمه­‌ای از نهج­ البلاغه را به آنان یاد می­‌داد و در قبالش توضیحات می­‌خواست.
    «احکام شرعی، حد و حدود مسائل مانند واجبات و مبطلات نماز، واجبات و مبطلات روزه ،مطهرات، اقسام غسل­‌ها را تا جایی که از دستم برمی­‌آمد به آنها آموزش می­‌دادم. حتی زمانی که محمود خواست در سپاه شرکت کند، یک دوره احکام فقه را که مخصوص پسرها بود به او یاد دادم، محمود به احکام شرعی اشراف کامل داشت و بسیار رعایت می‌کرد.

    بعد از پایان دبیرستان در دانشگاه شرکت کرد و از ابتدا دوست داشت در نظام (ارتش یا سپاه) قبول شود؛ حتی از سوم دبیرستان می‌خواست وارد نظام شود اما من مانع شدم. او را وادار کردم که به دانشگاه برود ولی او دوست داشت حتما نظامی باشد.
    در دانشگاه شهید ستاری پذیرفته شد و اتفاقا رتبه خوبی هم داشت ولی شهریور همان سال دچار مشکل جسمی شد. در آن زمان در جوشکاری کارگر بود و زیر دستگاه جوش، اعصاب یک طرف صورتش فلج شد.
    دانشگاه افسری از او تضمین یک‌ماهه خواست تا به کلاس‌ها برسد اما او گفت نمی­‌تواند چنین تضمینی بدهد و نهایتاً نتوانست به دانشگاه شهید ستاری برود.
    محمود سال بعد بورسیه دانشگاه امام حسین شد و در دانشگاه علوم و فنون دانشگاه اصفهان نیز پذیرفته و با مدرک فوق دیپلم از آنجا فارغ‌التحصیل شد. دانشگاه اصفهان خیلی سعی کرد او را در همان دانشگاه مشغول به کار کند چون رتبه اول رشته توپخانه به دست آورده بود. با من صحبت کرد و من گفتم: «شما بورسیه سپاه شدید، هزینه شما را چه کسی پرداخت کرد؟» گفت: «لشکر25 کربلا». گفتم:« برگرد لشکر 25 کربلا. به شوخی هم گفتم خرج تو را لشکر 25 کربلا می­‌دهد و شما می‌خواهی برای جای دیگری بازدهی داشته باشی؟ اصفهانی­‌ها زرنگ هستند و نیروهای خبره را می­‌گیرند.»
    محمود برای ادامه تحصیل در رشته جغرافیای سیاسی در دانشگاه امام حسین ساری پذیرفته شد و از آنجا لیسانس گرفت و در حین تحصیل برای اولین بار در سپاه بهشهر مشغول به خدمت شد، پس از آن به توپخانه نکا منتقل و بعد در خود لشکر و بعد هم در پادگان قدس خدمت می‌کرد.
    همیچگاه از کار و مسئولیتش به مادر و خانواده چیزی نمی‌گفت: «ما تا آخر نفهمیدیم مسئولیت محمود چیست و هر وقت می­‌پرسیدیم می­‌گفت:«بنّا»!
    حتی موقع ثبت‌نام پسرش در مدرسه به او سفارش کرد که به معلمت نگو من پاسدار هستم و خانمش در فرم مدرسه شغل محمودآقا را «بنا» نوشته بود و بعد به درخواست من شغل آزاد نوشت.
    اصلا دوست نداشت کسی بفهمد او یک پاسدار است و هیچ تمایلی به رفتن کلاس‌های آموزشی برای کسب درجه و مقام نشان نمی­‌داد.
    سپاه تهران خیلی سعی کرد محمود را در مقام استادی به تهران منتقل کند و امکانات زیادی هم به او پیشنهاد کردند ولی او نپذیرفت، با من مشورت کرد و من به او گفتم: «هر جا می­‌خواهی برو ولی پُست تو را غَره می­‌کند و یک منیّتی درآدم ایجاد می­‌شود، به همین که هستی راضی باش». چندین بار هم پیشنهاد دوره دافوس به او کردند حتی مسئول آن به ساری آمد و با او ملاقات کرد اما محمود نپذیرفت.
    من بعد از شهادت پسرم متوجه شدم که او درجه سرگردی و معاونت عملیات سپاه ناحیه را به عهده داشت و سالها در مناطق کردستان، شمال­‌شرق، گنبد و دشت گرگان، سیستان و بلوچستان،خوزستان، جنوب، بندرعباس فعالیت‌ می‌کرد.
    محمود نخستین بار آبان 94 به مدت 58 روز به همراه برادرش محمدرضا به سوریه رفت و در مرحله دوم 14 فروردین 95 اعزام شد.
    مادر آخرین دیدارشان را چنین روایت می‌کند: «ساعت 1:10 دقیقه شب آمدند خانه ما، گفتم: «ساعت چند است؟» گفت: «1:10 دقیقه نیمه شب!» گفتم:«اینجا چه می­کنی؟» گفت:«آمدم دیدن مادرم» گفتم:«روز کم است شب آمدی؟»، گفت: «روز آمدم مادرم جا خالی داد!»
    مادر لبخند روی لبش می‌آید و ادامه می‌دهد: «من تعیلات عید امسال را به راهیان نور رفته بودم و به همین علت دید و بازدیدهای معمول عید را انجام نداده بودم. محمود ساعت 11:30 آمد و چون من نبودم گفت مادرم جا خالی داد.
    بعد گفتم:«شنیدم عازم هستی» گفت:«بله». گفتم: «کجا؟» گفت: «ملک خدا». گفتم: «این ملک خدا کجاست؟» گفت: «هر جا خدا بخواهد».
    مادر هیچ وقت موقع رفتن ماموریت­‌هایش از او فیلم و عکس نگرفته بود اما چون از راهیان نور برگشته بود و دوربین روی میز تلویزیون بود ناخودآگاه آن را برداشت و دوباره همان سوال‌ها را پرسید تا محمودش تکرار کند.
    مادر پرسید:«با چه کسی می­‌روی؟» گفت: «با یک‌سری از بچه­‌هایی مثل خودم. گفتم: «شنیدم محمدرضا هم با شماست؟» گفت:«بله». گفتم: «زن و بچه­‌ات را به چه کسی می­‌سپاری؟» گفت: «به خدا» گفتم: «بگو کجا می­‌روی؟» گفت: اگر خدا بخواهد سوریه»
    مادر انگار ثانیه به ثانیه مکالمه آخرشان را به یاد دارد: «وقتی حرف می­ زد یکدفعه سرش را برمی­‌گرداند و خندید، گفت: «سوریه سرش را برد عقب و آورد جلو خندید و گفت انشاءالله از آنجا یمن و بعد برویم عربستان و حرم خدا را آزاد کنیم» به او گفتم:«بروید انشاءالله خدا پشت و پناه شما باشد»
    مادر صبور و قوی محمود هم مانند هر مادر دیگری هرشب منتظر تماس پسرش می‌ماند و به گفته خودش شماره سوریه که روی دستگاه تلفن می‌افتاد انبساط خاطری در دلش پدیدار می‌شد: «اکثراً ساعت 11:30، 12 شب زنگ می­‌زد، وقتی می­‌فهمیدم تماس از سوریه است ته دلم انگار یک انبساط­ خاطری ایجاد می­‌شد و بلافاصله گوشی را برمی­‌داشتم و اول خودم می­‌گفتم:«سلام پسر چطوری خوبی؟» و آخرش هم می­‌گفتم:« انشاءالله با دست پر برگردی مادر.» همیشه می‌گفت:« مادرجان برای من دعا خیر کن، برای همه دعای خیر کن» من همیشه بین اقامه و اذان نماز [می­گویند دعا بین اقامه و اذان برآورده می­‌شود] می­‌گویم:« خدایا گوشت و پوست و خون در رگ­‌های من و بچه­‌هایم نسل در نسل برای توست و هر چه از تو به من برسد راضی هستم.»
    مادر شرایط بحرانی سوریه را به خوبی می‌دانست، شرایط سخت جنگیدن در کشوری غریب؛ با این وجود راضی بود پسرانش را به نبرد حق و باطل راهی کند: «ما خوشبختانه در زمان جنگ بودیم، همان زمان اگر مرد بودم امکان نداشت جنگ را رها کنم، منتها متاسفانه یا خوشبختانه خدا 4 اولاد به من داد که من را مامور به تربیت­شان کرد. من آروزیم آن زمان این بود که ای کاش من یک مرد بودم، اسلحه به دست می­‌گرفتم و می­‌جنگیدم.»

    خانم ملازاده ادامه می‌دهد: «پدر، برادر و عموهایم در جنگ شرکت کرده بودند و برادر و یکی از عموهایم به خیل شهدا پیوستند، خانواده­‌ من خانواده‌ای بود که با شهادت خو گرفته بود؛ بعد هم آدمی مانند من که از فضیلت جنگ محروم مانده باشد، دلش می­‌خواهد خودش را اقناع کند و سعی می­‌کند خودش و خانواده­ اش را در مسیر جهاد و دفاع سوق دهد.»
    مادر محمود «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ» را که در زیارت عاشورا می‌خواند محرک تشویق پسرانش برای دفاع از حریم اهل بیت می‌داند و می‌گوید: «من اگر بخواهم با بچه­‌های خودم مخالفت کنم که به سوریه نروند با منطق زینب کبری و اباعبدالله و خداوند مخالفت کرده‌ام و مخالفت با خدا یعنی محاربه با خدا، محاربه با خدا یعنی «فی الدَّرْکِ الاَسفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَن تجِدَ لَهُمْ نَصِیراً».
    مسلمان تعهد دارد و تعهد شیعه خاص است، وقتی من به عنوان مسلمان در عالم معنا به خدا تعهد دادم و خدا به من می­‌گوید « أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَا تَعْبُدُوا الشَیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مّسْتَقِیم» مخالفت من چه معنا دارد؟ اگر پشت پا به تعهدم بزنم منافق هستم. منافقان چه می­گویند؟ ما در قرآن داریم که می­‌فرماید: «فَمَنِ اضْطُرَ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ ﻹِثْم» منافقین نه مستقیم به سوی مسلمین می­‌روند و نه به سوی کافران، نه مومنِ مومن هستند و نه کافرِ کافر، بلکه وسط راه هستند.»
    این صبوری و درایت و واقع بینی مادر محمود نشان از تربیت دینی در دامان پدری روحانی است: «وقتی قرآن می خوانیم و می‌گوییم«کل نفس ذائقة الموت» دیگر چه باقی می‌ماند؟ مگر چقدر می­‌خواهم زندگی کنم؟ عمر دنیا در برابر عمر آخرت چقدر است؟ من نه نوح نبی خدا هستم که هزار سال زندگی کنم و نه عیسی مسیح هستم که به مصلحت خدا زنده بمانم و نعوذبالله امام زمان هستم که خداوند برای من عمری طولانی مقدر کرده باشد. اگر خیلی زیاد عمر کنم 80 سال است، این عدد در برابر عمر آخرت چقدر است؟ یک روز آخرت 150 هزار سال است. دنیا نسیه است، آخرت نقد است، دنیا سفال شکسته است، آخرت طلاست. امیرالمومنین می­‌فرماید دنیا چراگاه پیشینیان ماست، بسیاری از افراد وارد این چراگاه شدند و چریدند و رفتند و ما پس­مانده­‌های این چریده شده­‌ها را می­‌خوریم.»
    مطمئن هستم پاسخ مادر شهید محمود رادمهر به ادعای رسانه­‌های بیگانه مبنی بر اینکه ایران در سوریه جنگ­‌افروزی می­‌کند و حضور کشورمان را نوعی را جنگ­‌طلبی می­‌دانند دندان شکن خواهد بود؛ و صد البته به تاکید این مادر« صم بکم عمی فهم لا یعقلون»: «بعد از شهادت پیغمبر (ص) ماهیت نظامی حکومت پیغمبر تغییر کرد، حضرت علی در 19 ماه رمضان سال 41 هجری و امام حسین (ع) در سال 61 هجری به شهادت نرسیدند، بلکه اهل بیت در سقیفه و در شب وفات پیغمبر به شهید شدند. شبهه­ افکنی در جامعه از سقیفه شروع شد، مختص به امروز و دیروز نیست، علی را این شبهه افکنی‌ها 25 سال خانه‌نشین کرد و فاطمه زهرا (س) به دست این شبهه‌ها به شهادت رسید.»
    راضی نیستم بخاطر پیکر فرزندم جان کسی به خطر بیفتد
    مادر تاکید می‌کند: «مرزهای ما حدود جغرافیایی ایران نیست، اصلا سرزمین برای ما مطرح نیست. اگر شما می­‌گویید مدافعان حرم، مدافعان حرم خداوند بودند نه صرفا حرم حضرت زینب(س) و حرم حضرت رقیه(س). این مدافعان طبق وصیت پیغمبر که «إِنِی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ­ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» از قرآن و عترت حمایت کردند و مدافع حرم خدا شدند.
    در ثانی اسلام مرز نمی­‌شناسد، نه ایران، نه عراق، نه سوریه، نه ترکیه، نه عربستان هیچ جا برای ما مطرح نیست، آنچه برای ما مطرح است اسلام و حد و حدود مسائل شرعی دین ماست که ائمه ما برای به اجرا درآوردن این حد و حدود مبارزه کرده و به شهادت رسیدند.
    هیچ کس نمی­‌تواند بگوید اسلام مرزش تا کجاست، اسلام دریای بیکرانی است که اندیشمندان و پژوهشگران زیادی در این وادی پا گذاشتند و شعاعش تا بی­‌نهایت کشیده شده است. فعلا بچه­‌های ما در حلب،خان­طومان، دمشق ماموریت دارند. یکی از خصوصیات پسرم این بود که هر فرمانی را می­‌خواست برای شلیک گلوله بدهد می­‌گفت الله­ اکبر جانم فدای رهبر.»
    خانم ملازاده با خواندن این ابیات «آن شاخه­‌های سبز که می­‌بینی/ جز شاخه­‌های خار مغیلان نیست/ آن بوته­‌ها که می­­‌نگری الوان رنگین/ خس است و ریحان نیست/ صدری­ است سازمان ملل بر ظلم/ وزعدل و داد هیچ نگهبان نیست/بالله که زیر این حجُب زرین/ جز جنگ و قتل و آتش و طوفان نیست» تصریح می‌کند: «هدف این شبهه­ افکنی­‌ها ایجاد اختلاف بین مسلمانان است که خوشبختانه با درایت مقام معظم رهبری و انسجامی که بین فرقه­‌های مختلف مسلمان چه اهل سنت و چه اهل تشیع ایجاد شده تیر آنان به سنگ خورده است، ممکن است اختلاف­ نظر باشد ولی اختلاف عقیده در توحید و معاد و نبوت نداریم و هیچ کس هم نمی­‌تواند با این شبهه­ افکنی­‌ها این انسجام را از ما بگیرد.»
    مادر در خصوص این شایعه‌ای که متاسفانه حتی در بین اقشار عادی جامعه نیز رواج پیدا کرده و آن اینکه مدافعان حرم به سبب حق ماموریت­‌های بالا و گرفتن امتیازات ویژه حاضر به حضور در سوریه می‌شوند می‌گوید: «همین مساله‌­ای که شما گفتید در مسجد و جلساتی که شرکت می­‌کنم به من هم گفته می‌شود، آن که حسابش پاک است از محاسبه چه باک است؟ فیش حقوقی­‌ پسر من از یک و نیم میلیون تومان هم پایین­ تر است، وقتی به من گفتند خانم رادمهر به پسر شما 30 میلیون دادند من خیلی جوش آوردم. من می‌گویم 30 میلیون به پسر شما می­‌دهم شما پسرتان را بفرستید! 30 میلیون به چه درد پسر من می‌خورد وقتی هر لحظه در معرض کشته شدن باشد؟

    من با این افراد بحث می‌کردم که چرا ارزش کار بچه­‌های ما را با پول مورد قیاس قرار می­‌دهید؟ چرا طرز تفکر شما اینگونه است؟ با هم جر و بحث می­‌کردیم اما پسرهایم می­‌گفتند مادر ولش کنید. محمود می­‌گفت: مادر ناراحت نشو بگذار بگویند، بگو به ما 100 میلیون نه، 700 میلیون نه، یک میلیارد تومان می­‌دهند، بر آتش دلشان که شعله­‌ور شده یک سنگ یخی بگذار.»
    مادر از غربت مدافعان حرم می‌گوید: «بچه­‌هایی که با عنوان «مدافعان حرم» در سوریه حضور پیدا کردند از همه لحاظ غریب هستند، نه اینکه اجساد آنها غریبانه آنجا افتاده و به پودر تبدیل شده است، آنها واقعا غریبند، حرف و حدیث‌ها درباره آنها بسیار زیاد است؛ البته بگذارید بگویند، مقام معظم رهبری در مورد این شهدا گفت: شهدای ما قبل از اینکه شهید شوند اولیاءالله هستند، کسی که جزء اولیاءالله است، هیچ وقت دنبال پول و پست و مقام و چیزهای مادی نیست، مانند انسان­های دیگر زندگی می­ کند، آنها انسان هستند با همسرانشان زندگی می­‌کنند، با بچه­‌هایشان زندگی می­‌کنند، تفریحات، خواب و خوراک همه چیز دارند اما در اعتقاداتشان راسخ هستند، بگذارید هر چه می‌خواهند بگویند.»
    محمود رادمهر دو فرزند دارد،«محمد» بیست و هشتم اردیبهشت دوسالش تمام شد و «علی» دقیقاً روز شهادت محمود(17 اردیبهشت) 8 ساله شد؛ همسرش به دلایلی حاضر نشد در این گفتگو شرکت کند اما مادر محمود می‌گوید: «محمود تمایل زیادی داشت که با حضرت زهرا(س) نسبت پیدا کند و محرم شود و به من گفتند خانمی را برای من پیدا کنید که «سیده» باشد، من خیلی پیگیر شدم، آخر هم یک خانمی پیدا کردم که با یک واسطه به محرمیت حضرت زهرا(س) درآمد، یعنی مادر خانمش از اولاد پیغمبر است. او مطیع محض شوهرش بود، کمترین چیز، حتی خرید یک کیلو شیر، خرید یک دست استکان ایرانی، یا حتی خرید یک بلوز برای علی و محمد را بدون همراهی محمود انجام نمی­‌داد، هر وقت می­‌گفتم «معصومه جان بیا فلان جا برویم»، می‌گفت: «نه وقتی محمود بیاید با او می­‌روم.» قرض‌­الحسنه­‌هایی داشتیم که محمود تاکید داشت که معصومه حتما در آنها شرکت کند تا با فامیل­‌های دو طرف ارتباط تنگاتنگی برقرار کند، البته معصومه روابط عمومی خیلی خوبی دارد، خیلی خوش­‌روست و محمود هم همین طور بود، روابط آنها با هم عالی بود، بارها محمود به من گفته بود انصافاً زن خوبی دارم. حتی در وصیت­نامه‌اش نهایت تشکر و قدردانی را از خانم خودش کرده بود.
    محمود با بچه­‌های خودش بسیار منضبط بود و مخصوصاً در مسائل اخلاقی کوتاه نمی­‌آمد ولی با آنها خیلی هم بازی می­‌کرد و انواع و اقسام آموزش­های نظامی را به علی می­‌داد، من فکر می­‌کنم علی آموزش­‌های نظامی­‌ای دیده که هیچ بچه­‌ای ندیده است.»

    مادر 10 روز قبل از شهادت محمود خوابی دیده بود و هر لحظه آماده شنیدن خبر شهادت محمود بود: «خبر شهادتش را شنبه به من دادند و من دوشنبه قبل از آن با او صحبت کردم، مدام پیش خودم می‌گفتم شهادت محمود پیش می­‌آید و من باید خودم را برای خواست خدا آماده کنم.
    برادر من صبح شنبه بعد از شهادت محمود آمده بود یک آمادگی در من ایجاد کند، آخر هم به من اصل ماجرا را نگفت اما من به او گفتم هر چه خدا مصلحت می­‌داند، ما در مقابل مصلحت خدا حرفی نمی­‌توانیم بزنیم، چه زنده برگردند و چه به شهادت برسند ما مطیع امر خدا هستیم.
    به من نگفتند شهید شده است و گفتند این شایعه وجود دارد. بعدازظهر دیدم برادرم همراه خانمش و دو خواهر دیگر من آمدند خانه ما، برادر دیگر من که روحانی و در نهاد نمایندگی سپاه گلستان است هم به همراه خانمش آمد.
    پسر دیگر من که چالوس خدمت می­‌کند و قرار بود برود مرخصی گرفته و مانده است، بعد دیدم تلفن زنگ می­‌زند و بچه­‌ها می­‌گویند مادرجان شب خانه هستی می­‌خواهیم پیش تو بمانیم! به مجتبی گفتم: محمود 5، 6 روز است زنگ نزده،چیزی شده؟ گفت: نه چیزی نشده. بعد از اینکه برادرم جواد آمد و رفت به مجتبی گفتم: دایی به من گفت باید خودت را حفظ بکنی، بچه­‌ها تو را نگاه می­‌کنند، محمود دو بچه دارد، محمدرضا دو بچه دارد، معصومه تو را نگاه می­‌کند گفتم حتما برای محمود و محمدرضا یک اتفاقی افتاده! گفت: نه. بعد از اینکه اینها بعدازظهر آمدند برادرم گفت از سپاه می­‌خواهند بیایند، گفتم: برادر من! جنگ یا کشته شدن است یا اسارت یا مجروحیت، باید راضی به این مساله باشیم. وقتی برادرم این آمادگی را در من دیده بود به سپاه اعلام کرده بود که خواهرم آمادگی این مساله را دارد و آنها ساعت 5/30 دقیقه آمدند و خبر شهادت محمود را دادند و من گفتم: راضی به رضای خدا هستم.»
    مادر محمود علی رغم همه صبوری و استقامتش مادر است و دلش برای ثمره زندگی‌اش تنگ می‌شود: «شهادت فرزند گریه دارد، حضرت زینب (س) گریه کرد اما رسالت را منتقل کرد، ما هم گریه می­‌کنیم. من در طول این چند مدت سعی کردم خودداری کنم ولی چند جایی بی­تاب شدم، وقتی وصیت­نامه پسرم را خواندند و او از من خواست جلوی دیگران گریه نکنم تا سبب شادی دشمنان شود دیگر جلوی بقیه گریه نکردم.
    گریه­‌های ما نیمه شب است و وقتی تنها هستیم. ما با گریه­‌های خودمان رسالت مدافعان حرم را منتقل می­‌کنیم، ته دل­مان سوخته است، فراق فرزند سخت است. فراق اولاد بدترین درد است، من این بچه­ را در وجود خودم و با تمام نیروی جوانی خودم پرورش دادم، از تمام امتیازات و امکانات خودم گذشتم. من یک مدتی در جهاد کار کردم، در نهضت سوادآموزی کار می‌کردم، در سپاه همکاری کردم اما از همه اینها به خاطر تربیت بچه‌ها گذشتم.»
    مادر ادامه می‌دهد: «اگر دو نفر عاشق و معشوق می‌خواهند به هم برسند به هر آب و آتشی می­‌زنند، شهدا و خدا عاشق و معشوق بودند. اینها خودشان را کشاندند تا به لقاالله برسند و سایه­ نشین عرش خدا شوند.»
    پیکر مطهر 11 نفر از 13 شهید خان طومان بازنگشته است و محمود نیز جزو این جاوید‌الاثرهاست؛ مادر در این خصوص می‌گوید: «مانند مادر وهب می‌گویم سری که دادم پس نمی­‌گیرم؛ خدا مصلحت بداند برمی­‌گردد و مصلحت نداند جسم فیزیکی به درد ما نمی­‌خورد من فقط می‌خواستم بچه­‌هایم در راه خدا قدم بردارند و همین برایم بس است، جسم که به هر حال زیر خاک می‌رود.

    اگر برای بازگرداندن پسر من چندین نفر جانشان به خطر بیافتد من اصلا راضی نیستم و ارزش ندارد، شاید آن 100 نفر با حرکات و رفتارشان در جامعه موثر باشند. طبق شواهد و قرائنی که موجود است و عنوان می­‌کنند، محمود برای گرفتن لب‌تاب خودش که اسرار نظامی در آن بود دوباره به مقر برمی‌گردد و تلاش کرد که اسرار نظامی که در دفتر فرماندهی بود به دست کسی نیفتد، او می­‌توانست جان خودش را نجات دهد ولی می‌خواست اسناد را بردارد و جان افراد دیگری را نجات دهد.»
    خانم ملازاده با اشاره به حمله به شهدای خان‌طومان در چند ساعت آتش بس تاکید می‌کند: «ما نباید به دشمن اطمینان کنیم، ما نباید به روسیه و هیچ کشور دیگری اعتماد کنیم و این را بدانیم ابرقدرت­‌ها تا زمانی که منافع­شان در خطر نیفتد با ما هستند و زمانی که منافع­شان به خطر بیفتد ما را رها می­‌کنند. روسیه موظف بود بچه­‌های ما را ساپورت کند، چطور شد روسیه از ساعت 1 تا 7 بعدازظهر حرکت نکرد؟ من برای مسئولین اجرایی کشور خودم جداً متاسفم، مسئولین اجرایی مملکت ما با دشمن ما دست می‌دهند و مذاکره می‌کنند، این چه چیزی را می­‌رساند؟ یعنی خون شهدای ما کشک است؟
    امام سجاد در مقابل یزید می­‌گویند: «ای یزید! فردا که در قیامت با پیغمبر ملاقات کردی چه جوابی می‌خواهی بدهی؟» حال این مسئولین فردا به شهدا در محضر عدل الهی چه می‌خواهند بگویند؟»

  • غیرت پدرم اجازه نمی‌داد، داعشی‌ها به حرم بی‌بی زینب(س) نزدیک شوند

    (بسم الله الرحمن الرحیم)

    همسر شهید رحمان بهرامی می‌گوید: همسرم نمونه بارز از یک فرد انقلابی بود، در آن روزهایی که عازم سوریه بود من در جوار بارگاه امام هشتم بود، می‌گفت از آقا امام رضا(ع) شهادتم را طلب کن.

    رحمان بهرامی در 1347 در یک خانواده مذهبی متولد شد که برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) به‌عنوان مستشار نظامی عازم سوریه شد. او که از استان زنجان و اهل شهرستان خرمدره بود، در 20 اسفندماه 94 به درجه رفیع شهادت رسید. از این شهید مدافع حرم یک دختر 30 ساله، یک دختر 26 ساله، یک دختر 14 ساله، یک دختر 10 ساله و یک پسر 29 ساله به یادگار مانده است. این شهید در نیکی به پدر و مادر کم نگذاشته است، در دوران پیری تا فوت دایی‌اش نیز از تو پرستاری کرده است.
    سه روز پس از شهادت، خانواده شهید رحمان بهرامی خبر شهادت این شهید را که به صورت داوطلبانه به عنوان مدافع حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفته بود را شنیدند. شهید بهرامی که از یادگاران 8 سال دفاع مقدس بود 30 سال خدمتش را در مناطق عملیاتی حضور داشته است. خانواده شهید آرام و صبورند.
    همسر شهید اتاقش را با عکس همسرش پر کرده و با آنها زندگی می‌کند. او که حدود یک ماه قبل از تولدش در سوریه به شهادت می‌رسد و نوروز سال 95 را به جای میهمانی اقوام و خویشان به میهمانی فرشته‌ها می‌رود. متن گفتگوی تفصیلی تسنیم با «زهرا بهرامی و لیلا بهرامی همسر و دختر بزرگ شهید بهرامی» که در دفتر تسنیم زنجان حضور یافته بودند را در ذیل می‌خوانید:
    زهرا بهرامی در مورد نحوه آشنایی و ازدواجش با شهید بهرامی چنین می‌گوید: او پسرعموی من بود. در سال 63 با یکدیگر ازدواج کردیم و خواهرش نیز زن داداشم است، همسرم سه برادر دیگر و 6 خواهر نیز دارد و در حال حاضر پدر و مادرش در قید حیات نیستند. زمانی که ما ازدواج کریم، همسرم در منطقه بود. هشت سال دفاع مقدس را در کردستان حضور داشت و حدود 7 سال بود که دوران بازنشستگی را سپری می‌کرد و قبل از آن همیشه در منطقه کردستان بود. زمان ازدواج‌مان یک بسیجی بود. در اواخر خدمت ما را نیز با خود به کردستان(بانه) برده بود ولی قبل از آن، ما در خرمدره و همسرم در منطقه بود. بانه، سنندج، مریوان، سقز و بیشتر مناطق کردستان شاهد حضور شهید بهرامی بوده است.
    غیرت پدرم اجازه نمی‌داد، داعشیها به حرم بی بی زینب(س) نزدیک شوند
    تسنیم: برایتان سخت نیود که در این سالها دور از شهید بهرامی زندگی کنید؟
    همسر شهید بهرامی بیان کرد: برایمان سخت بود که همسرم به دور از ما در منطقه حضور داشت و ما در شهرستان خرمدره بودیم ولی چون پدر و مادر همسرم در قید حیات بودند و ما با هم زندگی می‌کردیم کمی از سختی‌ها کاسته بود، زمانی که در منطقه شلمچه زخمی شد و 6 ماه به بیمارستان مشهد انتقال یافته بود ما اصلا خبر نداشتیم و در تلویزیون دیدیم که زخمی شده. در این 6 ماه به دوستش نامه می‌نوشته و آن دوستش نامه را از منطقه برای ما می‌فرستاد تا خانواده متوجه نشوند که زخمی است. زمانی که از بیمارستان مرخص شد ما فهمیدیم که از دست و پا مجروح شده و پزشکان گفته بودند که باید پایش قطع شود که همسرم این را نپذیرفته بود، او جانباز 25 درصد بود.
    از خصوصیات رفتاری و سبک زندگی شهید بهرامی برایمان بگویید؟ بارزترین خصوصیت اخلاقی شهید بهرامی چه بود؟
    دختر شهید بهرامی در این باره گفت: همیشه سعی می‌کرد همه در صلح و آرامش باشند و اگر دو نفر کدورتی با هم داشتند را آشتی می‌داد، با بزرگ و کوچک طوری رفتار می‌کرد که هیچ کس رنجشی از پدرم نداشت، زمانی که فردی را نصیحت می‌کرد از ابراز پشیمانی و ناراحتی آن شخص نیز ناراحت می‌شد و همدردی می‌کرد.
    وی افزود: در یکی از روزها موقعی که پدرم در بانه بود در یکی از روزها در زمان برگشت به استان زنجان در اتوبوس جوانی که اهل سقز بوده را می‌بیند که در خودش فرو رفته و ناراحت است، دلیل ناراحتی‌اش را می‌پرسد و متوجه می‌شود که آن جوان با خانواده خود قهر کرده و قصد دارد شهرش را ترک کند که پدرم آن جوان را به خانه خودمان در خرمدره آورد، خیلی با او صحبت کرد و آخر متوجه شد که فرزند کیست و با خانواده‌اش تماس گرفت که نگران نباشند و آخر این جوان را به کانون خانواده بازگرداند.
    همسر شهید بهرامی در مورد خصوصیات اخلاقی این شهید چنین بیان می‌کند: همسرم اخلاق خیلی خوبی داشت با همه خوش رفتار بود، به بزرگ و کوچک احترام خاص خود را قائل بود، وقتی به میهمانی می‌رفتیم اجازه نمی‌داد میزبان کفشهایش را جفت کند و خودش این کار را انجام می‌داد، راضی نمی‌شد کسی به خاطرش به زحمت بیفتد.
    وی تصریح کرد: شهید بهرامی یک نمونه بارز از یک فرد انقلابی بود، از زمانی که او را شناختم این خصوصیت در وی تجلی می‌کرد، چه آن زمانی که ابتدا به عنوان بسیجی عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد و چه سالهایی که در مناطق عملیاتی به عنوان پاسدار حضور داشت، دائم می‌گفت همرزمانم شهید شدند و من مانده‌ام و باید من هم شهید شوم. از ما می‌خواست برای شهادتش دعا کنیم. همسرم نتوانست در دوران بازنشستگی خانه بنشیند. همیشه فکرش در سوریه و حرم حضرت زینب(س) بود.
    دختر شهید بهرامی ادامه می‌دهد: وقتی از تلویزیون اقدامات داعشیها را می‌دید، می‌گفت غیرتم اجازه نمی‌دهد من در خانه بنشینم و آنها به حرم خانم زینب(س) نزدیک شوند.
    وقتی از تصمیم ایشان برای عزیمت به سوریه و دفاع از حرم اهل بیت(ع) با خبر شدید؟ مانع رفتنش نشدید؟
    همسر شهید بهرامی که در آخرین وداع با همسرش نمی‌دانست دیگر دیداری در کار نخواهد بود، یادآور شد: هیچ مخالفتی با رفتنش نداشتم، موقع رفتن همسرم به سوریه در مشهد مقدس در جوار بارگاه امام رضا(ع) بودم و تا اینکه به استان زنجان برسم رفته بود، یک شب قبل آن روزی که می‌خواست برود با خبر شدم.
    دختر شهید بهرامی که گاه بغض‌ها مانع از ادامه ادای کلماتش می‌شد، در تکمیل سخنان مادر می‌گوید: پدرم طوری خوب و مهربان بود که نمی‌توانستیم روی حرفش حرفی بزنیم، خب پدرم برای دفاع از اسلام و قرآنو حرم بی‌بی زینب می‌رفت. ما از عاشقان خانم زینب(س) هستیم. مادرم آن شب به من زنگ زد و گفت گویا پدرت قصد رفتن دارد، آمدم خانه دیدم پدرم قرآن را در دستانش گرفته و گریه می‌کند. به من گفت می‌خواهم تنها باشم؛ تنهایش گذاشتم و روز بعد به عمویم زنگ زدم و ماجرا را گفتم و آنها را خواستم تا بیایند و فیلمی در آن روز بدون اطلاع پدرم گرفتیم. در لحظات پایانی دیدار پدرم اشک می‌ریخت و توصیه‌هایی به جمع می‌کرد، می‌گفت در خط رهبری باشید و در این راستا حرکت کنید. به خواهران کوچک‌ترم توصیه می‌کرد درسهایشان را خوب بخوانند، من سه خواهر دیگر و یک برادر نیز دارم، هیچ یک از اعضای خانواده برای رفتنش مخالفتی نکردند. پدرم از همه برادران و خواهرانش کوچکتر بود ولی بزرگی و منش وی زبانزد بود. راهش را انتخاب کرده و در این راستا مصصم بود.
    از لحظه آخرین دیدارتان بیشتر برایمان بگویید؟
    دختر شهید بهرامی درباره آخرین دیدار با پدرش چنین تعریف می‌کند: در آخرین لحظات دیدار پدرم فقط اشک می‌ریختم، او هم با اینکه اشک می‌ریخت از امام خمینی(ره) و شهیدان سخن می‌گفت، رفت وضو گرفت و جورابهاش را پوشید و با همه فرزندان و خواهران و برادرانش تک به تک روبوسی و خداحافظی می‌کرد. انگار خودش می‌دانست که می‌خواهد شهید شود، بعد از رفتن از یکی از همرزمانش در مورد لحظه وداع با خانواده می‌پرسیده و لحظه خداحافظی خودش با ما را نیز برای او تعریف کرده بود.
    همسر شهید بهرامی نیز می‌گوید: آخرین دیدار من به قبل رفتنم به مشهد برمی‌گردد که تا راه‌آهن بدرقه‌ام کرد. از مشهد زنگ زدم و گفتم می‌خواهم با هواپیما بیایم و ببینمت، گفت فعلا رفتن ما معلوم نیست، من که زائرانی را از خرمدره به مشهد برده بودم راضی نبود مسافران را رها کرده و به دیدارش بروم. حتی وقتی به تهران رسیدیم دوباره این درخواست را داشتم؛ همرزمش می‌گوید از شهید بهرامی پرسیدم که چرا نگذاشتی همسرت در تهران به دیدارت بیاید. گفته بود ما تازه از همدیگر جدا شدیم که اگر همدیگر را ببینیم نمی‌توانیم از هم جدا شویم.
    بعد از رفتن شهید به سوریه به صورت تلفنی با ایشان ارتباط داشتید؟
    دختر شهید بهرامی عنوان می‌کند: به صورت تلفنی با ما تماس می‌گرفت. ولی اصلا اجازه نمی‌داد در مورد سوریه از او سوال بپرسیم و یا صحبت کنیم، می‌گفت از خودتان بگویید. این مختص به زمان حضورش در سوریه نبود، حتی زمانی که در کردستان بود از کارش برای ما تعریف نمی‌کرد.
    همسر شهید نیز در این باره گفت: بعد از رفتنش به صورت تلفنی چند باری با همدیگر حرف زدیم، در آخرین تماسش گفت که قرار است چند روز تماس نگیرد و از من می‌خواست تا نگرانش نباشیم، پرسیدم که برای عید نوروز می‌آیی؟ انگار می‌دانست قرار است شهید شود که در جواب گفت کار من در ایران تمام شده است.
    فکر می‌کردید روزی نام شهید بهرامی در بین شهدای مدافع حرم باشد؟
    دختر شهید بهرانی این را چنین پاسخ می‌دهد: دوستان پدرم لقب شهید زنده را برایش به کار می‌بردند و خودم نیز یقین داشتم لیاقت شهادت را دارد ولی اینکه فکر کنم روزی در سوریه و برای دفاع از حرم بی بی زینب(س) شهید خواهد شد، نه چنین فکری نکرده بودم.
    به نظرتان چرا رفتن به سوریه لازم است؟
    همسر شهید در این باره تصریح کرد: اگر شهید بهرامی‌ها در سوریه نجنگند باید در ایران با داعش بجنگیم، همسرم آرزو داشت شهید شود، وقتی در مشهد بودم یک بار موقع نماز به من زنگ زده بود و می‌خواست از آقا امام رضا(ع) شهادتش را طلب کنم.
    وی در مورد نحوه شهادت همرش نیز می‌گوید: شهید بهرامی در یک عملیات مستشاری وقتی با خودرو در اثر جاسازی مین‌های کنترلی تکفیریها در مسیر حرکت به درجه شهادت نائل شد.
    چطور از شهادت شهید بهرامی با خبر شدید؟
    همسر شهید بهرامی خاطرنشان کرد: خبر شهادتش را کسی به من نگفت خودم فهمیدم که شهید شده، بیرون از خانه بودم که برادرزاده‌ام زنگ زد و از دایی‌اش پرسید و گفت قرار است مهمانی داشته باشید، چون شهید بهرامی گفته بود چند روزی تماس نخواهد گرفت، فهمیدم خبری است. حال عجیبی داشتم وقتی به خانه رسیدم دوستش از سوریه زنگ زد تا اینکه او بخواهد حرفی بزند پرسیدم «آقای بهرامی شهید شده»؟ که با تعجب گفت بله ولی چه کسی به شما گفته است، گفتم خبرش را به ما داده‌اند در حالی که تا آن لحظه چیزی از شهادتش نمی‌دانستیم و بعد چند ساعت از سپاه خبر شهادتش را آوردند.
    دختر شهید بهرامی نیز می‌افزاید: من آن روزها در شبکه‌های اجتماعی حضور نداشتم، انگار همه از طریق فضای مجازی از شهادت پدرم مطلع بودند و این ما بودیم که خبر نداشتیم، سه روز بعد از شهادت با خبر شدیم، آن روزی که به سر کار رفته بودم؛ دلم بی‌قراری می‌کرد و حتی به مادرم این موضوع را گفتم و نتوانستم کارم را ادامه دهم و به خانه برگشتم، انگار ته دلم در همان روز شهادت با خبر شده بود.
    چطور توانسته‌اید، نبود ایشان را در زندگی تحمل کنید؟
    همسر شهید بهرامی گفت: شهید بهرامی 20 اسفند به شهادت رسید و 20 فروردین نیز روز تولدش بود، در زمانی که کنارمان بود، راضی نبودم یک لحظه از او دور شوم، الان نمی‌دانم حتما کار خداست که دوری‌اش را تحمل کرده‌ام، از طرفی می‌دانم برای چه رفته است، مگر می‌شود امثال همسر من در خانه بنشینند و داعش هر کاری دلش بخواهد، بکند. بعد از شهادت او همه اعضای خانواده و اکثر اقوام و آشنایان بارها او را در خواب دیده‌اند، دختر کوچکم یک بار روز پنجشنبه وجودش را مقابل درب خانه حس کرده بود و به همین دلیل بی‌قراری می‌کرد.
    دختر شهید بهرامی در این باره چنین تعریف می‌کند: مادرم عکسهای پدرم را به اتاقش زده و حتی وقتی اقوام و آشنایان از او می‌خواهند عکسها را بردارد در جواب می‌گوید من با این عکسها زندگی می‌کنم، من که نمی‌توانم حس دوری‌ پدرم را توصیف کنم، به خانه پدریم که می‌روم به خاطر خواهران کوچکم احساسم را بروز نمی‌دهم.
    فکر می‌کنید داعشیها و سلفیها به چه سرنوشتی دچار می‌شوند؟
    دختر شهید در پاسخ به این سوال تاکید کرد: تا وقتی که این مدافعان حرم هستند داعشیها و سلفیها کاری از پیش نخواهند برد و قطعا خون شهیدان بهرامی و مرادخانی آنها را به زمین خواهد زد، از خدا می‌خواهم در ظهور امام زمان(عج) تعجیل بفرماید تا جهان اسلام را از دست دشمنان نجات دهد و انتقام خون شهداء، حضرت فاطمه(س) و امام معصوم(ع) را بگیرد، داعشیها، شمرها و یزیدیان این زمان هستند، مانند دوران امام حسین(ع) راه آب را می‌بندند.
    همسر شهید نیز در این باره می‌افزاید: سرنوشت صدام چه شد؟ قطعا این داعشیها و دشمنان اسلام نیز به سرنوشت صدام دچار می‌شوند.
    وی در مورد دیگر خصوصیات و توصیه‌های شهید بهرامی به خانواده نیز می‌گوید: اهل ورزش بود و به ورزش توصیه می‌کرد به نماز شب خیلی اهمیت می‌داد، همیشه به تربیت فرزندان حساس بود و از من می‌خواست طوری تربیت‌شان کنم که اسلام آن تربیت را می‌خواهد.
    چه توصیه‌ای به جوانان دارید و انتظارتان از مسئولان چیست؟
    همسر شهید: از جوانان می‌خواهم راه شهدا را ادامه دهند و نگذارند خونهای آنها پایمال شود، از همه مسئولان تشکر می‌کنم و از آنها نیز می‌خواهیم در زنده نگه داشتن فرهنگ شهادت تلاش کنند. شهید ما برای دفاع از اسلام، قرآن و حرم حضرت زینب(س) رفت. بعد از شهادت همسرم بیشتر مسئولان به ما سر می‌زنند و جویای احوال ما هستند از این جهت من قدردان این اظهار لطف‌ها هستم.
    دختر شهید بهرامی نیز در پایان می‌گوید: جوانان باید حق شهدا را ادا کنند، منظور تنها رفتن و جنگیدن نیست. حفظ حجاب و نگاه نکردن به نامحرم ادامه این راه است. امروز عرصه جنگ نرم باید هوشیار باشیم.

Homeدل نوشته70 دلنوشته‌ی شهدا برای امام زمان(عج) Top of Page
Zo2 Framework Settings

Select one of sample color schemes

Body

Background Color
Text Color
Link Color
Background Image

Top Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Header Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainmenu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Slider Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainframe Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Menu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image
Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image