سپاه ده هزار نفره ابوسفیان به سوی مدینه الرسول به حرکت درآمد. پیامبر(ص) اسلام با فرماندهان خود مشورت کرد و قرار شد در خارج از مدینه با دشمن نبرد کنند. سپاه اسلام حدود هفتصد نفر بودند. در اطراف مدینه کوه های بلندی وجود داشت مگر یک منطقه که دشمن از همان محل قصد نفوذ داشت. همگان به دنبال چاره و طرح مناسبی بودند که سلمان طرح خندق را به پیامبر(ص) ارائه دا د و به تصویب آن حضرت رسید. طرح سلمان موجب شد تا سپاه ده هزار نفری قریش در پشت خندق زمین گیر شود. (هرگز عرب خندق ندیده بودند و چون بیامدند و خندق دیدند که در حوالی مدینه کنده بودند، تعجب کردند و گفتند که این کیدی است که هرگز عرب نمی دانست.)
نقل شده است هنگامی که سلمان حاکم مدائن بود (در یکی از سال ه، مدائن گرفتار سیل بزرگی شد و خانه های بسیاری در اطراف رود دجله بر اثر طغیان سیل ویران شد و مردم بسیاری را کشت و منازل زیادی را آب فرا گرفت. وقتی که آب به نزدیکی خانه بسیار کوچک سلمان رسید، وی پوستین، شمشیر، عصا و قلم و دوات خود را برداشت و روی تپه رفت. وی با این عمل، علاوه بر نجات خود، به مردم درس بزرگ و سازنده ای داد)11 و آن این که هرچه سبک بال تر باشید زودتر عبور می کنید.
سلمان ،نیک می دانست که ولایت، فلسفه سیاسی اسلام است و مؤمنین به شدت بر این فلسفه پای بندند و پیرو ائمه(علیهم السلام) هستند.
در زمانی که شرک و کفر ایران را فرا گرفته بود، روح حقیقت طلبی و فطرت حق جوی شخصی به نام (روزبه) شکوفا شد و برای رسیدن به مذهب حق، از گردنه های خطرناک عبور کرد.
روزبه (سلمان) در یک خانواده بزرگ و ریشه دار متولد شد. بعضی وی را از کازرون شیراز دانسته، بعضی دیگر از اهالیِ جی اصفهان و گروهی نیز او را از رامهرمز یا بهبهان اهواز می دانند. پدرش که (بوذخشان) و یا (بدخشان)1 نام داشت، رئیس کیش آتش پرستی بود و سرمایه ای هنگفت و مزرعه ای وسیع داشت که خود نیز در کنار کشاورزان و کارگران به کار مشغول بود. روزبه که فرزند دوم خانواده بود، سخت مورد علاقه و محبت پدر و مادر قرار داشت. پدرش به او اجازه نمی داد از منزل خارج شود تا مبادا دیگران اذیت و آزارش کنند. این خانه نشینی، روح روزبه ر ا آزار می داد اما از سوی دیگر مقدمه ای بود برای اندیشیدن و فکر کردن. پدر از هر فرصتی استفاده می کرد تا آداب، سنن و رسوم آتش پرستی را به فرزندش تعلیم دهد. اگرچه روزبه از این وضع راضی نبود، ولی قادر نبود با پدرش صحبت و عقده دلش را باز کند.
کنیه های حضرت عباس علیه السلام
کنیه، در فرهنگ عربی به نامهایی می گویند که پیشوند اَبْ در مردان، و اُمّ در زنان داشته باشد. سنت انتخاب چنین نامی برای افراد در میان قبایل عرب، گونه ای از بزرگداشت و تجلیل برای فرد است.
در اسلام نیز توجه زیادی به آن شده است. غزالی می نویسد: «رسول خدا صلی الله علیه و آله اصحاب خود را از روی احترام برای به دست آوردن دلهایشان با کنیه صدا می زد و برای افراد بی کنیه، کنیه ای انتخاب می فرمود و سپس آنها را بدان می خواند. مردم نیز از آن پس، فرد مذکور را با آن می خواندند. حتی آن حضرت برای افرادی که فرزندی نداشتند تا کنیه ای داشته باشند، کنیه ای می نهاد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسم داشت حتی برای کودکان نیز کنیه برمی گزید و آنان را مثلاً ابا فلان صدا می زد تا دل کودکان را نیز به دست آورد.»
در اینجا برخی کنیه های حضرت عباس علیه السلام برشمرده می شود:
1. ابو الفضل
در منابع بسیاری، کنیه آن حضرت را ابو الفضل برشمرده اند که در بین کنیه های ایشان، ابو الفضل (= ابو فاضل، ابو الفضائل) مشهورترین است؛ امّا موارد دیگر، یا غیرمشهور هستند و یا اینکه پس از واقعه کربلا، او را بدان خوانده اند. در باره این کنیه، بحث وجود دارد که آیا واقعی بوده و آن حضرت، پدر فرزندی به نام فضل بوده است یا اینکه به صورت اعتباری و در واقع، لقبی بوده است که بدین شکل به او نسبت داده اند. گفته ها و احتمالاتی در این زمینه وجود دارد که بدان پرداخته می شود:
الف. آنچه از بررسی اسامی افراد در تاریخ به دست می آید این است که انتخاب کنیه، همواره بر اساس نام فرزند بزرگ تر فرد نبوده و در موارد بسیاری، این قاعده وجود ندارد.
ب. نوشته اند در خاندان بنی هاشم، هر که عباس نام داشت، به او ابو الفضل می گفتند؛ همان گونه که عباس بن عبد المطلّب، عباس بن ربیعة بن الحارث بن عبد المطلّب و... نیز چنین بوده اند. این مطلب، گفته ای مقبول و موجّه به نظر می رسد.
ج. برخی دیگر گفته اند این کنیه برگرفته از برتری و فضلی بوده است که از کودکی در حضرت نمود فراوان داشته است و او را بدان صفت می شناخته اند؛ آن گونه که در سوگ او نیز سروده اند:
اَبَا الْفَضْلِ یَا مَنْ أسَّسَ الْفَضْلَ وَالإبَأَبِی الْفَضْلُ إلاَّ أنْ تَکُونَ لَهُ أَبَا
ای ابو الفضل! ای کسی که هر برتری و پاکدامنی را بنا نهادی! آیا برای من برتری و فضلی وجود دارد که تو پدر آن نباشی؟ (آیا کسی می تواند فضلی داشته باشد که در تو نباشد.)
همچنین در بین اعراب و مسلمانان نیز چنین سنتی بسیار دیده می شده است که کنیه افراد را بر اساس ویژگیهای آنان می گذاشته اند. آورده اند روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله شنید که فردی را ابو الحَکَم می خوانند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را نزد خود خواند و فرمود: «همانا حَکَم (داور) خداست و حُکم از آن اوست؛ تو چرا ابو الحکم خوانده می شوی؟» او پاسخ داد: هرگاه قبیله ام بر سر مسئله ای اختلاف پیدا می کنند، نزد من می آیند و من، بین آنان داوری و با صادر کردن حکم خویش اختلاف را برطرف می کنم.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمود: «چه کار خوبی می کنی!» و برگزیدن چنین کنیه هایی را بر افراد، بدون اشکال دانست.
د) گذشته از مطالب پیشین، منابع، در ردیف فرزندان عباس علیه السلام نام پسری را به اسم فضل آورده اند؛ امّا چون فضل، فرزندی نداشت، احتمال این وجود دارد که نام او از حافظه تاریخ حذف شده باشد. این مسئله، سبب شده است که برخی برای توجیه کنیه حضرت عباس علیه السلام بر مطالبی مانند آنچه گذشت، تمسک جویند؛ گرچه هیچ یک از آنها با هم منافاتی ندارد و قابل جمع است؛ یعنی وقتی در کودکی، شخصی را ابو الفضل بخوانند، در او زمینه هایی هم ایجاد می شود که نام یکی از فرزندان خویش را فضل بگذارد.
2. ابو القِرْبَة
در لغت عرب، قِرْبَة به معنای «مشک آب» است. ایشان را به دلیل آبرسانی در کربلا، این گونه نامیده اند.
در بسیاری از منابع تاریخی و رجالی، ابو القربة را برای حضرت ذکر کرده اند.
3. ابو القاسم
کنیه ای غیرمشهور برای حضرت است؛ اگر چه برخی نوشته اند آن جناب، فرزندی به نام قاسم داشت که در کربلا به شهادت رسید.
4. ابو الفَرجَة
در لغت عرب «فرجه»، «گشایش در سختی و برطرف شدن اندوه» معنا شده است. برخی آن را برای حضرت برشمرده اند که بیشتر به لقبی در قالب کنیه می ماند. دلیل آن هم برطرف کردن اندوه و گشایش در سختیها در نتیجه توسّل به او است.
ویژگی های جسمی
حضرت عباس (ع) دارای زیبایی ویژه ای بود و چهره دلربایش، هر بیننده ای را به تحسین وامی داشت. او چون ماه تمام، در میان هاشمیان می درخشید. جدّ او، عبد مناف را «ماه مکه» و عبداللّه، پدر پیامبر اکرم (ص)را «ماه حرم» می خواندند. حضرت عباس (ع) نیز «ماه بنی هاشم» لقب گرفت تا لقب گویایی برای چهره رعنا و دلکش او باشد. گذشته از آن، در بین بسیاری از گزارش های تاریخی در راستای ویژگی های جسمی حضرت عباس (ع) آمده است:
«کانَ العَبَّاسُ (ع) رَجُلاً وَسِیماً جَسِیماً جَمِیلاً وَ یَرْکَبُ الفَرَسَ المُطَّهَمَ وَ رِجْلاهُ تَخُطَّانِ فِی الأرِض؛ عباس (ع) مردی زیبا، تنومند و آراسته بود که هر گاه بر اسب تناوری سوار می شد پاهایش به زمین می رسید».1
هم چنین ورزیدگی اندام و تناسب اعضای او، بیانگر توان جسمی بالای او بود که از پدر به ارث برده بود. دلیل دیگر قدرت جسمی او، افزون بر فرآیند ارثی، این بود که حضرت عباس (ع) از کودکی با ورزش و چالاکی انس داشت. مشهور است امام علی (ع)، از همان سنین کودکی، فنون رزمی مانند: کشتی، شمشیرزنی، تیراندازی و سوارکاری را به او می آموخته و گاه خود با او به ورزش می پرداخته است.
از جمله بازی های دوران کودکی عباس (ع)، بازی «مداحی» بوده که تا اندازه ای شبیه به ورزش گُلْف است و در ایرانْ زمین، به چوگان معروف بوده است. در این بازی دو طرف می کوشند گویی (توپی) را با کمک چوبی به چاله ای بیاندازند که متعلق به طرف مقابل است. این گونه سرگرمی ها، به ورزیدگی روزافزون کودکان می انجامید.2
وضعیّت دلخراشى بود، چنان آن صحنه امام علیهالسلام را متأثر ساخت که آن قوم را نفرین کرد: «قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ» خداوند بکشد قومى که تو را شهید کرد.
در آن حال امام علیهالسلام سخت منقلب شد به گونهاى که صداى گریه آن حضرت بلند شد در حالى که کسى تا آن زمان صداى گریه او را نشنیده بود.
آنگاه فرمود: «عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا» پس از تو، افّ بر این دنیا باد. (ارشاد مفید، ص 459)
در زیارتى که با سند صحیح از امام صادق علیهالسلام نقل شده است درباره شدت این مصیبت مىخوانیم: «وَلاتَسْکُنُ عَلَیْکَ مِنْ أَبیکَ زَفَرَةٌ» سوز و گداز پدرت بر داغ تو هرگز تسلّى نیافت. (کمال الزیارات، باب 79)
طبرى مىنویسد: «حمید بن مسلم» مىگوید: در همین حال دیدم زنى سراسیمه از خیمهها خارج شد و فریاد مىکشید: «واحَبِیباه، یَابْنَ أُخَیَّاه» او به سرعت به طرف قتلگاه على اکبر مىآمد، پرسیدم، او کیست: گفتند: زینب دختر على بن ابىطالب علیهالسلام است.
آمد و خود را روى پیکر على اکبر انداخت، امام علیهالسلام دستش را گرفت و به سوى خیمهها برگرداند.
آنگاه به جوانان بنىهاشم خطاب کرد و فرمود: «یا فُتْیانَ بَنِی هاشِمٍ إحْمِلُوا أَخاکُمْ إلى الْفُسْطاطِ» اى جوانان بنىهاشم، برادرتان را به خیمهها ببرید.