• Facebook
  • Twitter
  • Rss
  • Plus

بررسی و نقد دیدگاه دكتر عدّاب محمود الحمش درباره‌ی احادیث مهدویت ویژگی

بهمن 16
رای دادن به این مورد
(0 آرا)

 

 

 

بررسی و نقد دیدگاه دكتر عدّاب محمود الحمش درباره‌ی احادیث مهدویتوی در سال (1999م) با نوشتن كتاب المهدی المنتظر فی روایات اهل السنة و الشیعة دراسة حدیثیة نقدیه موضوع مهدی آخرالزمان (علیه السلام) را به بحث گذاشته و چنین نتیجه گرفته كه احادیث امام مهدی (علیه السلام)، چه آن‌چه از طریق اهل سنت وارد شده و چه آن‌چه در كتاب‌های شیعه وجود دارد صحیح نیستند.

 

 

 

 

 

 

شایسته است در آغاز، این كتاب را معرفی كرده و آن‌گاه به بیان آرا و نظریات و نقد و بررسی آنها پرداخته شود؛ این نوشته تقریباً طولانی، كه مجموعاً 540 صفحه می‌باشد، در چند فصل تنظیم شده و هر فصل را به یك موضوع اختصاص داده است؛ فصل اول كه دویست صفحه است، در معرفی كتاب‌هایی است كه -چه به صورت مستقل و یا ضمن مباحثی خاص- به موضوع امام مهدی (علیه السلام) پرداخته‌اند، چه آن‌كه عالمان اهل سنت نوشته باشند و یا دانشمندان و نویسندگان شیعه نوشته باشند، و نیز چه در موافقت و اثبات موضوع مهدویت نوشته شده باشد و یا در مخالفت با آن؛ در این قسمت، نویسنده افزون بر معرفی كتاب و مؤلف آن، به تناسب به محتوای این كتاب‌ها نیز اشاراتی داشته است كه البته گو این‌كه در گزارش محتوای این كتاب‌ها، نوع نگرش فكری خودش را تسرّی داده و با همان زاویه دید، به داوری آنها نشسته كه بعضی از آنها نیز تأمل برانگیز می‌باشد كه به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
مجموع كتاب‌هایی كه نام برده، 102 كتاب است به اضافه ده كتابی كه درباره‌ی مهدی سودانی نگاشته شده كه آنها را نیز معرفی كرده است.
فصل دوم درباره‌ی جوانب فكری و نظری اندیشه‌ی مهدویت است و اختصاص به دیدگاه اهل سنت دارد و در این فصل، هشت مبحث مطرح شده كه آنها به طور عمده به بررسی معنا و مفهوم مهدی، و نیز نگاهی به ریشه‌های تاریخی فكر مهدی، و نیز بررسی دیدگاه كلی اهل سنت در این‌باره پرداخته شده است كه عمده تحلیل‌های این بخش، از مبنای علمی و تاریخی صحیحی برخوردار نمی‌باشد.
فصل سوم درباره‌ی حدیث‌هایی است كه در كتاب‌های اهل سنت ذكر شده و برخی آنها را حدیث‌های صحیح قلمداد كرده‌اند، و نویسنده در این قسمت، به ارزیابی و نقد سندی این احادیث پرداخته است.
در فصل چهارم، مبانی و جوانب نظری و فكری اندیشه‌ی مهدویت در میان شیعه بررسی شده و در آن، چگونگی آشنایی خود را با شیعیان ذكر می‌كند و در ادامه اعتقاد شیعه به تولد امام مهدی (علیه السلام) و نیز مباحث نظری حجیت روایت نزد شیعیان را مطرح كرده است.
در فصل پنجم، روایات مربوط به ولادت امام مهدی (علیه السلام) را، از كتاب كافی ذكر كرده و به نقد و ارزیابی آنها پرداخته است.
و بالاخره در فصل ششم، به ارزیابی حدیث «لا مهدیَّ إلّا عیسی بنُ مریمَ» (1) می‌پردازد و آن را نقد می‌كند و در پایان، بعد از بیان نتایجی از مباحث خودش، به عالمان سنی و شیعه توصیه‌ها و سفارش‌هایی می‌كند.
آن‌چه ذكر شد، گزارش كوتاه و مختصری از یك كتاب 540 صفحه‌ای بود كه اخیراً منتشر شده است و از جهت حجم و گستردگی مطالب، در نوع خود كم‌نظیر است.
تذكر لازم
پیش از نوشتن هر مطلبی، یادآوری یك نكته لازم است و آن این‌كه، در این مجال نقد و ارزیابی جامع و كامل دیدگاه‌هایی كه در لابه‌لای قریب 540 صفحه آمده، امكان‌پذیر نیست و می‌طلبد كه -ان‌شاءالله- در فرصتی مناسب، تمام مواضع و نظریات این نویسنده مورد كاوش و ارزیابی قرار گیرد كه امید است چنین فرصتی به دست آید؛ ولی لازم است هرچند به شكل مختصر، به طرح و نقد پاره‌ای از دیدگاه‌های نویسنده پرداخته شود، البته بیشتر این بحث‌ها در حوزه‌ی مباحث كلی و كلان می‌باشد و امكان ورود به نقد و ارزیابی مطالب جزئی وجود ندارد؛ تلاش بر آن است تا حد امكان مهم‌ترین دیدگاه‌های وی كه درواقع پایه و اساس برای چنین داوری شده را طرح، و به بررسی آنها پرداخته شود، ان‌شاءالله.
اكنون، برخی از این موارد قابل نقد و ارزیابی را، مطرح و به داوری درباره‌ی آنها پرداخته خواهد شد:
1. مؤلف در فصل اول می‌نویسد:
مفید می‌دانم كه در یك بررسی تاریخی، به بیان بارزترین كتاب‌های اهل سنت كه موضوع مهدی را در لابه‌لای مباحث مختلفشان به بحث گذاشته‌اند، بپردازم. (2)
بعد از این جمله، وی 46 كتاب از كتاب‌های اهل سنت را نام می‌برد كه هركدام به تناسب، به بحث درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) پرداخته‌اند.
نكته‌ی قابل توجه در این‌جا این است كه، نویسنده با این‌كه خودش تصریح می‌كند كه بر آنم بارزترین كتاب‌های اهل سنت را كه احادیث و مباحث امام مهدی (علیه السلام) را مطرح كرده‌اند، ذكر كنم، روشن نیست كه چرا مهم‌ترین كتاب‌های حدیثی اهل سنت را، كه به موضوع امام مهدی (علیه السلام) پرداخته‌اند، ذكر نمی‌كند! از جمله‌ی كتاب‌هایی كه ذكر نكرده می‌توان به چند مورد اشاره كرد:
المصنّف صنعانی كه باب مستقلی با نام «المهدی» دارد و احادیث متعددی را در این باب مطرح كرده ( ح20769-20779) و الكتاب المصنّف فی الاحادیث و الآثار ابن‌ابی‌شیبه كه ایشان در كتاب «الفتن» این مجموعه، شانزده حدیث را درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) ذكر كرده و نیز مسند احمد بن حنبل كه وی ده‌ها حدیث را درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) در آن ذكر كرده است (3) و نیز سنن ابن‌ماجه قزوینی كه وی بابی را با عنوان «باب خروج المهدی» در آن آورده و دوازده حدیث را ذكر كرده است (ح4279-4290) و نیز سنن ترمذی كه وی نیز در آن بابی با عنوان «ماجاءَ فی المهدی» ذكر كرده و چاهر حدیث را آورده است (ح2230-2233) و جامع الاصول فی احادیث الرسول ابن‌اثیر جزری كه وی هم فصلی را با نام «فی المسیح و المهدی (علیه السلام)» گشوده و احادیثی را در این فصل ذكر كرده است (ح7808-7814).
باید از نویسنده‌ی محترم پرسید: آیا كتاب‌هایی كه نام برده شد از كتاب‌های شاخص و بارز اهل سنت شمرده نمی‌شوند؟ و یا این‌كه شما به این موضوع توجه نكرده‌اید؟ و یا موضوع از قرار دیگری است؟
بعید به نظر می‌رسد كه وی متوجه مسئله نشده باشد، چون در لابه‌لای كتابش در برخی جاها به بعضی از این كتاب‌ها اشاره كرده (4) و از آنها نام می‌برد كه احادیث مهدی (علیه السلام) را ذكر كرده‌اند. پس چه عاملی باعث این شده كه وی از نام بردن این كتاب‌ها سر باز زده است؟ پاسخ به این سؤال نامعلوم است؟
2. نویسنده در فصل اول، هنگامی كه كتاب‌های شیعه را، كه ضمن مباحثی، احادیث امام مهدی (علیه السلام) را ذكر كرده‌اند، برمی شمارد (5)، تنها از چهار كتاب نام می‌برد؛ به این آقای نویسنده باید گفته شود از صدها كتاب شیعی كه به نوعی مسئله امام مهدی (علیه السلام) را مطرح كرده‌اند، همین چهار كتاب قابل مطرح كردن بودند؟ لابد وی از نوشته‌های مختلف عالمان و دانشمندان بزرگ شیعه كه در جاهای مختلفی از كتاب‌های‌شان به این موضوع پرداخته‌اند، بی‌اطلاع بوده است.
ظاهر عنوان وی معرفی این قبیل كتاب‌ها بوده كه بخشی از مباحثشان را به موضوع امام مهدی (علیه السلام) اختصاص داده‌اند و بعد تنها، از چهار كتاب نام می‌برد كه این شیوه جای تعجب دارد.
البته وی در ادامه، تعدادی از كتاب‌های اختصاصی شیعه درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) را ذكر كرده ولی سؤال این است كه چرا در این قسمت چنین معرفی ناقصی داشته است.
3. در فصل اول كه درصدد معرفی كتاب‌های مربوط به امام مهدی (علیه السلام) برمی آید هنگامی كه برخی از كتاب‌های موافق با مهدویت را مطرح می كند، با الفاظی اهانت‌آمیز، مؤلفان این كتاب‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد، ولی آن‌جا كه برخی كتاب‌های موافق با نظریه‌ی خودش را نام می‌برد، با تجلیل و احترام از آنها یاد می‌كند؛ برای نمونه، هنگامی كه به معرفی كتاب البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان نوشته‌ی متقی هندی با تحقیق شیخ جاسم المهلهل می‌رسد، از محقق این كتاب با الفاظی تحقیرآمیز یاد می‌كند و در جایی می‌نویسد:
شیخ جاسم المهلهل ظاهراً از دوست‌داران علم حدیث است و در بررسی‌های او معلوم می‌شود آگاهی به این صناعت نداشته تا چه رسد به این‌كه ناقد این احادیث بشود. (6)
ولی هنگامی كه كتاب محمد طاهر بن عاشور التونسی (م 1379 ه‍.ق) با نام تحقیقات و انظار فی القرآن و السنّه را معرفی می‌كند، كه نویسنده‌ی آن درصدد انكار اساس مهدویت بوده، از وی با عظمت یاد می‌كند و می‌نویسد:
شیخ محمد طاهر بن عاشور التونسی برجسته‌ای از برجستگان امت در قرن چهاردهم است و از مهم‌ترین ویژگی‌های علمی او، مباحث مربوط به مقاصد شریعت و زیبایی‌های او می‌باشد و سزاوار است كه نظر او درباره‌ی مهدی ثبت شود. (7)
4. در همین فصل وقتی مطالبی را از كتاب فتح الباری بشرح البخاری درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) نقل می‌كند، شاید بتوان گفت كه نویسنده از ثبت مهم‌ترین سخن این حجر عسقلانی غافل مانده كه البته این را به حساب غفلت وی باید گذاشت؛ آن جمله‌ی عسقلانی، در ذیل حدیثی است كه بخاری نقل كرده و بیشتر اهل نظر، این حدیث را بر امام مهدی موعود (علیه السلام) منطبق كرده‌اند؛ (8) «كیف بكم إذا نَزلَ ابنُ مریمَ فیكم و إمامكم منكم.» (9)
ابن حجر عسقلانی در ذیل حدیث، جمله‌ای را از ابوالحسن آبری نقل كرده كه مورد تأیید او هم بوده، به این عبارت:
اخبار، متواترند بر این‌كه مهدی، از این امت است و عیسی پشت سر وی نماز می‌گذارد. (10)
5. در صفحه‌ی 106 هنگامی كه بر محمد جواد مغنیه -به خاطر استنادش به احادیث سنن ابن‌ماجه، ابی‌داوود و ترمذی- ایراد می‌گیرد، می‌نویسد:
ثبت حدیث، در هریك از كتاب‌های مورد اعتماد اهل سنت، به معنای صحت استدلال به آن حدیث نیست؛ مگر این‌كه در صحیح بخاری یا مسلم باشد و علما، به غیر از احادیث بخاری و مسلم، هیچ حدیث دیگری را بدون بررسی نپذیرفته‌اند. (11)
با این كه نویسنده چنین تصریحی درباره‌ی صحیح بخاری و مسلم دارد، به هنگام بررسی دو حدیث منقول از صحیح بخاری و مسلم، هر دو را مورد نقد قرار می‌دهد و سند آنها را مخدوش می‌داند. جالب این است در بررسی یكی از احادیث، دقیقاً عكس مطلبی را كه در صفحه‌ی 106 گفته، اظهار می‌دارد و می‌نویسد:
كسی كه روش‌های محدّثان را نمی‌فهمد می‌گوید: تمام این الفاظ، بدان جهت كه در صحیحین، یا در یكی از آنها وجود دارد، صحیحه هستند... لازم است كه هیبت كتاب، ما را از فهم صحیح و روش صاحب آن كتاب، باز ندارد. (12)
جای این سؤال باقی است كه بالأخره به نظر شما آیا احادیث صحیحین قابل اعتماد و استناد هستند آن‌گونه كه در صفحه‌ی 106 در پاسخ به محمدجواد مغنیه نوشته‌اید؟ و یا خیر، احادیث آنها چنین ویژگی را ندارند و نیازمند ارزیابی می‌باشند چنان‌كه در این‌جا گفته‌اید؛ به نظر می‌رسد نویسنده‌ی محترم در هر جایی، به تناسب مورد، دیدگاه خاصی اظهار داشته است و به همین سبب، گاهی درباره‌ی موضوع واحدی، نظریات متفاوتی را ابراز داشته است.
6.در همان صفحه‌ی 106، باز هم بر محمدجواد مغنیه به خاطر استشهاد وی به سنن ابن‌ماجه، ابی‌داوود و ترمذی خرده گرفته و می‌نویسد:
كتاب‌های صحیح نزد محققان اهل سنت، بخاری، مسلم، ابن‌حبان و ابن‌خزیمه هستند. (13)
باید به نویسنده‌ی محترم یادآور شد كه هرچند ممكن است كلمه‌ی صحیح، بر سنن یاد شده اطلاق نشود، ولی واقعیت این است كه اگر نگوییم همه‌ی بزرگان اهل سنت، بسیاری از آنها، صحاح شش‌گانه و یا به نقلی، پنج‌گانه را مورد اعتماد دانسته‌اند، هرچند كه برای صحیح بخاری و مسلم جایگاه بالاتری قائلند، ولی دیگر سنن را نیز در مرتبه‌ی بالایی می‌دانند و بنابراین، جای این اشكال و ایراد وجود ندارد كه چرا به احادیث آنها استناد شده است؟ این چه منطقی است كه كتاب‌های مرجع و اصلی خودتان را تا این درجه تنزل رتبه بدهید كه استناد به آنها را نكوهش كنید.
اینك برخی دیدگاه‌ها را درباره‌ی این كتاب‌ها بنگرید:
ابن‌خلدون هنگام معرفی كتاب‌های حدیثی اهل سنت و بعد از نام بردن و معرفی كتاب بخاری، مسلم، ابی‌داوود، ترمذی و نسائی می‌نویسد:
اینها، مسانید مشهور در میان ملت، و امهات كتاب‌های حدیثی در سنت هستند. (14)
نووی گفته است:
حق آن است كه این اصول پنج‌گانه (بخاری، مسلم، ابوداوود، ترمذی و نسائی) جز اندكی، چیزی را برجای نگذاشته‌اند. (15)
و محمد ابوزهره، به تفصیل، در اعتبار این كتاب‌ها مطالبی را یادآور شده است. (16) با این حال، چگونه می‌توان گفت كه چرا به غیر صحیحین استناد شده است؟ اگر نتوان به غیر صحیحین استناد كرد، پس اعتماد و توجه عالمان اهل سنت به این مسانید و جوامع را چگونه توجیه می‌كنید؟ جناب آقای حمش حتماً قبول دارند كه استناد به این كتاب‌ها شیوه‌ی معمول همه‌ی دانشمندان اهل سنت بوده بدون اینكه هیچ‌گونه ایراد و اشكالی به آنان متوجه باشد.
7. وی در جایی می‌نویسد:
كتاب‌هایی كه در احادیث آنها، به نام مهدی یا لقب او تصریح شده (17) صاحبان آن كتاب‌ها، صحت حدیث را،‌ شرط آوردن آن احادیث، قرار نداده‌اند، پس ذكر این احادیث در این‌گونه كتاب‌ها، دلیل بر صحیح بودن آنها نزد آن نویسندگان نیست و دلیلی هم بر صحت خود آن احادیث نیست، و از هیچ یك از عالمان نقل نشده كه حدیثی را كه نام مهدی در آن ذكر شده، تصحیح كرده باشد؛ و به معنای دقیق‌تر، سه قرن اول، هیچ یك از عالمان اسلامی، احادیث مهدی را تصحیح نكرده است. (18)
در این‌باره باید گفت: مگر مؤلفان كتاب‌هایی كه شما از آنها نام برده‌اید، چقدر درباره‌ی اسناد احادیث كتاب‌های‌شان قضاوت كرده‌اند تا چنین نتیجه‌ای را درباره‌ی احادیث مهدویت كه در آنها ذكر شده‌اند بگیرید؟ به عبارت دیگر، در میان صاحبان كتاب‌های یاد شده، جز ترمذی، كه در پایان بیشتر احادیث به نوعی درباره‌ی اسناد آنها داوری كرده، هیچ كدام، چنین روشی را نداشته و به ندرت می‌توان یافت كه درباره‌ی سندی از احادیث این كتاب‌ها، اظهار نظر كرده باشند؛ برای نمونه، بنگرید به احادیث المصنَّف صنعانی، الكتاب المصنَّف فی الاحادیث و الآثار ابن‌ابی‌شیبه، سنن ابن‌ماجه، سنن ابی‌داوود، آیا به صرف این‌كه آنان درباره‌ی هیچ یك از روایات این كتاب‌ها داوری نكرده‌اند، می‌توان نتیجه گرفت كه به نظر آنها آن احادیث، صحیح نبوده‌اند؟ اگر این سخن پذیرفته شود، عمده‌ی این احادیث، مورد تردید و تشكیك قرار می‌گیرند.
8. در جای دیگر می‌گوید:
برخی از عالمان ادعا می‌كنند كه احادیث مهدی از قبیل متواتر معنوی‌اند، پس حدیث «المهدیُّ منا أهلَ البیت»، «لا تنقضی الایّامُ و اللیالی حتّی یبعثَ الله رجلاً من أهل بیتی»، «یُبایعُ الرجلُ بینَ الركن و المقامِ»‌و «یملكُ المهدیُّ خمساً، أو سبعاً، أو تسعا» و مانند آنها، درباره‌ی موعودی از اهل بیت پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) سخن می‌گویند و با همه‌ی دلالت عام و خاص این احادیث، چنین نتیجه گرفته می شود كه مهدی ظهور خواهد كرد. (19)
نویسنده، بدون هیچ‌گونه اظهارنظری درباره‌ی این عبارت، مطلب را به همین حال واگذاشته و روشن نیست كه چرا درباره‌ی موضوعی با این اهمیت، هیچ‌گونه اظهارنظری نكرده است، و البته باید به ایشان گفت: همان‌گونه كه در تصریحات برخی از مؤلفان كتاب‌های علوم الحدیث آمده، هرگاه تواتر خبری اثبات شود، آن خبر، علم‌آور است؛ كه اخبار مهدویت این‌گونه هستند؛ (20) و این تواتر، از سوی تعدادی از عالمان اهل سنت، از جمله‌ محمد بن الحسین الآبری، ابن‌حجر عسقلانی، ابن‌حجر هیتمی، محمد رسول برزنجی، محمد بن علی الشوكانی، صدیق حسن خان القنوچی و شیخ محمد سفارینی، بیان شده است، و دست‌كم 33 نفر از صحابه‌ی رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) این احادیث را روایت كرده‌اند؛ (21) آیا همین تواتری كه ذكر شد برای اثبات حجّیت اخبار امام مهدی (علیه السلام) كفایت نمی‌كند؟ و آیا اصل و اساس مهدویت را نمی‌توان به این شكل اثبات كرد؟ به ویژه با آن‌چه ذكر شد كه حدیث متواتر را علم‌آور دانسته‌اند.
البته این بدان معنا نیست كه درباره‌ی جزئیات تعدادی از این احادیث اختلافی وجود ندارد؛ ولی بحث، درباره‌ی اصل و اساس اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام) است كه با این توصیف، جای هیچ‌گونه شك و تردیدی وجود ندارد.
9. در جایی می‌نویسد:
كلینی در كافی، 53 حدیث كه مربوط به ولادت امام مهدی (علیه السلام)، دیده شدن وی و نص بر امامتش است، ذكر كرده، كه هیچ یك از آنها صحیح نمی‌باشد. (22)
در این زمینه چند نكته لازم به ذكر است:
الف) یادآوری این مطلب ضروری است كه روایات مربوط به امام مهدی (علیه السلام) كه در كافی آمده فقط این تعداد نیستند كه نویسنده گفته است، بلكه بدون احتساب روایات عامی كه شامل حضرت مهدی (علیه السلام) نیز می‌شود، و گاهی نیز حتی به نام ایشان تصریح كرده (23)، در مجموع 94 حدیث در اصول كافی در ابواب سه گانه‌ای كه ذكر شد و نیز در ابواب دیگری مانند «باب نهی از نام بردن حضرت»، «غیبت وی»‌و «مذمت از معین كردن وقت ظهور»، وارد شده است و تعجب این است كه با چه ملاك و معیاری وی می‌گوید: در این‌باره تنها 53 حدیث در كافی وجود دارد؟
ب) روشن نیست كه مؤلف محترم چگونه با این قاطعیت تمام می‌گوید: هیچ یك از این 53 حدیث صحیح نیستند، خوب بود، بر شرح‌هایی كه بر اصول كافی نوشته شده مروری می‌كرد دست‌كم مرآة العقول مجلسی را، كه از صاحب‌نامان علم حدیث است، می‌دید كه وی در مورد اسناد این احادیث چگونه داوری كرده است؛ مجلسی یازده حدیث، را صحیح دانسته كه عبارتند از: ح4 باب مولد الصاحب (24) و ح8 همان باب (25) و ح 20 (26)، 24، 25، 29 و 31 (27) و نیز ح2 باب نص بر امامتِ حضرت (28) و ح1 باب تسمیة من راه (29) و ح 7 باب (30)‌ و علاوه بر اینها، دو حدیث از این مجموعه را همانند صحیح دانسته است كه عبارتند از: ح9 و 25 بابِ مولد الصاحب. (31)
بگذریم از این‌كه چه بسا افراد دیگری ممكن است بیش از این احادیث مورد بحث را صحیح بدانند، ولی بر همین اساس كه مجلسی هم بیان داشته است، تعداد قابل توجهی از این احادیث، از اعتبار خوبی برخوردارن مگر این‌كه نویسنده، هیچ كدام از این مبانی را قبول نكند و همه را مردود بداند كه آن مطلب دیگری است.
ج) نكته‌ی مهمی كه نویسنده در مورد آن دچار اشتباه شده، این است كه گویا تصور كرده كه مبانی اعتقادی شیعه، تنها و تنها منحصر در احادیث اصول كافی و برگرفته‌ی از آن می‌باشد كه چنین تصوری، كاملاً نادرست است؛ البته اصول كافی، به عنوان چشم و چراغ كتاب‌های حدیثی شیعه مطرح است و مهم‌ترین كتاب حدیثی شیعه به شمار می‌رود، ولی باید توجه داشت كه این مسئله به معنای انحصار روایات شیعه در این كتاب نیست.
از جمله موضوعاتی كه افزون بر اصول كافی، در كتاب‌های حدیثی شیعه فراوان بدان پرداخته شده همین موضوع مهدی موعود (علیه السلام) است؛ و آن‌گونه كه در فصل پیشین این نوشتار به تفصیل بیان شد صدها حدیث در كتاب‌های معتبر و ارزشمند شیعه در این‌باره ثبت و ضبط شده كه بسیاری از آنها، هم از جهت سند و هم از نظر متن، كاملاً با روایات اصول كافی متفاوت می‌باشند؛ برای نمونه، تنها در غیبت نعمانی، تعداد (476) حدیث درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) ذكر شده و در كمال‌الدین صدوق، كه از بزرگ‌ترین محدّثان شیعه است و این كتاب را ویژه‌ی غیبت امام زمان (علیه السلام) نگاشته، تعداد (592) حدیث ذكر شده و نیز در غیبت شیخ طوسی هم تعداد (505) حدیث ثبت و ضبط شده، با این همه احادیث كه تنها در این سه كتاب آمده، چگونه آقای عدّاب محمود الحمش به هنگام بررسی موضوع احادیث امام مهدی (علیه السلام)، فقط تعدادی از حدیث‌های اصول كافی را معیار و ملاك داوری قرار داده است و بعد هم، براساس تحلیل خودشان آنها را ضعیف تصور كرده و در نتیجه درباره‌ی امام مهدی موعود (علیه السلام) در احادیث شیعه هیچ حدیث صحیحی را نیافته است؟!
جای تأسّف فراوان است كه چرا درباره‌ی موضوعی با این اهمیت، این‌گونه ناپخته و غیرعلمی برخورد شده؟ و از مقدمات غیرصحیح، چنین نتیجه‌ای گرفته شده است؟
ذكر این نكته لازم است كه كسی درصدد این نیست كه مدعی صحت همه‌ی این احادیث بشود، و به خوبی روشن است كه در لابه‌لای این مجموعه از احادیث، حدیث‌های ضعیف هم یافت می‌شود اما به یقین، در میان آنها، به اندازه‌ای حدیث صحیح وجود دارد كه بتواند هر انسان منصفی را قانع سازد؛ بگذریم از این‌كه در اساس، اعتقاد به مهدی موعود (علیه السلام) از مسلّمات شیعه است و موضوع، خیلی فراتر از آن چیزی است كه این نویسنده تصور كرده است.
10. در جایی می‌نویسد:
ما به بررسی (تعدادی از) روایات [اصول] كافی می‌پردازیم و می‌نگریم كه اگر شیخ عبدالحسین مظفر آن را تضعیف كرده باشد به تضعیف او اكتفا كرده، و به دو دلیل آن حدیث را نقل نمی‌كنیم:
اول، او تولد مهدی را باور دارد و از منتظران اوست، پس در تقویت حدیث، از ما استوار گام‌تر است.
دوم، چون مبنای این بحث، بر اختصار است، لازم نیست چهل حدیثی كه وی آنها را تضعیف كرده، ذكر كنیم. (32)
در این‌جا سه نكته لازم به یادآوری است:
اول، باید به این نویسنده یادآوری كرد، آن‌گونه كه قبلاً اشاره شد، شما به چه استنادی برای داوری درباره‌ی یك اصل مهم عقیدتی شیعه، تنها بخشِ اندكی از روایات آنها را مبنا قرار می‌دهید؛ و بعد بر همان اساس به داوری می‌پردازید.
دوم، جالب این است در همین صفحه كه نویسنده می‌گوید: ما این احادیث ضعیف را ذكر نمی‌كنیم، با فاصله سه صفحه، می‌گوید: من نمی‌خواستم روایات ضعیف را بیاورم؛ ولی چون برخی گفتند كه من آنها را ذكر كنم، از این‌رو، آن احادیث را ذكر می‌كنم و بعد سیزده حدیث كه به قول ایشان ضعیف می‌باشد را ذكر كرده است؛ روشن می‌شود نوشته‌ی خودش را مرور مجددی نكرده وگرنه نیازی نبود به فاصله‌ی سه صفحه، سخن قبلی را نقض كرده و بدین وسیله موجب تعجب دیگران بشود.
سوم، حتماً نویسنده خوب می‌دانند كه در میان دانشمندان شیعه، شكل داوری و ارزیابی احادیث، به ویژه احادیث اصول كافی، بسیار متفاوت است و نوع این تفاوت‌ها هم به مبانی كه در این رابطه وجود دارد برمی گردد؛ مثلاً برخی از عالمان شیعه و از جمله شماری از معاصران، بر این اعتقادند كه تمام احادیث اصول كافی، جز تعداد اندكی كه آنها را نیز مشخص كرده‌اند، از صحت سند برخوردارند و البته راه‌های تصحیح این احادیث را نیز به تفصیل بیان كرده‌اند. (33)
و حتی كسانی كه روایات اصول كافی را همانند بقیه‌ی احادیث، نیازمند ارزیابی می‌دانند، مبانی نقد حدیث نزد آنها یكسان نیست. بنابراین، در یك اصل اعتقادی مهم، استشهاد به نظر یكی از عالمان معاصر كه البته نظریّات او كاملاً محترم و معتبر است، نمی‌تواند كفایت كننده‌ی این مهم باشد، و تصور نمی‌شود كه هیچ یك از اهل نظر، را بپسندند آری، شما می‌توانید بفرمایید در دیدگاه ایشان، این تعداد، ضعیفند، ولی هرگز نمی‌توانید این را تعمیم دهید و بگویید این احادیث، در دیدگاه ایشان، این تعداد، ضعیفند، ولی هرگز نمی‌توانید این را تعمیم بدهید و بگویید این احادیث، در دیدگاه شیعه مورد قبول نیستند.
باید در همین‌باره به وی یادآور شد، شما اگر چنین روشی را نپذیرید، در آن طرف موضوع هم باید این را قبول كنید؛ زیرا یكی از نویسندگان معاصر اهل سنت آقای دكتر عبدالعظیم البستوی 46 حدیث از احادیث اهل سنت درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) را صحیح و یا حسن برشمرده است، پس شما باید آن را بپذیرید.
هرچند در اثبات صحت احادیث اهل سنت، به سخن آقای بستوی استناد نشده و صحیح بودن این اخبار بااستناد به سخنان عالمان گذشته و متأخر آنان ذكر گردیده، اگر بنا باشد تنها طبق نظر یكی از عالمان معاصر داوری كرد، خوب است كه در طرف دیگر هم، چنین روشی پذیرفته شود.
11. نویسنده، در جایی از كتابش برای این‌كه امامت امام مهدی (علیه السلام) را انكار كند، احادیث مربوط به نص بر امامت امام عسكری (علیه السلام) را از اصول كافی، بر مبنای جناب آقای عبدالحسین مظفر، ضعیف معرفی كرده و بعد چنین نتیجه گرفته كه چون امامت امام عسكری (علیه السلام) مستند صحیحی ندارد، موضوع امامت امام مهدی (علیه السلام) نیز، زیر سؤال می‌رود و خود به خود منتفی است. (34)
در پاسخ به این مطلب باید گفت كه این استدلال دارای چند اشكال است:
اشكال اول
برای اثبات امامت ائمه (علیهم السلام)، دو راه عمده و اساسی ذكر شده است؛ یكی داشتن معجزات و نشانه‌های خاص و دیگری نص بر امامت؛ و در همین كتاب اصول كافی، احادیث زیادی وجود دارد كه گویای این است كه برای شناخت ائمه (علیهم السلام) باید به این نشانه‌ها و ویژگی‌ها، توجه كرد (35) و در باب این‌كه ائمه (علیهم السلام) دارای علم خاص بوده‌اند (36) و نیز با اذن خداوند آگاه بر غیب بوده‌اند (37) و نیز آگاهی آنان به همه‌ی امور (38) كه اینها، دلالت دارند بر این‌كه برای اثبات امامت آنان، افزون بر نص ائمه قبلی، این نشانه‌ها هم، می‌توانند امامت آنها را اثبات نماید، و از این‌روست كه شیخ مفید به هنگام بیان چگونگی تعیین امام می‌فرماید:
امامیه، بر این مطلب اتفاق نظر دارند كه در صورتِ نبودِ معجزه، امامت برای صاحب آن، جز با نص، ثابت نمی‌شود. (39)
شیخ مفید نص را تنها راه اثبات امامت ندانسته است؛ بلكه، نشان دادن معجزه را هم یكی از راه‌های اثبات امامت می‌دانسته است.
در همین رابطه علّامه حلی نیز چنین تصریح كرده است:
واجب است درباره‌ی امام نصی رسیده باشد، زیرا عصمت، از امور باطنی است كه بر آن آگاهی نمی‌یابد، مگر پروردگار متعال، پس به ناچار، لازم است كسی كه بر عصمت او آگاه است بر این واقعیت تصریح كند و یا به دست او، معجزه‌هایی ظاهر شود. (40)
از سخنان این دو عالم بزرگ شیعه، به خوبی استفاده می شود كه به جز نص بر امامت ائمه (علیهم السلام)، نشان دادن دلایل و نشانه‌های امامت هم، یكی از راه‌های اثبات امامت است.
باید توجه داشت كه افزون بر احادیثی كه درباره‌ی امامت امام عسكری (علیه السلام) آمده، چنین معجزات و دلایلی در اثبات امامت ایشان، در حد تواتر بیان گردیده، و در كتاب‌های پیشینیان شیعه، این نشانه‌ها به روشنی نقل شده است، از جمله در اثبات الوصیّه مسعودی (41) و نیز خود اصول كافی كه در این‌باره سی حدیث را نقل كرده و در بسیاری از این احادیث، موضوع معجزات آن حضرت و كراماتی كه بیانگر امامت وی بوده است، ثبت و ضبط شده است. (42)
شیخ مفید نیز، بخشی از این نشانه‌ها را ذكر كرده (43) و مجلسی به صورت مفصل آنها را آورده (44) و اخیراً نیز جناب آقای محمدجواد طبسی طی یك فصل، این دلایل و نشانه‌ها را در كتابش ذكر كرده است. (45)
آری، اثبات امامت ائمه (علیهم السلام)، تنها متوقف بر نص نیست تا با تضعیف روایات آن، اصل و اساس امامت امام عسكری (علیه السلام) و بعد امامت امام مهدی (علیه السلام) را منكر شد و حتی اگر در این‌باره نصی وجود نداشت و فقط همین معجزات و دلایل نقل شده بود، برای اثبات امامت امام عسكری (علیه السلام) كفایت می‌كرد؛ بنابراین، داوری نویسنده، صحیح نبوده و حتی اگر بنا به گفته‌ی وی، همه‌ی احادیثِ گویای امامتِ امام عسكری (علیه السلام) ضعیف باشند، هیچ مشكلی به وجود نخواهد آمد.
اشكال دوم
این است كه نویسنده، روایات گویایِ امامتِ امام عسكری (علیه السلام) را در همان احادیث اصول كافی خلاصه كرده است، خوب بود ایشان بعد از مراجعه به دیگر منابع حدیثی شیعه و دیدن تعداد احادیث آنها به اظهارنظر می‌پرداخت.
مجلسی در بحارالانوار (46) در مجموع، 21 حدیث را از ده منبع حدیثی شیعه به جز اصول كافی نقل كرده است، كه از جمله‌ی آنها می‌توان از بصائرالدرجات محمد بن حسن صفار، كمال الدین شیخ صدوق، ارشاد شیخ مفید، كتاب الغیبه طوسی، كشف الغمّة فی معرفة الائمه محقق اربلی، نام برد، آیا منطقی و قابل قبول است كه از میان این تعداد كتاب، تنها، با بررسی احادیث یكی از آنها، به داوری نشست و بعد براساس آن، نتیجه‌گیری كرد؟
البته همان‌گونه كه پیش‌تر اشاره شد، در اهمیت و جایگاه رفیع اصول كافی بحثی نیست، ولی این به آن معنا نیست كه تمام عقاید و باورهای شیعه، در احادیث اصول كافی، منحصر شده باشد.
اشكال سوم
این است كه نویسنده گمان كرده، احادیثی كه بر امامتِ امام عسكری (علیه السلام) دلالت دارند، تنها همین چند حدیثی است كه به صورت خاص مربوط به آن بزرگوار است، و چنین پنداشته كه با تضعیف این‌گونه احادیث، می‌تواند اساس موضوع را مردود معرفی كند، در حالی‌كه یكی از راه‌های مهم در اثبات امامت ائمه (علیهم السلام)، احادیث عام و كلی است كه درباره‌ی همه‌ی آنان ذكر شده و در خیلی از اینها، به نام آن بزرگواران تصریح شده است؛ از جمله در اصول كافی كه نویسنده، به یك بخش از احادیث آن استناد كرده، ‌بابی با عنوان « ما جاء فی الائمة الاثنی عشر و النص علیهم (علیهم السلام)» (47) دارد كه كلینی در این باب، بیست حدیث را آورده كه در احادیث 1-3 و 9 این باب، به امامت ائمه (علیهم السلام) آن هم با ذكر نام آنان، تصریح شده و در بقیه نیز، یا فقط نام تعدادی از آنان ذكر شده و یا به صورت كلی امامت آنان ذكر گردیده و نام خاصی نیامده و جالب این‌كه، مجلسی در مرآة العقول (48) به صحت چند تا از این احادیث، از جمله احادیث یك و دو تصریح دارد.
افزون بر آن‌چه در این‌باره در اصول كافی آمده، آیةالله صافی گلپایگانی در كتاب منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر بابی را با عنوان «فیما یدل علی الائمة الاثنی عشر باسمائهم» ذكر كرده (49) و در این باب، پنجاه حدیث را ثبت كرده و در تمام این پنجاه حدیث، نام دوازده امام (علیهم السلام) ذكر شده است، و ایشان، این روایت‌ها را از منابع مختلف و شناخته شده‌ی شیعه، از جمله، اصول كافی كلینی، كمال‌الدین صدوق، غیبت طوسی، دلائل الامامه طبری، كفایة الاثر خزاز قمی و مناقب آل ابی‌طالب ابن‌شهرآشوب نقل كرده است.
38 حدیث از این مجموعه، به نقل از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) روایت شده است، آیا با این وضعیت، قابل قبول است كه كسی تنها با تضعیف چند حدیث كه در یكی از كتاب‌های حدیثی شیعه آمده، یك مبنای اعتقادی را مخدوش جلوه دهد؟
اشكال چهارم
نكته‌ای كه نویسنده از آن غفلت ورزیده این است كه بر فرض، این تعداد حدیث از اصول كافی، ضعیف باشد -كه خود این هم جای بحث دارد و برخی از صاحب‌نظران با توجه به مبانی خودشان اینها را ضعیف نمی‌دانند (50)- هرگز ضعف یك حدیث به معنای طرد آن نیست؛ زیرا ضعیف بودن سند یك حدیث، به تنهایی نمی‌تواند دلیل بر رد آن باشد، احادیث ضعیف زیادی چه در فقه و چه در غیر فقه مورد استناد قرار گرفته و علما بدانها تمسك جسته‌اند، در حالی‌كه سند قابل قبولی هم برخوردار نبوده‌اند، ولی شواهد و قراین دیگر به كمك آن احادیث آمده، و به گونه‌ای آنها را قابل استناد كرده است؛ شهید ثانی می‌نویسد:
... برخی دیگر، عمل كردن به خبر واحد را اجازه دادند، كه اینان گروه زیادی هستند، البته با این شرط كه خبر ضعیف، با شهرت روایی تقویت شده باشد، به این‌صورت كه آن حدیث با لفظ واحد یا الفاظ مختلف متغایر نقل شده باشد، ولی از نظر معنا، به هم نزدیك باشند... .(51)
آیةالله سبحانی، به هنگام بررسی دیدگاه علما درباره‌ی جواز یا عدم جواز عمل طبق خبر واحد و بعد از تبیین هر دو نظریه، در توضیح دیدگاه خودشان در جواز عمل به خبر واحد آن هم بر مبنای سیره‌ی عقلا می‌نویسد:
عمل كردن به خبر حسن و ضعیف، در گرو اطمینان به صدور آن خبر است، و به همین خاطر، گاهی، فراوانی حدیث، هرچند حسن یا ضعیف باشد، باعث پیدایش اطمینان به صدور آن حدیث می‌شود و همین موضوع هم، انگیزه‌ی جمع‌آوری همه‌ی اخبار، اعم از صحیح، موثق، حسن و ضعیف بوده و برای ما جایز نیست كه اخبار ضعیف را از گردونه‌ی احادیث حذف كنیم؛ زیرا گاهی از اوقات، قراینی بر صدق آن احادیث ضعیف یافت می‌شود، و گاهی، برخی از آن احادیث، برخی دیگر را تأیید می‌كند... .(52)
بنابراین، این‌گونه نیست كه بر فرض، مجموعه‌ای از احادیث، به عنوان احادیث ضعیف شناخته شدند، آن احادیث در دیدِ همه‌ی علما از درجه‌ی اعتبار ساقط باشند، و نتوان به آنها تمسك جست، بلكه چه بسا، همان احادیث، با توجه به شواهد و قراین دیگری كه در كنار آنها وجود دارد، مورد اعتماد قرار گیرند و با آنها مانند روایات مستند برخورد شود.
پی‌نوشت‌ها:
1.یعنی: «مهدی، جز عیسی بن مریم وجود ندارد» این حدیث را برخی از عالمان اهل سنت از جمله ابن‌ماجه در سنن، (ح1340) و حاكم در «مستدرك علی الصحیحین» (ج4، ص 441) نقل كرده‌اند كه با نقد سندی از سوی صاحب‌نظران، روبه‌رو شده است؛ برای آگاهی بیشتر، ر.ك: بستوی، حدیث المهدی الضعیفه و الموضوعه، ص 94-104.
2.عدّاب محمود الحمش، المهدی المنتظر فی روایات اهل السنّة والشیعه، ص 29.
3.در كتابی مستقل، تمام احادیث ذكر شده در مسند احمد درباره‌ی امام مهدی (علیه السلام) جمع‌آوری شده كه با نام «احادیث المهدی من مسند احمد بن حنبل» به چاپ رسیده و در مجموع تعداد [136] حدیث در این نوشتار، جمع‌آوری شده است.
4.از جمله در ص 220-221 كتاب.
5.همان، ص 101-107.
6.همان، 68-69.
7.همان، ص 178.
8.بستوی، المهدی المنتظر فی ضوءالاحادیث و الآثار الصحیحه، ص 279-286.
9.صحیح البخاری، ح3449، «چگونه خواهید بود هنگامی كه فرزند مریم در میان شما نازل شود، و امامتان از شما باشد.»
10.عسقلانی، فتح الباری بشرح البخاری، ج7، ص 169.
11.عدّاب محمود الحمش، المهدی المنتظر فی روایات اهل السنّة و الشیعه، 106.
12.همان، ص 383.
13.همان، ص 106.
14.ابن‌خلدون، مقدمه، ص 351.
15.به نقل از: محمود ابوریّه، اضواء علی السنة الشریفه، 319.
16.ابوزهره، الحدیث و المحدثون، ص 353-361.
17.منظور نویسنده، كتاب‌هایی است كه تا پایان قرن سوم هجری تدوین شده كه در عبارت پیشین، از آن‌ها نام می‌برد.
18.عدّاب محمود الحمش، المهدی المنتظر فی روایات اهل السنّة و الشیعة الامامیه، ص 221.
19.همان، ص 257.
20.ر.ك: محمود ابوریّه، اضواء علی السنّة المحمدیه، ص 276 و سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج2، ص 176.
21.آخرین قسمت فصل اول همین نوشتار.
22.عدّاب محمود الحمش، المهدی المنتظر فی روایات اهل السنّة و الشیعه، 231.
23.كلینی، اصول كافی، ج1، ص 525-535.
24.مجلسی، مرآة العقول، ج6، ص 178.
25.همان،‌ص 181.
26.همان، ص 193.
27.همان، ص 198-201.
28.همان، ج4، ص 2.
29.همان، ص 5.
30.همان، ص 10.
31.همان، ج6، ص 182.
32.عدّاب محمود الحمش، المهدی المنتظر فی روایات اهل السنّة و الشیعه، ص 440.
33.داوری، اصول علم الرجال بین النظریة و التطبیق، ص35-60.
34.عدّاب محمود الحمش، المهدی المنتظر فی روایات اهل السنّة و الشیعه، 443-451.
35.كلینی، اصول كافی، ج1،ص 198.
36.همان، ص 213.
37.همان،ص 256.
38.همان، ص 260.
39.مفید، اوائل المقالات (مصنفات مفید)، ج4، ص 40.
40.علامه حلی، شرح باب حادی عشر، ص 43.
41.ص 246-257.
42.كلینی، اصول كافی، ج1، ص 503-525
43.مفید،‌ارشاد، ج2 ( و ج1، مصنفات شیخ)، ص355-368.
44.مجلسی، بحارالانوار، ج50، ص 247-305.
45.طبسی، حیاة الامام العسكری، ص 121-142.
46.ج50، ص239-247.
47.كلینی، اصول كافی، ج1، ص 525-535.
48.مجلسی، مرآة العقول، ج6، ص 203 به بعد.
49.فصل 1، باب8.
50.برای آگاهی بیشتر، ر.ك: مسلم داوری، اصول علم الرجال بین النظریة و التطبیق، ص 35-60.
51.شهیدثانی، الدرایة فی مصطلح الحدیث، ص 27.
52.جعفر سبحانی، اصول الحدیث و احكامه فی علم الدرایه، ص 60-61.
منبع مقاله :
اكبرنژاد، مهدی؛ (1386)، بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت، قم: مؤسسه بوستان كتاب(مركز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، سوم 1388

 

 

 

موارد مرتبط

  • گم شده ام بابا نمی آیی ؟

    به عرفات مقدس، رسیدم همان جا که بسیار شنیده بودم از آن؛ دور از چادرهای اقامت، روی خاک ها نشستم و چشمان خود را بستم. 

    تصاویر نگاه ملتمس بدرقه کنندگان و حرف هایشان از جلوی دیدگانم رد شد.

    - میثم! یادت نره برای خواهرت دعا کنی!
    - خوش به حالت میثم! می دانی کجا می روی؟ 
    - داداش! اون جا یاد امام حسین باشی ها!
    بدون این که بخواهم می آمدند و می رفتند؛ 10 دقیقه ای گذشته بود و فکر من هم چنان آشفته! به خود گفتم یاد کتاب هایی که خوانده ای بیافت! «عرفات سرزمینی است که انسان خود را می یابد؛ زیرا عرفات از «عرف» به معنی شناخت است.»
    به امید باز شدن چشم دل، چشمان خود را بسته نگاه داشته بودم و برای خود تکرار می کردم: میثم عرفات، جایی است که انسان خود را می شناسد! میثم جان امسال در صحرای عرفات جای ایرانی ها خالیه! امسال مراسم چبدون ایرانی ها رنگ و بویی نداره! وقتی دعای عرفه می خونید حتما یادشون کنید!  راستی یادی هم از شهدای مظلوم منای سال 94 هم بکن؛ کسانی که حاجی نشده ولی واقعا حاجی شدند!
    شاید فقط همین یک بار عرفات را درک کنی؛ همین چند ساعت را وقت داری خواهش می کنم درست استفاده کن! این جا عرفات است مکان اجابت دعا و مغفرت. 

    صدای کودکی را شنیدم که از پشت سرم می آمد: 
    بابا کجایی؟! گمت کردم! بابای خوبم!
    توجهی نکردم در این صحرا خیلی ها هستند که می توانند به او کمک کنند! من بیچاره، کار دارم! ماه ها که نه؛ سال ها منتظر این لحظه بودم.

    - خدایا! این بنده ی تو در سرزمین توست کمکش کن به آن چه تو می خواهی برسد!
    دست هایم را از سرم بالاتر برده و گردنم را به سمت پایین خم کردم؛ آرام آرام، تمام آدم ها و نوشته ها از مقابل چشم های بسته ام رفتند و فقط همین جمله ماند: امام خود را بشناس که اگر او را بشناسی جلو افتادن یا عقب-افتادن ظهور ضرری به تو نخواهد زد!
    دعای عرفه و دعا در غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه (دعای معرفت) را همراه خود آورده بودم. ابتدا شروع کردم به خواندن دعای معرفت. بعد از هر فراز، ترجمه آن را نیز با دقت می خواندم: «اللهم عرّفنی نفسک... » خدیا! خودت را به من بشناسان! که اگر تو را نشناسم پیامبرت را نخواهم شناخت! خدایا! پیامبرت را به من بشناسان! که اگر پیامبرت را نشناسم حجتت را نخواهم شناخت! خدایا! حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را نشناسم از دینم گمراه خواهم شد. 
    صدای کودکی را شنیدم که از پشت سرم می آمد: 
    بابا کجایی؟! گمت کردم! بابای خوبم!
    توجهی نکردم در این صحرا خیلی ها هستند که می توانند به او کمک کنند! من بیچاره، کار دارم! ماه ها که نه؛ سال ها منتظر این لحظه بودم. منتظر همین جا که مولایم حسین در آن دعای عرفه را قرائت فرمود. چه قدر دوست داشتم یک بار عرفه در این جا، عرفه بخوانم! 
    - بابا گشنمه! این جا خیلی داغه! بابا! خوابم میاد چرا گم شدم؟!
    خدیا! می دانی که چه قدر بچه ها را دوست دارم و همیشه از نگاه به آن ها و حرف زدن با آن ها لذت می برم! خدایا! می دانی که عصمت آن ها مرا یاد عصمت مولا می اندازد و هرگاه که از دنیای پرگناه و دودآلود اطراف دلم می گیرد، نگاه به حرکات و چهره ی آنان است که نشاط و امید را به قلبم باز می گرداند. چرا امروز با همین دوست داشتنی ام، امتحان می شوم؟!
    - خدا را شکر! به نظر می رسد پدر خود را پیدا کرده ... صدایی نمی آید.
    دعای معرفت تمام شد و سریع دعای عرفه را باز کردم به امید این که حتی لحظه ای از دستم نرود: خدایی را سپاس که هیچ موجودی نمی تواند قضایش را برگرداند و از بخشش بازش بدارد؛ کسی که مانند ساخته ی هیچ سازنده ای نیست ... وقتی تمام خوبی هایش خداوند رحیم را می شمردم «اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَنْعَمْتَ اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ » حلاوتی داشت عجیب که آرزو می کردم تمام نشود!

    میثم جان امسال در صحرای عرفات جای ایرانی ها خالیه! امسال مراسم برائت از مشرکین بدون ایرانی ها رنگ و بویی نداره! وقتی دعای عرفه می خونید حتما یادشون کنید! راستی یادی هم از شهدای مظلوم منای سال 94 هم بکن؛ کسانی که حاجی نشده ولی واقعا حاجی شدند!

     که به بدی های من رسید. « ان َا الَّذى اَسَاْتُ اَن َا الَّذى اَخْطَاْتُ اَن َا الَّذى هَمَمْتُ اَن َا الَّذى جَهِلْتُ اَن َا الَّذى غَفَلْتُ »گریه امانم نمی داد و شرم، سر به زیرم کرده بود به وسط های دعا رسیدم و شمردن اعضای بدن و ظرایف آن، همین جا بود که ناخودآگاه به یاد اعضای پاک و الهی ارباب عشق، روی خاک های کربلا، افتادم؛ نمی دانستم چه کنم فقط داد می زدم خدا! حسین را ببین! گویی مولا در مقابل من، روی زمین افتاده بود و من شاهدش بودم که ...
    دوباره صدایی محزون به گوشم رسید:
    -  بابا! من از تنهایی می ترسم! این جا هیچ کی حواسش به من نیست! پاهام زخمی شده؛ ببین! از بس دنبال تو گشتم دمپاییم گم شده؛ پاهام می سوزه!
    دعا را به زمین بخشیدم و برخاستم! آغوش خود را به روی او باز کردم اما به طرفم نیامد، زانوان کوچکش را بغل گرفته بود. صورت آفتاب سوخته و خیس اشک و آلوده به خاکش را بالا آورد و با صدایی منقطع از شدت گریه نگاهم کرد و گفت آقا شما بابای من را می شناسید؟ به طرفش رفتم و در آغوشش گرفتم و وقتی صورت ظریفش روی شانه هایم آرام گرفت، شانه های من بود که می لرزید! نمی توانستم صدای ناله ام را مخفی کنم؛ هرچند همیشه از این که بچه ها گریه ام را ببینند می ترسم و گرفتگی دلشان قلبم را آتش می زند؛ اما این بار دست خودم نبود به جای تسلّای او؛ خودم را مصیبت زده دیده بودم. برخاستم و چادر به چادر به همه ی کاروان ایرانیان سر زدم. در یکی از چادرها برادری گفت که پدر او مدتی است که به دنبال اوست و همین الان از چادر ما رد شده. به سرعت بیرون آمدم و مردی را دیدم که هراسان در حال دویدن به سمت چادر بعدی است. صدایش زدم. کودک نیز با صدایی گرفته، صدا زد بابا! برگشت و به طرف فرزند خود دوید بوسیدمش و او را به آغوش امن پدر سپردم! و آن ها را با گریه ی شوق تنها گذاشته و برگشتم. کمی که از چادرها فاصله گرفتم و جمعیت کمتر شد، نشستم. زانوانم می لرزید و شانه هایم نیز؛ با زبان بند آمده، مانند همان کودک بریده بریده می گفتم:

    شاید فقط همین یک بار عرفات را درک کنی؛ همین چند ساعت را وقت داری خواهش می کنم درست استفاده کن! این جا عرفات است مکان اجابت دعا و مغفرت.

    -  بابا! بابای خوب من! گم شدم! این جا خیلی داغه! هوای دلم بده مولا! خیلی ها برایم شمشیر تیز کرده اند؛ ببخشید که دست قوی و گرمتان را رها کردم! چه قدر منتظر آمدنم بودید! چه قدر به همه سپردید، اگر از من خبری شد، خبرتان کنند؟! مولا این جا عرفات است و من آمده ام شما را بشناسم؛ اصلاً به همین امید آمده ام! من کجا و عرفات کجا! می دانم که قلبم چون لباسم سفید نیست و شما از من بیزارید؛ اما، به قلب مجروح و پاهای زخمیم رحمی کنید! خیلی ها التماس کردند دعایشان کنم؛ التماستان می کنم دعایشان کنید. مولا! من از این دنیا و ظواهر فریبنده اش می ترسم! آمده بودم خود را بشناسم اما مگر بدون شما کسی هستم؟! شما که نباشی هیچ کس قدر وجودم را نمی داند و استعدادهای خدادادیم اسراف می شود؛ من که بلد نیستم از آن ها خوب استفاده کنم! مولا من ضعیفم. عجله و بخل امانم بریده. نفس این بزرگ ترین دشمن من دوست داشتنی های وجودم را پیدا کرده و برای گول زدنم از آن ها استفاده می کند و  و شیطان ها دورم حلقه زده اند! بدون شما و تعلیم و حفاظتتان می میرم که مرگ همین جاهلیت است! من از بازی های دنیا و جلوه گریش می ترسم! می ترسم چشمم ببیند و دلم برود! مولا بدون شما زخمی شدن هست و بی کسی! بابا! مردم همه مشغول کار خودشان هستند؛ چرا گم شدم؟! انگار یک عمر اشتباه همه ی مردم تاریخ غیبت، امروز از زبان من جاری می شد! 
    به خودم که آمدم، پشت سرم، عالمی بود؛ یک عالم عاشق نشسته بودند و ضجه می زنند که بابا! ما را ببخش! بابا! به داد دلمان برس! ... 
    پس از این مناجات طولانی آمدی و بر قلب مجروحم مرهمی نهادی. نمی دانم شاید همه مردم این گونه بودند. آرامشی خاص و وصف ناشدنی! لذتی ناب و دست نیافتنی! عطر حضور تو! مولای رحیم ما!
    بوى گلى است در عرفات از حضور تو                سوى گل وجود تو ما با سر آمدیم
    کاش این شیرینی هر روز و هر شب تکرار شود که:
    اگر ساقى دهد ساغر از این دست                   به یك پیمانه از خود مى توان رست...
    خوشا آن دل كه از اغیار ببرید                          خوشا آن جان كه از جز یار بگسست
    خوشا آن دل كه با دلدار آمیخت                       خوشا آن جان كه با جانانه پیوست

     

    خدیجه همتیان پور فرد
  • منظور از رسول اکرم (ص) از سمیی در اوصاف امام عصر (عج)

    سمیی یعنی حضرت هم نام من است و پیغمبر نامش (محمد) و (احمد) است . در حالی که امام عصر نامش (محمد) است ؟

    پاسخ به شبه :

    این گونه که شما فرمودید نیست  ولی همان طور که آوردید حضرت هم نام پیغمبر (ص) است و دو نام دارد نام آشکار (محمد) و نام مخفی او احمد است ، لطفا سند این گفتار را در کتاب کمال الدین ،ج2 ، صفحه 653 ، مطالعه فرمایید

  • آثار و نتایج خواندن زیارت عاشورا

    در فضیلت و فوائد قرائت زیارت عاشورا روایات زیادی از ائمه معصومین(ع) ذکر شده است که در اینجا به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

    امام محمد باقر(ع) به علقمه فرمود: پس از آنکه به آن حضرت با سلامی اشاره کردی، دو رکعت نماز بخوان و سپس زیارت عاشورا را بخوان. هنگامی که این زیارت را خواندی در حقیقت او را به چیزی خواندی که هر کس از ملائکه که بخواهند او را زیارت کنند، به آن می خوانند و خداوند برای تو هزار هزار حسنه می نویسد و از تو هزار هزار سیئه محو می نماید و تو را هزار هزار مرتبه بالا می برد و همانند کسانی می باشی که در رکاب آن حضرت به شهادت رسیدند. حتی در درجات آنها هم شریک می شوی. (کامل الزیارات- ص 74)

    امام صادق(ع) به صفوان می‌فرماید: زیارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خیر را برای خواننده آن تضمین می کنم، اول زیارتش قبول شود. دوم سعی و کوشش او شکور باشد. سوم حاجات او هرچه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نا امید از درگاه او برنگردد زیرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد. (بحارالانوار-جلد 98-ص 300)

    در روایت دیگر می‌خوانیم: اگر مردم می دانستند زیارت امام حسین(ع) چه ارزشی دارد، از شدت شوق و علاقه می مردند و حسرت رسیدن به آن پاداش ها، جسم و روح آنها را پاره پاره می کرد." (بحارالانوار-جلد 101 –ص 18)

    زیارت امام حسین(ع) بر هر مؤمنی که اقرار به امامت ایشان داشته باشد، واجب است.(بحارالانوار-جلد 101 –ص 69)

    کسی که امام حسین(ع) را تنها برای رضا و خوشنودی پروردگار، و نه برای کسب شهرت زیارت کند، خداوند تمامی گناهان او را پاک می کند.(بحارالانوار-جلد 101 –ص 4)

    اگرکسی بدون عذر موجه امام حسین(ع) را زیارت نکند، از اهل آتش خواهد بود.(بحارالانوار-جلد 101 –ص 4)

    کسی که امام حسین(ع) را زیارت نکند شیعه اهل بیت نیست.(بحارالانوار-جلد 101 –ص 4)

    امام صادق علیه السّلام فرمود:" ای زراره ! آسمان چهل روز ، در سوگ حسین بن علی علیه السّلام گریه کرد.(جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 552)

    این زیارت امروزه به زیارت عاشورا شهرت یافته است و خواندن آن در همه اوقات و هر روز دارای فوائد و برکات زیادی است. این زیارت تجدید عهد همه روزه پیروان حسین بن علی ‏علیهم ‏السلام با مولای خویش است که همراه با تولّی و تبری است و خط فکری زائر را در برابر دوستان و دشمنان اسلام و اهل بیت‏(ع)ترسیم می‏کند و اعلام همبستگی با موافقان راه حسین‏(ع) و اعلان جنگ و مبارزه با دشمنان حق است تا عشق در وی به جهاد بیرونی بیانجامد.

  • چهل حدیث در ضمن عاشورا و کربلای حسین

    چهل حدیث ارزشمند از ائمه از کربلا و شهادت سید و سالار شهیدان حسین (ع)

    حدیث اول :حریم پاک

    عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال:
    ..و هی اطهر بقاع الأرض و اعظمها حرمة و انها لمن بطحاء الجنة.
    پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در ضمن حدیث بلندی می فرماید: کربلا پاکترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعه ها است و الحق که کربلا از بساطهای بهشت است. بحار الانوار، ج 98، ص 115 و نیز کامل الزیارات، ص 264

    حدیث دوم:سرزمین نجات

    قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
    یقبر ابنی بأرض یقال لها کربلا هی البقعة التی کانت فیها قبة الاسلام نجا الله التی علیها المؤمنین الذین امنوا مع نوح فی الطوفان.

    پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: پسرم حسین در سرزمینی به خاک سپرده می شود که به آن کربلا گویند، زمین ممتازی که همواره گنبد اسلام بوده است، چنانکه خدا، یاران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد. کامل الزیارات، ص 269، باب 88، ح 8

    حدیث سوم: مسلخ عشق

    قال امیر المؤمنین علی علیه السلام:
    هذا...مصارع عشاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم و لا یلحقهم من کان بعدهم.

    حضرت علی علیه السلام روزی گذرش از کربلا افتاد و فرمود: اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است شهیدانی که نه شهدای گذشته و نه شهدای آینده به پای آنها نمی رسند.

    تهذیب، ج 6، ص 73 و بحار، ج 98، ص 116

    حدیث چهارم: عطر عشق

    قال علی علیه السلام:
    واها لک أیتها التربة لیحشرن منک قوم یدخلون الجنة بغیر حساب.
    امیر المؤمنین علیه السلام خطاب به خاک کربلا فرمود: چه خوشبوئی ای خاک! در روز قیامت قومی از تو بپا خیزند که بدون حساب و بی درنگ به بهشت روند.

    شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 169

    حدیث پنجم:ستاره سرخ محشر

    قال علی بن الحسین علیه السلام:
    تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدری و تنادی أنا أرض الله المقدسة الطیبة المبارکة التی تضمنت سید الشهداء و سید شباب اهل الجنة.

    امام سجاد علیه السلام فرمود: زمین کربلا، در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدی می درخشد و ندا در می دهد که من زمین مقدس خدایم، زمین پاک و مبارکی که پیشوای شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است. ادب الطف، ج 1، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 268

    حدیث ششم:کربلا و بیت المقدس

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    الغاضریة من تربة بیت المقدس.
    امام صادق علیه السلام فرمود: کربلا از خاک بیت المقدس است. کامل الزیارات، ص 269، باب 88، ح 7

    حدیث هفتم: فرات و کربلا

    قال ابو عبد الله علیه السلام
    أن أرض کربلا و ماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارک و تعالی...

    امام صادق علیه السلام فرمود: سرزمین کربلا و آب فرات، اولین زمین و نخستین آبی بودند که خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشید.بحار الانوار، ج 98، ص 109 و نیز کامل الزیارات، ص 269

    حدیث هشتم: کربلا، کعبه انبیاء

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    لیس نبی فی السموات و الارض، اءلا یسألون الله تبارک و تعالی أن یؤذن لهم فی زیارة الحسین (علیه السلام)، ففوج ینزل و فوج یعرج.

    امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ پیامبری در آسمانها و زمین نیست مگر این که می خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شوند، چنین است که گروهی به کربلا فرود آیند و گروهی از آنجا عروج کنند. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244، به نقل از کامل الزیارات، ص 111

    حدیث نهم: کربلا، مطاف فرشتگان

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    لیس من ملک فی السموات و الأرض الا یسألون الله تبارک و تعالی أن یؤذن لهم فی زیارة الحسین (علیه السلام)، ففوج ینزل و فوج یعرج.

    امام صادق علیه السلام فرمود:
    هیچ فرشته ای در آسمانها و زمین نیست مگر این که می خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شود، چنین است که همواره فوجی از فرشتگان به کربلا فرود آیند و فوجی دیگر عروج کنند و از آنجا اوج گیرند. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244، به نقل از کامل الزیارات ص 114

    حدیث دهم: راه بهشت

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    موضع قبر الحسین علیه السلام ترعة من ترع الجنة

    امام صادق علیه السلام فرمود: جایگاه قبر امام حسین علیه السلام دری از درهای بهشت است. کامل الزیارات، ص 271، باب 89، ح 1

    حدیث یازدهم: کربلا، حرم امن

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل أن یتخذ مکة حرما.
    امام صادق علیه السلام فرمود: به راستی که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آنکه مکه را حرم قرار دهد.کامل الزیارات، ص 267 بحار، ج 98، ص 110

    حدیث دوازدهم: زیارت مداوم

    قال الصادق علیه السلام:
    زوروا کربلا و لا تقطعوه فاءن خیر أولاد الانبیاء ضمنته...
    امام صادق عیه السلام فرمود: کربلا را زیارت کنید و این کار را ادامه دهید، چرا که کربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است. کامل الزیارات، ص 269

    حدیث سیزدهم: بارگاه مبارک

    قال الصادق علیه السلام:
    «شاطی ء الوادی الأیمن» الذی ذکره الله فی القرآن، (1) هو الفرات و «البقعة المبارکة» هی کربلا.
    امام صادق علیه السلام فرمود: آن «ساحل وادی ایمن» که خدا در قرآن یاد کرده فرات است و «بارگاه با برکت» نیز کربلا است. (2)

    فصل دوم: زیارت کربلا

    حدیث چهاردهم: شوق زیارت

    قال الامام الباقر علیه السلام:
    لو یعلم الناس ما فی زیارة قبر الحسین علیه السلام من الفضل، لماتوا شوقا.
    امام باقر علیه السلام فرمود: اگر مردم می دانستند که چه فضیلتی در زیارت مرقد امام حسین علیه السلام است از شوق زیارت می مردند.ثواب الاعمال، ص 319، به نقل از کامل الزیارات .

    حدیث پانزدهم: حج مقبول و ممتاز

    قال ابو جعفر علیه السلام:
    زیارة قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و زیارة قبور الشهداء، و زیارة قبر الحسین بن علی علیهما السلام، تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلی الله علیه و آله.
    امام باقر علیه السلام فرمود: زیارت قبر رسول خدا «ص» ، و زیارت مزار شهیدان، و زیارت مرقد امام حسین علیه السلام معادل است با حج مقبولی که همراه رسول خدا «ص» بجا آورده شود.مستدرک الوسائل، ج 1، ص 266، و نیز کامل الزیارات، ص 156

    حدیث شانزدهم : تولدی تازه

    عن حمران قال: زرت قبر الحسین علیه السلام فلما قدمت جاءنی.ابو جعفر محمد بن علی علیه السلام...فقال علیه السلام:
    ابشر یا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم یرید الله بذلک وصلة نبیه حرج من ذنوبه کیوم ولدته امه.
    حمران می گوید: هنگامی که از سفر زیارت امام حسین علیه السلام برگشتم، امام باقر علیه السلام به دیدارم آمد و فرمود: ای حمران! به تو مژده می دهم که هر کس قبور شهیدان آل محمد (ص) را زیارت کند و مرادش از این کار رضایت خدا و تقرب به پیامبر (ص) باشد، از گناهانش بیرون می آید چون روزی که مادرش او را زاد.امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 28، چاپ نجف بحار، ج 98، ص .20

    حدیث هفدهم: زیارت مظلوم

    عن ابی جعفر و ابی عبد الله علیه السلام یقولان:
    من احب أن یکون مسکنه و مأواه الجنة، فلا یدع زیارة المظلوم.
    از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرمودند: هر کس که می خواهد مسکن و مأوایش بهشت باشد، زیارت مظلوم علیه السلام را ترک نکند. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 253

    حدیث هجدهم: شهادت و زیارت

    قال الامام الصادق علیه السلام:
    زوروا قبر الحسین (علیه السلام) و لا تجفوه، فاءنه سید شباب أهل الجنة من الخلق، و سید شباب الشهداء.
    امام صادق علیه السلام فرمود: مرقد امام حسین علیه السلام را زیارت کنید و با ترک زیارتش به او ستم نورزید چرا که او سید جوانان بهشت از مردم، و سالار جوانان شهید است. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 256: و کامل، ص 109

    حدیث نوزدهم: زیارت، بهترین کار

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    زیارة قبر الحسین بن علی علیهما السلام من افضل ما یکون من الاعمال.
    امام صادق علیه السلام فرمود: زیارت قبر امام حسین علیه السلام از بهترین کارهاست که می تواند انجام یابد.مستدرک الوسائل، ج 10، ص .311

    حدیث بیستم: سفره های نور

    قال الامام الصادق علیه السلام:
    من سره ان یکون علی موائد النور یوم القیامة فلیکن من زوار الحسین بن علی (علیهما السلام)
    امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفره های نور بنشیند باید از زائران امام حسین (علیه السلام) باشد.وسائل الشیعه، ج 10، ص 330 بحار الانوار، ج 98، ص 72

    حدیث بیست و یکم: شرط شرافت

    قال الصادق علیه السلام: من اراد أن یکون فی جوار نبیه و جوار علی و فاطمة فلا یدع زیارة الحسین علیهم السلام
    امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که می خواهد در همسایگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در کنار علی (علیه السلام) و فاطمه (س) باشد، زیارت امام حسین (علیه السلام) را ترک نکند. وسائل الشیعه، ج 10، ص 331، ح .39

    حدیث بیست و دوم: زیارت، فریضه الهی

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    لو أن احدکم حج دهره ثم لم یزر الحسین بن علی علیه السلام لکان تارکا حقا من حقوق رسول الله (ص) لأن حق الحسین فریضة من الله تعالی، واجبة علی کل مسلم.
    امام صادق علیه السلام فرمود: اگر یکی از شما تمام عمرش را احرام حج بندد، اما امام حسین علیه السلام را زیارت نکند، حقی از حقوق رسول خدا (ص) را ترک کرده است چرا که حق حسین علیه السلام فریضه الهی و بر هر مسلمانی واجب و لازم است.وسائل الشیعه، ج 10، ص .333

    حدیث بیست و سوم: کربلا، کعبه کمال

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    من لم یأت قبر الحسین علیه السلام حتی یموت کان منتقص الاءیمان، منتقص الدین، اءن ادخل الجنة کان دون المؤمنین فیها.
    امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس به زیارت قبر امام حسین علیه السلام نرود تا بمیرد، ایمانش ناتمام و دینش ناقص خواهد بود، به بهشت هم که برود پایین تر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.وسائل الشیعه، ج 10، ص .335

    حدیث بست و چهارم: از زیارت تا شهادت

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    لا تدع زیارة الحسین بن علی علیهما السلام و مر أصحابک بذلک یمد الله فی عمرک و یزید فی رزقک و یحییک ء الله سعیدا و لا تموت الا شهیدا.
    امام صادق علیه السلام فرمود: زیارت امام حسین علیه السلام را ترک نکن و به دوستان و یارانت نیز همین را سفارش کن! تا خدا عمرت را دراز و روزی و رزقت را زیاد کند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نمیری مگر شهید. وسائل الشیعه، ج 10، ص 335

    حدیث بیست و پنجم: حدیث محبت

    عن ابی عبد الله علیه السلام قال:
    من اراد الله به الخیر قذف فی قلبه حب الحسین علیه السلام و زیارته، و من اراد الله به السوء قذف فی قلبه بغض الحسین علیه السلام و بغض زیارته.
    از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: هر کس که خدا خیر خواه او باشد، محبت حسین (علیه السلام) و زیارتش را در دل او می اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد، کینه و خشم حسین (علیه السلام) و خشم زیارتش را در دل او می اندازد. وسائل الشیعه، ج 10، ص 388، بحار الانوار، ج 98، ص 76

    حدیث بیست و ششم: نشان شیعه بودن

    قال الصادق علیه السلام:
    من لم یأت قبر الحسین علیه السلام و هو یزعم انه لنا شیعة حتی یموت فلیس هو لنا شیعة، و ان کان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة.
    امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد، او شیعه ما نیست، و اگر هم از اهل بهشت باشد، از میهمانان اهل بهشت خواهد بود. کامل الزیارات، ص 193، بحار الانوار، ج 98، ص .4

    حدیث بیست و هفتم: سکوی معراج

    قال الصادق علیه السلام:
    من اتی قبر الحسین علیه السلام عارفا بحقه کتبه الله عز و جل فی اعلی علیین.
    امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس که به زیارت قبر حسین علیه السلام نایل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد، خدای متعال او را در بلندترین درجه عالی مقامان ثبت می کند. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص .581

    حدیث بیست و هشتم: مکتب معرفت

    قال ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام:
    أدنی ما یثاب به زائر أبی عبد الله (علیه السلام) بشط فرات، اذا عرف حقه و حرمته و ولایته، أن یغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر.
    حضرت امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: کمترین ثوابی که به زائر امام حسین علیه السلام در کرانه فرات، داده می شود این است که تمام گناهان، مقدم و مؤخرش بخشوده می شود.بشرط این که حق و حرمت و ولایت آن حضرت را شناخته باشد. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص .138

    حدیث بیست و نهم:همچون زیارت خدا

    قال الامام الرضا علیه السلام:
    من زار قبر الحسین (علیه السلام) بشط الفرات کان کمن زار الله.
    امام رضا علیه السلام فرمود: کسی که قبر امام حسین علیه السلام را در کرانه فرات زیارت کند، مثل کسی است که خدا را زیارت کرده است.مستدرک الوسائل، ج 10، ص 250، به نقل از کامل

    فصل سوم :عاشورا و اربعین

    حدیث سی ام: زیارت عاشورا

    قال الصادق علیه السلام:
    من زار الحسین علیه السلام یوم عاشورا وجبت له الجنة.
    امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس که امام حسین علیه السلام را در روز عاشورا زیارت کند، بهشت بر او واجب می شود.اقبال الاعمال، ص 568

    حدیث سی و یکم : بالاتر از روسپیدی

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    من بات عند قبر الحسین علیه السلام لیلة عاشورا لقی الله یوم القیامة ملطخا بدمه، کانما قتل معه فی عرصة کربلا.
    امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که شب عاشورا را در کنار مرقد امام حسین علیه السلام سحر کند، روز قیامت در حالی به پیشگاه خدا خواهد شتافت که به خونش آغشته باشد، مثل کسی که در میدان کربلا و در کنار امام حسین علیه السلام کشته شده باشد. وسائل الشیعه، ج 10، ص .372

    حدیث سی و دوم: نشانه های ایمان

    قال ابو محمد الحسن العسکری علیه السلام:
    علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسین، و زیارة الاربعین، و التختم، فی الیمین، و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم.
    امام حسن عسگری علیه السلام فرمود: نشانه های مؤمن پنج چیز است: 1 نمازهای پنجاهگانه (3) 2 زیارت اربعین
    2 انگشتر به دست راست کردن 4 بر خاک سجده کردن 5 بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.وسائل الشیعه، ج 10، ص 373، و نیز التهذیب، ج 6، ص 52

    فصل چهارم: تربت و تسبیح عشق

    حدیث سی و سوم: رواق منظر یار

    قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
    الا و ان الاجابة تحت قبته، و الشفاء فی تربته، و الأئمة (علیهم السلام) من ولده
    پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بدانید که اجابت دعا، زیر گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان علیهم السلام از فرزندان اوست. مستدرک الوسائل، ج 10، ص .335

    حدیث سی و چهارم: تربت و تربیت

    قال الصادق علیه السلام:
    حنکوا أولادکم بتربة الحسین (علیه السلام) فانها امان.
    امام صادق علیه السلام فرمود: کام کودکانتان را با تربت حسین (علیه السلام) بردارید، چرا که خاک کربلا، فرزندانتان را بیمه می کند. وسائل الشیعه، ج 10، ص .410

    حدیث سی و پنجم: بزرگترین دارو

    قال ابو عبد الله علیه السلام:
    فی طین قبر الحسین (علیه السلام)، الشفاء من کل داء، و هو الدواء الاکبر.
    امام صادق علیه السلام فرمود: شفای هر دردی در تربت قبر حسین علیه السلام است و همان است که بزرگترین داروست.کامل الزیارات، ص 275 و وسائل الشیعه، ج 10، ص .410

    حدیث سی و ششم: تربت و هفت حجاب

    قال الصادق علیه السلام:
    السجود علی تربة الحسین علیه السلام یخرق الحجب السبع.
    امام صادق علیه السلام فرمود: سجده بر تربت حسین علیه السلام حجابهای هفتگانه را پاره می کند. مصباح المتهجد، ص 511، و بحار الانوار، ج 98، ص .135

    حدیث سی و هفتم: سجده بر تربت عشق

    کان الصادق علیه السلام لا یسجد الا علی تربة الحسین علیه السلام تذللا لله و استکانة الیه.
    رسم حضرت امام صادق علیه السلام چنین بود که: جز بر تربت حسین علیه السلام به خاک دیگری سجده نمی کرد و این کار را از سر خشوع و خضوع برای خدا می کرد. وسائل الشیعه، ج 3، ص .608

    حدیث سی و هشتم:تسبیح تربت

    قال الصادق علیه السلام: السجود علی طین قبر الحسین علیه السلام ینور الی الارض السابعة و من کان معه سبحة من طین قبر الحسین علیه السلام کتب مسبحا و ان لم یسبح بها...
    امام صادق علیه السلام فرمود: سجده بر تربت قبر حسین علیه السلام تا زمین هفتم را نور باران می کند و کسی که تسبیحی از خاک مرقد حسین علیه السلام را با خود داشته باشد، تسبیح گوی حق محسوب می شود، اگر چه با آن تسبیح هم نگوید. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 268، وسائل الشیعه، ج 3، ص .608

    حدیث سی و نهم: تربت شفابخش

    عن موسی بن جعفر علیه السلام قال: و لا تأخذوا من تربتی شیئا لتبرکوا به فان کل تربة لنا محرمة الا تربة جدی الحسین بن علی علیهما السلام فان الله عز و جل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا.
    حضرت امام کاظم علیه السلام در ضمن حدیثی که از رحلت خویش خبری می داد، فرمود: چیزی از خاک قبر من بر ندارید تا به آن تبرک جویید چرا که خوردن هر خاکی جز تربت جدم حسین علیه السلام، بر ما حرام است، خدای متعال تنها تربت کربلا را، برای شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است. جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .533

    حدیث چهلم: یکی از چهار نیاز

    قال الامام موسی الکاظم علیه السلام: لا تستغنی شیعتنا عن أربع: خمرة یصلی علیها، و خاتم یتختم به، و سواک یستاک به، و سبحة من طین قبر أبی عبد الله علیه السلام...
    حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: پیروان ما از چهار چیز بی نیاز نیستند: 1 سجاده ای که بر روی آن نماز خوانده شود.2 انگشتری که در انگشت باشد.3 مسواکی که با آن دندانها را مسواک کنند.4 و تسبیحی از خاک مرقد امام حسین علیه السلام...تهذیب الاحکام، ج 6، ص 75

    پی نوشت‏ها:
    1.قرآن مجید، سوره قصص، آیه 30
    2.بحار الانوار، ج 57، ص 203، به نقل از تهذیب
    3.منظور نمازهای روزانه و نوافل آنهاست که پنجاه رکعت می شود.

  • بهترین کار ها و اعمال در ماه محرم

    پيش از اسلام عرب، جنگ در اين ماه را حرام مي‌دانست و ترك مخاصمه مي‌كرد؛ لذا از آن زمان اين ماه بدين اسم نامگذاري شد.(1) و روز اول محرم را اول سال قمري قرار دادند.(2) در توضيح اين كه چرا ماه‌هاي ديگر كه جنگ در آنها حرام است، محرم ناميده نمي‌شود مي‌توان گفت: چون ترك جنگ از اين ماه شروع مي‌شد به آن محرم گفتند.

    اين ماه در مكتب تشيع يادآور نهضت حضرت سيدالشهدا و حماسه‌ جاودان كربلاست.

    اين ماه، يادآور دلاورمردي‌هاي ياران با وفاي اباعبدالله الحسين(عليه السلام)، فداكاري‌هاي زينب كبري(سلام الله عليها)، حضرت سجاد(عليه السلام)، و همه‌ اسراي كاروان امام حسين(عليه السلام)، است. اين ماه، يادآور خطبه‌ها و شعارهاي آگاهي‌بخش سالار شهيدان، نطق آتشين حضرت زينب(سلام الله عليها) و خطابه‌ غرّاي زين العابدين(عليه السلام)، است.
    اين ماه، يادآور استقامت حبيب بن مظاهر و شهادت عون و جعفر است.
    آري اين ماه، ماه پيروزي حق بر باطل است.

    محرم از منظر ائمه(عليهم السلام)
    شيعيان از امام رضا(عليه السلام)، چنين نقل شده است:
    «وقتي محرم فرا مي‌رسيد، پدرم خندان ديده نمي‌شد، حزن و اندوه تا پايان دهه‌ اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصيبت و گريه ايشان بود.»(3)
    همچنين حضرت امام رضا(عليه السلام) درباره‌ عاشورا مي‌فرمايد:
    «كسي كه عاشورا روز مصيبت و اندوه و گريه‌اش باشد، خداوند قيامت را روز شادماني و سرور او قرار خواهد داد.»(4)

    اعمال شب اول ماه محرم
    1ـ نماز: اين شب چند نماز دارد كه يكي از آنها به شرح ذيل است:
    دو ركعت، كه در هر ركعت بعد از حمد يازده مرتبه سوره‌ توحيد خوانده شود.

    در فضيلت اين نماز چنين آمده است:
    «خواندن اين نماز و روزه داشتن روزش موجب امنيّت است و كسي كه اين عمل را انجام دهد، گويا تمام سال بر كار نيك مداومت داشته است.»(5)

    2ـ احياي اين شب.(6)

    3ـ نيايش و دعا.(7)

    روز اول محرم
    اول محرم هر سال اولين روز سال قمري است. از امام محمدباقر(عليه السلام) روايت شده است: «آن كس كه اين روز را روزه بدارد، خداوند دعايش را اجابت مي‌كند، همانگونه كه دعاي زكريا(عليه السلام) را اجابت كرد.»(8)
    دو ركعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعاي زير قرائت گردد:
    «اللّهم انت الاله القديم و هذه سنةٌ جديدةٌ فاسئلك فيها العصمة من الشيطان و القوَّة علي هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛ بارالها! تو خداي قديم و جاوداني و اين سال، سال نو است، از تو مي‌خواهم كه مرا در اين سال از شيطان حفظ كني و بر نفس اماره (راهنمايي كننده) به بدي پيروز سازي.

    روز دوم محرم
    در چنين روزي كاروان امام حسين(عليه السلام) در سال 61 ه‍ .ق وارد سرزمين كربلا شد و با ممانعت لشكر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گرديد.(10)

    روز سوم محرم
    از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل شده است:
    «هر كس در اين روز روزه بگيرد، خداوند دعايش را اجابت كند.»(11)
    در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد كربلا شد.

    روز چهارم محرم
    بي‌نتيجه بودن مذاكره حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)، با عمر بن سعد براي وادار كردن لشكر وي به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.

    روز هفتم محرم
    روزه گرفتن مستحب است.

    روز نهم محرم
    تاسوعاي حسيني، روز محاصره‌ امام حسين(عليه السلام) و اصحابش در سرزمين كربلا توسط سپاه شمر.(12)

    اعمال شب عاشورا
    1ـ چند نماز براي اين شب در روايات آمده است كه يكي از آنها چنين است:
    چهار ركعت نماز كه در هر ركعت بعد از سوره‌ حمد، 50 بار سوره‌ توحيد خوانده مي‌شود. پس از پايان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اكبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العليّ العظيم» خوانده شود.(13)

    2ـ احياي اين شب كنار قبر امام حسين(عليه السلام).(14)

    3ـ دعا و نيايش. (15)

    روز عاشورا

    1ـ عزاداري بر امام حسين(عليه السلام) و شهداي كربلا، در اين مورد از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است:

    هر كس كار و كوشش را در اين روز، رها كند، خداوند خواسته‌هايش را برآورد و هر كس اين روز را با حزن و اندوه سپري كند، خداوند قيامت را روز خوشحالي او قرار دهد. (16)

    2ـ زيارت امام حسين(عليه السلام).(17)

    3ـ روزه گرفتن در اين روز كراهت دارد؛ ولي بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشاميدن خودداري شود. (18)

    4ـ آب دادن به زائران امام حسين(عليه السلام).(19)

    5ـ خواندن سوره توحيد هزار مرتبه.(20)

    6ـ خواندن زيارت عاشورا. (21)

    7ـ گفتن هزار بار ذكر «اللّهم العن قتلة الحسين(عليه السلام).»(22)

    روز دوازدهم محرم
    ورود كاروان اسيران كربلا به كوفه و شهادت حضرت سجاد(عليه السلام) در سال 94 ه‍ .ق.

    روز بيست و يكم محرم
    1ـ روزه‌ اين روز مطلوب است. (23)

    پي‌نوشت‌ها:
    1- مصباح كفعمي، ص 509.
    2- فرهنگ عاشورا، ص 405، جواد محدثي.
    3- وسائل الشيعه، ج 5، ص 394، حديث 8.
    4- همان، حديث 7.
    5- بحارالانوار، ج 98، ص 333؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 294، حديث 1؛ مفاتيح الجنان، ص 286.
    6- مصباح المتهجد، ص 783.
    7- بحارالانوار، ج 98، ص 324.
    8- عروة الوثقي، ج 2، ص 243؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 347، حديث 3.
    9- بحارالانوار، ج 98، ص 334.
    10- فرهنگ عاشورا، ص 406.
    11- عروة الوثقي، ج 2، ص 242؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 348.
    12- وسائل الشيعه، ج 7، ص 339، حديث 1.
    13- همان، ص 295، حديث 4 و 5.
    14- بحارالانوار، ج 98، ص 340.
    15- همان، ص 338.
    16- بحارالانوار، ج 98، ص 43، حديث 5.
    17- كامل الزيارات، ص 174، حديث 5 و 6.
    18- وسائل الشيعه، ج 7، ص 338، حديث 7.
    19- كامل الزيارات، ص 174، حديث 5.
    20- وسائل الشيعه، ج 7، ص 339، حديث 8.
    21- كامل الزيارات، ص 174.
    22- مفاتيح الجنان، ص 298.
    23- بحارالانوار، ج 98، ص 345، حديث 1.

Homeمهدویت و آخر الزمان مهدویت مهدی در لسان علما بررسی و نقد دیدگاه دكتر عدّاب محمود الحمش درباره‌ی احادیث مهدویت Top of Page
Zo2 Framework Settings

Select one of sample color schemes

Body

Background Color
Text Color
Link Color
Background Image

Top Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Header Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainmenu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Slider Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainframe Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Menu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image
Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image