• Facebook
  • Twitter
  • Rss
  • Plus

دعا برای فرج چقدر می‌تواند اثرگذار باشد ؟

شهریور 08
رای دادن به این مورد
(0 آرا)

فرج امام زمان (عج) چقدر می‌تواند مهم و مفید باشد؟

-دعا کردن برای فرج مطلوب است. اگر ما برای تعجیل فرح دعا نکنیم یا در دعا کردن جدی نباشیم یا آثار جدیت در ما نباشد، به ضرر دنیای ما هم خواهد بود، چه رسد به آخرت؛ و از شروط استجابت دعا، توبه از معاصی است.
خلاصه اینکه: اگر در دعا کردن برای فرج قاصر باشیم یا در آن تساهل و تکاسل و سهل‌انگاری و سستی کنیم و این مطلب را جداً نخواهیم، درحقیقت دنیا دنیایی نخواهند داشت، چنانکه می‌بینیم کفار، آن‌ها را مال المصالحه‌ خود و متعدد و متفرق کرده‌اند و هر کدام از آن‌ها که مخالف منافع آن‌ها است، دیگران را به جان او می‌اندازند و خودشان کنار می‌نشینند و سرانجام هر طرف پیروز شد، به سود کفار خواهد بود. 300 سال قبل نوشته‌اند که آب‌های مسلمان‌ها را باید مسموم کرد و مزارع آن‌ها را باید سوزانید تا به اندک هجوم تسلیم شوند.

موارد مرتبط

  • هفت خصلت شیعیان خالص در کلام امام علی(ع)

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:
    شيعيان ما كسانى ‏اند كه در راه ولايت ما بذل و بخشش مى‏ كنند، در راه دوستى ما به يكديگر محبت مى‏ نمايند، در راه زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به ديدار هم مى ‏روند.
    چون خشميگين شوند، ظلم نمى‌كنند و چون راضى شوند، زياده روى نمى‌كنند، براى همسايگانشان مايه بركت اند و نسبت به هم‏نشينان خود در صلح و آرامش اند.

    متن حدیث:

    شيعَتُنَا المُتَباذِلونَ فى وِلايَتِنا، اَلمُتَحابّونَ فى مَوَدَّتِنا اَلمُتَزاوِرونَ فى اِحياءِ اَمرِنا اَلَّذينَ اِن غَضِبوا لَم يَظلِموا وَ اِن رَضوا لَم يُسرِفوا، بَرَكَةٌ عَلى مَن جاوَروا سِلمٌ لِمَن خالَطوا.

  • ولادت آخرین منجی بشریت در روایات

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    حضرت حجت بن حسن عسکری(عج) نیمه شعبان سال 255 هجری در سامرا دیده به جهان گشودند، نام ایشان مهدی و کنیه‌اش ابوالقاسم است، ایشان از فرزندان حضرت زهرا(س) و از اولاد امام حسین(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکری(ع) است، مادرش کنیزی به نام نرجس، صیقل و سوسن است،

    با توجه به اینکه شعیه معتقد به ولادت آخرین ذخیره الهی در سال 255 هجری است، اما با این وجود برخی مذاهب و افراد از جمله احمد کاتب در تحقق ولادت امام زمان(عج) و اسناد تاریخی آن شبهه کرده‌اند و گفته‌اند با توجه به اینکه روایات مهمل و ضعیفی که در این نقل ها وجود دارند، اساساً تولد حضرت مهدی(عج) یک پنداری بیش نیست؟


    برای پاسخ به این شبهه نظر مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم را جویا شدیم که در ادامه می‌آید:
    این گونه شبهات با وجود واهی بودن آن نیازی به پاسخ دادن ندارد، اما علما و دانشمندان بزرگ شیعه و محققان اندیشمند ما با کرامت و بردباری در دفاع از حریم مقدس امامت و در راستای روشنگری اذهان عامه مسلمانان به تفصیل پاسخ داده و کتاب‌های متعددی در این زمینه نگاشته‌اند، از جمله کتاب «الامامة و المهدی فی تطوّر الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه» که به پاسخ و رد تفصیلی و کلمه به کلمه شبهات احمد کاتب توسط محقق ارجمند آقای سیدثامر هاشم العمیدی نوشته شده است و نیز در کتاب «در انتظار ققنوس» ترجمه فارسی، «المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی» از همین نویسنده، به طور مستدل و لو اجمالی به این گونه شبهات پاسخ داده شده است که می‌توان برای رسیدن به پاسخ جامع و تفصیلی به کتاب‌های یاد شده مراجعه کرد.
    اثبات ولادت هر فردی نخست با اقرار و اعلام پدر وی و شهادت دادن قابله‌ای صورت می‌پذیرد که در به دنیا آمدن نوزاد، مددکار مادر بوده است، هر چند هیچ کس غیر از این دو او را مشاهده نکرده باشد، چه رسد به اینکه صدها تن دیگر نیز وی را دیده باشند و تاریخ‌نگاران به ولادت او اعتراف کرده و متخصصین علم الانساب به نسب شریفش تصریح کرده باشند و خود وی به اموری مبادرت ورزیده باشد که نزدیکانش به آن‌ها وقوف یافته‌اند و تعلیمات، سفارش‌ها، راهنمایی‌ها، نصیحت‌ها، نامه‌ها، توقیعات، دعاها، سخنان مشهور و اخبار منقولی از ایشان صادر شده باشد و وکیلان وی از صلحا و اوتاد، معروف و سفیران او معلوم و معین باشند و در هر عصر و در میان هر نسلی میلیون‌ها نفر پیرو داشته باشد و به شهادت مسلم تاریخ، حکام وقت برای دستگیری و بازداشت او تمام تلاش و سعی خود را به کار گرفته‌اند، آیا مغرضان آگاه و یا نویسندگان بی‌اطلاع از حقایق و مسلمات تاریخی، برای اثبات ولادت امام مهدی(عج) به دلایلی بیش از این نیازمندند؟
    تو سروری و فرزند و برادر سرور، تو امامی و فرزند و برادر امام، تو حجتی و پدر حجت، تو پدر نه حجتی که نهمین آنان قائم‌شان خواهد بود
    در اینجا نویسندگانی همچون احمد کاتب و افرادی مانند او به این پرسش مهم باید پاسخ دهند که ده‌ها و بلکه صدها روایتی که از رسول خدا(ص) و امامان معصوم شیعه در کتب روایی شیعه و سنی وارد شده که مهدی(عج) دوازدهمین خلیفه و امام و نهمین فرزند امام حسین(ع) و او فرزند امام حسن عسکری(ع) است، اگر حضرت مهدی متولد نشده و تولد او یک افسانه است، پس دوازدهمین امام که نهمین فرزند امام حسین(ع) و فرزند امام حسن عسکری(ع) است، کجا است؟ آیا نبی مکرم اسلام(ص) که به تصریح قرآن «ما ینطق عن الهوی» در خبر دادنش، نستجیرباالله صادق نبوده است؟! گمان نمی‌رود که احمد کاتب و امثال او چنین جسارتی کرده و گناه نابخشودنی چنین نسبتی را به دوش کشند.
    لازم است پیش از آنکه به بیان روایات، شواهد و قرائن مسلم تاریخی ولادت امام عصر(ع) بپردازیم، به نمونه‌هایی از روایاتی بپردازیم که به روشنی دلالت دارند بر اینکه امام مهدی(عج) دوازدهمین امام و نهمین فرزند امام حسین است:
    1. از سلمان فارسی و ابوسعید خدری و ابوایوب انصاری و ابن عباس و علی هلالی با الفاظ متفاوت از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «ای فاطمه به ما اهل بیت(ع) شش خصلت داده شده که به هیچ یک از اولین داده نشده و هیچ یک از آخرین هم آن را دریافت نخواهد کرد، مگر ما خاندان.... و مهدی این امت که عیسی پشت سر او نماز خواهد خواند، از ماست»، سپس بر شانه حسین(ع) زدند و فرمودند: «مهدی امت از نسل این خواهد بود» و نیز قندوزی از مناقب خوارزمی از سلمان فارسی نقل می‌کند: بر رسول خدا(ص) وارد شدم، در حالی که حسین بن علی(ع) بر ران پیامبر اکرم(ص) نشسته بود و پیامبر چشمان و دهان وی را می‌بوسید و می‌فرمود: «تو سروری و فرزند و برادر سرور، تو امامی و فرزند و برادر امام، تو حجتی و پدر حجت، تو پدر نه حجتی که نهمین آنان قائم‌شان خواهد بود».
    مجموعاً بیش از 240 حدیث که دلالت صریح دارد بر اینکه مهدی(عج) دوازدهمین امام و نهمین فرزند امام حسین(ع) است، در کتب متعدد روایی نقل شده که قسمت عمده آن صحیح و معتبر است.
    2. از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود: از ما (اهل بیت) 12 (امام و) محدث خواهد بود که هفتمین فرزندم قائم آنان است...»، بالغ بر 103 حدیث دلالت بر این معنا دارد.
    چهارمین فرزندم، فرزند سرور کنیزان که خداوند به واسطه او زمین را از جور و ظلم پاک خواهد کرد و اوست کسی که مردم در ولادت او شک خواهند کرد
    3. از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: ششمین فرزندم که دوازدهمین امام از ائمه دوازده‌گانه که اولشان علی بن ابیطالب و آخر آن‌ها قائم بالحق و بقیة‌الله و صاحب الزمان است، غائب خواهد شد، او از دنیا نخواهد رفت تا اینکه ظهور کند و زمین را آکنده از قسط و عدل کند، همان گونه که پر از جور و ستم شده است، بیش از 80 روایت دلالت بر این مطلب دارد.
    4. از امام کاظم(ع) نقل شده که در پاسخ یونس بن عبدالرحمن که از آن حضرت پرسید: آیا شما قائم بالحق هستید؟ فرمود: من قائم بالحق هستم و لکن آن قائمی که (منظور شما است یعنی مهدی که) زمین را از وجود دشمنان خدا پاک می‌گرداند و آن را پر از عدل و داد می‌کند، همان گونه که از ستم و جور پر شده است، او پنجمین فرزند من است که غیبت طولانی خواهد داشت... که در این غیبت طولانی گروه‌ها و اقوامی گرفتار ارتداد شده و عده‌ای نیز ثابت قدم می‌مانند... ، بیش از 95 روایت در این باره وارد شده است.
    5. از امام رضا(ع) نقل شده که در پاسخ به این سؤال که قائم (مهدی) از شما اهل بیت کیست؟ فرمود: چهارمین فرزندم، فرزند سرور کنیزان که خداوند به واسطه او زمین را از جور و ظلم پاک خواهد کرد و اوست کسی که مردم در ولادت او شک خواهند کرد... ، بیش از 90 روایت تصریح به این معنا دارد.
    6. از امام جواد(ع) نقل شده که فرمود: (قائم) سومین فرزند من است و نیز از آن حضرت(ع) نقل شده که فرمود: امام بعد از من فرزندم علی است که امر او امر من است و قول او قول من و طاعت او طاعت من است، راوی می‌گوید سپس امام ساکت ماند، از او پرسیدم: ای فرزند رسول خدا، امام بعد از فرزندت علی کیست؟ فرمود: فرزندش حسن، راوی می‌گوید: از او پرسیدم امام بعد از حسن کیست؟ امام جواد(ع) گریه شدید کرد و سپس فرمود: به درستی که امام بعد از حسن، فرزندش قائم به حق و منتظر است، راوی می‌گوید به امام(ع) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چرا او را قائم می‌نامند؟ فرمود: به خاطر اینکه قیام می‌کند بعد از فراموش شدن یادش و مرتد شدن بیشتر کسانی که قائل به امامت او بودند، راوی می‌پرسد: چرا او را منتظر می‌گویند؟ فرمود: چون او دارای غیبت طولانی خواهد بود که مخلصین انتظار ظهورش را می‌کشند و اهل تردید و شک منکر وجود او می‌شوند و معاندین و انکارکنندگان (حق) اعتقاد به او و غیبت او را به مسخره می‌گیرند، حدوداً 70 حدیث بر این معنا دلالت دارد.
    7. از امام علی بن محمد الهادی(ع) نقل شده که فرمود: امام بعد از من فرزندم حسن و بعد از حسن فرزندش قائم است، همان کسی که زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنان که از ظلم و ستم پر شده است، بیش از 80 روایت به الفاظ و مضامین مختلف بر این مطلب دلالت تفصیلی و یا اجمالی دارد.
    8. بیش از 140 روایت دلالت دارد که امام مهدی(عج) فرزند بلافصل امام حسن عسکری(ع) است و دوازدهمین امام شیعیان که فقط به یک روایت بسنده کرده و مطالعه بقیه روایات را بر عهده حق‌جویان تلاشگر واگذار می‌کنیم:
    قندوزی حنفی از امام رضا(ع) نقل می‌کند که فرمود: امام پس از من فرزندم محمد و بعد از محمد فرزندش علی و بعد از علی فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت قائم است.
    این روایاتی است که در آن‌ها رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) پیش از ولادت امام زمان(عج) از آن به تفصیل خبر داده‌اند و امام عصر مهدی موعود را با اصل و نسب معرفی کرده‌اند و اینک یک نگاه گذرا به دلایل و شواهد روشن تحقق این امر موعود یعنی ولادت آن حضرت می اندازیم و بحث از این امر مهم را در ضمن نکاتی خلاصه و کوتاه پی می‌گیریم:
    الف) تصریح امام عسکری(ع) به ولادت فرزندش مهدی(ع): در روایت صحیحه از محمد بن یحیی العطار از احمد بن اسحاق از ابوهاشم جعفری چنین نقل شده است: به ابومحمد(امام حسن عسکری) عرض کردم: شخصیت شما مرا از سؤال کردن باز می‌دارد، آیا اجازه می‌فرمایید که از شما سؤالی کنم؟ فرمود: بپرس، عرض کردم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری، عرض کردم: اگر برای شما حادثه رخ داد در کجا سراغ او روم؟ فرمود: مدینه.
    در روایت صحیحه دیگری از علی بن محمد از محمد بن علی بن بلال این گونه نقل شده است: از طرف ابومحمد(امام عسکری(ع)) دو سال قبل از شهادت آن حضرت به من پیغامی رسید که از جانشین بعد از خود مرا مطلع ساخت و بار دیگر سه روز پیش از شهادت پیغام دیگری به من رسید که در آن مرا از جانشین خویش آگاه ساخت.
    ب)شهادت دادن قابله به ولادت امام مهدی(عج): قابله بزرگوار و شریف آن حضرت، علویه حکیمه خاتون خواهر امام هادی(ع) و عمه امام عسکری(ع) بود که در هنگام ولادت به جناب نرجس خاتون مادر ارجمند امام مهدی(عج) رسیدگی کرد، شکی نیست که در ولادت امام عصر(عج) نکات غیر عادی وجود دارد و برای حکیمه خاتون که یک بانوی معتقد و مخلص بود، نیز موجب ایجاد سؤال شده، اما در خود همین روایات که از حکیمه خاتون نقل شده پاسخ داده شده و کاملاً روشنگری شده است، چنانچه امام عسکری(ع) در پاسخ به این سؤال او که گفت من آثار بارداری را در نرجس خاتون نمی‌بینم، فرمود: مثل او مثل مادر موسی(ع) است که آثار بارداری در او ظاهر نگشت و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد (با اینکه باردار بود)، زیرا فرعون در جستجوی موسی، شکم زنان باردار را می‌شکافت و این نیز نظیر موسی(ع) است.
    در جامعه مسلمانان، کسی به جز زنان قابله بر جریان ولادت‌ها اطلاع نمی‌یابند و هر کس این مطلب را انکار کند، در مورد جریان ولادت خودش چه خواهد گفت؟
    بی‌تردید حکام عباسی با توجه به اطلاع قبلی که از طریق روایات داشتند، در پی نابودی امام بودند نگاه داشتن امام عسکری(ع) در پادگان نظامی سامرا دلیل قاطع این ادعا است، به هر حال حکیمه خاتون به ولادت آن حضرت تصریح کرده است. البته عده‌ای از زنان و خدمه امام عسکری مانند: ماریه و نسیم خادمه و نیز کنیز ابوعلی خیزرانی که او را به امام عسکری(ع) هدیه کرد، آن چنان که راوی ثقه محمد بن علی بن یحیی بدان اشاره کرده است، به حکیمه خاتون در کار قابلگی کمک کردند.
    بدیهی است که در جامعه مسلمانان، کسی به جز زنان قابله بر جریان ولادت‌ها اطلاع نمی‌یابند و هر کس این مطلب را انکار کند، در مورد جریان ولادت خودش چه خواهد گفت؟! امام حسن عسکری(ع) بر طبق سنت شریف نبوی برای فرزند خود عقیقه کرد و به دستور امام(ع) میان بنی‌هاشم تقسیم کردند.
    ج)یاران و اصحاب ائمه(ع) که به دیدار امام مهدی(عج) شهادت داده‌اند:
    عد‌ه‌ای از اصحاب امام عسکری(ع) و پدر بزرگوارش امام هادی(ع) در زمان حیات امام عسکری، به زیارت امام مهدی(عج) نائل شده و به اذن ایشان بدین مطلب شهادت داده‌اند، همچنان که گروه دیگری به ملاقات با امام پس از حیات امام عسکری(ع) نیز شهادت داده‌اند که در دوران غیبت صغری (یعنی سال‌های 260 هجری تا 329 هجری) اتفاق افتاده است، از آنجا که تعداد این شاهدان زیاد است از ذکر نام و تفصیل آن خودداری می‌کنیم.
    د)شهادت خدمه، کنیزان و غلامان به رؤیت امام مهدی(عج): افرادی که در خانه امام عسکری(ع) مشغول خدمت بودند به همراه برخی کنیزان از جمله کسانی بودند که امام مهدی(عج) را ملاقات کردند، مانند خدمتکار منزل طریف خادم و خادمه ابراهیم بن عبده نیشابوری که همراه آقای خود، به زیارت چهره مبارک امام نائل گشت و ابوالادیان خادم و ابوغانم که می‌گوید: خداوند به ابومحمد عسکری(ع) پسری عطا فرمود که نامش را محمد گذارد و سه روز پس از ولادتش طفل را به اصحاب و یاران خود نشان داد و فرمود: این ولی امر شما پس از من است، او خلیفه من بر شما است، او همان کسی است که گردن‌ها در انتظار او کشیده خواهد شد و هنگامی که که زمین از ظلم و ستم پرگردد، او قیام کرده و آن را از عدل و داد پرخواهد کرد.
    هـ)اعتراف تبارشناسان به ولادت امام مهدی(عج): از جمله مسائلی که بدیهی به شمار می‌رود، ضرورت مراجعه به متخصصان و خبرگان فن در هر حرفه است و در مورد بحث ولادت امام مهدی(عج) نیز قاعدتاً علمای انساب بهتر از دیگران حق اظهارنظر دارند، نسابه شهیر ابونصر سهل بن عبدالله داود بن سلیمان بخاری؛ وی که از بزرگان قرن چهارم هجری بوده در سال 341 هجری در قید حیات به سر می‌برده و از مشهورترین علمای انساب معاصر با غیبت صغری امام مهدی(عج) است، وی در این زمینه می‌گوید: علی بن محمد التقی دارای فرزندی به نام حسن بن علی عسکری شد، از ام ولدی نوبیة به نام ریحانه که این فرزند ولادتش به سال 231 هجری واقع گشت و وفاتش در سال 260 هجری در 29 سالگی در سامرا اتفاق افتاد و علی بن محمد تقی دارای فرزندی به نام جعفر شد که شیعه او را جعفر کذاب می‌خوانند، به جهت آنکه خود را وارث برادرش حسن بن علی عسکری می‌دانست و فرزند برادرش(یعنی حجت قائم) را وارث او نمی‌شمرد، باری ابهام و اشکالی در نسب وی وجود ندارد، سید عمری نسابه معروف قرن پنجم هجری وی چنین می‌نویسد: ابومحمد(امام عسکری) وفات یافت و پسرش از نرجس نزد اصحاب خاص و معتمدین اطرافیانش معلوم و مشخص بود... .
    فخررازی شافعی(م606 هجری) می‌گوید: امام حسن عسکری(ع) دارای دو پسر و دو دختر بود، یکی از آن دو پسرش صاحب الزمان(عج) و دیگری موسی نام داشت که در زمان حیات پدر از دنیا رفت و اما دو دختر ایشان، یکی فاطمه است که در زمان حیات پدر مرد و دیگری ام موسی که او نیز وفات یافت و نیز نسابه‌های معروف دیگر مانند: مروزی ازورقافی و سید نسابة جمال‌الدین احمد بن علی حسینی معروف به ابن عنبه و نسابه زیدی سیدابوالحسن یمانی صنعانی و محمدامین سوئدی و دیگران که بر اساس تخصصشان تصریح به این امر کرده‌اند.
    راستی کدام قضیه تاریخی دلایل، شواهد و قرائن قطعی بیش از آنچه درباره ولادت امام زمان(عج) وجود دارند، دارد؟ اگر ولادت حضرت مهدی(عج) با وجود همه این دلایل و شواهد قابل اثبات نباشد، معنایش این است که هیچ قضیه در تاریخ قابل اثبات نباشد، حال که بر اساس آنچه در نوشتار فقط اشاره به آن شد، از دلایل، شواهد، قرائن و اعترافات اگر افراد مانند احمد کاتب و امثال او همچنان بر انکار خود اصرار ورزند، باید به یکی از امور ذیل ملتزم شوند:
    1. اینکه با صحیح دانستن همه این روایات، شواهد و اعترافات اهل فن و یا حداقل برخی آن‌ها، آن‌ها را طرد کرده و با مسلمات تاریخی به مبارزه برخیزند و به ویژه در بخش روایات در حقیقت کلام پیامبر خدا را رد کنند، بدیهی است که آنان و هر آدم عاقلی ملتزم به این امر نمی‌شوند.
    2. اینکه همه این روایات و دلایل تاریخی را صحیح ندانسته و رد‌ کنند و رد کردن روایات زیاد و متواتری که خبرگان اهل حدیث آن‌ها را صحیح دانسته و مورد توجه قرار داده‌اند و نیز انکار این همه اسناد، دلایل و شواهد تاریخی، بدون برهان و دلیل منطقی نوعی عناد و لجاج با حقیقت است نه یک شبهه علمی و تاریخی.
    3. اینکه امام حسن عسکری(ع) زنده و غایب است تا زمانی که خداوند مقدر کرده است فرزندی از او در آینده به نام مهدی موعود متولد شود، بدیهی است آنان به این امر نمی‌توانند ملتزم بشوند، زیرا اولاً به شهادت قطعی تاریخ امام حسن عسکری(ع) در سال 260 هجری از دنیا رفته‌اند و ثانیاً اگر اینان بپذیرند که امام حسن عسکری(ع) زنده‌اند، چگونه زنده بودن حضرت مهدی(عج) را استبعاد و انکار می‌کنند با اینکه «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد».
    4. اینکه امام حسن عسکری(ع) از دنیا رفته، ولی هر وقت خداوند مقدر کند، زنده شده و سپس دارای فرزندی به نام مهدی می شود، این امر هر چند ذاتاً ممکن است و از قدرت مطلقه خداوند دور نیست، ولکن اولاً این همان رجعت است که احمد کاتب و امثال او منکر آن هستند؟ و ثانیاً لازمه آن عدم وجود امام در زمان طولانی است که مخالفت با روایت متواتری که شیعه و سنی نقل کرده که «من مات و لم یعرف امام زمانه ...» است.
    پس راهی جز اینکه بگوییم امام مهدی(عج) متولد شده و بر اساس مصالح و حکمت الهی در غیبت به سر می‌برد، وجود ندارد. بر اساس آنچه گفته شد روشن شد که اساساً اثبات تولد امام مهدی(عج) وابسته به حدیث مورد نظر آقای کاتب نیست تا با نفی آن تولد امام مهدی(عج) نیز نفی شود گر چه این حدیث نیز قابل دفاع است که در جای خود باید به آن پرداخت.

  • غیرت پدرم اجازه نمی‌داد، داعشی‌ها به حرم بی‌بی زینب(س) نزدیک شوند

    (بسم الله الرحمن الرحیم)

    همسر شهید رحمان بهرامی می‌گوید: همسرم نمونه بارز از یک فرد انقلابی بود، در آن روزهایی که عازم سوریه بود من در جوار بارگاه امام هشتم بود، می‌گفت از آقا امام رضا(ع) شهادتم را طلب کن.

    رحمان بهرامی در 1347 در یک خانواده مذهبی متولد شد که برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) به‌عنوان مستشار نظامی عازم سوریه شد. او که از استان زنجان و اهل شهرستان خرمدره بود، در 20 اسفندماه 94 به درجه رفیع شهادت رسید. از این شهید مدافع حرم یک دختر 30 ساله، یک دختر 26 ساله، یک دختر 14 ساله، یک دختر 10 ساله و یک پسر 29 ساله به یادگار مانده است. این شهید در نیکی به پدر و مادر کم نگذاشته است، در دوران پیری تا فوت دایی‌اش نیز از تو پرستاری کرده است.
    سه روز پس از شهادت، خانواده شهید رحمان بهرامی خبر شهادت این شهید را که به صورت داوطلبانه به عنوان مدافع حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفته بود را شنیدند. شهید بهرامی که از یادگاران 8 سال دفاع مقدس بود 30 سال خدمتش را در مناطق عملیاتی حضور داشته است. خانواده شهید آرام و صبورند.
    همسر شهید اتاقش را با عکس همسرش پر کرده و با آنها زندگی می‌کند. او که حدود یک ماه قبل از تولدش در سوریه به شهادت می‌رسد و نوروز سال 95 را به جای میهمانی اقوام و خویشان به میهمانی فرشته‌ها می‌رود. متن گفتگوی تفصیلی تسنیم با «زهرا بهرامی و لیلا بهرامی همسر و دختر بزرگ شهید بهرامی» که در دفتر تسنیم زنجان حضور یافته بودند را در ذیل می‌خوانید:
    زهرا بهرامی در مورد نحوه آشنایی و ازدواجش با شهید بهرامی چنین می‌گوید: او پسرعموی من بود. در سال 63 با یکدیگر ازدواج کردیم و خواهرش نیز زن داداشم است، همسرم سه برادر دیگر و 6 خواهر نیز دارد و در حال حاضر پدر و مادرش در قید حیات نیستند. زمانی که ما ازدواج کریم، همسرم در منطقه بود. هشت سال دفاع مقدس را در کردستان حضور داشت و حدود 7 سال بود که دوران بازنشستگی را سپری می‌کرد و قبل از آن همیشه در منطقه کردستان بود. زمان ازدواج‌مان یک بسیجی بود. در اواخر خدمت ما را نیز با خود به کردستان(بانه) برده بود ولی قبل از آن، ما در خرمدره و همسرم در منطقه بود. بانه، سنندج، مریوان، سقز و بیشتر مناطق کردستان شاهد حضور شهید بهرامی بوده است.
    غیرت پدرم اجازه نمی‌داد، داعشیها به حرم بی بی زینب(س) نزدیک شوند
    تسنیم: برایتان سخت نیود که در این سالها دور از شهید بهرامی زندگی کنید؟
    همسر شهید بهرامی بیان کرد: برایمان سخت بود که همسرم به دور از ما در منطقه حضور داشت و ما در شهرستان خرمدره بودیم ولی چون پدر و مادر همسرم در قید حیات بودند و ما با هم زندگی می‌کردیم کمی از سختی‌ها کاسته بود، زمانی که در منطقه شلمچه زخمی شد و 6 ماه به بیمارستان مشهد انتقال یافته بود ما اصلا خبر نداشتیم و در تلویزیون دیدیم که زخمی شده. در این 6 ماه به دوستش نامه می‌نوشته و آن دوستش نامه را از منطقه برای ما می‌فرستاد تا خانواده متوجه نشوند که زخمی است. زمانی که از بیمارستان مرخص شد ما فهمیدیم که از دست و پا مجروح شده و پزشکان گفته بودند که باید پایش قطع شود که همسرم این را نپذیرفته بود، او جانباز 25 درصد بود.
    از خصوصیات رفتاری و سبک زندگی شهید بهرامی برایمان بگویید؟ بارزترین خصوصیت اخلاقی شهید بهرامی چه بود؟
    دختر شهید بهرامی در این باره گفت: همیشه سعی می‌کرد همه در صلح و آرامش باشند و اگر دو نفر کدورتی با هم داشتند را آشتی می‌داد، با بزرگ و کوچک طوری رفتار می‌کرد که هیچ کس رنجشی از پدرم نداشت، زمانی که فردی را نصیحت می‌کرد از ابراز پشیمانی و ناراحتی آن شخص نیز ناراحت می‌شد و همدردی می‌کرد.
    وی افزود: در یکی از روزها موقعی که پدرم در بانه بود در یکی از روزها در زمان برگشت به استان زنجان در اتوبوس جوانی که اهل سقز بوده را می‌بیند که در خودش فرو رفته و ناراحت است، دلیل ناراحتی‌اش را می‌پرسد و متوجه می‌شود که آن جوان با خانواده خود قهر کرده و قصد دارد شهرش را ترک کند که پدرم آن جوان را به خانه خودمان در خرمدره آورد، خیلی با او صحبت کرد و آخر متوجه شد که فرزند کیست و با خانواده‌اش تماس گرفت که نگران نباشند و آخر این جوان را به کانون خانواده بازگرداند.
    همسر شهید بهرامی در مورد خصوصیات اخلاقی این شهید چنین بیان می‌کند: همسرم اخلاق خیلی خوبی داشت با همه خوش رفتار بود، به بزرگ و کوچک احترام خاص خود را قائل بود، وقتی به میهمانی می‌رفتیم اجازه نمی‌داد میزبان کفشهایش را جفت کند و خودش این کار را انجام می‌داد، راضی نمی‌شد کسی به خاطرش به زحمت بیفتد.
    وی تصریح کرد: شهید بهرامی یک نمونه بارز از یک فرد انقلابی بود، از زمانی که او را شناختم این خصوصیت در وی تجلی می‌کرد، چه آن زمانی که ابتدا به عنوان بسیجی عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد و چه سالهایی که در مناطق عملیاتی به عنوان پاسدار حضور داشت، دائم می‌گفت همرزمانم شهید شدند و من مانده‌ام و باید من هم شهید شوم. از ما می‌خواست برای شهادتش دعا کنیم. همسرم نتوانست در دوران بازنشستگی خانه بنشیند. همیشه فکرش در سوریه و حرم حضرت زینب(س) بود.
    دختر شهید بهرامی ادامه می‌دهد: وقتی از تلویزیون اقدامات داعشیها را می‌دید، می‌گفت غیرتم اجازه نمی‌دهد من در خانه بنشینم و آنها به حرم خانم زینب(س) نزدیک شوند.
    وقتی از تصمیم ایشان برای عزیمت به سوریه و دفاع از حرم اهل بیت(ع) با خبر شدید؟ مانع رفتنش نشدید؟
    همسر شهید بهرامی که در آخرین وداع با همسرش نمی‌دانست دیگر دیداری در کار نخواهد بود، یادآور شد: هیچ مخالفتی با رفتنش نداشتم، موقع رفتن همسرم به سوریه در مشهد مقدس در جوار بارگاه امام رضا(ع) بودم و تا اینکه به استان زنجان برسم رفته بود، یک شب قبل آن روزی که می‌خواست برود با خبر شدم.
    دختر شهید بهرامی که گاه بغض‌ها مانع از ادامه ادای کلماتش می‌شد، در تکمیل سخنان مادر می‌گوید: پدرم طوری خوب و مهربان بود که نمی‌توانستیم روی حرفش حرفی بزنیم، خب پدرم برای دفاع از اسلام و قرآنو حرم بی‌بی زینب می‌رفت. ما از عاشقان خانم زینب(س) هستیم. مادرم آن شب به من زنگ زد و گفت گویا پدرت قصد رفتن دارد، آمدم خانه دیدم پدرم قرآن را در دستانش گرفته و گریه می‌کند. به من گفت می‌خواهم تنها باشم؛ تنهایش گذاشتم و روز بعد به عمویم زنگ زدم و ماجرا را گفتم و آنها را خواستم تا بیایند و فیلمی در آن روز بدون اطلاع پدرم گرفتیم. در لحظات پایانی دیدار پدرم اشک می‌ریخت و توصیه‌هایی به جمع می‌کرد، می‌گفت در خط رهبری باشید و در این راستا حرکت کنید. به خواهران کوچک‌ترم توصیه می‌کرد درسهایشان را خوب بخوانند، من سه خواهر دیگر و یک برادر نیز دارم، هیچ یک از اعضای خانواده برای رفتنش مخالفتی نکردند. پدرم از همه برادران و خواهرانش کوچکتر بود ولی بزرگی و منش وی زبانزد بود. راهش را انتخاب کرده و در این راستا مصصم بود.
    از لحظه آخرین دیدارتان بیشتر برایمان بگویید؟
    دختر شهید بهرامی درباره آخرین دیدار با پدرش چنین تعریف می‌کند: در آخرین لحظات دیدار پدرم فقط اشک می‌ریختم، او هم با اینکه اشک می‌ریخت از امام خمینی(ره) و شهیدان سخن می‌گفت، رفت وضو گرفت و جورابهاش را پوشید و با همه فرزندان و خواهران و برادرانش تک به تک روبوسی و خداحافظی می‌کرد. انگار خودش می‌دانست که می‌خواهد شهید شود، بعد از رفتن از یکی از همرزمانش در مورد لحظه وداع با خانواده می‌پرسیده و لحظه خداحافظی خودش با ما را نیز برای او تعریف کرده بود.
    همسر شهید بهرامی نیز می‌گوید: آخرین دیدار من به قبل رفتنم به مشهد برمی‌گردد که تا راه‌آهن بدرقه‌ام کرد. از مشهد زنگ زدم و گفتم می‌خواهم با هواپیما بیایم و ببینمت، گفت فعلا رفتن ما معلوم نیست، من که زائرانی را از خرمدره به مشهد برده بودم راضی نبود مسافران را رها کرده و به دیدارش بروم. حتی وقتی به تهران رسیدیم دوباره این درخواست را داشتم؛ همرزمش می‌گوید از شهید بهرامی پرسیدم که چرا نگذاشتی همسرت در تهران به دیدارت بیاید. گفته بود ما تازه از همدیگر جدا شدیم که اگر همدیگر را ببینیم نمی‌توانیم از هم جدا شویم.
    بعد از رفتن شهید به سوریه به صورت تلفنی با ایشان ارتباط داشتید؟
    دختر شهید بهرامی عنوان می‌کند: به صورت تلفنی با ما تماس می‌گرفت. ولی اصلا اجازه نمی‌داد در مورد سوریه از او سوال بپرسیم و یا صحبت کنیم، می‌گفت از خودتان بگویید. این مختص به زمان حضورش در سوریه نبود، حتی زمانی که در کردستان بود از کارش برای ما تعریف نمی‌کرد.
    همسر شهید نیز در این باره گفت: بعد از رفتنش به صورت تلفنی چند باری با همدیگر حرف زدیم، در آخرین تماسش گفت که قرار است چند روز تماس نگیرد و از من می‌خواست تا نگرانش نباشیم، پرسیدم که برای عید نوروز می‌آیی؟ انگار می‌دانست قرار است شهید شود که در جواب گفت کار من در ایران تمام شده است.
    فکر می‌کردید روزی نام شهید بهرامی در بین شهدای مدافع حرم باشد؟
    دختر شهید بهرانی این را چنین پاسخ می‌دهد: دوستان پدرم لقب شهید زنده را برایش به کار می‌بردند و خودم نیز یقین داشتم لیاقت شهادت را دارد ولی اینکه فکر کنم روزی در سوریه و برای دفاع از حرم بی بی زینب(س) شهید خواهد شد، نه چنین فکری نکرده بودم.
    به نظرتان چرا رفتن به سوریه لازم است؟
    همسر شهید در این باره تصریح کرد: اگر شهید بهرامی‌ها در سوریه نجنگند باید در ایران با داعش بجنگیم، همسرم آرزو داشت شهید شود، وقتی در مشهد بودم یک بار موقع نماز به من زنگ زده بود و می‌خواست از آقا امام رضا(ع) شهادتش را طلب کنم.
    وی در مورد نحوه شهادت همرش نیز می‌گوید: شهید بهرامی در یک عملیات مستشاری وقتی با خودرو در اثر جاسازی مین‌های کنترلی تکفیریها در مسیر حرکت به درجه شهادت نائل شد.
    چطور از شهادت شهید بهرامی با خبر شدید؟
    همسر شهید بهرامی خاطرنشان کرد: خبر شهادتش را کسی به من نگفت خودم فهمیدم که شهید شده، بیرون از خانه بودم که برادرزاده‌ام زنگ زد و از دایی‌اش پرسید و گفت قرار است مهمانی داشته باشید، چون شهید بهرامی گفته بود چند روزی تماس نخواهد گرفت، فهمیدم خبری است. حال عجیبی داشتم وقتی به خانه رسیدم دوستش از سوریه زنگ زد تا اینکه او بخواهد حرفی بزند پرسیدم «آقای بهرامی شهید شده»؟ که با تعجب گفت بله ولی چه کسی به شما گفته است، گفتم خبرش را به ما داده‌اند در حالی که تا آن لحظه چیزی از شهادتش نمی‌دانستیم و بعد چند ساعت از سپاه خبر شهادتش را آوردند.
    دختر شهید بهرامی نیز می‌افزاید: من آن روزها در شبکه‌های اجتماعی حضور نداشتم، انگار همه از طریق فضای مجازی از شهادت پدرم مطلع بودند و این ما بودیم که خبر نداشتیم، سه روز بعد از شهادت با خبر شدیم، آن روزی که به سر کار رفته بودم؛ دلم بی‌قراری می‌کرد و حتی به مادرم این موضوع را گفتم و نتوانستم کارم را ادامه دهم و به خانه برگشتم، انگار ته دلم در همان روز شهادت با خبر شده بود.
    چطور توانسته‌اید، نبود ایشان را در زندگی تحمل کنید؟
    همسر شهید بهرامی گفت: شهید بهرامی 20 اسفند به شهادت رسید و 20 فروردین نیز روز تولدش بود، در زمانی که کنارمان بود، راضی نبودم یک لحظه از او دور شوم، الان نمی‌دانم حتما کار خداست که دوری‌اش را تحمل کرده‌ام، از طرفی می‌دانم برای چه رفته است، مگر می‌شود امثال همسر من در خانه بنشینند و داعش هر کاری دلش بخواهد، بکند. بعد از شهادت او همه اعضای خانواده و اکثر اقوام و آشنایان بارها او را در خواب دیده‌اند، دختر کوچکم یک بار روز پنجشنبه وجودش را مقابل درب خانه حس کرده بود و به همین دلیل بی‌قراری می‌کرد.
    دختر شهید بهرامی در این باره چنین تعریف می‌کند: مادرم عکسهای پدرم را به اتاقش زده و حتی وقتی اقوام و آشنایان از او می‌خواهند عکسها را بردارد در جواب می‌گوید من با این عکسها زندگی می‌کنم، من که نمی‌توانم حس دوری‌ پدرم را توصیف کنم، به خانه پدریم که می‌روم به خاطر خواهران کوچکم احساسم را بروز نمی‌دهم.
    فکر می‌کنید داعشیها و سلفیها به چه سرنوشتی دچار می‌شوند؟
    دختر شهید در پاسخ به این سوال تاکید کرد: تا وقتی که این مدافعان حرم هستند داعشیها و سلفیها کاری از پیش نخواهند برد و قطعا خون شهیدان بهرامی و مرادخانی آنها را به زمین خواهد زد، از خدا می‌خواهم در ظهور امام زمان(عج) تعجیل بفرماید تا جهان اسلام را از دست دشمنان نجات دهد و انتقام خون شهداء، حضرت فاطمه(س) و امام معصوم(ع) را بگیرد، داعشیها، شمرها و یزیدیان این زمان هستند، مانند دوران امام حسین(ع) راه آب را می‌بندند.
    همسر شهید نیز در این باره می‌افزاید: سرنوشت صدام چه شد؟ قطعا این داعشیها و دشمنان اسلام نیز به سرنوشت صدام دچار می‌شوند.
    وی در مورد دیگر خصوصیات و توصیه‌های شهید بهرامی به خانواده نیز می‌گوید: اهل ورزش بود و به ورزش توصیه می‌کرد به نماز شب خیلی اهمیت می‌داد، همیشه به تربیت فرزندان حساس بود و از من می‌خواست طوری تربیت‌شان کنم که اسلام آن تربیت را می‌خواهد.
    چه توصیه‌ای به جوانان دارید و انتظارتان از مسئولان چیست؟
    همسر شهید: از جوانان می‌خواهم راه شهدا را ادامه دهند و نگذارند خونهای آنها پایمال شود، از همه مسئولان تشکر می‌کنم و از آنها نیز می‌خواهیم در زنده نگه داشتن فرهنگ شهادت تلاش کنند. شهید ما برای دفاع از اسلام، قرآن و حرم حضرت زینب(س) رفت. بعد از شهادت همسرم بیشتر مسئولان به ما سر می‌زنند و جویای احوال ما هستند از این جهت من قدردان این اظهار لطف‌ها هستم.
    دختر شهید بهرامی نیز در پایان می‌گوید: جوانان باید حق شهدا را ادا کنند، منظور تنها رفتن و جنگیدن نیست. حفظ حجاب و نگاه نکردن به نامحرم ادامه این راه است. امروز عرصه جنگ نرم باید هوشیار باشیم.

  • نتیجه‌ سوءاستفاده کردن از کرامت خدا چیست؟

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی‌(عج) در مهدیه القائم المنتظر(عج) حکیمیه آغاز شده است که مشروح پانزدهمین روز آن در پی می‌آید:
    «أَدْعُوکَ یَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاً خَائِفاً إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْت وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ فَإِنْ عَفَوْتَ‏فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ »

    *آیا عذاب شدن بندگان، با کرامت خدا تناقض ندارد؟!
    بیان کردیم: پروردگار عالم که کریم است، کرامتش متعلّق به کسی است که در مرحله‌ی أولی، بیش از همه، متوجّه کرامت حضرت حقّ است.
    معانی کرامت در لغت را هم بیان کردیم و گفتیم که بالاترین معنی آن، بزرگواری است که خدا چنان بزرگوار است که نه تنها گناهانمان را به روی ما نمی‌آورد، بلکه به روی خودش هم نمی‌آورد. این، عجیب است!
    کریم، آن کسی است که اگر خطایی از کسی دید، هر چقدر هم تکرار شد، به روی طرف نمی‌آورد. چون می‌خواهد او به بزرگواری حضرت حقّ برسد.
    شاید یک سؤال ایجاد شود که اگر این‌گونه است، پس چرا عذاب است؟ همان‌طور که در آیات الهی و رویان شریفه داریم: عذاب، عکس‌العمل عمل ماست. هر عملی، عکس‌العملی دارد. عالم، عالم اثر و مؤثّر است. اثر عمل زشت ما، خودش باعث عذاب می‌شود.
    لذا این فرازی هم که فرمودند: وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ، یعنی اگر عذاب هم کنی، از روی ظلم نیست و این، اثر عمل خود من است. به هر حال، عالم، عالم اثر و مؤثّر است.
    *آیا عدم قابلیت رشد فرزند از انعقاد نطفه حرام با عدالت خدا سازگار است؟
    در مثال مناقشه نیست، اگر کسی، جه زن و چه مرد، در باب انعقاد نطفه، رعایت کردند، اعمالی را انجام دادند و صده گرفتند و دعاهایی خواندند و اذکاری را گفتند و روزی یک جزء قرآن خواندند و لقمه و مطالب را رعایت کردند، حالا انعقاد نطفه صورت می‌گیرد؛ خوب معلوم است این نطفه، نطفه طاهری در می‌آید. حتّی داریم که در چه شب‌هایی بهتر است که انعقاد نطفه صورت گیرد، چه وقت‌هایی بهترین وقت است و ... . چون عالم، حساب و کتاب دارد. کدام ساعات، ساعات خوبی برای انعقاد نطفه است و .... همه‌ این مطالب را رعایت می‌کنند، لطف خدا هم شامل حالشان می‌شود.
    امّا نعوذبالله کسی در مجلس گناه، شرب خمر کرد و در حال مستی، با نامحرم خود همبستر شد و انعقاد نطفه شد، معلوم است که بر نطفه اثر می‌گذارد.
    عقل سلیم هم می‌گوید که این دو فرزند باید با هم فرق کنند. اصلاً عدالت خدا هم همین است. شاید یک کسی بگوید: آن طفل چه گناهی دارد، او که خودش نمی‌خواست. می‌گوییم: چنین کسی که انعقاد نطفه حرام به وجود آمده، در این دنیا رشد نمی‌کند، امّا اگر به سمت گناه نرود - که معمولاً زمینه به سمت گناه رفتن برای او زیاد است - و در همان حدّ بماند، پروردگار عالم یکی از اسمائش، جبّار است و برای او در عالم آخرت جبران می‌کند. چون این دنیا، عالم اثر و مؤثّر است و پروردگار عالم اختیارش را هم دست من و شما داده است. امّا در آن دنیا برای او جبران می‌کند و وضعیّت را برایش تغییر می‌دهد.
    حدّ اعلای او در این دنیا این است که با گناه مقابله کند، امّا دیگر نمی‌تواند پیشرفت کند و به یک عارف بالله برسد. امّا همین حدّی که مبارزه می‌کند تا گناه نکند، برای او مانند عارف بالله است. چون نطفه‌ی او خراب بوده، امّا آن که صده گرفته و اعمال انجام داده و حتّی شبش را هم می‌دانسته چه شبی است، یک شب‌هایی، شب‌های علم است، مطالب ساعات داریم، وقت اهمیّت دارد و ...، آن فرزندی که این‌گونه متولّد شده، عارف بالله شده و مطالبی داشته است. امّا اینجا این فرزندی که از نطفه حرام به وجود آمده، با نفسش مبارزه کرد و نگذاشت که مبتلا شود، پروردگار عالم که جبّار است، در آن‌جا جبران می‌کند، امّا در این‌جا عدالت اقتضا می‌کند که او بالا نرود. این یک قاعده است. پس ظلم نیست و عین عدالت است.
    وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ، اگر تو عذاب هم بکنی، از روی ظلم نیست. عذاب، گرفتاری ما به اعمال خودمان است. یک نمونه‌اش همان است که در بالا بیان کردیم که مثلاً در باب انعقاد نطفه این‌گونه است و ما خودمان باعث شدیم و عذابی نبوده است. ما خودمان ظلم کردیم، ذوالجلال و الاکرام، ظلم نکرده است. آن طرف هم نمی‌تواند بیان کند: نطفه‌ای که آن‌گونه انعقاد پیدا کرده، بیاید و به خدا اعتراض کند: من چه گناهی کردم، این به ظاهر پدر و این نامادر، باعث شدند. پروردگار عالم می‌گوید: چون در این دنیا این‌ها به طریق گناه، انعقاد نطفه کردند، فرزند آن‌ها نمی‌تواند مانند یک عارف بالله رشد کند. رشد این نطفه تا آن‌جاست که فقط از گناه کردن، جلوگیری کند. تا می‌تواند گناه نکند، رشدش همین است. مابقی‌اش چه می‌شود؟ پروردگار عالم جبّار است و فردای قیامت برایش جبران می‌کند.
    *در زمان امام زمان(عج) معیارهای برتری و فضیلت عوض می‌شود
    مثلاً راجع به فقر هم چنین مطلبی داریم که اگر صبر کرد و شکوه نکرد، خدا برایش جبران می‌کند. البته خود این فقر هم به واسطه اعمال انسان‌هاست، همان‌طور که در قرآن کریم و مجید الهی داریم: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس»، فساد در این دنیا به دست خود مردم است. اگر اختلاس‌های آن‌چنانی در جامعه نباشد، فقر آن‌چنانی هم در جامعه نیست. همان‌طور که بارها بیان کردیم: در زمان وجود مقدّس آقا جانمان، حضرت حجّت(عج)، دارد که زکات‌دهنده زیاد است و زکات‌گیرنده نیست و یا خیلی کم است. چون دنبال جمع مال نیست. فخر انسانی به این نیست که چقدر مال و ثروت دارد و فلانی را به خاطر این که داراست، تحویل بگیریم. الّذی جمع مالا وعدّده در آن زمان فضیلت نیست. هر کس متخلّق‌تر و متّقی‌تر است، با فضیلت‌تر است. «إنّ اکرمکم عنداللّه أتقاکم». یعنی کسی که آن‌قدر در پله‌های تقوا بالا برود که أتقی شود. عندالحجّه هم همین‌طور است و آرام آرام عندالنّاس هم همین می‌شود. مردم، در زمان امام زمان(روحی له الفداء)، کسی را بافضیلت می‌دانند که تقوایش بیشتر است، نه ثروتش و یا این که نه آن کسی که فلان مقام را دارد و ... .
    خیلی جالب است، حتّی اگر می‌گویند: شیخنا الاعظم، همه‌کاره امام زمان(روحی له الفداء) است، نه از این باب که چون وزیر اعظم ایشان است، به مقام ایشان غبطه بخورند. می‌گویند: ببینید چقدر در مقام تقوا رشد کرده است که این‌قدر به حضرت حجّت(روحی له الفداء) نزدیک شده است. نه این که چون وزیر است، به پست و مقام او غبطه بخورند. بلکه غبطه می‌خورند که او چقدر در مقام تقوا رشد کرده است که تا این حد، به حضرت نزدیک شده است. پس معیارها در آن زمان عوض می‌شود.
    *اگر بر فقر، شکوه نشود؛ در آن دنیا به بهترین وجه جبران می‌شود!
    پس فقر و ثروت، معیار برتری و ... نیست. امّا در روایت داریم: اگر کسی که در این دنیا دچار فقر است، بر این فقر - که خودمان باعث آن شدیم، «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس» - صبر کرد، به بهترین وجه جبران می‌شود. تازه اگر در مواردی هم در دنیا شکوه کرده، در آن‌جا می‌فهمد که به واسطه همان شکایت‌ها، مقامش کم شده و می‌گوید: ای کاش در دنیا شکوه نمی‌کردم.
    *آرزوی مستجاب نشدن دعا!
    در مورد دعا هم داریم که وقتی انسان در این دنیا، دعایی کرد و به صورت ظاهر به اجابت نرسید (چون بیان کردیم که اجابت حقیقی در خود دعا نهفته شده است، همین که فرمود: ادعونی استجب لکم، یعنی این که اجازه می‌دهند ما دعا کنیم، در همان، اجابت است)، فردای قیامت چنان درجاتی به او می‌دهند که در روایت داریم که آن شخص می‌گوید: ای کاش هیچ‌کدام از دعاهایم در دنیا مستجاب نمی‌شد! این مطلب عین روایت است که ترجمه آن را بیان کردم.
    چون دنیا که به هر حال گذراست، شصت سال، هفتاد سال، هشتاد سال، نهایتاً صد سال طول می‌کشد. ماه مبارک رمضان که می‌گفتیم: روزهایش این‌قدر طولانی است، تمام شد و امشب، شب بیست و هفتم است. عمر هم همین است، وقتی انسان به اواخر عمرش می‌رسد، یک لحظه مرور می‌کند و می‌بیند که عجب! چه به سرعت گذشت. اصلاً باورش نمی‌شود مثلاً صد سال عمر کرده است. لذا کسانی هم که طول عمر داشتند و هزاران سال عمر کردند، می‌گویند: مانند این بود که از سایه درخت، آن طرف‌تر برویم و یا از زیر آفتاب به سمت سایه‌ی درخت بیاییم. عمر، این‌گونه می‌گذرد، «و الآخرة خیر و أبقی». آخرت هم بهتر است و هم همیشگی است.
    طرف وقتی می‌بینید مزد صبرش را که دعایش مستجاب نشده، این‌طور دادند، بیان می‌کند: ای کاش هیچ‌کدام از دعاهایم در دنیا مستجاب نمی‌شد! البته این، یک مقام معرفتی بالا می‌خواهد و من و شما این حوصله را نداریم.
    *عذاب شدن، نتیجه‌ سوءاستفاده کردن از کرامت خداست
    پس خدا جبّار است و جبران می‌کند. امّا علی ایّ حال اصل قضیّه اسن است که اگر عذابی صورت می‌گیرد، خدا ظلم نمی‌کند، بلکه من خودم کردم وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ.
    پروردگار عالم برای همین کرامتش را قرار داد که اوّلاً انسان بفهمد که بزرگواری خدا این است که گناهانمان را نه به رخ ما و نه به رخ خودش نمی‌کشد، ثانیاً اگر هم عذاب می‌شویم، معلوم است که یک مواقعی ما از کرامت و بزرگواری خدا سوء استفاده می‌کنیم که این هم خیلی بد است.
    *تمام عالم در بستر رحمت خدا قرار گرفته است
    وقتی فرمود: فَإِنْ عَفَوْتَ‏فَخَیْرُ رَاحِمٍ، اگر تو عفو کنی، پس به تحقیق بهترین رحم کننده هستی. عفو تو به خاطر کرامت و بزرگواری توست.
    این نکته هم خیلی مهم است که چرا نفرمود: فَإِنْ عَفَوْتَ‏فَخَیْرُ جوادٍ، پس به تحقیق اگر تو عفو کنی، پس تحقیقاً بهترین جودکننده هستی؟ بارها بیان کردم و کدی را دادم که همیشه در ذهنتان باشد و آن، این است: همه‌ی عالم در بستر رحمت خدا قرار گرفته است. اللّهم إنّی أسئلک برحمتک الّتی وسعت کلّ شیء، فلذا بیان کردم: همه سور قرآن به جز سوره‌ی برائت با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم آغاز می‌شود.
    بهترین لفظ برای این سوره هم برائت است و توبه غلط است. البته توبه هم می‌نویسند، ولی فرمودند: وقتی حضرت بیایند، می‌فرمایند که اصلاً توبه نگویید، همان سوره‌ی برائت است. چون اگر توبه باشد، رحمت خدا در آن است.
    لذا همه‌ سور با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم شروع شده است. در یک جا که خیلی راجع به عظمت پروردگار عالم صحبت شده، نفرموده: بسم اللّه العلی العظیم، یا وقتی راجع به علم و حکمت خداوند خیلی صحبت شده، نفرموده: بسم اللّه العلیم الحکیم. در حالی که به صورت ظاهر یک نوآوری هم هست و بشر به دنبال چیزی است که جدید و قشنگ باشد. امّا پروردگار عالم، همه‌ی سور را با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم آغاز می‌کند، جز سوره‌ی برائت که در آن‌جا اصلاً شروع نمی‌کند. حتّی در آنجا هم نمی‌فرماید که در آنجا هم به نام خدا شروع می‌کنیم، ولی می‌گوییم: بسم اللّه القاصم الجبّارین. بلکه می‌فرماید: کسی تا بسم الله گفت، بهترین مطلب این است که الرّحمن الرّحیم بگوید؛ چون خلقت خدا بر روی رحمت است و حتّی کرامتش هم رحمت است.
    لذا فرمود: فَإِنْ عَفَوْتَ‏فَخَیْرُ رَاحِمٍ (پس به تحقیق اگر تو بخواهی ببخشی، برای این است که تو بهترین رحم کننده‌ای). پس این که در این‌جا هم فخیر راحم می‌فرماید، برای این است که اصلاً همه‌ خلقت در بستر رحمت است. این بزرگواری و کرامتت هم که به روی ما نمی‌آوری، برای این است که تو به تحقیق بهترین رحم کننده هستی و کسی مانند تو رحم نمی‌کند. چه کسی در عالم مانند پروردگار عالم، رحم‌کننده است؟ هیچ کس!
    ما هم یک بار، دو بار، پنج بار، ده بار، صبر کنیم. امّا در مواقعی دیگر نمی‌توانیم گذشت کنیم. البته پیامبر را هم فرمودند: رحمة للعالمین هستند، لذا آن خصلت را پیامبر هم دارند. پیامبر، القاب زیادی دارند، امّا بهترین توصیف پیامبر هم همین پیامبر رحمت بودنشان است. امّا یک جاهایی می‌رسد که خود پیامبر ‌هم بفرمایند: بس کنید، دیگر چه خبر است. امّا پروردگار عالم بهترین رحم کننده است.
    در همین دعایی که هر شب می‌خوانیم، بیان می‌کنیم: خدایا! اگر تو ما را نیامرزی، دیگر کسی نمی‌تواند. اللهم ربّ شهر رمضان ... و اغفر لی تلک الذنوب العظام، فإنّه لا یغفرها غیرک. دیگر اصلاً غیر از تو کس دیگری نمی‌تواند بیامرزد. خدایا! ما گناهانی داریم که خیلی بزرگ است و ما را بیچاره کرده است، امّا هیچ کس جز تو نمی‌تواند آن‌ها را بیامرزد. چون پروردگار عالم رحمان است و همه‌ی خلقت در بستر رحمت اوست، در آخر دعا هم می‌گوییم: یا رحمان یا علّام.
    اتّفاقاً در روایت هم داریم که حتّی در باب غذا، چهار هزار ملک دور سفره‌ای که پهن شود می‌آیند و وقتی کسی بسم الله الرّحمن الرّحیم بگوید و دعا کند، آن‌ها هم آمین می‌گویند، تا شیطان برود. چون اگر بدون بسم الله الرحمن الرحیم غذا را شروع کنیم، شیطان بر غذای انسان شریک می‌شود.
    معلوم می‌شود خدای متعال دوست دارد اگر کسی می‌خواهد او را یاد کند، رحمتش را که همه چیز براساس آن است، به رخ خدا بکشد که خدایا! تو رحمت داری، اگر کرامت و بزرگواری هم داری و عفو می‌کنی، فقط و فقط به این خاطر است که تو بهترین رحم‌کننده هستی فَإِنْ عَفَوْتَ‏فَخَیْرُ رَاحِمٍ.
    إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْت وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ، کرم تو را که می‌بینم، طمعم بیشتر می‌‌شود. دلیل طمع را هم بیان کردیم، گفتیم: وقتی انسان بزرگواری را می‌بیند و می‌فهمد خدا به روی ما که نمی‌آورد هیچ، به روی خودش هم نمی‌آورد که تو گناه کردی و طوری انسان را تحویل می‌گیرد کأنّ اصلاً من گناهی نکردم، تازه وقتی توبه هم می‌کنی و راستی راستی سراغ گناه نمی‌روی، یبدّل اللّه سیئاتهم حسنات می‌شود. این دیگر از آن مطالب عجیب و غریب است که نشان می‌دهد چقدر رحمت خدا زیاد است و بزرگوار است.
    اگر در مقابل ما کسی دو بار، سه بار، ده بار خطا کند، نمی‌توانیم تحمّل کنیم، بعد چند بار چشم‌پوشی دیگر می‌گوییم: بس کن، خجالت نمی‌کشی؟ من این همه گذشت می‌کنم، تو پررو شدی! به رویش می‌آوریم و می‌گوییم: فلان جا این کار را کردی، من گذشتم. آن موقع اصلاً ندید گرفتم. بعد این‌طور کردم، بعد این‌طور کردم و ... . یعنی همه را بیان می‌کنیم و می‌گوییم: تو چقدر پررویی، دست‌‌بردار نیستی، رها کن دیگر. تو همه جا خراب‌کاری می‌کنی و پشت سر من حرف می‌زنی و زیرآب من را می‌زنی، بعد وقتی من را می‌بینی خیلی هم خوب برخورد می‌کنی و فکر می‌کنی من نمی‌فهمم. یعنی همه چیز را می‌گوید. امّا پروردگار عالم این‌گونه نیست.
    *خدا حتی نمی‌خواست شمر، شمر شود
    لذا به همین خاطر است که طمع ما هم زیاد می‌شود. وقتی می‌بینم کرامت تو زیاد است، طمع من هم زیاد می‌شود. حالا چرا پروردگار عالم این کرامت را می‌کند که ما هم طمع کنیم؟
    پیامبر رحمت هم این‌گونه بود، شاید شما بگویید: چرا پیامبر اصلاً به روی منافقین نمی‌آورد؛ همان‌طور که می‌دانید پیامبر متوجّه شد که می‌خواستند ایشان را ترور کنند و حتّی جرقّه‌ای زد و ایشان دیدند که چه کسانی بودند. امّا چرا به رویشان نمی‌آورد؟
    چون پیامبر (ص) دلش می‌خواست این‌ها یک روزی برگردند و آدم شوند. حالا به طریق أولی خداوند هم این‌گونه است. لذا پیامبر (ص) دلش می‌خواهد حتّی منافق هم برگردد و درست شود. امّا حالا به خاطر اعمال خبیث خودش برنمی‌گردد و عذاب می‌شود، این دیگر از روی ظلم نیست، وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ .
    پروردگار عالم هم اگر می‌بیند بزرگواری می‌کند که این هم در بستر رحمتش هست و عفو و گذشت می‌کند، طوری که اگر صد بار هم خطایی ببیند، باز هم می‌گوید: برگرد، گر کافر و گبر و بت‌پرستی بازآی، برای این است که اوّلاً خودش، خالق ماست. ما خالق یکدیگر نیستیم و برای همین است که نمی‌توانیم از هم بگذریم.
    مَثل آن هم مانند پدر و مادری است که بچّه‌ ناخلف داشته باشند. صورت ظاهر او را نفرین هم می‌کنند، امّا وقتی می‌رود، منتظر هستند که چه زمانی برمی‌گردد و آدم می‌شود. اگر نعوذبالله در گناه هم از دنیا برود، باز همان پدر و مادر سر قبر او می‌روند و گریه و ناله می‌کنند و می‌گویند: چرا این کار را کردی، ای کاش نمی‌کردی و ... . مدام خودشان را به این در و آن در می‌زنند و سراغ فلان عالم و عارف می‌روند که ببینند چه کار کنند تا فرزندشان آمرزیده شود، با این که در مجلس گناه از دنیا رفته و مثلاً شرب خمر بیش از حد داشته و کبدش خراب شده و از دنیا رفته است. می‌گویند: حالا چه کار کنیم که عذابش در آن دنیا کم باشد؟ با این که می‌دانند بچّه ناخلفی بود و خراب کرد و همه چیز را به هم زد. امّا باز هم دنبالش هستند.
    تازه این‌ها پدر و مادر هستند که ودیعه‌ الهی در صلب پدر آمد و درون رحم، لقاحی صورت گرفت و رشد کرد و ... و إلّا اصلش برای خداست. همه‌ی ما، اصلمان برای خداست و خدا ما را خلق کرده و در عالم ذر بودیم. در آن‌جا هم فرمود: أ لست بربّکم و ما هم گفتیم: بلی.
    پس پروردگار عالم دلش می‌سوزد و هدایت تمام بندگانش را می‌خواهد. من بارها بیان کردم که باور کنید پروردگار عالم نمی‌خواست شمر، شمر شود، یزید، یزد شود. یا حتّی نمی‌خواست بوش و ریگان و موشه‌دایان و مناخین بگین و اوباما و ... این‌گونه باشند. این‌ها خودشان این‌گونه کردند.
    خداوند قبل از هبوط فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏»، آنجا هم باز پروردگار عالم تذکار داد که هر کس از هدایت من تبعیّت کند، خوف و حزنی نخواهد داشت. پس پروردگار عالم نمی‌خواست ما بد شویم. آیا او می‌خواهد تقسیم کند و بگوید: یک سری آدم‌های خوب و یک سری آدم‌های بد؟! این که اصلاً دور از عدالت پروردگار عالم است. بعد هم اگر خداوند بخواهد یک عدّه بد باشند، خوب خودش خواسته و اگر عذاب شوند، این هم یک علامت سؤال بزرگی است که تو خودت خواستی این‌ها بد باشند، حالا می‌خواهی این‌ها را عذاب هم کنی؟! خودت خواستی ابن ملجم، ابن ملجم باشد و بعد هم می‌خواهی او را عذاب کنی؟! این که اصلاً دور از شأن ذوالجلال و الاکرام است. یک انسان عادی هم این را می‌فهمد. آن‌وقت ذوالجلال و الاکرام که علیم و حکیم است چنین چیزی بخواهد؟! این‌گونه نیست و پروردگار عالم نمی‌خواهد. اشتباه از ماست، گرفتاری و بیچارگی از ماست.
    امّا خداوند متعال یک مطلب هم قرار داد و فرمود: عالم دنیا، عالم اختیار است. جبر نیست. هادی الهی می‌فرستم و آن‌ها هم بشیر و نذیر هستند. حالا این که خودتان به سراغ آن‌ها نرفتید، اشتباه از خودتان است.
    *رحم خدا در عذاب بندگانش!
    در اینجا هم همین‌طور است، پروردگار عالم عفو و کرامتش را دارد، دلیلش هم این است بهترین رحم کننده است، فَإِنْ عَفَوْ تَ‏فَخَیْرُ رَاحِمٍ. وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ، چون عذاب هم از عمل خود ماست و إلّا خدا نعوذبالله ظلم نمی‌کند. خدا عادل است و تازه خیلی از گناهان ما را هم می‌آمرزد و از آن‌ها می‌گذرد.
    مطالبی هست که باورش برای ما سنگین است، امّا از اولیاء خدا شنیده‌ایم که حتّی در مورد حقّ النّاس هم پروردگار عالم در آن دنیا می‌فرماید: از اعمال خوب این کم کنید و به آن بدهید تا راضی شود. البته در روایت داریم که اگر کسی خیلی زیاد به بنده‌اش فشار بیاورد، خدا این‌قدر بنده‌اش را دوست دارد که می‌گوید: اگر تو راستی راستی از این نمی‌گذری، حالا من هم از تو نمی‌گذرم. تا دیگر دست بردارد؛ چون طمع انسان در آن‌جا زیاد می‌شود. می‌بیند خودش چیزی ندارد، مدام می‌خواهد از کسانی که کوچکترین حقّی از آن‌ها طلب دارد، عمل بگیرد. قضیّه شیشه‌ی شیر امانتی که یکی از اولیاء خدا را معطّل کرده بود، برایتان تعریف کردم. مگر یک شیشه شیر چقدر ارزش دارد؟! الآن در این‌جا می‌گوییم قابل شما را ندارد، امّا در آنجا می‌گوییم: خیر، من عمل می‌خواهم. می‌گویند: راضی شدی؟ می‌گوید: نه. در روایت داریم: پروردگار عالم می‌گوید دیگر بس است، اگر بخواهی زیادی جلو بروی و به بنده من رحم نکنی، من هم به تو رحم نمی‌کنم و از تو نمی‌گذرم. آن‌وقت در این‌جا توقّف می‌کند.
    آن مطلبی که گفتم، خیلی سنگین است، این است که اعاظم ما فرمودند: این پروردگار عالم در مقابل اکثر کسانی که ظلم کردند، شاید یک سوم عذاب حقیقی‌شان را به آن‌ها بدهد. یعنی باز در آن‌جا هم رحم می‌کند. منتها در این‌جا دیگر خودشان کردند فَغَیْرُ ظَالِمٍ، باید این فَغَیْرُ ظَالِمٍ در آن‌جا چشیده شود که خودت کردی. یک اصطلاح عامیانه داریم که خودم کردم که لعنت بر خودم باد!
    پروردگار عالم می‌فرماید: من در دنیا اختیار را به خودت دادم، حالا خودت با خودت این‌چنین کردی و مستحقّ عذاب شدی. لذا نفرمود: فسادبه واسطه جریان‌های دنیاست، بلکه فرمود: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس»، هر آنچه فساد در دنیا (خشکی و دریا) ظاهر شود، به دست خود انسان‌هاست. ما هستیم که می‌زنیم و همه چیز را خراب می‌کنیم و إلّا همان‌طور که خدا داده بود، گلستان بود.
    کما اینکه حضرت حجّت بیایند، مجدّد گلستان و مدینه‌ی فاضله می‌شود. انسان‌ها هم حالشان، حال خوبی می‌شود. لذا حداقل عمر در آن زمان، صد سال است. چون حال انسان‌ها هم مجدّد حال خوبی می‌شود.
    وقتی خراب کردیم، خدا ما را عذاب می‌کند و إلّا او ظالم نیست، فَغَیْرُ ظَالِمٍ. بلکه برعکس، او راحم است، فَخَیْرُ رَاحِمٍ.
    *کرامت، از رحمت و عذاب، از اعمال خود بندگان!
    پس کرامت و بزرگواری خدا هم که عامل می‌شود که حتّی گناهان ما را به روی خودش هم نیاورد، به این واسطه است که راحم است. عفو او هم به همین دلیل است که بهترین رحم کننده است، فَخَیْرُ رَاحِمٍ. الهی العفو که می‌گوییم، چون او همه چیز را در بستر رحمت قرار داده، با رحمت خود با ما برخورد می‌کند.
    اگر عذابی هم هست، فَغَیْرُ ظَالِمٍ است. یعنی عذاب عکس العمل اعمال خودمان است و عالم، عالم اثر و مؤثّر است. اثر داشته که این‌طور شده است و إلّا پروردگار عالم ظالم نیست.
    خدایا! به حق این ماه مبارک رمضان، تو که به هیچ عنوان کوچکترین ظلمی نمی‌کنی، این رحمتت را بیشتر به ما بچشان.
    ما را از این ماه رحمت که فرمودند: «بالبرکة و الرحمة و المغفرة»، بهره‌مند بگردان. ماه مبارک رمضان را ماه رحمت فرمودند، چون باب آمدن به سمت عفو خدا در همین ماه است. بینی و بین الله اگر تأمّلی کنیم، ما چه زمانی غیر از ماه مبارک رمضان هر شب می‌توانیم دور هم جمع شویم و در دل شب الهی العفو بگوییم و ناله و فغان کنیم. این هم از لطف و رحمت خداست. این هم همان بزرگواری خداست که راه را باز کرد تا ما بیاییم.
    خدایا! این ماه مبارک را آخرین ماه رحمت، ماه مبارک، ماه مغفرت عمر ما قرار مده.

  • ریشه اختلاف‌نظر میان علمای شیعه و سنی در چیست؟

    (بسم الله الرحمن الرحیم)

    «فقه شیعه» تمام مسائل کلی تا جزئی مورد نیاز را بیان نموده و به عبارتی، غنی‌ترین فقه در مذاهب اسلامی است، فقه شیعه زنده است و صرفاً مربوط به تحقیقات علمای گذشته نیست و همگام با زمان پیش می رود و مسئله‌ای نیست که فقه شیعه برای آن پاسخی نداشته باشد. فقه شیعه، فقهی است ضد استکباری و طرفدار مظلومان و هرگز در طول تاریخ، فقهای شیعه در مسیر سلاطین و طاغوت‌ها نبوده‌اند، بلکه رهبر بزرگترین نهضت‌ها و حرکت‌ها بوده‌اند.

    «احکام» در لغت، جمع حکم و به معنای فرمان و دستور به کار می‌رود و در اصطلاح فقهی «احکام» کلیه دستورهای عملی و فروع دین اسلام در تمام ابعاد آن است و همه دستورهای عبادی و سیاسی و اقتصادی و خانوادگی و قضایی را شامل می‌شود.
    فراگیری احکام از نظر قرآن و سنت و از دیدگاه علما و مراجع دارای ضرورت و اهمیت خاصی است. گاهی اوقات در جامعه با افرادی مواجه می‌شویم که تکالیف دینی را بدون مراجعه به مرجع تقلید انجام می‌دهند و مبنا را بر این قرار داده‌اند که ما از قرآن و احادیث پیروی می‌کنیم؛ حتی شنیده شده برخی می‌گویند «من خودم مرجع تقلید هستم»!
    بر این اساس در سلسله مطالبی درباره چرایی و لزوم وجود مراجع تقلید، پویایی فقه شیعه،‌ میزان انعطاف و تطابق فقه با مسائل و مقتضیات روز، دلیل اختلاف نظر میان مراجع و علما در موارد گوناگون به گفت‌وگو با اساتید مختلف می‌پردازیم.
    سومین گفت‌وگوی ما با حجت‌الاسلام والمسلمین رضا محمدی استاد حوزه و دانشگاه و کارشناس پاسخگویی به مسائل شرعی است.


    حجت‌الاسلام محمدی در ابتدا به بیان تفاوت فقه شیعه و فقه اهل تسنن پرداخت و گفت: تفاوت عمده‌ای که میان عالمان شیعه و سنی وجود دارد این است که فقه اهل سنت پویا نیست و به 1200 سال پیش که آن چهار عالم بودند، برمی‌گردد و بعد از آنها هیچ عالمی نمی‌تواند از چارچوب این چهار شخصیت برجسته اهل تسنن خارج شود و فتوای جدیدی صادر کند.
    وی اظهار داشت: فقه شیعه در هیچ شخصیتی متوقف نشده است ما علما و فقهایی داشتیم که شأن و مقام‌شان از چهار شخصیت برجسته اهل تسنن هم بالاتر بوده است اما هرگز علمای بعدی، مقلّد آنها نیستند بلکه هر کدام از آنها به تنهایی صاحب فتوا هستند و نظر می‌‌دهند و همین مسئله باعث شده است که فقه شیعه دچار رکود و ایستایی و توقف نشود.
    دین اسلام به همه نیازهای معرفتی، نیازهای دنیا و آخرت، نیازهای فردی و اجتماعی، جسمی و روحی انسان پاسخ داده است و این‌گونه نیست که ما در فقه مسئله‌ای داشته باشیم که پاسخی از دین برای آن نیابیم
    این کارشناس مذهبی عنوان داشت: دین اسلام به همه نیازهای معرفتی، نیازهای دنیا و آخرت، نیازهای فردی و اجتماعی، جسمی و روحی انسان پاسخ داده است و این‌گونه نیست که ما در فقه مسئله‌ای داشته باشیم که پاسخی از دین برای آن نیابیم. این مسئله مستلزم آن است که فرد فقیه، هر روز به‌روز باشد یعنی اگر یک حادثه جدیدی رخ داد فقیه بتواند براساس مبانی‌ای که دارد فوراً فتوا و حکم آن مسئله را مشخص کند وگرنه اگر بگوید منبع نداریم یا آیه‌ای در این خصوص وجود ندارد فقه شیعه هم متوقف خواهد شد.
    محمدی ابراز داشت: فقه شیعه چند ویژگی دارد که باعث می‌شود این استمرار و به‌روز بودن وجود داشته باشد و آن اینکه فقه تشیع در هیچ مجتهدی متوقف نشده و هر مجتهدی می‌تواند رأساً برای خودش صاحب‌نظر باشد و نظر خود را بگوید. دوم اینکه برخلاف اهل سنت که فقط اجماع را به اعتبار اینکه امت هرگز برخلاف، اجماع نمی‌کنند اجماع را حجت می‌دانند اما ما شیعیان اجماع را به اعتبار شخص امام زمان (عج) حجت می‌دانیم و معتقدیم اگر فقها بخواهند اجماعاً منحرف شوند امام زمان (عج) از باب لطف، حتماً دخالت می‌کند و جلوی انحراف را می‌گیرد و حلقه این اجماع را از بین می‌برد به همین دلیل فقهای شیعه به راحتی و با جرأت تمام می‌توانند نظر دهند با پشتیبانی از اینکه حضرت ولی عصر (عج) بر آنها نظارت دارد.
    نکته‌ای که باعث پویایی فقه شیعه می‌شود این است که؛ فقهای شیعه وابسته به مراکز قدرت نیستند برخلاف فقه اهل تسنن که به مراکز قدرت وابسته‌اند و علمای اهل تسنن اجازه ندارند هر حرفی را بزنند، آنها مجبورند نظراتی بدهند که باب میل نظر قدرتمندان باشد
    این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: مانند جایی که شیخ مفید اشتباه کرد و امام زمان (عج) دخالت کرد و فتوای شیخ مفید را تصحیح و راه درست را به آن نشان داد این از جمله خصوصیاتی است که در اهل سنت نیست مبنی براینکه امام معصوم زنده‌ای بخواهد پشتیبان فتوای‌شان در صورتی که اجماع باشد، قرار داشته باشد.
    وی تصریح کرد: نکته دیگری که باعث پویایی فقه شیعه می‌شود این است که فقهای شیعه وابسته به مراکز قدرت نیستند برخلاف فقه اهل تسنن که به مراکز قدرت وابسته‌اند و علمای اهل تسنن اجازه ندارند هر حرفی را بزنند، آنها مجبورند نظراتی بدهند که باب میل نظر قدرتمندان باشد در حالی که بسیاری از حقایق اسلام این گونه از بین خواهد رفت.
    محمدی اظهار داشت: اصولاً فقیه و مجتهد شیعه، هیچ ارتباط سازمانی و اداری با مراکز قدرت ندارد؛ خودش است و مردم و آنچه که به آن می‌رسد باید با شجاعت و بدون ترس و وابستگی اظهار کند، این موضوع نیازمند آن است که فقه به‌روز باشد و حقایق گفته شود نه اینکه فقه باعث شود علما محافظه‌کاری کنند و بسیاری از حقایق گفته نشود.
    وی عنوان داشت: همچنین ما دستورالعمل‌هایی از ائمه علیهم السلام داریم که ما می‌گوید نسبت به مسائل جدید چکار کنیم؛ «فأما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا»؛ حوادث واقعه، از زمان امامان مدنظر بوده است و همین موضوع باعث شد تا ما مسائل مبتلابه و مستحدثه را داشته باشیم و در فقه شیعه روی آنها کار شود و یک نظم و نسق عالمانه‌ای به خود بگیرد که اگر بخواهیم مجموع این موارد را در یک جمله عنوان کنیم می‌شود اجتهاد.
    این کارشناس مذهبی گفت: اجتهاد شیعه با آنچه که در سایر فرق هست تفاوت ماهوی دارد؛ اجتهاد شیعه به تمام معنا اجتهاد است.
    گاهی ممکن است فقیهی از آیه‌ای برداشت خاصی داشته باشد و فقیه دیگر بگوید به نظر من این تفسیر درست نیست. دلیل هم دارد این واژه در فلان کتاب لغت و در فلان معنا استعمال شده و یا حدیثی می‌‌یابد که آن آیه را به گونه‌ای دیگر تفسیر می‌کند لذا دو فقیه از یک آیه، دو برداشت متفاوت دارند
    وی درباره ریشه اختلاف میان علما و فقها ابراز داشت: بین تمام علما، حکما، علمای علوم تجربی و.... اختلاف نظر وجود دارد اما این اختلاف به نسبت در فقه، کمتر از همه‌ جاها است بنده هر بار که مکه مشرف شدم، چه حج واجب و چه عمره، بسیاری از اوقات اغلب کاروان ما روحانیون بودند اما من از خود ایران تا زمانی که برگردیم فقط یک مسئله گفتم و توانستم نظر تمام مراجع را از زمان امام صادق (ع) را در یک مسئله جمع کنم؛ این قدر اختلاف کم است با اینکه ما بیشترین اختلاف را در فقه در مسئله حج داریم.
    محمدی با تأکید بر اینکه در عین حال در همه علوم اختلاف هست و در فقه هم اختلاف نظر وجود دارد، عنوان داشت: اختلاف‌نظر در فقه، خللی به مکلف وارد نمی‌کند مکلف وظیفه‌اش را انجام می‌دهد، اجرش را هم می‌برد، و تکلیف هم به گردن او باقی نمی‌ماند و اشکال پیش نمی‌آید اما اینکه ریشه اختلافات به کجا برمی‌گردد. چند مورد را می‌توان برشمرد.
    وی یادآور شد: منابع استنباط احکام در شیعه چهار تا است و علمای شیعه براساس چهار منبع قرآن، سنت، اجماع و عقل فتوا می‌دهند؛ گاهی ممکن است فقیهی از آیه‌ای برداشت خاصی داشته باشد و فقیه دیگر بگوید به نظر من این تفسیر درست نیست. دلیل هم دارد این واژه در فلان کتاب لغت و در فلان معنا استعمال شده و یا حدیثی می‌‌یابد که آن آیه را به گونه‌ای دیگر تفسیر می‌کند لذا دو فقیه از یک آیه، دو برداشت متفاوت دارند.
    این کارشناس پاسخگویی به سؤالات دینی و اعتقادی اظهار داشت: همین برداشت متفاوت دو مرجع از یک مسئله، مبنای فتوای افراد قرار می‌گیرد و اختلاف فتوا به وجود می‌آید گاهی ممکن است اختلاف فتوا در اختلاف روایت باشد یکی سند روایت و دیگری دلالت روایت است گاهی اوقات ممکن است فقیهی بگوید به نظر من سند این روایت، صحیح السند است و براساس آن فتوا دهد و فقیه دوم بگوید نه فلان راوی که شما گفتید ثقه است یا ثقه نیست و آن حدیث را کنار بگذارد مثلاً حسن بن عامر، همان حسن بن عامر مدنظر شما نبوده است بلکه او حسن بن عامر بکر بوده و آن فردی که شما می‌گویید حسن بن عامر زید بوده است لذا اینجا اختلاف پیش می‌آید.
    وی ابراز داشت: گاهی ممکن است هر دو فقیه، یک حدیث را صحیح بدانند اما در برداشت از آن حدیث، اختلاف نظر دارند یکی بگوید منظور امام (عج) این بوده و دیگری بگوید منظور امام معصوم این نبوده است و دلایلی بر رد نظر فقیه قبلی می‌آورد. براین اساس باز هم اختلاف پیش می‌آید.
    تنها یک فقیه می‌تواند با فقیه دیگر در مسائل فقهی وارد بحث شود و بگوید مبنای تو اشتباه بوده است، در واقع شخص فقیه باید نظر بدهد و بگوید مثلاً کاشت ناخن جایز است یا نه
    محمدی افزود: گاهی ممکن است اختلاف بر سر اجماع مُحصّل و اجماع منقول باشد و به دلیل اینکه یک نظر در میان اجماع‌کنندگان مخالف است، اجماع حاصل نشود و گاهی هم منشأ اختلاف در فتوای فقها به دلیل اصول عملیه و اصول عقلیه باشد، یک فقیه بگوید این جا جای استصحاب است و فقیه دیگر آن را نپذیرد.
    وی در خصوص کاشت ناخن و اینکه این مسئله عموماً برای زینت، توسط خانم‌ها به کار می‌رود و ضرورتی برای این مسئله وجود ندارد تا به عسر و حرج خانم‌ها معتقد باشیم، گفت: همین که یک مرجع در این خصوص فتوا می‌دهد به معنای آن است که فقیه به‌روز است اما اینکه مبنا و محتوای فتوایش چیست، کارشناس باید نظر بدهد.
    این استاد حوزه و دانشگاه اظهار داشت: با توجه به اینکه اگر بانوان بخواهند آن ناخنی که کاشته‌اند را از بین ببرند دچار عسر و حرج می‌شوند و عسر و حرج هم در دین و فتوای ما نیست، مجبوریم که این گونه فتوا دهیم که تیمم بدل از غسل یا وضو انجام دهد و یک فقیهی هم می‌تواند این گونه فتوا دهد که نه باید برود ناخن‌های مصنوعی را بردارد و سپس با غسل یا وضو نماز بخواند.
    وی خاطرنشان کرد: تنها یک فقیه می‌تواند با فقیه دیگر در مسائل فقهی وارد بحث شود و بگوید مبنای تو اشتباه بوده است، در واقع شخص فقیه باید نظر بدهد و بگوید مثلاً کاشت ناخن جایز است یا نه، به دلیل اینکه دیگر نمی‌تواند غسل کند درست است فردی که مثلاً ناخن کاشته است کار حرامی انجام داده است اما چون عسر و حرج می‌افتد باید تیمم کند.

Homeشبهاتدعا برای فرج چقدر می‌تواند اثرگذار باشد ؟ Top of Page
Zo2 Framework Settings

Select one of sample color schemes

Body

Background Color
Text Color
Link Color
Background Image

Top Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Header Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainmenu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Slider Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainframe Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Menu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image
Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image