• Facebook
  • Twitter
  • Rss
  • Plus

سیره امام علی (ع) و امام مهدی (ع) در مواجهه با اهل بغی ویژگی

شهریور 20
رای دادن به این مورد
(0 آرا)

(بسم الله الرحمن الرحیم)
درباره اندیشه مهدویت با تمام شأن و جایگاه ویژه‌اش آن‌چنان‌که شایسته و در خور است پژوهش‌های تخصصی ودقیق کمتر انجام گرفته است. در این‌باره گرچه کتاب‌ها و مقالات بسیار نوشته شده و بسیار سخن گفته شده است

اما هنوز عرصه‌های بکر فراوان دیگری وجود دارد که نیازمند پژوهش‌های بیشتر و نگاه‌های عمیق‌تراند، یکی از این عرصه‌های بکر که آشنایی با آن هم به لحاظ این‌که معرفت ما نسبت به امام زمان(عج) را افزایش می‌دهد و هم به لحاظ فراهم‌سازی زمینه مهدی زیستی اهمیت و بلکه ضرورت دارد سیره امام مهدی(عج) است.
سیره امام علی (ع) و امام مهدی (ع) در مواجهه با اهل بغی

بی‌گمان اسوه‌پذیری از امام عصر(عج) و مهدی زیستی یکی از مهم‌ترین رسالت‌هایی است مؤمنان منتظر همواره باید دغدغه انجام آن را داشته باشند و این مهم جز در سایه آشنایی با سیره امام مهدی(عج) امکان‌پذیر نیست. و البته سیره آن حضرت زواهایی گوناگون و ابعاد مختلفی دارد ابعادی هم‌چون اجتماعی، سیاسی، نظامی، اقتصادی، مدیریتی، فردی و... از میان این ابعاد مختلف سیره سیاسی امام مهدی(عج) و به طور خاص‌تر سیره آن حضرت در مواجهه با اهل بغی به عنوان محور این پژوهش انتخاب شده است و به تعبیر دقیق‌تر ما در این رساله خواهیم کوشید پژوهشی تطبیقی میان سیره اما علی(ع) و سیره امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی انجام دهیم و به تحلیل روایاتی که به این موضوع پرداخته‌اند بپردازیم و میزان اعتبار آنها را روش نماییم.
در سایه این پژوهش انشاءالله اولاً با ابعاد بیشتری از سیره امام مهدی(عج) آشنا خواهیم شد و پاره‌ای از زوایای ناشناخته آن کشف و استخراج خواهم شد و ثانیاً روایات مربوط به این موضوع که فقدان اطلاع کافی از مفهوم واقعی آنها گاه باعث ایجاد شبهاتی شده است، جایگاه واقعی خود را باز خواهند یافت و توضیح و تفسیر بیشتری خواهند یافت و در نتیجه محتوای آنها دفاع‌پذیر خواهد شد.
تعریف واژگان:
الف: سیره
سیره بر وزن فعلۀ از سیر به منای رفتن اخذ شده است برای این واژه معانی متعددی گفته شده است هم‌چون نوعی از رفتن ـ مصدر نوعی ـ سنت، حالت و روش[1] وقتی گفته می‌شود سار الوالی فی رعیته سیرۀ حسنۀ معنای اخیر قصد شده است یعنی والی در میان رعیت خود به روش نیکویی رفتار کرد.[2]
در این رساله از واژه سیره معنای اخیر آن ـ روش ـ اراده شده است و وقتی می‌گوییم بررسی تطبیقی سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی یعنی می‌خواهیم ببینیم روش امام علی در مواجهه با اهل بغی چگونه بود و روش امام مهدی(عج) چگونه خواهد بود.
ب: اهل بغی
1- ریشه واژه اهل بغی
واژه اهل ابغی واژه‌ای متخذ از قرآن کریم است در سوره حجرات چنین می‌خوانیم: (وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الإخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)‌[3]
و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، اگر [باز] یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد، با آن [طایفه‌ای] که تعدی می‌کند بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد. پس اگر بازگشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید، که خداوند دادگران را دوست می‌دارد.
بسیاری از مفسران در شأن نزول این آیه چنین نوشته‌اند:این آیه در مورد قبیله عبدالله بن ابی سلول خزرجی و قبیله عبدالله بن رواحه ـ طیّ ـ نازل شده است زیرا پیامبر(ص)نزد عبدالله بن ابی توقف کرد در این حال الاغ آن حضرت سرگین کرد. عبدالله دماغ خود را گرفت و گفت از من دور شو عبدالله بن رواحه گفت الاغ پیامبر خدا از تو و پدرت خوش بوتر است پس قوم او خشمگین شدند و قوم ابن رواحه او را یاری کردند و میانشان نزاعی با آهن و دست و کفش در گرفت.[4]
در این آیه از تعدی طایفه‌ای از مؤمنین بر طایفه‌ای دیگر سخن به میان آمده است و هم‌چنان‌که خواهد آمد فقها از اهل بی نه گروهی از مؤمنان که بر گروه دیگر ستم می‌کنند که معنای خاصی ـ کسانی که بر امام عادل خروج می‌کنند ـ را اراده کرده‌اند در پاسخ به این سؤال که در آیه یاد شده از خروج بر امام ذکری به میان نیامده است بنابراین چگونه می‌توان حکم اهل بغی به معنای مصطلح آن را از این آیه استنباط کرد چنین گفته شده است: «اگر ما به جهاد با طایفه‌ای که با طایفه دیگر درگیر می‌شوند مأمور باشیم به طریق اولی وظیفه داریم با کسانی که بر امام خروج کرده‌اند بجنگیم تا این‌که به امر خدا باز گردند.[5]
2- تعریف واژه اهل بغی
فقهای شیعه واژه مورد نظر را در ظاهر به گونه‌های مختلفی تعریف کرده‌اند. مختصرترین این تعاریف که از سوی شیخ طوسی[6]، ابن حمزه[7]، علامه حلی[8]، شهید اول[9] و صاحب ریاض[10] ارائه شده است چنین است: «هرکس که بر امام عادل خروج کند» پاره‌ای از فقهای پیش گفته و یا دیگر فقها به تعریف یاد شده قید یا قیود دیگری افزوده‌اند به عنوان نمونه شیخ طوسی چنین می‌نویسد: بغاۀ کسای هستند که بر امام عادل خروج می‌کنند و معصیت او را می‌نمایند و در زمین فساد می‌کنند.[11] و یا همو در جایی دیگر می‌نویسد: هر کس بر امام عادل خروج کند و بیعت او را بشکند و مخالفت طرفین او را بنماید یاغی است.[12]
و باز در جایی دیگر قید قتال را نیز اضافه کرده و می‌نویسد: یاغی کسی است که بر امام عادل خروج کند و با او بجنگد و از تسلیم حق به او سرپیچی نماید.[13] و یا علامه حلی این واژه را چنین تعریف می‌کند: منظور از یاغی در عرف فقها عبارت است از مخالف با امام عادل که با سرپیچی از پرداخت حقوق واجب خود از اطاعت او سرباز زند.[14]
اهل سنت نیز برای اهل بغی تعریف مشابهی ارائه کرده‌اند: یاغی کسی است که با امام عادل برخی افت برخیزد و از اطاعت او سرپیچی کند به این صورت که از پرداخت حق واجب یا امثال آن به امام استنکاف ورزد.[15] و یا: یاغی گروهی هستند که با امام به مخالفت برخیزند به این صورت که از پرداخت حق خود به او سرباز زنند و یا بخواهند او را خلع نمایند.[16]
به نظر می‌رسد تعریف اصلی یاغی همان تعریف نخست است و سایر قیودی که در این تعریف اخذ شده‌اند مانند فساد در زمین، شکستن بیعت، سرپیچی از پرداخت حقوق و جنگ با امام عادل قیودی توضیحی هستند که مصادیق خروج از اطاعت امام عادل و گونه‌های آن را بیان می‌نمایند.
براساس تعریف یاد شده خروج بر امام عادل به هر صورت و کیفیتی موجب اندراج در عنوان اهل بغی خواهد شد اما از کلمات پاره‌ای از فقها هم‌چون شیخ طوسی، ابن حمزه[17]، و ابن ادریس[18] چنین استفاده می‌شود که عنوان اهل بغی در اصطلاح فقیهان مخصوص خروج کنندگان بر امامی است که دارای سه ویژگی باشند و با فقدان این ویژگی‌ها اهل بغی مصطلح فقیهان تحقق نخواهد یافت و در نتیجه احکام مخصوص آن نیز مترتب نخواهد شد. شیخ طوسی سه ویژگی یاد شده را چنین توصیف کرده است:
قتال ب اهل بغی واجب نیست و احکام اهل بغی بر آنها مترتب نمی‌شود مگر به سه شرط. اول این که خروج کنندگان بر امام تعداد زیادی باشند به اندازه‌ای که پیشگیری از آنها و متفرق ساختنشان جز با هزینه مالی، آماده ساختن سپاهیان و جنگ میسر نباشد اما اگر تعداد اندکی باشند و ترفندشان ضعیف باشد اهل بغی نیستند. دوم این‌که از دسترس امام خارج شوند و از او کناره‌گیری نمایند و در شهر یا بیابانی مستقر شوند پس اگر با امام باشند و از دسترس او خارج نشوند اهل بغی نیستند. روایت شده است که هنگامی که امام علی(ع) در حال خطابه بودند مردی از درگاه مسجد به عنوان تعریض به آن حضرت گفت: حکم نیست جز به این خداوند.
امام(ع) فرمودند: این سخنی حقی است که از آن معنای باطلی اراده می‌کند. شما بر ما سه حق دارید: این‌که شما را از مساجد خداوند برای ذکر خدا منع نکنیم، مادامی که با مایید غنایم را از شما دریغ نکنیم و آغازگر جنگ با شما نباشیم». این تعبیر حضرت «مادامی که با مایید» یعنی جدا نشده‌اید. و سوم این‌که کناره‌گیری آنها از روی دلیلی باشد که نزد خودشان موجه است. پس کسانی که بدون چنین دلیلی از امام کناره‌گیری کنند قطاع الطریق هستند و حکم محارب را دارند.[19]
و البته پاره‌ای دیگر از دانشمندان شیعه در صدق عنوان اهل بغی پاره‌ای یا هیچ یک از شروط یاد شده را ضروری ندانسته‌اند.[20] و از میان فقیهان اهل سنت بسیاری در ضرورت وجود سه شرط یاد شده با دانشمندان شیعی پیش گفته هم آوا شده‌اند[21] و برخی دیگر افزون بر موارد یاد شده وجود رهبر را نیز افزوده‌اند.[22]
آن‌چه گذشت را می‌توان در این جملات خلاصه کرد که فقهای شیعه برای واژه اهل بغی دو تعریف محدود و گسترده ارائه کرده‌اند. در تعریف محدود که قیود بیشتری دار و از این رو بر مصادیق کمتری صدق می‌کند اهل بغی به کسانی گفته می‌شود که بر امام عادل خروج کنند و دارای کثرت باشند و از دسترس امام خارج شوند و خروجشان براساس دلیلی موجه باشد. اما بر اساس تعریف گسترده که قیود کمتری دارد صرف خروج بر امام عادل برای صدق عنوان اهل بغی کفایت می‌کند. قضاوت در خصوص صحت و سقم تعاریف یاد شده فراتر از رسالت نوشته حاضر است از این رو ما در این باره قضاوتی نخواهیم داشت و در نتیجه وقتی در این رساله از سیره تطبیقی علوی و مهدوی در مواجهه با اهل بغی سخن گفته می‌شود طرفداران هریک از تعاریف یاد شده از اهل بغی معنای مختار خود را استنباط خواهند کرد و احکام و آدابی که خواهد آمد را مربوط به اهل بغی به تعریف مختار خود خواهند دانست.
تأسیس اصل:
پیش از پاسخ به این پرسش که میان سیره امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی در مقایسه با سیره امام علی(ع) چه نسبتی وجود دارد و آیا امام مهدی(عج) سیره‌ای مشابه امام علی(ع) خواهند داشت و یا سیره‌ای متفاوت باید به این پرسش پاسخ داد که صرف نظر از رفتارهای جزئی و خاصی هم‌چون رفتار با اهل بغی و مانند آن اصولاً میان سیرت علوی و مهدوی به صورت مطلق و به وجه کلی آن چه نسبتی برقرار است و از روایات پیشوایان معصوم: در این خصوص چه استنباط می‌شود این پرسش از این جهت اهمیت و ضرورت دارد که پاسخ آن حکم اصل اولی را خواهد داشت که در مقام فقدان دلیل معتبر و یا تعارفی ادله در موارد جزیی می‌توان به آن رجوع کرد و حکم موارد جزیی را از آن استنباط نمود.
هم‌چنان‌که بر اهل تحقیق پوشیده نیست علی‌رغم این‌که احادیث فراوانی در رابطه با اندیشه مهدویت از پیشوایان دینی به دست ما رسیده است اما بسیاری از زوایای این مسأله هم‌چنان بر ما مخفی مانده است. یکی از راه‌های کثیف و استخراج زوایای مخفی بهره‌گیری از اصول و ضوابط کلی است که از سوی پیشوایان معصوم: در اختیار ما قرار گرفته است در دل این اصول و ضوابط کلی که گاه در قالب جمله‌ای کوتاه بیان شده‌اند دریایی از مفاهیم بلند وجود دارد که می‌توان از آن بسیاری از جزئیات را استخراج نمود یکی از اصول و ضوابط کلی که در صورت اثبات آن می‌توان به بسیاری از زوایای پنهان سیره امام مهدی(عج) دست یافت اصل همانندی سیرت علوی و مهدوی است این اصل به این امکان را خواهد داد که در بسیاری از موارد جزئی که نص خاصی درباره چگونگی سیره امام مهدی(عج) در دست نداریم با توجه به سیره امام علی(ع) آن را کشف نماییم.
در پاسخ به پرسش پیش گفته باید گفت خوشبختانه به نظر می‌رسد اصل همانندی سیره علوی و مهدوی از روابط قابل استنباط باشد چرا که در این‌باره در منابع کهن و معتبری حدیثی دو روایت معتبر وجود دارد این دو روایت که بر همگونی همه جانبه سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) دلالت می‌کنند بدین قرارند:
1.‌ عن حماد بن عثمان قال: منت حاضراً عند ابی عبدالله(ع) اذ قال رجل: اصلک الله ذکرت ان علی بن ابی‌طالب(ع) کان یلبس الخشن یلبس القمیص باربعۀ دراهم و ما اشبه ذلک و نری علیک اللناس الجید؟ قال: فقال له: ان علی بن ابی‌طالب(ع) کان یلبس ذلک فی زمان لا ینکرو لو لبس مثل ذلک الیوم لشهر به فخیر لباس کل زمان لباس اهله غیر ان قائمنا اذ اقام لبس لباس علی(ع) و سار سیرته؛[23]
حماد بن عثمان در حدیث معتبری می‌گوید: نزد امام صادق(ع) بودم مردی به آن حضرت عرض کرد خداوند شما را به صلاح رهنمون گرداند. فرمودید که علی بن ابی‌طالب لباس خشن می‌پوشید. پیراهن چهار درهمی و مانند آن اما شما لباس‌های نیکو پوشیده‌اید.
امام فرمودند: علی ابن ابی‌طالب آن‌گونه لباس را در زمان می‌پوشید که پوشیدن آن ناپسند نبود و اگر آن حضرت مثل لباس‌های امروزی را می‌پوشید، به آن شهره می‌شد. پس بهترین لباس هر دوره‌ای لباس مردم همان دوره است ولی چون قائم قیام نماید لباس علی(ع) را خواهد پوشید و به روش او رفتار خواهد نمود.
2.‌ امام صادق(ع) فرمودند:یا ابا عبیدۀ انه لایموت منامیت حتی یخلف من بعده من یعمل بمثل عمده و یسیر بسیرته و یدعوا الی ما دعا الیه؛[24]ای ابا عبیده کسی از ما چشم از جهان فرو نمی‌بندد مگر این‌که پس از خود کسی را قرار می‌دهد که مانند او عمل می‌کند و به روش او رفتار می‌نماید و به آن‌چه او می‌خوانده فرا می‌خواند.
براساس این روایت سیره هر امام لاحقی هم‌چون سیره امام پیشین است پس همه امامان معصوم: از سنت و سیرتی همگون برخوردارند و در نتیجه امام علی(ع) و امام مهدی(عج) سیرتی یک‌سان خواهند داشت.
افزون بر دو روایت پیش‌گفته که بر همگونی همه جانبه سیرت علوی و مهدوی دلالت داشتند در جوامع روایی روایت دیگر نیز وجود دارد که ناظر بر هم‌گونی سیره علوی و مهدوی در بخشی از رفتارهاست. از این روایات گرچه نمی‌توان اصل کلی مورد نظر را برداشت نمود اما از آن‌جا که بر اهتمام امام مهدی(عج) به سیره امام علی(ع) و تلاش آن حضرت برای احیاء سیره علوی دلالت دارند می‌توانند مؤید دو روایت نخست باشند روایات یاد شده بدین قرارند:
3. امام صادق(ع) فرمودند:لو قدم قام قائمنا ما اقام الناس علی الطلاق الا بالسیف و لو قد کان ذلک لم یکن الاسیرۀ علی بن ابی‌طالب(ع)؛[25]اگر قائم ما قیام کند مردم را جز با شمشیر بر طلاق [صحیح] بپا نخواهد داشت و اگر چنین شود نخواهد بود مگر سیره علی بن ابی‌طالب.
4. آن حضرت در جایی دیگر فرمودند:ان علیاً(ع) کان عندکم فاتی بنی دیوان و اشتری ثلاثۀ اثواب بدینار... ثم رفع یده الی السماء فلم یزل یحمدالله علی ماکساه حتی دخل منزله ثم قال: هذا الباس الذی ینبغی للمسلمین ان یلبسوه قال ابوعبدالله(ع) و لکن لا رون ان یلبسوا هذا الیوم و لو فعلناه لقالوا مجنون و لقالوا امراء و الله تعالی یقول (و ثیابک فطهِّر) قال و ثیابک ارفعها و لاتجرها و اذ قام قائمنا ک ان هذا اللباس.[26]انا علی(ع) نزد شما بود او نزد بنی دیوان آمده و سه لباس به یک دینار خرید... سپس دست به آسمان بلند کرده و پیوسته خداوند را بر آن‌چه به او پوشانده بود شکر می‌کرد تا این‌که به منزل رسید و فرمود این همان لباسی است که سزاوار است مسلمانان آن را بپوشند. امام صادق(ع) در ادامه فرمودند: ولی امروز مردم نمی‌توانند آن لباس را بپوشند و اگر ما چنین کنیم می‌گویند دیوانه است یا می‌گویند ریا می‌کند در حالی که خداوند می‌فرماید: لباست را بالا بگیر و بر زمین نکش و چون قائم ما قیام کند چنین لباسی خواهد بود.
آز آن‌چه گذشت می‌توان این حکم کلی را به عنوان اصل اولیه استنباط کرد که امام مهدی(عج) در همه جهات به امام علی(ع) اقتدا خواهند کرد و سیره‌ای مشابه آن حضرت خواهند داشت این اصل کلی معیار مناسبی است که در موارد فقدان نص، یا تعارفی نصوص و نیز موارد شک می‌توان به آن رجوع کرد.
5. امام صادق(ع) در روایتی با اشاره به درگیری سپاه امام مهدی(عج) با سپاه سفیانی می‌فرماید:... و یولون فیقتلهم فیدخلهم ابیات الکوفۀ و نیادی منادیه الا لاتتبعوا مولیا و لاتجهزوا علی جریح و یسیربهم تما سار علی(ع) یوم البصرۀ.[27]... و سپاه سفیانی می‌گریزد و امام مهدی(عج) آنها را می‌کشد تا این‌که گریخته و به خانه‌های کوفه پناه می‌برند منادی آن حضرت فریاد بر می‌آورد هیچ فراری را تعقیب نکنید و مجروحی را پا در نیاورید و با آنان هم‌چون سیره امام علی(ع) در روز بصره رفتار می‌نماید.
سیره امام علی(ع) در مواجهه با اهل بغی
از امیرالمؤمنین امام علی(ع) به عنوان اولین شخصیتی یاد شده است که در دنیای اسلام با اهل بغی یعنی اصحاب جمل، سپاه معاویه و خوارج قتال کرد[28] و از این رو سیره آن حضرت در این جنگ‌ها مستند بسیاری از فتاوای فقهاء شیعه[29] و اهل سنت[30] قرار گرفته است و به فرموده امام صادق(ع) اگر نبود سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی کسی پس از ایشان نمی‌دانست با آنها چگونه رفتار کند[31]. ما در این بخش خواهیم کوشید احکام و آدابی که از سیره آن حضرت قابل استنباط است استقصا نماییم.
1.‌ جواز قتال با اهل بغی
اولین نکته‌ای که از سیره امام علی(ع) می‌توان آموخت جواز قتال با اهل بی است. گره در این‌باره که از سیره معصوم(ع) در صورتی که خالی از هر نوع قرینه‌ای باشد چه حکمی قابل استنتاج است اندیشمندان دیدگاه‌های متفاوتی ارائه کرده‌اند ـ وجوب، استجباب و اباحه[32] ـ اما هم‌چنان‌که پاره‌ای از دانشمندان شیعی تصریح کرده‌اند قدر متیقنی که از رفتار معصوم قابل استنباط است اباحه است و افزون بر آن نیازمند قرینه است[33] بنابراین از نبرد امام علی(ع) با اهل بغی می‌توان جواز این کار را دریافت و البته دلایل دیگری نیز وجود دارند که افزون بر اباحه این کار بر حرمت ترک آن و در نتیجه وجوب قتال با اهل بغی دلالت دارند بنابراین نبرد با اهل بغی هم جایز است و هم واجب.[34] و این حکمی است که هم دانشمندان شیعه به آن فتوا داده‌اند و هم دانشمندان سنی مذهب به عنوان نمونه علامه حلی در این‌باره چنین می‌نویسد: قتال با اهل بغی واجب است به دلیل نص و اجماع[35] و شهید اول می‌نویسد: هرکس بر یکی از امامام معصوم: خروج کند یاغی است یک نفر باشد یا بیشتر و نبرد با او واجب است.[36]
نووی از دانشمندان اهل سنت نیز چنین می‌نویسد: تمام دانشمندان گفته‌اند قتال با اهل بغی واجب است.[37]
نویسنده کتاب المغنی پس از بیان راه‌های اثبات امامت می‌نویسد: هرکس بر امامی که امامتش به سبب یکی از وجوه پیش گفته ثابت شود خروج کند یاغی است و قتالش واجب است.[38]
بر این اساس وجوب قتال با اهل بغی را می‌توان از موارد اتفاق بین تمام فقهاء شیعه و اهل سنت دانست که هیچ کس در آن اختلاف نکرده است[39] و البته جوار آن از سیره امام علی(ع) آن از دلایل دیگر استفاده می‌شود.
2.‌ روشن‌گری و دعوت
دومین نکته‌ای که از سیره امام علی(ع) می‌توان آموخت لزوم انجام اقدامات پیش‌گیرانه از طریق روشن‌گری و دعوت است این اصل مهم و اساسی به شکل بسیار پر رنگی در سیره امیرالمؤمنین(ع) انعکاس یافته است که ما به بخش‌هایی از آن اشاره می‌کنیم.
شیخ مفید اقدامات پیش‌گیرانه امام علی(ع) قبل از جنگ جمل را چنین توصیف می‌کند: «چون امیرالمؤمنین(ع) از منطقه ذی قار حرکت کردند. صعصعۀ بن صوحان برای ابلاغ نامه علی(ع) به سوی طلحه، زبیر و عایشه روانه شد. نامه امام حاوی مطالبی در خصوص لزوم پاسداشت حرمت اسلام و بیم دادن آنها نسبت به کارهای ناپسندی که مرتکب شده بودند هم‌چون کشتن مسلمین و رفتار ناشایست با صحابی پیامبر خدا(ص)عثمان به حنیف و نیز موعظه و دعوت به اطاعت بود. صعصعه می‌گوید پس از انجام مأموریت خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدم فرمودند با خود چه خبر آوردی؟ عرض کردم ای امیرمؤمنان کسانی را دیدم که خبر جنگ با شما چیزی در سر ندارند.
حضرت فرمودند خداوند یاری رسان خواهد بود. سپس آن حضرت عبدالله بن عباس را فراخواندند و فرمودند: به سوی آنها برو و آنها را سوگند ده و آن عهدی که از من در گردن آنهاست را بیادشان بیاور. ابن عباس پس از شرح ماجرای گفتگوهای خود با طلحه و زبیر و پاسخ منفی آنان می‌گوید: خدمت علی(ع) بازگشتم در حالی که آن حضرت وارد شهر بصره شده بودند.
فرمودند با خود چه خبر آوردی؟ من جریان را گزارش دادم حضرت فرمودند بار خدایا میان ما هب حق داوری کن که تو بهترین داورانی. آنگاه فرمودند: نزد عایشه برو و خروج از خانه پیامبر خدا(ص)و ترس این‌که کار او مخافت با خدای بلند مرتبه باشد و نیز فراموش کردن عهد رسول خدا(ص)را به او گوشزد کن و به او بگو که این کار شایسته زنان نیست و تو به آن مأمور نشده‌ای. ابن عباس در ادامه ماجرای رساندن پیام امام علی(ع) و استنکاف عایشه از پذیرش نصایح امام(ع) بازگویی کند.[40]
دغدغه امام علی(ع) نسبت به روشن‌گری و نمایان شدن حقیقت را در جاهای دیگری نیز می‌توان به وضوح مشاهده کرد به عنوان نمونه «آن حضرت در پگاه روز یازدهم جمادی‌الاولی در حالی که در میمنه سپاه مالک اشتر و در میسره آن عمار بن یاسر حضور داشت و پرچم به دست فرزندش محمد بن حنیفه بود به سمت سپاه جمل حرکت نمود آنگاه حضرت بر جایگاهی ایستادند و با صدایی بلند خطاب به سپاه خود فرمودند: شتاب نکنید تا بر آنها حجت اقامه کنم.
پس ابن عباس را فرا خواند و قرآنی به او داد و فرمود این قرآن را به سوی طلحه، زبیر و عایشه ببر و آنها را به آن‌چه در آن است فراخوان. و به طلحه و زبیر بگو آیا شما با اختیار با من بیعت نکردید پس چه چیز سبب شد بیعت مرا بشکنید در حالی که این قرآن میان من و شما حکم می‌کند ابن عباس پس از این‌که پیام امام(ع) ابلاغ می‌کند به سمت لشکرگاه حرکت می‌کند او می‌گوید به خدا سوگند از جایم حرکت نکرده بودم که تیرهاشان هم‌چون ملخ‌های پراکنده به سویم باریدن گرفت به علی(ع) عرض کردم ای امیرمؤمنان تا کی با ما چنین کنند اجازه دهید از خود دفاع کنیم.
حضرت فرمودند بگذارید بار دیگر بر آنها حجت را تمام کنم. سپس فرمودند چه کسی این قرآن را می‌گیرد و آنها را به آن فرا می‌خواند و بداند که کشته می‌شود و من ضمانت بهشت او را از سوی خداوند برعهده می‌گیرم هیچ کس از جای خود برنخواست جز جوانی کم سن از عبدالقیس که قبای سفیدی بر تن داشت و نامش مسلم بود.
او گفت ای امیرمؤمنان من این کار را انجام می‌دهم و جان خود را به خاطر خدا بر این کار می‌گزارم. حضرت از سر دلسوزی از او روی برگرداند و فرمود چه کسی این قرآن را می‌گیرد و بر آنها عرضه می‌کند و بداند که کشته می‌شود و بهشت برای اوست. مسلم دوباره سخن خود را تکرار کرد و گفت من چنین می‌کنم.
امام برای سومین بار سخن خود را تکرار کرد و غیر از آن جوان کسی به پا نخواست علی(ع) قرآن را به او داد و فرمود به سوی آنان برو و قرآن را بر آنها عرضه نما و به آن‌چه در قرآن است دعوتشان کن. او حرکت کرد و مقابل سچاه جمل ایستاد و قرآن را باز کرد و گف این کتاب خداست و امیرمؤمنان شما را به آن‌چه در آن است فرا می‌خواند.
عایشه گفت خداوند صورتش را زشت کند با نیزه بزنیدش و آنها نیز به او نیزه زدن بر یکدگیر سبقت گرفتند و از هر سو نیزه‌اش زدند. امام در این حال آماده نبرد شدند و پرچم را به فرزندشان محمد بن حنیفه دادند و در میان سپاه فریاد زدند هیچ فراری را نکشید و مجروحی را از پا در نیاورید، پرده کسی را ندرید، زنی را نترسانید و کشته‌ای را مثله نکنید آن حضرت در حال سفارش به لشکر بودند که مردی از اصحابشان کشته شد آن حضرت با مشاهده این واقعه فرمودند خدایا تو شاهد باش.
سپس تبری به فرزند عبدالله بن بدیل اصابت کرد و او نیز کشته شد پدرش عبدالله و عبدالله بن عباس جسد او را آورده مقابل امیرالمؤمنین بر زمین نهادند. عبدالله بن بدیل عرض کرد تا کی گلوهایمان را به سویشان ببریم و ما را یک یک بکشند به خدا سوگند اگر می‌خواستی حجت را تمام کنی این کار را کردی.[41]
آن‌چه گذشت نمونه‌هایی از اقدامات روشن‌گرانه امام علی(ع) در جنگ جمل بود در جنگ‌های صفین و خوارج نیز نمونه‌های فراوانی از این سیره وجود دارد از جمله آن حضرت ـ پس از این‌که سپاه معاویه شریعه فرات را به تصرف خود در آورد و مانع استفاده سپاه امام از آب شد ـ صعصعۀ بن صوحان را با نامه‌ای به این مضمون به سوی معاویه فرستاد: ما از مسیر خودمان حرکت می‌کردیم و دوست نداریم پیش از اتمام حجت با شما بجنگیم اما تو پیاده و سواره نظامت را به سوی ما گسل داشتی و پیش از آن‌که با تو نبرد کنیم با ما جنگیدی ولی ما به خویشتن داری باور داریم تا این‌که تو را دعوت کنیم.[42]
و به همین دلیل بود آن حضرت در کوفه و پیش از حرکت به سوی شام برای جنگ با معاویه جریر بن عبدالله جلبی را همراه با نامه‌ای روشن‌گرانه به سمت معاویه فرستاد تا حجت بر آنها تمام شود و غدری در مخالفت با امیرمؤمنان نداشته باشند[43] و یا به گفته طبری پس از آن‌که سپاه کوفه شریعه فرات را از لشکر شام باز پس گرفت و دو روز با سکوت دو سپاه سپری شد باز این امام علی(ع) بود که پیش قدم شد و سه نفر از صحابی خود با نام‌های بشیر بن عمرو بن محصن انصاری، سعید بن قیس همدانی و شیث بن ربعی تمیمی را فراخواند و فرمود به سوی این مرد ـ معاویه ـ بروید و او را به سوی خدا و فرمانبرداری و جماعت مسلمین دعوت کنید[44] به گفته مورخان روشن‌گری‌های امام علی(ع) منحصر به موارد یاد شده نبود بلکه میان آن حضرت و معاویه نامه‌های متعددی رد و مبدل شد[45] و حتی آن حضرت به اصحاب خود نیز سفارش می‌فرمود که پیش از آغاز درگیری از دعوت و ارشاد دشمن خود غفلت نورزند از جمله در نامه‌ای خطاب به مالک اشتر چنین مرقوم فرمودند: ای مالک زیاد و شریح با پیکی به من اطلاع داده‌اند که در مرز روم با سپاهی از شامیان به فرماندهی ابااعور سلمی مواجه شده‌اند و به گفته پیک میانشان توافقی صورت گرفته است پس سریعاً به سوی اصحابت بشتاب و چون به آنها رسیدی نوامیرشان هستی و مبادا که تو آغازگر جنگ باشی تا این‌که آنها را ملاقت نمایی و سخنشان را بشنوی. مگر این‌که آنها جنگ را شروع نمایند و دشمنی تو با آنها باعث نشود یپش از دعوت‌ها و اتمام حجت‌های مکرر با آنها نبرد کنی.[46]
پاره‌ای از فقهاء اهل سنت با توجه به آن‌چه از سیره امام علی(ع) گذشت بر این باورند که هم‌چنان‌که اصل دعوت و روشن‌گری پیش از نبرد با اهل بغی لازم است تکرار آن نیز ضرورت دارد نویسنده کتاب سبل السلام در این‌باره چنین می‌نویسد:بدان که پیش از نبرد با اهل بغی لازم است آنها را به منصرف شدن از بغی دعوت نمود و این دعوت را مکرراً انجام داد هم‌چنان‌که علی رضی اله عنه در مورد خوارج چنین کرد چرا که وقتی خوارج از ایشان جدا شوند ابن عباس را برای گفتگو به سوی آنها فرستاد و در نتیجه از جمعیت هشت هزار نفری آنها چهارهزار نفر بازگشتند و چهارهزار نفر دیگر از قصد خود منصرف نشدند و بر آن اصرار ورزیدند علی(ع) به آنها پیام فرستاد که هرطور خواستید باشید به شرط این‌که خون محتری را نریزید و راهی را نبندید و به کسی ستم نکنید ولی آنها عبدالله بن خباب صحای پیامبر خدا(ص)را کشتند و شکم کنیز باردارش را دریدند و جنین را از آن بیرون آوردند.
چون این ماجرا به گوش علی(ع) رسید در نامه‌ای از آنها خواست قاتل عبدالله بن خباب را به آن حضرت تحویل دهند ولی آنها گفتند همه ما قاتل او هستیم در این حال امام اجازه شورع نبرد را صادر کردند.[47]
از آن‌چه از سیره امام علی(ع) گذشت می‌توان دریافت که اولاً نبرد با اهل بغی ضرورتی است که رد صورت فقدان راه‌های مسالمت‌آمیز باید به آن اقدام کرد ثانیاً بر امام معصوم است که پیش از صف‌آرایی جبهه حق و باطل و آغاز درگیری با روشن‌گری‌ها خود چهره حق را هویدا کند و مرزهای آن را از باطل بنمایاند تا حق خواهان در راه آیند و برای معاندان بهانه‌ای باقی نماند.
ثالثاً مهم‌ترین دغدغه امام معصوم به لحاظ شأن و رسالتی که بر عهده دارد هدایت و دستگیری است و از این رو تمام توان خود را برای آن بکار می‌بندد و از تمام ظرفیت‌های موجود برای این مهم بهره می‌برد و حتی در آخرین لحظه‌ها هم از آن غفلت نمی‌ورزد. اصرار امام علی(ع) در مواضع مختلف بر دعوت و روشن‌گری، و ملول نشدن آن حضرت از پاسخ‌های منفی جبهه باطل، استفاده کردن از شخصیت‌های موجهی چون ابن عباس برای گفتگو، روشن‌گری حتی پس از شروع درگیری و در آخرین لحظه‌ها و لو به قیمت شهادت برخی از یاران شان تمام شود به وضوح اوج دغدغه‌مندی امام نسبت به هدایت را نشان می‌دهد.
3.‌ شبهه‌زدایی
سومین ادبی که از سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی می‌توان آموخت لزوم حل ابهامات و زدودن شبهات جبهه مخالف است و شبهاتی که باعث شده است پاره‌ای از مسلمین با تمسک به آن برعلیه امام مسلمین خروج نمایند. شیخ طوسی در این‌باره چنین می‌نویسد:نبرد با اهل بغی جایز نیست تا این‌که امام کسی را برای گفتگو و پرسش از علت دشمنی نزد آنها بفرستد پس اگر علت آن حق بود آن را ادا کند و اگر شبهه‌ای داشتند آن را حل نماید پس اگر امام چنین کرد و آن‌ها از قصد خود منصرف شدند چهبهتر و الا امام با آنها می‌جنگد چرا که خداوند ابتدا به صلح فرمان داده و سپس به قتال امر کرده است «فاصلحوا بینهم فان بغت فقاتلوا» بنابراین پیش از مذاکره، با آنها قتال نمی‌شود و روایت شده است که چون علی(ع) قصد نبرد با اهل بغی را نمود عبدالله بن عباس را برای گفتگو نزد آنها فرستاد او حله زیبایی پوشید و به جانب آنها روانه شد و خطاب به آنها چنین گفت: این علی فرزند ابوطالب پسر عم پیامبر خدا(ص)و همسر دخترش فاطمه(س) است و شما فضل او را می‌دانید پس چرا با او دشمنی می‌ورزید.
گفتند: او در دین خدا حکم کرد کشت و اسیر نگرفت در حالی که یا باید بکشد و اسیر کند و یا نه بکشد و نه اسیر بگیرد زیرا اگر اموال آنها حرام باشد خون‌هاشان نیز حرام است و سوم این‌که عنوان خلیفه را از مقابل اسمش حذف کرد. ابن عباس گفت اگر او از این اشکالات بیرون آید شما به سوی او باز می‌گردید؟ گفتند: آری. ابن عباس گفت اما این‌که می‌گویید در دین خدا حکم کرد مقصودتان دو حکمی است که میان او و معاویه حکم کردند در حالی که خداوند در مورد دین حکم کرده و فرموده است: (وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَینِهِمَا فَابْعَثُواْ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا)‌[48] و اگر از جدایی میان آن دو [زن و شوهر] بیم دارید پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن] تعیین کنید و فرموده است: (یحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ)‌[49] دو تن عادل از میان شما به آن حکم کنند» پس خداوند در مورد خرگوشی که قیمتش یک درهم است حکم کرده است و به طریق اولی سزاوارتر است که در مورد این مسأله نیز حکم شود.
آنها با شنیدن این استدلال ابن عباس از سخنشان برگشتد و او چنین ادامه داد اما این‌که می‌گویید چگونه کشت ولی اسیر نگرفت س کدام یک از شما اگر همراه او بودید و عایشه همسر پیامبر خدا(ص)جزء سهمش قرار می‌گرفت حاضر بودید او را بگیرید و چه می‌کردید؟ در حالی که خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: ( وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا)‌[50] «و مطلقاً [نباید] زنانش را پس از [مرگ] او بر نکاح خود در آورید» گفتند ما از این سخن خود نیز برگشتیم.
ابن عباس گفت اما این‌که می‌گویید او اسمش را از خلافت محو کرد مقصودتات این است که چون میان او و معاویه موافقت نامه‌ای امضا شد چنین نوشته شد: این چیزی است که امیرمؤمنان علی با معاویه درباره آن توافق کرد. و آنها گفتند اگر تو امیرمرمنان بودی با تو نمی‌جنگیدیم پس علی(ع) نامش را حذف کرد.
ابن عباس ادامه داد: اگر علی(ع) عنوان خلیفه را از اسمش حذف کرد پیامبر خدا(ص)نیز عنوان نبوت را از اسمش حذف نمود هنگامی که آن حضرت با سهیل بن عمر در حدیبیه صلح‌نامه را امضا می‌کردند کاتب چنین نوشت: این چیزی است که موافقت کرد طبق آن پیامبر خدا با سهیل بن عمر. سهیل گفت اگر تو پیامبر خدا بودی ما با تو مخالفت نمی‌کردیم پیامبر(ص)به علی(ع) فرمود آن را محو کن علی(ع) چنین نکرد پس به او فرمود آن را به من نشان ده و علی(ع) چنین کرد و پیامبر(ص)با انگشتان خود آن را محو نمود. با شنیدن سخنان ابن عباس برخی از آنها از قصد خود منصرف شدند و چهارهزار نفرشان بر قصد خود باقی ماندند و علی(ع) با آنها جنگید و آنها را کشت.[51]
4. مصونیت اموال
از دیگر احکامی که از سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی قابل استنباط است مصونیت اموال آنهاست شیخ طوسی در این‌باره چنین می‌نویسد:چون نبرد میان اهل عدل و بغی ـ چه با شکست اهل بغی و چه با بازگشت‌شان به طاعت امام ـ پایان یافت، با این‌که پیش از این اموال مسلمانان را تصرف تلف کرده بودند و مسلمین را کشته بودند ولی با این وجود بررسی می‌شود پس هرکس عین مالش نزد دیگری یافت شود به مال خود سزاوارتر است چه آن دیگری از اهل عدل باشد و چه از اهل بغی زیرا ابن عباس از پیامبر(ص)روایت کرده است که: مسلمان برادر مسلمان است وخون و مالش حلال نیست مگر با رضایت خاطرش.
و روایت شده است که چون در روز جمل پاه جمل شکست خورد به علی(ع) عرض کردند ای امیرمؤمنان آیا اموالشان را بر نمی‌گیری حضرت فرمودند: خیر زیرا آنها با حرمت اسلام احترام یافتند پس اموالشان در دارالهجره حلال نیست. و ابوقیس روایت کرده است که علی(ع) ندا داد هرکس مال خود را یافت آن را بردارد پس مردی از کنار ما عبور کرد و چشمش به دیگش خورد که ما در آن عزا نپخته بودیم از او خواستیم صبر کند تا غدا آماده شود ولی او چنین نکرد و با پا به دیگ زد و آن را برداشت.[52] و مروان حکم چنین می‌گوید: چون علی در بصره ما را شکست داد اموال مردم را به آنها برگرداند هرکس شاهد می‌آورد مالش را به او می‌داد و هرکس شاهدی نداشت او را قسم می‌داد.[53]
بر این اساس بسیاری از فقهای شیعه[54] و اهل سنت[55] به ممنوعیت تصرف در اموال اهل بغی فتوا داده‌اند و البته اندکی از آنها این ممنوعیت را مخصوص اموال خارج از لشگرگاه دانسته‌اند.[56]
5. مصونیت همسر و فرزندان اهل بغی
از دیگر احکام نبرد با اهل بغی که از سیره امام علی(ع) قابل استنباط است ممنوعیت به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی است چرا که آن حضرت در جنگ جمل از این کار ممانعت کردند در کتاب دعائم الاسلام در این‌باره چنین آمده است:چون سپاه جمل شکست خورد و سپاه امام علی(ع) به بصره رفت اصحاب آن حضرت عرض کردند همسر و فرزندان و اموالشان را میان ما تقسیم نما. امام فرمود این برای شما نیست گفتند چگونه خون شان را بر ما حلال کردی اما به اسارت گرفتن همسر و فرزندانشان را حلال نمی‌شماری.
علی(ع) فرمودند: مردان با ما جنگیدند و ما نیز با آنها جنگیدیم اما ما را بر زنان و فرزندان راهی نیست چرا که آنان مسلمان‌اند و در دار هجرت پس شما بر آنان راهی ندارید... چون اصرار ورزیدند امام فرمودند: تیرهای خود را بیاورید و با آن بر عایشه قرعه بزنید تا به نام کدام‌تان بیفتد او سر سلسله غنایم است. آنها گفتند از خدا طلب بخشش می‌کنیم و علی(ع) فرمود من نیز از خداوند طلب بخشش می‌کنم و آنها ساکت شدند و علی(ع) معترض زنان و فرزندانشان و آن‌چه در خانه‌هایشان بود نشدند.[57]
به استناد سیره یاد شده و دلایل دیگر هم دانشمندان شیعه و هم فقهاء اهل سنت به حرمت به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی فتوا داده‌اند شیخ. طوسی می‌نویسد: ذریه اهل بغی به هیچ عنوان به اسارت گرفته نمی‌شوند[58] و محقق حلی می‌نویسد:
جایز نیست به اسارت گرفتن فرزندان اهل بغی و زنان شان نیز به تصرف در نمی‌آیند اجماعاً.[59]
سرخسی از دانشمندان اهل سنت نیز پس از بیان احکام جهاد با کفار حربی می‌نویسد: تمام آن‌چه در مورد کفار حربی بیان شد درباره خوارج و اهل بغی نیز ثابت است مگر این‌که همسران و فرزندانشان به اسارت در نمی‌آیند چرا که آنان مسلمان هستند.[60]
و عبدالله بن قدامه می‌نویسد:اما در مورد حرمت غنیمت گرفتن اموال اهل بغی و به اسارت درآوردن همسر و فرزندان آنان ما در میان دانشمندان مخالفی نمی‌شناسیم. و در ادامه می‌نویسد: این یکی از اسباب دشمنی خوارج با علی بود چرا که آنها گفتند چرا او با خوارج جنگید ولی اسیر و غنیمت نگرفت و حال آن‌که اگر خون آنها حلال باشد مالشان نیز حلال است و اگر مالشان حرام باشد خونشان نیز حرام است و ابن عباس گفت آیا شما مادرتان را به اسارت می‌گیرید...[61]
6. مصونیت فراریان، مجروحان و اسیران
از دیگر آدابی که از سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی قایل استنباط است این است که اگر اهل بغی دارای سازماندهی و تشکیلاتی باشند که پس از شکست به سوی آن باز می‌گردند و طبیعۀ بیم آن می‌رود که با سازماندی مجدد فعالیت‌های خود را دوباره آغاز کنند در این صورت جایز است مجروحان و اسیرانشان کشته شوند و فراریانشان تعقیب شده و از پای در آیند و اگر فاقد سازماندهی و تشکیلات باشند هدف پراکنده ساختی آنهاست از این رو مجروحان و اسیران و فراریانشان تعقیب و کشته نمی‌شوند.[62] شیخ طوسی حکم یاد شده را اجماعی دانسته است.[63]
فقهاء اهل سنت درباره حکم یاد شده اختلاف نظر دارند پاره‌ای از آنها هم‌چون فقهای شیعه فتوا داده‌اند[64] و پاره‌ای دیگر به صورت مطلق حکم به مصونیت فراریان، مجروحان و اسیران اهل بغی داده‌اند.[65] محی الدین نووی در این‌باره چنین می‌نویسد:اگر اهل بغی به سوی گروهی گریختند تا از آنها یاری بجویند در این‌باره دو دیدگاه وجود دارد. اولین دیدگاه که برای ابوحنیفه است و ابواسحاق مروزی آن را اختیار کرده این است که آنها تعقیب شده و کشته می‌شوند... و دومین نظر که ظاهر نص است این است که تعقیب و کشتن آنها جایز نیست.[66]
یکی از دلایل اختلاف دیدگاه پاره‌ای از فقها اهل سنت با فقیهان شیعه اختلاف درباره چگونگی سیره امام علی(ع) در جنگ صفین است. این دسته از فقها اهل سنت بر این باورند که امام علی(ع) افزون بر جنگ جمل در جنگ صفین نیز فرمان داد که مجروحی از پا در آورده نشود و اسیری کشته نشود و فراریان تعقیب نشوند با این‌که در جنگ صفین اهل بغی دارای سازماندهی و تشکیلات بروند.[67]
ولی به اعتقاد فقها شیعه سیره امام علی(ع) در جنگ جمل با سیره آن حضرت در جنگ صفین تفاوت داشت به گفته شیخ مفید و سایر تاریخ‌نگاران واقعه جمل امام علی(ع) در این جنگ به صدای بلند فرمود: ای مردم فراریان را نکشید، مجروحی را از پا در نیاورید، پرده‌ای را ندرید، زنی را نترسانید و کشته‌ای را مثله نکنید[68] چرا که اهل جمل فاقد سازماندهی بودند لیکن در جنگ صفین به دلیل برخورداری سپاه صفین از سازماندهی و تشکیلات دستور دادند اسیران و مجروحان و فراریان کشته شوند. از امام باقر(ع) در این‌باره چنین روایت شده است:... چون اهل بغی شکست خوردند و دارای گروهی بودند که به سوی آن باز می‌گردند تعقیب می‌شوند و مجروحانشان کشته می‌شوند و فراریانشان به اندازه‌ای که ممکن باشد تعقیب شده و به قتل می‌رساند و سیره علی(ع) با اهل صفین این چنین بود چرا که معاویه پشت سر آنها بود.[69]
و امام رضا(ع) در پاسخ سؤالات یحیی بن اکثم چنین فرمودند:و اما این سؤالت که علی(ع) اهل صفین را در حال جنگ و فرار کشت و مجروحانشان را از پا در آورد و در جنگ جمل فراریان را تعقیب نکرد و مجروحا را از پا در نیاورد و هرکس شمشیرش را زمین گذاشت و داخل خانه‌اش شد را امان داد، به این دلیل بود که پیشوای اهل جمل کشته شد و برایشان گروه و تشکیلاتی نبود تا به سویش برگردند... ولی اهل صفین به سوی گروه و تشکیلاتی مهیا بر می‌گشتند.
به سوی پیشوایی که برایشان سلاح، زره، نیزه و شمشیر فراهم می‌کرد و به آنها صله می‌داد و برایشان منزل تهیه می‌کرد و مریضشان را عبادت می‌کرد و از ضعیفانشان دستگیری می‌کرد و مجروحانشان را مداوا می‌نمود و پیاده‌هایشان را سوار می‌کرد و برهنگانشان را می‌پوشاند و آنان را باز می‌گرداند پس نبرد با آن حضرت بر می‌گشتند از این رو علی(ع) میان این دو گروه به شیوه واحدی رفتار نکرد.[70]
7. موافقت با فرجام‌خواهی
از دیگر آداب نبرد با اهل بغی این است که اگر برای تأمل بیشتر دوباره بازگشت به طاعت امام درخواست مهلت کردند با درخواستشان موافقت می‌شود. شیخ طوسی در این‌باره چنین می‌نویسد:
اگر اهل بغی مهلت خواستند و درخواست تأخیر در شروع جنگ را نمودند پذیرفته می‌شود پس اگر مهلت درخواستی‌شان کم مثل یک روز یا مثل آن بود امام به آنها مهلت می‌دهد تا در مورد اطاعت امام بیندیشند چرا که این کار به صلاح است ولی اگر مهلت زیادی خواستند مانند یک ماه و نصف یک ماه و مثل آن امام در آن اندیشه می‌کند پس اگر به این نتیجه رسید که درخواست‌شان برای فریب و مدیریت جنگ و فراهم شدن نیرو است به سرعت جنگ را آغاز می‌کند تا مبادا آن‌چه امام را به مشقت می‌اندازد و شاید منجر به پیروزی آنها شود برایشان فراهم گردد و اگر امام بداند انگیزه آنها کنکاش و تحقیق در مورد بازگشت به طاعت است و امید چنین امری را داشت به آنها فرصت می‌دهد چرا که این کار به مصلحت است.
و در فرض عدم پذیرش درخواست مهلت اگر با پرداخت مال تقاضای مهلت کردند اگر امام از قدرت یافتن فزونی یافتن شوکت آنان ایمن نباشد گرفتن مال و دادن مهلت جایز نیست چرا که اخذ مال برای متارکه جنگ از روی ذلت و تحقیر است در حالی که مسلمین نباید تحقیر شوند و بلکه گاه بیش از آن‌چه می‌خواهد از آنها بگیرد را به آنها انفاق کرده است و اگر آنها با گرو گذاشتن فرزندانشان و امثال آن تقاضای مهلت کردند تأخیر جنگ جایز نیست چرا که ممکن است قدرت بیشتری پیدا کنند و اگر در این حال ما با نبرد کردند کشتن گروها جایز نیست.[71]
8 . ممنوعیت بهره‌گیری از جنگ افزار‌های آتش‌زا
شیخ طوسی در این خصوص چنین می‌نویسد:و جایز نیست امام عادل در جنگ با اهل بغی از آتش یا منجنیق استفاده نماید چرا که امام تنها مجاز با کسانی است که با او می‌جنگد نه دیگران در حالی که اگر امام با آتش یا منجنیق بر آنها حمله‌ور شود کسانی که کشتنشان جایز نیست در امان نیستند ولی اگر ناچار به این اقدام شد اشکال ندارد.[72]
گرچه مستند دو حکم اخیر سیره امام علی(ع) نیست ولی از آن‌جا که پاره‌ای از فقها از این دو حکم را به عنوان آداب نبرد با اهل بغی یاد کرده‌اند، به مقدار کامل شدن بحث ما آن را ذکر نمودیم از آن‌چه گذشت روشن شدن که از سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی نکات متعددی قایل استنباط است. آن حضرت در سه نبرد مهمی که در طول دوران زمامداری ظاهری خود با اهل بغی انجام دادند به تعبیر امام صادق(ع) الگوی عملی منحصر به فردی شدند که با توجه به آن می‌توان شیوه نبرد با اهل بغی را آموخت.
اقدامات پیش‌گیرانه آن حضرت هم‌چون روشن‌گری و شبهه‌زدایی و اعطا مصونیت به همسر و فرزندان و مجروحان و اسیران و فراریان اهل بغی و عدم معترض به اموال آنان پس از نبرد عالی‌ترین جلوه‌های سلوک اسلامی و انسانی هستند که برای همه مرمنان درس آموز هستند.
سیره امام مهدی(عج) در نبرد با اهل بغی
پس از آشنایی با شیوه رفتار امیرمؤمنان(ع) با اهل بغی اکنون به مقتضای عنوان مقاله نوبت آن رسیده است که از شیوه امام مهدی(عج) در نبرد با اهل بغی و نسبت آن با سیره امام علی(ع) گفتگو کنیم. در این‌باره دو دسته روایت وجود دارد. دسته اول احادیثی هستند که تنها از نبرد امام مهدی(عج) یا اهل بغی سخن گفته‌اند و فاقد هر نوع اشاره به جزئیات این واقعه هستند و دسته دوم احادیثی هستند که از تفاوت سیره علوی و مهدوی در نبرد با اهل بغی سخن گفته‌اند. در ادامه به ترتیب این روایات ذکر خواهند شد.
1.‌ نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی
پیش از ذکر احادیث مربوط به نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی باید به این نکته توجه کرد که براساس اصل اولیه‌ای که در آغاز این رساله به آن اشاره شد ـ اصل همانندی سیرت علوی و مهدوی در همه جهات ـ امام مهدی(عج) در همه زمینه‌ها و از جمله نبرد با اهل بغی به امام علی(ع) اقتدا خواهند کرد و شیوه آن حضرت را خواهند پیمود بر این اساس آن حضرت بر تأسی از امیرمؤمنان(ع) با دعوت و روشن‌گری و شبهه‌زدایی تمام توان خود را برای پیش‌گیری از شعله‌ور شدن آتش جنگ به کار خواهند بست و خواهند کوشید تا حد امکان جبهه باطل را به بازگشت به طاعت امام فراخوانند و هم‌چنان که از سیره امام علی(ع) آموختیم امام مهدی(عج) در امر دعوت و روشن‌گری اصرار خواهند ورزید و بالاتر و برتر از اتمام حجت دغدغه راهنمایی و هدایت خواهند داشت هم‌چنان‌که بر اساس ضوابط اسلامی با تقاضای فرجام‌خواهی آنان برای تأمل و تدبر موافقت خواهند نمود و در جنگ با آنان جز در مورد ضرورت از جنگ افزار‌های آتش‌زا استفاده نخواهند کرد. در روایاتی که خواهد آمد گرچه به رعایت آداب یاد شده توسط امام مهدی(عج) تصریح نشده است اما روشن است که از عدم ذکر این موارد نمی‌توان رعایت نشدن آن توسط حضرت را نتیجه گرفت چرا که اصولاً توقع این که در یک یا چند حدیث همه ابعاد یک موضوع به تفصیل بیان شوند توقع بی‌موردی است هم‌چنان‌که همه احکام و آداب نماز در یک آیه یا یک حدیث نیامده است و هم‌چنین است احکام زکات و هلم جدا. بر این اساس هم‌چنان‌که ما جزئیات احکام شرعی و یا رخدادهای تاریخی و امثال آن را با کنار هم نهادن روایات و گزارشات بدست می‌آوریم در مورد روایات مورد بحث نیز همین قاعده جاری است.
و لذا احادیثی که خواهد آمد بر اصل نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی دلالت دارند و ما می‌توانیم به اعتماد روایاتی که از هم‌گونی سیرت علوی و مهدوی دلالت داشتند ابعاد ناگفته سیره امام مهدی(عج) را کشف و استخراج نماییم. روایات یاد شده بدین قرارند:
1.‌ امام باقر(ع) فرمودند:لو یعلم الناس ما یصنع القائم اذ اخرج لاحب اکثرهم الایروه مما یقتل الناس اما انه لایبدأ الا بقریش فلد یأخذ منها الاالسیف و لا یعطیها الاالسیف حتی یقول کثیر من الناس لیس هذا من ال محمد و لوکان من ال محمد لرحم[73]
اگر مردم می‌دانستند هنگامی که قائم خروج چه خواهد کرد بیشترشان دوست می‌داشتند او را ملاقات نکنند از که از مردم خواهد کشت بدانید که او شروع نخواهد کرد مگر با قریش و از آنان جز شمشیر دریافت نمی‌کند و به آنان جز شمشیر ارزانی نمی‌دارد تا آن‌جا که بسیاری از مردم می‌گویند این مرد از خاندان محمد(ص)نیست اگر بود رحم می‌کرد.
2. امام صادق(ع) فرمودند:یجرد السیف علی عاتقه شمانیۀ اشهر یقتل هرجا فاول ما یبدأ بنی شیبۀ فیقطع ایدیهم و یعلها فی الکعبۀ و نیادی منادیه هولاء سراق الله ثم یتناول قرشیاً فلایأخذ منها الاالسیف و لا یعیطیها الا السیف. و لایعیطیها الاالسیف.[74]
به مدت هشت‌ماه شمشیر را بر دوش گذاشته و بسیار می‌کشد. و ابتدا با بنی شیبه آغاز می‌کند پس دست‌های آنان را قطع کرده بر کعبه می‌آویزد و منادی آن حضرت اعلام می‌کند اینان دزدان خدایند. سپس به قریش می‌پردازد از آنها جز شمشیر دریافت نمی‌کند و به آنها جز شمشیر ارزانی نمی‌دارد.
3. از آن حضرت در حدیث دیگری چنین روایت شده است:اذ اخرج القائم لم یکن بینه و بین العرب و قریش الاالسیف ما یأخذ منها الاالسیف.[75]چون قائم خروج کند میان او و عرب و قریش جز شمشیر نخواهد بود. از آنها جز شمشیر دریافت نخواهد کرد.
4.‌ و امام باقر(ع) فرمودند:... و یسیر الی الکوفۀ فیخرج منها ستۀ عشر الفاً من البثریۀ شاکین فی السلاح قراء القران، فقهاء فی الدین قد فرحوا حیاههم و سمروا ساماتهم و عمهم النفاق و کلهم یقولون یا بن فاطمه ارجع لاحاجۀ لنا فیک فیضع السیف فیهم علی ظهر النجف عشیۀ الاثنین من العصر الی العشاء فیتلهم اسرع من جزر جزور فلا نبوت منهم رجل.[76]
... و امام مهدی(عج) به سوی کوفه حرکت می‌کند پس شانزده هزار هزار تبریه که غرق در سلاح‌اند از شهر بیرون می‌آیند آنان فقیهان در دین‌اند که بر پیشانی‌هاشان پینه زده‌اند و صورت‌هاشان را زرد نمایانده‌اند ولی نفاق همه وجود آنها را فرا گرفته است و آنها می‌گویند ای پسر فاطمه از همان راهی که آمده‌ای باز گرد ما را به تو نیازی نیست پس او شمشیر کشیده و آنها را در پشت نجف در روز دوشنهب از عصر تا شب سریع‌تر از جز شتری می‌کشد و از آنها احدی باقی نمی‌ماند.
صرف‌نظر از اعتبار یا عدم اعتبار این احادیث که در جای خود قابل بررسی است از تعابیری هم‌چون لا یأخذ منها الا السیف و شاکین فی السلاح و... که در روایات یاد شده آمده به روشنی می‌توان دریافت که این احادیث ناظر به آن دسته از اعراب، قریش و بتریه است که بر امام(ع) خروج کرده‌اند و به اصطلاح فقها اهل بغی محسوب می‌شوند و پیش از این به تفصیل توضیح داده شد که اولاً وجوب نبرد با اهل بغی از احکامی است که شیعه و اهل سنت بر آن اتفاق نظر دارند و از این رو اقدامات قاطعانه امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی کاملاً مطابق با موازین اسلامی است. و ثانیاً نبرد آن حضرت به پیروی از سیره امام علی(ع) همراه با آدابی است که چیش از این ذکر شد.[77]
و بلکه با توجه به آن‌چه گذشت فهم پاره‌ای دیگر از احادیث نیز سهل‌تر می‌شود احادیثی که از اقدامات قاطعانه امام مهدی(عج) با قریش و عرب سخن گفته‌اند اما در آنها اشاره‌ای به خروج آنها بر امام مهدی(عج) نشده است با توجه به روایات پیش گفته می‌توان احتمال قوی داد که این احادیث نیز ناظر به اهل بغی از قریش و عرب است پاره‌ای از این احادیث بدین قرارند:
امام علی(ع) فرمودند:بابی ابن خیرۀ الاماء ـ یعنی القائم من ولده(ع) ـ یسومهم خسفاً و یسهبهم بکأس مصبرۀ و لایعطیهم الاالسیف هرجا فعندذلک تتمنی فجرۀ قریش لوان لها مفاداۀ من الدنیا و مافیها لیغفرلها لانکف عنهم حتی یرضی الله.[78]پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان ـ یعنی قائم(عج) از نسل او ـ باد که آنان را خوار می‌سازد و جام شرنگ به ایشان می‌نوشاند و به آنان جز شمشیر مرگ آفرین نخواهد داد در این هنگام فاجران قریش آرزو می‌کنند ای کاش دنیا و تمام آن‌چه در آناست از آنشان بود و آن را می‌دادند تا گناهانشان بخشوده شود ولی دست از آنها نخواهیم داشت تا این‌که خداوند را می‌شود.
و یا از امام حسین(ع) چنین روایت شده است:یا بشر ما بقاء قریش اذا قدم القائم المهدی منهم خمسائۀ فضرب اعناقهم صبراً ثم قدم خمسائۀ فضرب اعناقهم صبراً ثم خمسائۀ فضرب اعناقهم صبراً....[79]ای بشر از قریش چه می‌ماند هنگامی که مهدی قائم پانصد نفر از آنها را پیش کشد و دست بسته گردن بزند سپس پانصد نفر دیگر را دست بسته گردن بزند و بار دگر پانصد نفر از آنها را دست بسته گردن بزند....
این احادیث می‌تواند ناظر اهل بغی باشند که جهاد با آنها به اتفاق مسلمین واجب است و کشتن اسیران آنان در صورتی که دارای گروه و تشکیلاتی باشند به فتوای فقهای شیعه و برخی از فقهای بزرگ اهل سنت جایز است. و محتمل است حدیث اخیر مربوط به برهه‌ای باشد که اهل بغی دارای تشکیلات منجسم هستند.
2. تفاوت سیره مهدوی و علوی در نبرد با اهل بغی
پیش از این توضیح داده شد که امام علی(ع) در جنگ با اهل جمل از به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل جمل منع فرمودند و در پاسخ اصرار سپاهیان فرمودند کدام یک از شما عایشه را به عنوان سهم خود بر می‌گیرد. و نیز آن حضرت از غنیمت گرفتن اموال آنان خودداری کردند تا جایی که یکی از اصحاب جمل غذایی که در دیگ خود در حال طبخ بود را به زمین ریخت و آن را از یاران امام علی(ع) باز پس گرفت و نیز امام(ع) در همان جنگ فرمان داد مجروحا و زخمیان کشته نشوند و از تعقیب فراریان خودداری شود.
در کنار این مجموعه از روایات و گزارش‌های تاریخی دسته‌ای دیگر از احادیث وجود دارند که سیره امام علی(ع) را همراه با گذشت و منت معرفی کرده‌اند بدین معنی که اگر امام علی(ع) می‌خواستند می‌توانستند در نبرد با اهل بغی با شدت و صلابت بیشتری رفتار کنند بنابراین در صورتی که دلیلی بر بخشش و مدارا نباشد و امام گذشت را صلاح نداند حکم اولیه جواز کشتن و به اسارت و غنیمت گرفتن است.
از جمله روایاتی که بر این مطلب دلالت دارند عبارتند از:
1.‌ امام باقر(ع) در حدیث صحیحی می‌فرماید:لولا ان علیاً(ع) سار فی اهل حربه بالکف عن السبی و الغنیمۀ للقیت شیعته من الناس بلاءً عظیماً ثم قال: و الله سیرته کانت خیراً لکم مما طلعت علیه الشمس.[80]اگر علی(ع) از به اسارت گرفتن و غنیمت گرفتن اموال ستیزه جویانش چشم نپوشیده بود شیعیانش از مردم آزارهای بزرگی می‌دیدند. سپس ادامه دادند: به خدا سوگند رفتار آن حضرت برای شما از آن‌چه خورشید بر آن می‌تابد بهتر بود.
2.‌ عبدالله بن سلمان می‌گوید به امام صادق عرض کردم: مردم می‌گویند امام علی(ع) اهل بصره را کشت ولی اموالشان را رها کرد. حضرت فرمودند:... ان علیاً(ع) انما من علیهم کما من رسول الله(ص)علی اهل مکۀ وانما ترک علی(ع) اموالهم لانه کان یعلم انه سیکون له شیعۀ و ان دولۀ الباطل ستظهر علیهم فاراد ان یقتدی به فی شیعته؛[81]... علی(ع) بر آنها شفقت ورزید هم‌چنان‌که پیامبر خدا(ص)بر اهل مکه منت گذارد و همانا علی(ع) اموال آنها را رها کرد چرا که می‌دانست به زودی شیعیانی خواهد داشت و دولت باطل بر آنها تسلط خواهد یافت و علی(ع) خواست که در مورد شیعیانش به او اقتدا شود.
3. ابوحمزه ثمالی می‌گوید به امام سجاد(ع) عرض کردم: سیره علی بن ابی‌طالب چه بود؟ فرمودند:ان ابالیقظان کان رجلاً حاداً(ره) فقال: یا امیرالمؤمنین بما تسیر فی هؤلاء غداً؟ فقال بالمن کما سار رسول الله(ص)فی اهل مکۀ؛[82]
عمار که مرد غضب‌ناکی بود ـ خدایش رحمت کند ـ عرض کرد: ای امیرمؤمنان فردا با اینها چگونه رفتار خواهی کرد؟ حضرت فرمودند: با گذشت همان‌طور که پیامبر خدا(ص)با اهل مکه رفتار نمود.
4. چون امام علی(ع) داخل بصره شدند عمار به حضرتش عرض کرد: ای امیرمؤمنان با اینها چگونه رفتار خواهی کرد؟ حضرت فرمودند:بالعفو و المن کما سار النبی(ص)فی اهل مکۀ حین افتتحها بالمن و العفو؛[83]با گذشت و رحمت هم‌چنان‌که پیامبر خدا(ص)چون مکه را فتح کرد با گذشت و رحمت با آنها رفتار نمود.
براساس روایت یاد شده و روایات مشابه که خواهد آمد امام علی(ع) در مواجهه با اهل بغی تنها به دلیل رعایت مصلحت شیعیان با مدارا و عطوفت رفتار نمود اما دسته‌ای دیگر از احادیث سیره امام مهدی(عج) مخالف سیره امام علی(ع) و زمان حضور را زمان پایان یافتن سیاست مداهنه و مماشات می‌دانند روایاتی که بر این نکته دلالت می‌نمایند بدین قرارند:
5. امام صادق(ع) در روایت معتبری می‌فرمایند:لسیرۀ علی فی اهل البصرۀ کان خیراً لشیعۀ مما طلعت علیه الشمس انه علم ان للقوم دولۀ فلو سباهم لسبیت شیته قلت: اخبرنی عن القائم یسیر سیرته؟ قال: لا ان علیاً صلوات الله علیه سار فیهم بالمن للعلم من دولتهم و ان القائم یسیر فیهم بخلاف تلک السیرۀ لانه لا دولۀ لهم؛[84]سیرت علی(ع) در مواجهه با اهل بصره از آن‌چه خورشید بر آن می‌تابد برای شیعیانش بهتر بود. او می‌دانست برای آن گروه قدرتی خواهد بود. پس اگر امام علی(ع) آنها را به اسارت می‌گرفت شیعیانش نیز اسیر می‌شدند. راوی می‌گوید: پرسیدم: آیا قائم(عج) نیز به سیرت امام علی(ع) رفتار خواهد کرد؟ فرمودند: خیر همانا علی درود خدا بر او باد با آنها با گذشت رفتار نمود چون از غلبه و قدرت رسیدن آنها آگاهی داشت اما قائم(عج) رفتاری غیر از این رفتار خواد داشت چون آنها را پس از آن غلبه‌ای نخواهد بود.
این حدیث در کتاب‌های محاسن برقی، کافی، علل الشرایع و تهذیب الاحکام به سه طریق مختلف از یونس بن عبدالرحمن از امام صادق(ع) روایت شده است. در محاسن، برقی این حدیث را از پذیرش و او از یونس بن عبدالرحمن نقل کرده است. در کافی و تهذیب این حدیث از علی بن ابراهیم،[85] از پدرش،[86] از اسماعیل بن مرار[87] از یونس[88] روایت شده است.
و در علل الشرایع شیخ صدوق این حدیث را از علی بن حاتم از محمد بن جعفر الرازی از محمد بن الحسین بن ابی‌الخطاب از محمد بن اسماعیل بن اسماعیل بن بزیع از یونس روایت کرده است از میان طرق یاد شده حداقل سند حدیث کافی و تهذیب معتبر است. البته طبق نقل محاسن و علل الشرایع یونس بن عبدرالحمن این حدیث را از بکار بن ابی‌بر که توثیقی درباره او وجود ندارد روایت می‌کند اما در کافی و تهذیب یونس این حدیث را از ابی‌بکر الحضرمی[89] نقل می‌کند که نظر به اضبط بودن مرحوم کلینی[90] نسخه کافی بر سایر کتاب‌ها ترجیح دارد هم‌چنان که نقل همین حدیث توسط شیخ طوسی از یونس از ابی‌بکر الحضرمی احتمال اشتباه شیخ کلینی را به حداقل می‌رساند.
6.‌سأل معلی بن خنیس عن الصادق(ع) : ایسیر القائم بخلاف سیرۀ علی؟ قال نعم و ذلک انّ علیاً سار بالمن و الکف لانه علم ان شیعته سیظهر علیهم و ان القائم اذا قام سار فیهم بالسیف و السبی و ذلک انه یعلم ان شیعته لم یظهر علیهم من بعده ابداً؛[91]
معلی بن خنیس از امام صادق(ع) پرسید: آیا قائم(عج) سیرتی برخلاف سیرت امام علی(ع) خواهد داشت؟ امام صادق(ع) فرمودند: آری، زیرا علی(ع) با گذشت و خودداری (از کشتن) رفتار می‌نمود برای این‌که می‌دانست به زودی شیعیانش مغلوب آنها خواهند شد ولی قائم(عج) چون قیام نمود با آنها با شمشیر و اسارت رفتار خواهند نمود زیرا می‌داند پس از آن شیعیان هرگز مغلوب نمی‌شوند.
این حدیث در اصل درست بن ابی‌منصور، غیبت نعمانی، علل الشرایع و تهذیب با اندکی تفاوت ذکر شده است. در میان چهار کتاب، اصل درست بن ابی‌منصور طریق مستقل و معتبری دارد چرا که درست بن ابی‌منصور[92] این حدیث را از ولید بن صبیح[93] روایت می‌کند اما سه کتاب دیگر این حدیث را به طرق مختلف خود از ثعلبۀ بن میمون از حسن بن هارون روایت کرده‌اند که به جز حسن بن هارون که در کتاب‌های رجالی توثیق نشده است تمامی راویان این حدیث به هر سه طریق آن توثیق شده‌اند.
7.‌عن رفید قال: قال لی ابوعبدالله(ع) : یا رفید کیف انت اذا رأیت اصحاب القائم قد ضربوا فساطیطهم فی المسجد الکوفۀ ثم اخرج المثال الجدید علی العرب شدید قال: قلت جعلت فداک ما هو؟ قال: الذبح قلت: بأی شیء یسیر فیهم بما سار علی بن ابی‌طالب فی اهل السواد؟ قال: لا یا رفید ان علیاً سار بما فی الجفر الابیض و هو الکف و هو یعلم انه سیظهر علی شیعته من بعده و ان القائم یسیر بما فی الجفر الاحمر و هو الذبح و هو یعلم انه لا یظهر علی شیعته؛[94]
ای رفید، چگونه خواهی بود هنگامی که ببینی یاران قائم خیمه‌هایشان را در مسجد کوفه بپا کرده‌اند آن‌گاه مثال جدید که بر عرب گران است بیرون آورده می‌شود. پرسیدم: فدایت شوم مثال جدید چیست؟ فرمودند: کشتن. پرسیدم: قائم(عج) در میان آنها چگونه رفتار خواهد کرد؟ آیا سیره علی بن ابی‌طالب در مواجهه با اهل بصره[95] را خواهد داشت؟ فرمودند: خیر ای رفید همانا علی(ع) با آنها به آن‌چه در جفر سفید ـ خویشتن‌داری ـ بود رفتار نمود زیرا می‌دانست به زودی پس از خودش شیعیانش مغلوب می‌شوند ولی قائم(عج) به آن‌چه در جفر سرخ ـ کشتن ـ است رفتار خواهد نمود زیرا می‌داند پس از آن هیچ‌گاه شیعیانش مغلوب نخواهند شد.
8. روایت فوق به این صورت نیز نقل شده است:عن رفید: قلت لأبی عبدالله(ع) جعلت فداک یابن رسول‌الله یسیر القائم بسیرۀ علی بن ابی‌طالب فی اهل السواد فقال یا رفید ان علی بن ابی‌طالب سار فی اهل السواد بما فی الجفر الابیض و ان القائم یسیر فی العرب بما فی الجفر الاحمر قلت له جعلت فداک و ما الجفر الاحمر قال: فامر اصبعه الی حلقه فقال هکذا یعنی الذبح؛[96]
رفید می‌گوید به امام صادق(ع) رعض کردم فدایت شوم ای فرزند رسول خدا آیا قائم به سیرت علی بن ابی‌طالب(ع) در مورد اهل بصره رفتار خواهد نمود؟ فرمودند: خیر ای رفید همانا علی بن ابی‌طالب(ع) به آن‌چه در جفر سفید رفتار نمود و قائم به آن‌چه در جفر سرخ است با عرب رفتار خواهد نمود. پرسیدم فدایت شوم جفر سرخ چیست؟ آن حضرت انگشت خویش را بر گلو کشیده فرمودند: این طور یعنی کشتن.[97]
روایت دیگری که احتمالاً بر این مضمون دلالت دارد این حدیث است:
9. امام صادق(ع) می‌فرماید:ان علیاً قال کان لی ان اقتل المولی و اجهز علی الجریح و لکنی ترکت ذلک للعاقبۀ من اصحابی ان جرحوا لم یقتلو و القائم له ان یقتل المولی و یجهز علی الجریح؛[98]
امام علی(ع) فرمود من می‌توانستم فراریان و مجروحان را بکشم لکن از این کار به دلیل دوراندیشی نسبت به شیعیانم صرف‌نظر کردم تا اگر مجروح شدند کشته نشوند و قائم می‌تواند فراریان را بکشد و محرومان را از پا درآورد.
ما اگر بخواهیم به ظاهر این حدیث تصلب بورزیم این حدیث با روایات پیشین هم خانواده نیست چرا که در آن آمده است «و القائم له ان یقتل المولی و یجهز علی الجریح» یعنی هم‌چنان که امام علی(ع) می‌توانست فراریان را تعقیب کند و مجروحان را بکشد امام مهدی(عج) نیز می‌تواند اما این حدیث نسبت به این موضوع که امام مهدی(عج) از این مجوز استفاده می‌کند و عملاً فراریان و مجروحان را می‌کشد یا این‌که مانند امام علی(ع) از این مجوز استفاده نمی‌کند ساکت است.
اما از سوی دیگر از آن‌جا که سایر احادیثی که ادبیاتی مشابه این حدیث داشتند از مخالفت سیره امام مهدی(عج) با سیره امام علی(ع) سخن می‌گفتند و نیز از آن‌جا که در این حدیث سیره امام علی(ع) (مغلوب شدن شیعیان) مستند شده که آن علت در زمان امام مهدی(عج) وجود ندارد این احتمال وجود دارد که در این روایت تصحیفی صورت گرفته باشد و «له ان» به اشتباه اضافه شده باشد یعنی متن اصلی حدیث چنین بوده است: و القائم یقتل المولی و یجهز علی الجریح؛ یعنی فراریان را می‌کشد و مجروحان را از پا در می‌آورد.
دیدگاه فقها پیرامون این روایات:
این پرسش که روایاتی که از تفاوت سیره امام علی(ع) و سیره امام مهدی(عج) سخن می‌گویند به چه میزان قابل اعتمادند و آیا مضمون آنها پذیرفتنی است یا خیر برای بسیاری از فقها مطرح نبوده و از این‌رو کتب فقهی بسیاری از فقها از طرح این مسئله خالی است لیکن از وجود برخی از این روایات در کتاب شریف کافی می‌توان موافقت مرحوم کلینی با مضمون آن را دریافت هم‌چنان که وجود تعدادی از این روایات در کتاب شریف تهذیب نشان‌گر اعتماد شیخ الطائفه شیخ طوسی به این روایات است افزون بر این دو فقیه و محدث بی‌بدیل برخی از متأخرین نیز به این مسئله پرداخته و پیرامون آن گفت‌وگو کرده‌اند. از جمله:
صاحب جواهر در شرح این کلام محقق حلی «جایز نیست به اسارت گرفتن فرزندان خروج‌کنندگان بر امام و زنانشان نیز به ملکیت در نمی‌آیند اجماعاً» می‌نویسد:در دروس آمده است: حسن گفته است به اسارت گرفتن خانواده خروج‌کنندگان بر امام به اختیار امام است به دلیل مفهوم این فرمایش امام علی(ع) : «من بر اهل بصره منت نهادم هم‌چنان که پیامبر بر اهل مکه منت نهاد» پیامبر می‌توانست آنها را به اسارت بگیرد امام نیز می‌تواند. و این رأی شاذ است. من [صاحب جواهر] می‌گویم: ما برای این رأی از میان شیعیان قایلی نمی‌شناسیم اما این احتمال وجود دارد که منظور حسن این باشد که امام علی(ع) اگر می‌خواست می‌توانست آنها را اسیر کند اما به جهت رعایت تقیه از این کار صرف نظر کرد. همان‌طور که روایات مستفیضی بر این مطلب دلالت دارند.[99]
وی پس از اشاره به روایات این مسئله می‌نویسد: اگر نتوان ادعا کرد این احادیث، به معنای مصطلح آن متواترند می‌توان گفت مضمون آنها قطعی است و شاید فرد یاد شده (حسن) منظورش همین بوده نه این‌که منظورش جواز به اسارت گرفتن در زمان صلح تا هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) باشد.
محمد بن مسلم می‌گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم: سیره قائم هنگام ظهور چه خواهد بود؟ حضرت فرمودند: همان سیره پیامبر خدا(ص)تا این‌که اسلام پیروز شود. پرسیدم: سیره پیامبر خدا(ص)چه بود؟ فرمودند: آن‌چه در جاهلیت بود را باطل کرد و عدالت را بر مردم عرضه نمود هم‌چنین است قائم(عج) چون قیام کند آن‌چه در زمان صلح در دست مردم بود را باطل می‌کند و عدالت را بر مردم عرضه می‌نماید.[100]
در کلمات صاحب جواهر احادیثی که بر تفاوت سیرت امام مهدی(عج) و امام علی(ع) دلالت دارند ذکر شده است اما ایشان به تفاوت سیرت این دو نور مقدس تصریح نکرده‌اند اما علی‌رغم این عدم تصریح، ایشان پس از تصریح به این که رفتار همراه با مدارای امام علی(ع) با اهل بغی تقیه‌ای بوده است در پایان صحیح محمد مسلم که بر پایان یافتن احکام تقیه‌ای دلالت می‌کند را آورده‌اند. بر این اساس ظاهراً به نظر مرحوم صاحب جواهر ظهور امام مهدی(عج) زمان پایان یافتن احکام تقیه‌ای است از این‌رو حکم تقیه‌ای عدم سبی خانواده اهل بغی نیز پایان می‌یابد با توجه به آن‌چه گذشت می‌توان صاحب جواهر را در زمره کسانی محسوب کرد که روایات تفاوت سیره امام مهدی(عج) و امام علی(ع) را پذیرفته‌اند.
در کتاب دراسات فی ولایۀ الفقیه چنین آمده است:از روایات فراوانی فهمیده می‌شود آن‌چه امام علی(ع) در مواجهه با اهل بصره انجام داد و یا به آن فرمان داد از سر منت بوده است هم‌چنان که پیامبر خدا(ص)بر اهل مکه منت نهاد و هدف آن حضرت این بود که در مواجهه به شیعیان به ایشان اقتدا شود از سلطه دولت‌های ستمگر بر شیعیان در آینده اطلاع داشت وگرنه آن حضرت می‌توانست خانواده آنها را اسیر کرده و اموالشان را به غنیمت بگیرد و چون زمان صلح پایان یابد و قائم(عج) قیام نماید با آنها با شمشیر و اسارت و به غنیمت گرفتن اموال رفتار خواهد نمود روایاتی که بر این مطلب دلالت دارند بدین قرارند... و لکن از جواهر استفاده می‌شود بر اساس این احادیث حکم تقیه‌ای عدم جواز اسارت و غنیمت برای تمام دوران صلح تا زمان ظهور امام مهدی(عج) ثابت و برقرار است.[101]
در کتاب فقه الصادق نیز پس از اشاره به برخی از روایات مورد بحث چنین آمده است:به مقتضای جمع بین این روایات بلکه تدبر در آنها منظور روایات یاد شده این نیست که در زمان صلح تا هنگام ظهور قائم(عج) اسارت جایز است بلکه مفاد روایات این است که بر کسانی که تظاهر به اسلام می‌کنند اما در واقع کافرند تا زمان ظهور قائم(عج) تمامی احکام اسلام جاری می‌شود اما در عصر ظهور آن حضرت با آنها به عنوان کفار حربی رفتار خواهد نمود.[102]
هدف از ذکر کلمات فقها این است که گرچه بسیاری از فقها متعرض روایات تفاوت سیرت امام علی(ع) و امام مهدی(عج) نشده‌اند و دیدگاه آنان در این خصوص آشکار نیست لیکن از روایات مورد توجه و پذیرش برخی دیگر از اسطوانه‌های فقاهت هم‌چون شیخ کلینی، شیخ طوسی و صاحب جواهر بوده است و از این روایات اعتماد پذیرند.
در توضیح احادیث یاد شده و نیز دیدگاه فقها در این‌باره تذکر چند نکته ضروری است:
1.‌ ظاهراً آن‌چه از سیره همراه با مدارا و گذشت امام علی(ع) نقل شده است مربوط به جنگ جمل است هم‌چنان که در حدیث دوم، سوم، چهارم، پنجم، هفتم و هشتم به این مطلب تصریح شده است و در سایر روایات گرچه قرینه‌ای بر این اختصاص وجود ندارد لین از آن‌جا که ادبیات این احادیث و نوع استدلال آنها شبیه به سایر روایات است از این‌رو به نظر می‌رسد این روایات نیز ناظر به جنگ جمل‌اند.
2.‌ براساس احادیث و نیز نقل‌های تاریخی که پیش از این به تفصیل ذکر شدند امام علی(ع) در جنگ جمل از سر کار خودداری کردند 1- به غنیمت گرفتن اموال، 2. اسیر کردن همسر و فرزندان اهل جمل، 3. تعقیب فراریان و، کشتن اسیران و از پا در آوردن مجرمان.
3.‌ میان روایاتی که بر تفاوت سیره امام مهدی(عج) و سیره امام علی(ع) دلالت دارند از نظر محتوا اختلاف اندکی وجود دارد. حدیث پنجم تنها ناظر به اختلاف سیره مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن است. در حدیث ششم افزون بر مسأله اسارت تعبیر سیف هم آمده است ـ اذا قام القائم سار فیهم بالسیف و السبی ـ که نمی‌توان این تعبیر را ناظر به نبرد با اهل بغی گرفت چرا که اصل نبرد با اهل بغی از مشترکات امام علی(ع) و امام مهدی(ع) است نه از تفاوت‌ها بر این اساس احتمالاً مقصود این است که آن شمشیری را که امام علی(ع) در جنگ جمل از اهل بغی بازداشت امام مهدی(عج) آن را باز نخواهند داشت و براساس روایات و نقل‌های تاریخی امام علی(ع) از کشتن فراریانف مجروحان و اسیران اهل جمل خودداری کردند پس تفاوت سیره مهدوی و علوی در به کار گرفتن شمشیر به معنای کشتن اسیران، فراریان و مجروحان اهل بغی توسط امام مهدی(عج) است.
البته در اصل درست بن منصور که تنها منبعی است که این حدیث با سند معتبر در آن روایت شده است به جای واژه بالسیف و السی تنها واژه السیف وجود دارد ـ ان القائم اذا قام لیس الا السیف ـ از این‌رو این حدیث با روایت پیشین نقطه مشترک نخواهد داشت.
در احادیث هفتم و هشتم نیز از واژه ذبح استفاده شده است که ظاهراً با حدیث پیشین هم معنی است و به تصریح روایت نهم سیره امام مهدی(عج) در کشتن فراریان و از پا در آوردن مجروحان با سیره امام علی(ع) تفاوت خواهد داشت. بر این اساس احادیث پنجم و ششم یک مضمون مشترک دارند که عبارت است از تفاوت سیره مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی. و مضمون مشترک احادیث ششم، هفتم، هشتم و نهم تفاوت سیره این دو نور مقدس در کشتن اسیران، مجروحان و فراریان است.
4. براساس تفاوتی که در مضمون این احادیث وجود دارد در دیدگاه فقهایی که متعرض این مسأله شده‌اند نیز اندکی اختلاف وجود دارد او کلمات صاحب جواهر و نویسنده کتاب فقه الصادق که پیش از این نقل شد چنین بر می‌آید که این تفاوت را منحصراً در مسأله اسارت می‌دانند اما او نویسنده در اسارت فی ولایۀ الفقیه بر این باور است که این تفاوت هم در مسأله اسارت است و هم کشتن و هم به غنیمت گرفتن اموال با این‌که در هیچ یک از احادیثی که ناظر به تفاوت سیرت مهدوی و علوی بودند به تفاوت در غنیمت گرفتن اشاره‌ای نشده بود.
مگر این‌که با اولویت بتوان آن را ثابت کرد. البته در حدیث‌های اول و دوم به مسأله غنیمت اشاره شده بود اما این دو حدیث منحصراً بر این نکته دلالت داشتند که امام علی(ع) از غنیمت گرفتن اموال ستیزه جویان جنگ جمل به جهت مصلحت شیعیان خودداری فرمود اما در این دو حدیث از تفاوت سیره علوی و مهدوی سخنی به میان نیامده است. مگر این‌که ادعا کنیم با توجه به استدلالی که در احادیث تفاوت سیره مهدوی و علوی وجود دارد اگر میان سیره این دو امام همام تفاوت وجود دارد به این دلیل است که امام علی(ع) مصالح شیعیان را ملاحظه می‌کردند و در عصر ظهور نیازی به چنین مصلحت سنجی‌هایی نیست بر این اساس تمام آن‌چه امام علی(ع) به جهت رعایت مصلحت شیعیان رعایت می‌کردند در عصر ظهور ملغی می‌شود و اسارت و کشتن مصادیق از این ضابطه کلی‌اند و غنیمت گرفتن اموال یکی دیگر از مصادیق آن است که امام علی(ع) از گرفتن آن به دلیل رعایت مصلحت شیعیان خودداری کردند اما در عصر ظهور به دلیل فقدان ضرورت مصلحت سنجی حکم اولیه آن اجرا می‌شود.
5. صرف نظر از احتمالاتی که در خصوص مسأله غنیمت بیان شد، تفاوت سیره مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی به دلیل وجود دو حدیث که یکی از آنها سند معتبری دارد پذیرفتنی است در خصوص مسأله کشتن اسیران و فراریان و مجروحان سه روایت وجود داشت که یکی از آنها سند قابل اطمینانی دارد بر این اساس به این مطلب نیز می‌توان رأی داد.[103]
6. در مقابل مجموعه روایات یاد شده یک حدیث وجود دارد که شیوه امام مهدی(عج) در مواجهه با خوارج را همان شیوه امام علی(ع) می‌داند. روایت یاد شده بدین قرار است:
امام صادق(ع) در حدیثی با اشاره به درگیری سپاه امام مهدی(عج) با سپاه سفیانی می‌فرماید:... و یولون فیقتلهم فیدخلهم ابیات الکوفۀ و ینادی منادیه الا لا تتبوعا مولیا و لاتجهزوا علی جریح و یسیر بهم کما سار علی(ع) یوم البصرۀ؛[104]
... و سپاه سفیانی می‌گریزد و امام مهدی(عج) آنها را می‌کشد تا این‌که گریخته و به خانه‌های کوفه پناه می‌برند منادی آن حضرت فریاد بر می‌آورد هیچ فراری را تعقیب نکنید و مجروحی را پا در نیاورید و با آنان هم‌چون سیره امام علی(ع) در روز بصره (جنگ جمل) رفتار می‌نماید.
در بررسی حدیث یاد شده توجه به این نکات ضروری است که:این حدیث از کتاب الغیبۀ سید عبدالحمید از علمای قرن نهم هجری است و به غیر از این کتاب در منابع کهن‌تر از آن اثری وجود ندارد افزون بر این‌که در همین کتاب حدیث به صورت مرسل روایت شده است و از این‌رو توانایی مقابله با مجموعه روایات پیشین ـ روایاتی که از تفاوت سیرت علوی و مهدوی سخن گفتند ـ را ندارد به علاوه این روایت از مدارای امام مهدی(عج) در جنگ با یک گروه خاص در زمان و مکان خاصی گزارش می‌دهد این نحوه مواجهه می‌تواند به دلیل رعایت مصالحی باشد که بر ما پوشیده است. خصوصاً با توجه به این نکته که براساس مفاد روایات پیشین امام(ع) تنها حق اعمال شدن و صلابت علیه خوارج را دارد نه این‌که مکلف به این کار باشد البته به تصریح روایات یاد شده امام مهدی(عج) از این حق استفاده خواهد کرد اما صرف نظر کردن از اعمال حق در موردی خاص به جهت رعایت مصالحی با توجه به حق بودن و نه تکلیف داشتن قابل توضیح است. بر این اساس حکم اولیه مواجهه همراه با شدت و صلابت امام مهدی(عج) با خروج‌کنندگان بر آن حضرت به جای خود باقی است.
اشکال و پاسخ:
پیش از این به تفصیل دیدگاه پاره‌ای از محدثان و فقها در خصوص میزان اعتبار روایاتی که از تفوات سیره علوی و مهدوی در نبرد با اهل بغی سخن می‌گفتند بیان گردید.
در برابر فقهای یاد شده یکی از محققین معاصر منحصراً حدیث نهم را ذکر کرده و در مقام نقد آن چنین نوشته است:این حدیث علاوه بر ضعف سند (به دلیل محمد بن علی کوفی غالی و فاسد العقیده و...) از چند جهت مورد تأمل است:
1.‌ این حدیث برخلاف سیره پیامبر اکرم(ص)و مولای متقیان در جنگ‌هاست: ابن ابی‌الحدید گوید: هنگامی که صف‌ها آراسته شد امیرمؤمنان خطبه‌ای ایراد کرد و در ضمن آن فرمود:شما هرگز به جنگ مبادرت نکنید... در میدان جنگ هرگز زخمی را از پای در نیاورید و اگر آنها را شکست دادید هرگز فراری را دنبال نکنید.
امیرمؤمنان در جنگ صفین همان سیره پیامبر اکرم در فتح مکه را دنبال کرد و فرمان داد:کودکان را اسیر نگیرید مجروحان را نکشید و فراری‌ها را دنبال نکنید.
نصر بن مزاحم گوید: در جنگ صفین امیرمؤمنان(ع) فرمان داد: هر اسیری از اهل شام گرفته‌اند آزاد کنند مگر این‌که کسی را کشته باشد و سیره آن حضرت این بود که زخمی را نمی‌کشت و فراری را دنبال نمی‌کرد.
امیرمؤمنان(ع) پیش از آغاز جنگ صفین به احصاب خود فرمود:شما آغازگر جنگ نباشید اگر خدا خواست که پیروز شوید کسی را که پشت کرده نکشید متعرض افراد بی‌دفاع نشوید مجروحی را از پای در نیاورید به هیچ زنی آزار نرسانید اگرچه به شما دشنام دهند و امیران شما را ناسزا گویند.
2. این حدیث برخلاف سیره رأفت، رحمت و شفقتی است که در کلمات معصومین در مورد آن حضرت آمده است.[105]
در نقد مطالب یاد شده به چند نکته می‌توان اشاره کرد:
1.‌ هم‌چنان که گذشت مضمون یاد شده ـ تفاوت سیرت علوی و مهدوی ـ نه در یک حدیث که در احادیث متعددی و از غیر طریق محمد بن علی کوفی روایت شده است بر این اساس با تمسک به کذاب و غالی بودن محمد بن علی کوفی نمی‌توان تمام آن روایات را کنار نهاد.
2.‌ محقق مورد نظر این روایت را مخالف سیره امام علی(ع) دانسته‌اند و سپس روایاتی را نقل کرده‌اند که بر سیره همراه با مدارا و عطوفت امام علی(ع) دلالت دارند. وجه استدلال به این روایات و تعارض آنها با حدیث مورد نظر چندان آشکار نیست. اگر منظور محقق محترم این بوده که به گواهی روایاتی که آورده‌اند سیره امام علی(ع) همراه با مدارا و نرمی بوده اما این حدیث مسامحه و مدارا را از امام علی(ع) نفی می‌کند این برداشت واقع‌بینانه نیست چرا که حدیث مورد نظر تنها از مجاز بودن امام علی(ع) در برخورد همراه با شدت و صلابت سخن می‌گوید و در ادامه تصریح می‌کند که آن حضرت با وجود چنین مجوزی به جهت رعایت مصلح شیعیان برخورد همراه با مدارا را انتخاب نمود بنابراین حدیث مورد نظر موافق با روایاتی است که این محقق گران‌قدر ذکر کرده‌اند و اگر منظور ایشان این است که چون این حدیث شیوه امام مهدی(عج) را مخالف شیوه امام علی(ع) معرفی کرده پس قابل پذیرش نیست این ادعا نیز قابل پذیرش نیست چرا که هم‌چنان که گذشت روایات متعددی به تفاوت سیره امام مهدی(عج) و سیره امام علی(ع) در مواجهه با خروج‌کنندگان بر امام دلالت داشتند.
3.‌ به استناد شفقت و مهربانی امام مهدی(عج) نمی‌توان مواجهه با صلابت و شدت آن حضرت با خوارج را نفی کرد هم‌چنان که شفقت و مهربانی خداوند که به مراتب از مهربانی امام مهدی(عج) بیشتر است به معنای نفی عقوبت گناهکاران و مجرمین نیست و همان‌طور که پیامبر رحمۀ للعالمین با کفار و مشرکین قتال کرد و بسیاری از آنها را از دم تیغ گذراند.
براساس آن‌چه گذشت روشن شد که امام مهدی(عج) در مواجهه با خروج‌کنندگان بر آن حضرت روشی متفاوت با روش امام علی(ع) برخواهد گزید.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
از مجموعه روایات یاد شده نکات زیر قابل استنباط است:
1.‌ چون امام معصوم(ع) با خوارج به کارزار پرداخت می‌تواند اموالشان را به غنیمت بگیرد، خانواده آنها را اسیر کند، اسیران و فراریان‌شان بکشد و مجروحانشان را نیز از پای درآورد اگرچه سازمان تشکیلاتی که به سوی آن برگردند نداشته باشند. این حکم‌الله واقعی و اولی است و از این نظر میان پیامبر اکرم(ص)، امام علی(ع) و امام مهدی(عج) تفاوتی نیست. بنابراین، تفاوت سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) به معنای تفاوت در حکم الله واقعی نیست. بخش‌هایی از این حکم اولی را می‌توان از آیه شریفه: (وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الإخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ)‌[106] ـ که بسیاری از فقها در باب حکم اهل بغی به آن استناد کرده‌اند ـ [107] استظهار کرد چرا کحه طبق این آیه کریمه غایت جهاد با اهل بغی رجوع به امرالله است و از آن‌جا که بر فراریان و مجروحان و اسیران مورد نظر عنوان اهل بغی صدق می‌کند و رجوع به امر الله نیز در مورد آنان تحقق نیافته بنابراین حکم قاتلُوا الَّتی تبغِی هم‌چنان شامل آنها می‌شود.
2.‌ علت این‌که این حکم واقعی از سوی امام علی(ع) به اجرا در نیامد ملاحظه مصلحت نسل‌های آینده شیعه بود. آن حضرت با رفتار همراه با مدارا و منت خود بهانه اعمال خشونت علیه شیعیان را از دست زمام‌داران خون‌خوار اموی و عباسی خارج ساخت تا آنها نتوانند به بهانه تبعیت از سیره امیرالمؤمنین علی(ع) و به انگیزه مقابله به مثل و فرونشاندن کینه‌های کهنه خود به تعقیب و گریز و کشتار شیعیان بپردازند گرچه بدون این بهانه نیز از ظلم و بیداد بر شیعان مظلوم چیزی فروگذار نکردند.
3. به تصریح روایات مورد بحث در عصر ظهور نیازی به رعایت چنین مصلحت سنجی‌هایی نخواهد بود چرا که در دوران طلایی حکومت جهانی امام مهدی(عج) مخالفان دولتی نخواهند داشت و مؤمنان از امنیت کامل برخوردار خواهند شد هم‌چنان که در آیه 55 سوره نور که از گویاترین آیات مربوط به امام مهدی(عج) است امنیت از مهم‌ترین شاخصه‌های دولت مهدوی شمرده است.
(و لَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعدِ خوفِهِم أمنَا)؛و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند.
امام صادق(ع) نیز در این‌باره فرموده‌اند:فإذا قام قائمنا سقطت التقیۀ؛[108]
چون قائم ما قیام کند تقیه برداشته می‌شود.
از این‌رو، امام مهدی(عج) با خوارج براساس مصلت‌سنجی رفتار نخواهد کرد.
4. امام مهدی(عج) با خوارج جهاد نخواهد کرد، مگر پس از روشن‌گری و دعوت به صلاح و سعادت و نیز پاسخ به سؤالات و حل شبهات آنها.
5. میان روایاتی که بر همگونی همه جانبه سیرت علوی و مهدوی و روایاتی که بر تفاوت فی الجمله سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) دلالت دارند هیچ تعارضی نیست چرا که میان عام و خاص و مطلق و مقید تعارضی نیست جمع این دو دسته روایت به تخصیصی و تقیید عموم و اطلاق دسته اول به وسیله احادیث دسته دوم است یعنی امام مهدی(عج) در تمام ابعاد سیرت و سنتی همانند امام علی(ع) خواهند داشت به جز مسئله مواجهه با خوارج در این خصوص شیوه‌ای نوین در پیش خواهند گرفت.
6. سیره متفاوت امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی را می‌توان با توجه به این کلمات علامه طباطبایی(ره) تحلیل کرد ایشان پس از بیان فلسفه وجوب جهاد که در واقع دفاع از حق حیات انسانیت محسوب می‌گردد و شرک به خداوند هلاک انسانیت و مرگ فطرت است می‌نویسد:
و از این‌جاست که هر خرمند خوشیاری متوجه می‌شود که سزاوار است اسلام برای پاک‌سازی زمین از لوث مطلق شرک و خالص ساختن ایمان برای خداوند سبحان حکمی دفاعی داشته باشد زیرا این آیاتی که گذشت در مورد جهاد برای از بین بردن شرک علنی و بت‌پرستی و اعلای حکم حق بر کلمه اهل کتاب و وادار ساختن آنها بر پرداخت جزیه بود با این‌که در آیات جهاد با افراد یاد شده آمده بود که اینها به خدا و رسولش ایمان ندارند و به دین حق اعتقاد ندارند.
پس اینها اگر چه به ظاهر موحدند ولی در حقیقت مشرکند و شرک خود را پنهان می‌سازند و دفاع از حق فطری انسانیت ایجاب می‌کند که آنان بر دین حق وادار شوند و قرآن کریم هرچند به صورت صریح حکمی درباره این دفاع بیان نکرده لیکن به پیروزی مؤمنان بر دشمنان وعده داده و این وعده محقق نمی‌شود مگر با وجود امر به چنین جهادی یعنی جهاد برای توحید خالص خداوند فرموده است: (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)‌[109] «اوست کسی که فرستاده خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد تا آن را بر هرچه دین است فایق گرداند هرچند مشرکان را ناخوش آید» و ظاهرتر از آن این آیه است: (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ)‌[110] «و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد» و صریح‌تر از آن این آیه است: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکُونَ بِی شَیئًا)‌[111] «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد همان‌گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد و آن برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمان مبدل گرداند [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند و هرکس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند» و این سخن خداوند: (لا یشرکون بی شیئاً) با این ک خداوند بعضی ایمان‌ها را شرک می‌داند (وَمَا یؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ)‌[112] «و بیشترشان به خدا ایمان نمی‌آورند جز این‌که [با او چیزی را] شریک گیرند» واین وعده خداوند است به این‌که زمین تصفیه شده و خالص در اختیار مؤمنان قرار می‌گیرد روزی که در آن به حقیقت غیر خداوند پرستش نشود.[113]
با توجه به سخنان زیبای علامه طباطبایی(ره) می‌توان گفت آن دسته از به ظاهر مسلمانانی که علی‌رغم دعوت و روشن‌گری، حل شدن شبهات و پاسخ یافتن سؤالتشان، هم‌چنان حقیقت را انکار می‌کنند و از پیوستن به امام مسلمین استنکاف می‌ورزند و بلکه بر او شمشیر کشیده و اعلان جنگ مسلحانه می‌نمایند، گرچه در ظاهر شهادتین را به زبان جاری کنند در باطن کافر و مشرکند و به اقتضای قراینی که در کلمات علامه طباطبایی(ره) وجود داشت در اسلام برای ریشه‌کن شدن مطلق شرک و کفر ـ حتی شرک و کفر باطنی ـ حکم جهاد قرار داده شده است. این جهاد در عصر ظهور و بدست امام مهدی(عج) انجام خواهد گرفت و اهل بغی که به ظاهر کافر و مشرکند بدست با کفایت آن حضرت ریشه‌کن خواهند شد و با آنان هم‌چون کفار حربی رفتار خواهد شد.
پى نوشتها:
[1]. ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص 389 و فیروز آبادی، القاموس المحیط، ج2، ص 54.
[2]. زبیدی، تاج العروس، ج 6، ص 559.
[3]. آیه 9.
[4]. امین‌الاسلام طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص 220 و زمخشری، الکشاف، ج3، ص 563.
[5]. علامه حلی، تذکرۀ الفقهاء، ج 9، ص 392 و زکریا الانصاری، فتح الوهاب، ج 2، ص 265 و عبدالحمید الشروانی، حواشی الشروانی، ج 9، ص 65.
[6]. شیخ طوسی، الاقتصاد، ص 315.
[7]. ابن حمزه، الوسیله، ص 205.
[8]. علامه حلی، تبصرۀ المتعلمین، ص 111.
[9]. محمد بن العاملی، اللمعۀ الدمشقیۀ، ص 74.
[10]. علی الطباطبایی، ریاض المسائل، ج7، ص 456.
[11]. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 854.
[12]. شیخ طوسی، النهایۀ، ص 296.
[13]. شیخ طوسی، الخلاف، ج5، ص 335.
[14]. تذکرۀ الفقها، ج9، ص 391.
[15]. محیی الدین نووی، روضۀ الطالبین، ج 7، ص 270.
[16]. الحطاب الرعینی، واهب الجلیل، ج8، ص 395.
[17]. الوسیلۀ، ص 205.
[18]. السرائر، ج2، ص 15.
[19]. شیخ طوسی، المبسوط، ج7، ص 264.
[20]. علامه حلی، تحریرالاحکام، ج2، ص 229 و محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، ج21، ص3-331.
[21]. محی‌الدین نووی، المجموع، ج19، ص 196 عبدالله بن قدامه، المغنی، ج10، ص 52.
[22]. المجموع، ج 19، ص 198.
[23]. شیخ کلینی، الکافی، ج1، ص 411. سند این حدیث به این صورت است:
عدۀ من اصحابنا، عن احمد بن محمد البرقی، عن ابیه، عن محمد بن یحیی الخزاز، عن حماد بن عثمان.
درباره وثاقت احمد بن محمد نک: رجال نجاشی، ص 393.
درباره وثاقت محمد بن خالد نک: رجال طوسی، ص 393.
درباره وثاقت محمد بن یحیی نک: رجال نجاشی، ص 359.
درباره وثاقت حماد بن عثمان نک: همان، ص 143.
[24]. همان، ص 397. سند این حدیث به این صورت است: علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن منصور عن فضل الاعور عن ابی عبیدۀ الحزاء.
درباره وثاقت علی بن ابراهیم نک: رجال نجاشی، ص 290.
درباره وثاقت ابراهیم بن هاشم نک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 291.
درباره وثاقت ابن ابی عمیر نک: رجال نجاشی، ص 329.
منصور محتم لاست منصور بن حازم الجبلی باشد و محتمل است منصور بن یونس بزرج درباره وثاقت آها نک: همان، ص 413.
درباه وثاقت فضل الاعور نک: همان ص 308.
درباره وثاقت ابوعبیدۀ الحزاء نک: همان، ص 170.
[25]. قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الأئمه الاطهار:، ج 3، ص 373.
[26]. الکافی، ج6، ص 456.
[27]. بحارالانوار، ج52، ص 387.
[28]. حواشی الشروانی، ج9، ص 65 و الشوکافی، نل الاوطار، ج4، ص 176 و محی الدین نووی، شرح مسلم، ج1، ص 203.
[29]. سید مرتضی، الناصریات، ص 443، المبسوط، ج7، ص 265 و تذکرۀ الفقهاءف ج امامی 377 و...
[30]. المجموع، ج 19، ص 200 و المغنی، ج 10، ص 93 و ابن حزم، المحلی، ج 11، ص 100 و...
[31]. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 144.
[32]. الفصول الغرویۀ فی اصول الفقهیۀ، محمد حسین الحائری، ص 313.
[33]. محمدرضا المظفر، اصول الفقه، ج3، ص 67 و محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، ج 1، ص 231.
[34]. المبسوط، ج7، ص 263.
[35]. تحریرالاحکام، ج2، ص 229.
[36]. اللمعۀ الدمشقیۀ، ص 74.
[37]. روضۀ الطالبین، ج7، 270.
[38].المغنی، ج10، ص 52.
[39]. تذکرۀ الفقهاء، ج9، ص 392 و نیل الاوطار، ج6، ص 78.
[40]. شیخ مفید، الجمل، ص 167.
[41]. همان، ص 182-189.
[42]. ابن الاثیرف الکامل فی التاریخ، ج3، ص 283.
[43]. همان، ص 560.
[44]. همان، ص 569.
[45]. ابن مزاحم، وقعۀ صفین، ص 28، 89، 108 و... .
[46]. همان، ص 153.
[47]. محمد بن اسماعیل الکحلانی، سبل السلام، ج3، ص 295.
[48]. سوره نساء، آیه 35.
[49]. سوره مائده، آیه 95.
[50]. سوره احزاب، آیه 53.
[51]. المبسوط، ج7، ص 265.
[52]. المبسوط، ج7، ص 266.
[53]. عبدالله بن جعفر الحمیری، قرب الاسناد، ص 132.
[54]. الناصریات، ص 443 و السرائر، ج2، ص 19 و تحریرالاحکام، ج2، ص 234 و... .
[55]. المجموع، ج19، ص 207، المغنی، ج10، ص 65.
[56]. الخلاف، ج ، ص 346 و المحلی، ج 11، ص 102.
[57]. القاضی النعمان المغربی، ج1، ص 395.
[58]. النهایهۀ، ص 297.
[59]. شرایع الاسلام، ج 1، ص 257.
[60]. السرخسی، شرح السیر الکبیر، ج1، ص 370.
[61]. المغنی، ج10، ص 65.
[62]. السرائر، ج2، ص 16 و قافی ابن البراج، المهذب، ج 1، ص 298 و تبصرۀ المتعلمین، ص 111.
[63]. الخلاف، ج 5، ص 340.
[64]. ابوبکر الکاشانی، بدائع الصنائع، ج 7، ص 140 و المغنی، ج 10، ص 63، المحلی، ج 11، ص 101.
[65]. الرسوقی، حاشیۀ الرسوقی، ج4، ص 299.
[66]. المجموع، ج19، ص 203.
[67]. الکامل فی التاریخ، ج3، ص 293 و المغنی، ج10، ص 63 و المجموع، ج 19، ص 203.
[68]. الجمل، ص 182 و الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 257.
[69]. دعائم الاسلام، ج 1، ص 394.
[70]. ابن شعبۀ الحرانی، تحف العقول، ص 480.
[71]. المبسوط، ج 7، ص 271.
[72]. همان، ص 275.
[73]. محمد بن ابراهیم النعمانی، الغیبۀ ص 238.
[74]. همان، ص 321.
[75]. همان، ص 239.
[76]. محمد بن جریر الطبری، دلائل الامامۀ، ص 455.
[77]. با توضیحات یاد شده روشن می‌شود که خرده‌ای که برخی از نویسندگان وهابی معاصر بر پاره‌ای از روایات اهل بیت: گرفته‌اند هم‌چون روایاتی که از کشته شدن تعدادی از قبیله قریش یا اعراب و یا تعدادی از فرقه تبریه سخن می‌گویند و آن را ساخته پرداخته محدثان شیعی خوانده‌اند (ناصر بن عبدالله القفاری، اصول مذهب الشیعۀ الامامیۀ الاثنی عشریۀ عرض و نقد، ص 1071-1065) از سر بی دقتی و ناآگاهی نسبت به مبانی فقهی شیعه و اهل سنت است چرا که توضیح داده شد که اولاً این روایات ناظر به کسانی است که بر امام مهدی4 خروج کرده‌اند و ثانیاً فتوای همه فقهای شیعه و اهل سنت نبد با اهل بغی واجب است مگر این‌که به طاعت امام یار گردند از این رو اقدامات قاطع امام مهدی4 منطبق با موازین اسلامی است.
[78]. الغیبۀ نعمانی، ص 235.
[79]. همان، ص 240.
[80]. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص 15ف سند این حدیث به این صورت سات:
قال حدثنا سعد بن عبدالله قال حدثنا احمد بن حمد بن عیسی، عن العباس بن معروف عن حماد بن عیسی عن حریز قال حدثنی زرارۀ.
درباره وثاقت علی بن الحسین بن بابویه نک: نجاشی، رجال، ص 261.
درباره وثاقت سعد بن عبدالله نک: همان، ص 177.
درباره وثاقت احمد بن محمد بن عیسی نک: همان، ص 82.
درباره وثاقت العباس بن معروف نک: همان، ص 281.
درباره وثاقت حماد بن عیسی نک: همان، ص 142.
درباره وثاقت حریز نک: شیخ طوسی، الفهرست، ص 118.
درباره وثاقت زراره نک: رجال نجاشی، ص 175.
[81]. علل الشرایع، ج1، ص 154.
[82]. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 154.
[83]. قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، ج1، ص 394.
[84]. الکافی، ج 5، ص 33؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج2، ص 320؛ علل الشرایع، ج1، ص 150؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص 155.
[85]. درباره وثاقت علی بن ابراهیم نک: رجال نجاشی، ص 260.
[86]. درباره وثاقت ابراهیم بن هاشم نک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیثف ج1، ص 291.
[87]. درباره وثاقت اسماعیل بن مرار نک: همان، ج4، ص 96.
[88]. یونس بن عبدالرحمن نک: رجال نجاشی، ص 446.
[89]. علامه حلی، خلاصۀ الاقوال، ص 200؛ معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 318.
[90]. جواهر الکلام، ج2، ص 338.
[91]. الاصول الستته عشر، ص 164؛ نعمانی، الغیبۀ، باب 13، ح 16، ص 232؛ علل الشرایع، ج 1، ص 210؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص 154.
[92]. درباره وثاقت درست بن ابی‌منصور نک: معجم رجال الحدیث، ج8، ص 164.
[93]. درباره وثاقت ولید بن صبیح نک: رجال نجاشی، ص 431.
[94]. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 175.
[95]. سواد به منطقه بصره و کوفه گفته می‌شود (معجم البلدان: 3/273).
[96]. همان، ص 173.
[97]. جفر احمر چیزی است که در آن سلاح پیامبر گرامی اسلام نگهداری می‌شود امام صاق7 درباره آن فرمودند: اللجفر الاحمر فوعاء فیه سلاح رسول الله6 شیخ مفید، الارضاد، ح2، ص 186. و در حدیثی دیگر فرمودند: «انما یفتح للدم یفتحه صاحب السیف للقتل» جفر سرخ برای کشتن باز می‌شود آن را صاحب شمشیر [امام مهدی4] برای کشتن باز می‌کند الکافی، ج 1، ص 240 و جفر ابیض چیزی است که در آن تورات، انجیل، زبور و کتاب‌های آسمانی قرار دارد. امام صادق7 فرمودند: و اما الجفر الابیض فوعاء فیه توراۀ موسی، و انجیل عیسی و زبور داود و فیه کتب الله الاولی. الارشاد، ج2، ص 186.
[98]. الغیبۀ نعمانی، باب 13، ح 15، ص 231.
[99]. جواهر الکلام، ج21، ص 234.
[100]. همان، ص 336.
[101]. دراسات فی ولایۀ الفقیه، ج3، ص 305-307.
[102]. محمد صادق روحانی، فقه الصادق، ج 13، ص 118.
[103]. آنچه در خصوص تفاوت سیره علوی و مهدوی در کشتن فراریان و اسیران و از پا در آوردن مجروحان گفته شده بر فرض اعتبار اصل درست بن منصور موجود است چرا که حدیث ششم تنها به روایت درست بن منصور سند معتبری داشت و اگر بتوان به اعتبار این اهل خدشه وارد کرد به مطلب یاد شده نمی‌توان رأی داد چرا که روایات دیگر سند قابل اعتمادی ندارند.
[104]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج52، 387.
[105]. فصل‌نامه انتظار موعود، مقاله بررسی چند حدیث شبهه‌ناک درباره آفتاب عالم‌تاب، ص 110، سال چهارم، شماره 14.
[106]. سوره حجرات، آیه 9.
[107]. شیخ طوسی، الخلاف، ج5، ص 340؛ قاضی بن براج، المهذب، ج1، ص 322؛ علامه حلی، منتهی المطلب، ج2، ص 982 و...
[108]. شرف الدین استرآبادی، تأویل الاآیات الظاهرۀ فی العترۀ، الطاهرۀ، ج2، ص 540.
[109]. سوره صف، آیه 9.
[110]. سوره انبیاء، آیه 105.
[111]. سوره نور، آیه 55.
[112]. سوره یوسف، آیه 106.
[113]. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج2، ص 66.
منبع: کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت

موارد مرتبط

  • هفت خصلت شیعیان خالص در کلام امام علی(ع)

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:
    شيعيان ما كسانى ‏اند كه در راه ولايت ما بذل و بخشش مى‏ كنند، در راه دوستى ما به يكديگر محبت مى‏ نمايند، در راه زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به ديدار هم مى ‏روند.
    چون خشميگين شوند، ظلم نمى‌كنند و چون راضى شوند، زياده روى نمى‌كنند، براى همسايگانشان مايه بركت اند و نسبت به هم‏نشينان خود در صلح و آرامش اند.

    متن حدیث:

    شيعَتُنَا المُتَباذِلونَ فى وِلايَتِنا، اَلمُتَحابّونَ فى مَوَدَّتِنا اَلمُتَزاوِرونَ فى اِحياءِ اَمرِنا اَلَّذينَ اِن غَضِبوا لَم يَظلِموا وَ اِن رَضوا لَم يُسرِفوا، بَرَكَةٌ عَلى مَن جاوَروا سِلمٌ لِمَن خالَطوا.

  • گفتاری از استاد پناهیان در مورد قیام منجی

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    علیرضا پناهیان می گوید: نتیجۀ تلقی عوامانه آن خواهد بود که نه مسؤولیتی در ایجاد مقدمات فرج به عهدۀ ما قرار می‌گیرد و نه مسؤولیتی پس از آن بر دوش ما خواهد بود. چون بناست کسی بیاید و ما را نجات دهد.

    «انتظار عامیانه» عنوان اولین فصل کتاب «انتظار عامیانه، انتظار عالمانه، انتظار عارفانه» است که حجت الاسلام و المسلمین صدیقی از آن با عبارت «جامع‌ترین کتابی که تاکنون در موضوع انتظار دیده‌ام» یاد کرد و حسن عباسی آن را یک عقبۀ تفکر استراتژیک برای موضوع انتظار و تلاشی حکمی، فلسفی و کلامی در موضوع انتظار دانست. حجت الاسلام و المسلمین پناهیان در فصل اول این کتاب به معرفی و بررسی انواع انتظار عامیانه و آثار سوء آن پرداخته است و سپس فواید و برکاتی که با کنار گذاشتن نگاه عامیانه پدیدار می‌شود را برشمرده است. با توجه به تأکید چند سال قبل رهبر معظم انقلاب بر «اهمیت کار عالمانه و پرهیز از کار عامیانه در موضوع انتظار»، برای اولین بار و در آستانۀ میلاد مهدی موعود(عج) هر روز بخشی از فصل اول این کتاب را با عنوان «پرهیز از انواع انتظارهای عامیانه» منتشر می‌شود:
    در گفتارهای پیشین به معرفی نگاه عامیانه و برخی آثار سوء آن پرداخته شد. از این بخش، برخی از مهمترین انواع نگاه عامیانه معرفی می‌شود. اولین نگاه عامیانه‌ای که به معرفی آن پرداخته شده، «قیامی خارج از سنن الهی» است.
    نوع اول نگاه عامیانه: «قیامی خارج از سنن الهی»
    وقتی متوجه آثار سوء به وجود آمدن نگاه عامیانه در موضوع انتظار و اهمیت جدا کردن این نگاه‌های عامیانه از موضوع شریف انتظار شدیم، باید به سراغ انواع نگاه‌های عامیانۀ رایج برویم و پس از شناسایی هرکدام، با معرفی و روشنگری در خصوص آن، موانع اثربخشی، ارزشمندی و بالندگی را از سر راه موضوع انتظار برداریم. در این میان شاید یکی از مهم‌ترین نگاه‌های عامیانه در مسئلۀ انتظار فرج، و ریشۀ بسیاری از نگاه‌های عامیانۀ دیگر، این تصور است که قیام مهدی موعود(ع)، «قیامی خارج از سنن الهی» خواهد بود. این نگاه عامیانه دقیقاً چیست و چگونه باید آن را برطرف کرد؟
    قیام منجی، خارج از «سنّت‌های تغییرناپذیر الهی» نیست
    بخشی از نگاه عامیانه به ظهور منجی به این تلقی مربوط می‌شود که عملیات نجات را خارج از سنت‌های تغییرناپذیر الهی بدانیم؛ سنت‌هایی که تاریخ حیات بشر بر آن مبتنی بوده است و هیچ‌گاه دچار کمترین تغییر یا تبدیلی نشده است: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّت اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً؛ هرگز برای سنّت خدا تبدیل نخواهی یافت، و هرگز برای سنّت الهی تغییری نمی‏یابی!»(1) در یک نگاه عوامانه وقتی گفته می‌شود: «ان‌شاءالله آقا امام زمان(عج) می‌آیند و اوضاع را درست خواهند کرد»، طوری این عبارت در ذهن‌ها معنا می‌شود که گویی این اصلاح اوضاع عالم، خارج از قواعدی است که تاکنون بر تمامی رخدادها حاکم بوده است. مانند این قاعدۀ طلایی که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمى‏دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.»(2)
    اگر منجی، خارج از این‌گونه قواعد، عملیات نجات را به انجام برساند، نقش آگاهی و ارادۀ انسان‌ها در سعادتشان در نظر گرفته نشده است؛ و ارزش سنت‌های الهی و اساساً ارزش حیات بشر و این همه امتحانات و شکست‌ها و پیروزی‌ها زیر سؤال خواهد رفت.
    شانه خالی کردن از زیر بار مسؤولیت، نتیجۀ این تلقی عوامانه/تمام مسئولیت به عهدۀ حضرت و 313 یار او!
    نتیجۀ این تلقی آن خواهد بود که نه مسؤولیتی در ایجاد مقدمات فرج به عهدۀ ما قرار می‌گیرد و نه مسؤولیتی پس از آن بر دوش ما خواهد بود. چون بناست کسی بیاید و ما را نجات دهد که همۀ مسؤولیت‌ها و فعالیت‌ها به عهدۀ اوست. دیگر ما نیاز به تلاش و تکاپویی قبل و بعد از آن نخواهیم داشت. با این تلقی، شاید این تصور باطل شکل بگیرد که یاران حضرت هم خارج از حیات طبیعیِ ما زیست می‌کنند و از ما بهترانی هستند که با برخورداری از قدرت‌های خارق‌العاده، مانند فرشته‌های الهی، آماده‌اند تا به خدمت آن حضرت درآیند و با قدرت خارق‌العادۀ خود زمین را پر از عدل و داد نمایند.
    انگار انسان‌ها بدون اختیار و لیاقت هم می‌توانند سعادتمند شوند!
    در نتیجه حضرت با 313 نفر، به جای همۀ مردم عالم احساس مسؤولیت می‌کنند، عالِم به امور هستند، دین‌داری می‌کنند، و احیاناً بقیۀ مردم را هم به شکل اجباری و یا غیر اختیاری به سوی خدا راهی می‌کنند. چون اگر به اختیار مردم باشد، می‌بینیم که در طول حیات بشر، این اختیار اکثراً منجر به ظلم‌های فراوان و دوری آنها از خدا شده است. پس لابد باید خارج از ارادۀ انسان‌ها و بدون نیاز به احساس مسؤولیت آنها و تکیه بر این احساس مسؤولیت، کسی بیاید و عالَم را آباد نماید. در این نگاه، انگار آدم‌ها بدون اختیار و لیاقت هم می‌توانند سعادتمند شوند و کمال یابند. گویی با یک اَبَرفرماندۀ خیلی خوب و تعدادی یار وفادار، می‌توان جبراً همۀ انسان‌ها را سعادتمند کرد.
    صورت معنوی این نگاه عامیانه
    می‌توان به این نگاه عامیانه صورت معنوی هم داد و آن اینکه تصور کنیم قدرت معنوی حضرت همه را گوش به فرمان خداوند خواهد کرد، و یا ایشان با نیروی غیبی همۀ مشکلات را حل می‌فرمایند. اگرچه این سخن خالی از حکمت نیست و اثر معنوی حضور حضرت در جهان هستی و در تمامی جان‌ها بسیار بالاست، ولی باز معنی این سخن در بستر یک نگاه عامیانه چه خواهد بود؟
    خوب شدن آدم‌ها فقط با نگاه و ارادۀ معنوی حضرت!
    معنایش این می‌شود که حضرت با یک نگاه و ارادۀ معنوی موجب می‌شوند که ناگهان همۀ آدم‌ها احساس خوبی پیدا ‌کنند و مثلاً بی‌مقدمه به هم بگویند: «چه احساس خوبی برای نماز خواندن دارم.» آن یکی بگوید: «من چه علاقۀ عجیب و ناخواسته‌ای به قرآن خواندن پیدا کرده‌ام.» و چقدر فضای رؤیایی و قشنگی به وجود می‌آید!
    جایگاه قدرت معنوی امام زمان(عج)/ جایگاه «لیاقت» در قواعد رشد
    البته نگاه معنوی حضرت معجزه خواهد کرد و قطعاً ظهور ایشان آثار پربرکتی را برای انسان‌های مستعد به دنبال خواهد داشت، اما قواعد «رشد و کمال»، و نقش «عزم و لیاقت» انسان چه خواهد شد؟ اگر قرار باشد امام زمان(عج) تنها از قدرت معنوی بهره ببرند، خُب این کار که از دست پیامبر گرامی اسلام‌(ص) و علی‌ابن‌ابی‌طالب‌(ع) بهتر برمی‌آمد. امّا خداوند متعال به پیامبرش می‌فرمود: «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ؛ تو هر کسی را که دلت بخواهد، نمی‌توانی هدایت کنی.»(3) آن وقت چگونه می‌شود که آقا امام زمان(عج) با ارادۀ خود همه را بدون دخالت اراده آنها هدایت می‌کند؟!
    آیا حضرت مسؤولیت به بهشت بردن ما را به عهده می‌گیرند، در حالی که پیامبر اکرم‌(ص) این مسؤولیت را نداشت؟ چگونه است که خداوند متعال در قرآن کریم به پیامبرش می‌فرماید: «تو فقط انذاردهنده هستی»(4) و یا «وظیفۀ تو فقط ابلاغ است و کاری جز ابلاغ نداری»(5)، آن وقت یک‌دفعه مسؤولیت‌های امام زمان(عج) و شیوۀ اِعمال آن مسؤولیت‌ها توسط ایشان فرق خواهد کرد؟!
    نجات بشریت خارج از مسؤولیت انسان‌ها و سنت‌های الهی نیست
    پس این تصور، اشتباه است که فکر کنیم معنای این حقیقت که امام زمان(عج) منجی جهان بشریت هستند، آن است که ایشان تشریف می‌آورند و انسان را خارج از مسؤولیت‌هایی که باید داشته باشد، و جامعۀ بشری را خارج از ساختارهای طبیعی که دارد، و تاریخ را خارج از سنت‌های الهی، به سوی بهشت و وضع مطلوب خود رهنمون خواهند شد. این طرز فکر، هم در نظر نگرفتن کرامت انسان است و هم استخفاف دین و سنت‌های تبدیل‌ناپذیر خداوند می‌باشد. در نهایت هم انتظاری بی‌مسؤولیت و بی‌خاصیت به ارمغان خواهد آورد.
    معنای رشد عقل‌ها توسط حضرت؟!
    بله، روایت داریم «امام زمان(ع) بر سر مؤمنان دست می‌کشند و عقل آنها رشد پیدا می‌کند»(6)، اما درک معنای این حدیث نیازمند یک نگاه عمیق است؛ نه اینکه این روایت را عامیانه تفسیر نماییم و تصوّر کنیم که فعل حضرت بر خلاف تمام سنت‌های الهی، در وضع طبیعی خلقت بشر تغییری ایجاد می‌نماید.
    نگاه معنوی حضرت، مختص دوران ظهور نیست
    نکتۀ بسیار مهم در این زمینه آن است که همین الان هم اگر شرایطی فراهم شود که گروهی از مؤمنان لیاقت تفقّد حضرت را پیدا کنند، مورد عنایت او قرار خواهند گرفت(7) و با لطف خاص حضرت، عقول آنها بیش از سایرین رشد خواهد کرد.
    به‌هرحال نگاه عامیانه به مسئلۀ ظهور، و تصور اینکه ظهور مسأله‌ای خارج از سنن الهی خواهد بود، مطلبی است که ائمۀ معصومین(ع) نیز به شدت آن را نفی کرده و با آن مقابله می‌کردند:
    «بشیر می‌گوید: وقتی از کوفه به مدینه رسیدم، خدمت امام باقر(ع) مشرف شدم. حضرت از هم‌سفرانم پرسیدند؛ عرض کردم: عده‌ای از مُرجئه(فرقه‌ای انحرافی)(8) بودند. حضرت فرمودند: وای بر مرجئه! وقتی قائم ما قیام کند به چه کسی پناه خواهند برد؟ عرض کردم: آنها می‌گویند هر وقت که قائم قیام کند، با ما و شما یکسان برخورد می‌شود. حضرت فرمودند: هر کس بازگردد و توبه کند، خدا توبه‌اش را قبول می‌کند و هرکس نفاق خود را پنهان کند، خدا او را از خود دور خواهد کرد، اما هرکس چیزی از نفاق خود را آشکار کند، خداوند خون او را می‌ریزد.
    سپس فرمود: قسم به کسی که جانم به دست اوست، آنها را گردن می‌زند، همان‌گونه که قصاب گوسفندش را گردن می‌زند. عرض کردم: ایشان می‌گویند: هنگامی که امام مهدی(عج) قیام کند، کارها خودبه‌خود(ناخودآگاه و به سهولت) برای او درست می‌شود و سامان پیدا می‌کند، به طوری‌که حتی به اندازۀ یک حجامت هم خون ریخته نمی‌شود. حضرت فرمودند: قسم به کسی که جانم به دست اوست هرگز چنین نیست. اگر کارها به خودى خود براى کسى برقرار و رو به راه مى‏شد مسلّما براى رسول خدا(ص) درست مى‏شد، همان‌گاه که دندانهاى پیشین آن حضرت شکست و صورتش زخم برداشت. هرگز، سوگند به آنکه جان من به دست اوست (چنین نخواهد شد) تا آنکه ما و شما عرق و خون منعقد شده(خون زخم، وقتی خشک می‌شود) را پاک کنیم، سپس آن حضرت پیشانى خود را- به عنوان نمودار آن حالت- پاک کرد.»
    «عَنْ بَشِیرٍ النَّبَّالِ قَالَ: لَمَّا قَدِمْتُ الْمَدِینَةَ انْتَهَیْتُ إِلَى مَنْزِلِ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع فَإِذَا أَنَا بِبَغْلَتِهِ مُسْرَجَةً بِالْبَابِ فَجَلَسْتُ حِیَالَ الدَّارِ. فَخَرَجَ، فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ. فَنَزَلَ عَنِ الْبَغْلَةِ وَ أَقْبَلَ نَحْوِی. فَقَالَ: مِمَّنِ الرَّجُلُ؟ فَقُلْتُ: مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ. قَالَ: مِنْ أَیِّهَا؟ قُلْتُ: مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ؟ فَقَالَ مَنْ صَحِبَکَ فِی هَذَا الطَّرِیقِ؟ قُلْتُ: قَوْمٌ مِنَ الْمُحْدِثَةِ. فَقَالَ: وَ مَا الْمُحْدِثَةُ؟ قُلْتُ: الْمُرْجِئَةُ. فَقَالَ: وَیْحَ هَذِهِ الْمُرْجِئَةِ إِلَى مَنْ یَلْجَئُونَ غَداً إِذَا قَامَ قَائِمُنَا؟ قُلْتُ: إِنَّهُمْ یَقُولُونَ لَوْ قَدْ کَانَ ذَلِکَ کُنَّا وَ أَنْتُمْ فِی الْعَدْلِ سَوَاءٌ. فَقَالَ: مَنْ تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَنْ أَسَرَّ نِفَاقاً فَلَا یُبَعِّدُ اللَّهُ غَیْرَهُ وَ مَنْ أَظْهَرَ شَیْئاً أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ. ثُمَّ قَالَ: یَذْبَحُهُمْ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ کَمَا یَذْبَحُ الْقَصَّابُ شَاتَهُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ. قُلْتُ: إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ الْمَهْدِیَّ لَوْ قَامَ لَاسْتَقَامَتْ لَهُ الْأُمُورُ عَفْواً(9) وَ لَا یُهَرِیقُ مِحْجَمَةَ دَمٍ. فَقَالَ: کَلَّا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوِ اسْتَقَامَتْ لِأَحَدٍ عَفْواً لَاسْتَقَامَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص حِینَ أُدْمِیَتْ رَبَاعِیَتُهُ وَ شُجَّ فِی وَجْهِهِ. کَلَّا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ حَتَّى نَمْسَحَ نَحْنُ وَ أَنْتُمُ الْعَرَقَ وَ الْعَلَقَ(10) ثُمَّ مَسَحَ جَبْهَتَهُ»(11)
    امام خمینی(ره) نیز در وصیت‌نامۀ الهی‌ـ‌سیاسی خود، صریحاً چنین تصور عامیانه‌ای را نفی کرده و نقش کوشش‌های مؤمنین را یادآوری می‌کنند تا کسی به بهانۀ این تصور عامیانه از زیر بار مسئولیت‌های انتظار شانه خالی نکند:
    «و شما آقایان اگر توقع دارید که در یک شب همه امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالى متحول شود یک اشتباه است، و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزه‏اى روى نداده است و نخواهد داد. و آن روزى که ان شاء اللَّه تعالى مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یکروزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوششها و فداکاریها ستمکاران سرکوب و منزوى مى‏شوند.»(12)
    ---------------------------
    (1) سوره فاطر، آیه 43
    (2) سوره رعد، آیه 11
    (3) سوره قصص، آیه 56
    (4) «إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذیر»سوره فاطر، آیه 23.
    (5) ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغ؛ بر پیامبر وظیفه‌ای جز رساندن پیام [الهی] نیست؛ سوره مائده، آیه 99.
    توضیح: حکومت نیز که جزء وظایف پیامبران قرار می‌گیرد، در راستای همان هدف ابلاغ است. به طور خلاصه می‌توان گفت که حکومت در منظر اولیای الهی، بیش از هرچیز تضمین‌کننده و حافظ آزادی، امنیت و آرامش انسان‌هاست، تا در سایۀ این سه، بتوانند فارغ از تحمیل‌ها و ستم‌های طاغوتیان و ظلم ظالمان، سخن حق را با فراغت بال و آرامش خیال، بشنوند و آزادانه راه خود را انتخاب کنند.
    (6) امام باقر(ع): إِذَا قَامَ قَائِمُنَا ع وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رُؤُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِها عُقُولَهُم؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص675.
    (7) در کتاب احتجاج طبرسی، در ضمن توقیعی که از امام زمان(عج) به شیخ مفید(ره) فرستاده شده است آمده است:«... فَإِنَّا نُحِیطُ عِلْماً بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْ‏ءٌ مِنْ أَخْبَارِکُمْ- وَ مَعْرِفَتُنَا بِالذُّلِّ الَّذِی أَصَابَکُمْ مُذْ جَنَحَ کَثِیرٌ مِنْکُمْ إِلَی مَا کَانَ السَّلَفُ الصَّالِحُ عَنْهُ شَاسِعاً وَ نَبَذُوا الْعَهْدَ الْمَأْخُوذَ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ‏ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ‏؛ در عین حال از اخبار و اوضاع شما کاملاً آگاهیم و چیزی از آن بر ما پوشیده نمی‏ماند. ما از لغزشهائی که از برخی شیعیان سر می‏زند از وقتی که بسیاری از آنان میل به‏ بعضی از کارهای ناشایسته‏ای نموده‏اند که نیکان گذشته از آنان احتراز می‏نمودند و پیمانی که از آنان برای توجّه به خداوند و دوری از زشتی‏ها گرفته شده و آن را پشت سر انداخته‏اند اطّلاع داریم، گویا آنان نمی‏دانند که ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی‏کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده‏ایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتاری به شما رو می‏آورد و دشمنانتان، شما را از میان می‏بردند.» احتجاج طبرسی، ج‏2، ص497
    (8) مرجئه یکی از فرقه‌های انحرافی در اسلام بوده است. آیت الله مکارم شیرازی می‌گوید: «مرجئه» از ماده «ارجاء» به معنى تأخیر انداختن است و این اصطلاحى است که در مورد «جبریون» به کار مى‏رود؛ چرا که آنها اوامر الهى را نادیده گرفته، و رو به سوى معصیت مى‏آورند، به گمان این که مجبورند، یا این که معتقدند مرتکبین گناهان کبیره، سرنوشتشان روشن نیست و آن را به قیامت مى‏اندازند. تفسیر نمونه، ج‏23، ص،94. و علامه سید حسن مصطفوی(ره) گفته: مرجئه از کلمه إرجاء و به معنى تأخیر است، این گروه در زمان حکومت معاویه در شام پیدا شده، و مى‏گفتند: ایمان ارتباطى با اعمال خارجى ندارد، و هرگز کسى نتواند در باره دیگرى که مؤمن است، در این دنیا حکم و رأیى بدهد، و حکم در عالم آخرت و از جانب خداوند باید معیّن گردد... پس مرجئه گذشته از مقیّد نبودن و ملتزم نشدن به اعمال و عبادات: اولیاء خدا را نیز کنار گذاشته، و آنها را نیز محدود مى‏کنند. تفسیر روشن، ج5، صص89و90.
    (9) «فَعَلَهُ عَفْواً»: آن کار را ناخودآگاه انجام داد. «عَفَوِیّاً»: ناخودآگاه. (فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ج1، ص616.) و نیز: أَدْرَکَ الأَمْرَ عَفْواً صَفْواً أَی فی سُهُولة و سَراح و یقال: خُذْ من مالِه ما عَفَا و صَفا أَی ما فَضَل و لم یَشُقَّ علیه.(لسان العرب، ج15، ص75)
    (10) العلق: الدم الجامد (مفردات راغب، ج1، ص579).
    (11) غیبت نعمانی، صص283و284. و از راوی دیگر، با کمی اختلاف در عبارات: کافی، ج8، ص80، حدیث37.
    (12) صحیفۀ امام، ج21، ص447.

  • 70 دلنوشته‌ی شهدا برای امام زمان(عج)

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    برماست که از این انقلاب الهی و اسلامی خویش، به خوبی محافظت کرده و آن را به انقلاب جهانی مهدی(عج) متصل بگردانیم.

    جملات زیر بخش هایی از وصیت نامه تعدادی از شهدای 8 سال دفاع مقدس است که پیرامون امام زمان(عج) بیان شده است. شاید با خواندن این جملات بتوان عمق اعتقاد شهدا به منجی آخر الزمان و هدف آن ها از جنگ را دریافت. و شاید این دلنوشته ها که عاری از تکلُف و ریا هستند بتواند راه را برای ما که باز مانده ایم بهتر بنمایاند. اما هر چه هست ارزش یک بار خواندن را دارد...

    ************************
    ای ملت مبارز و مسلمان! دعای فرج را زیاد بخوانید، زیرا که امام زمان(عج) خودش فرموده این دعا را بسیار دوست دارم. شهید مجتبی عالم کار

    ***

    ای کسانی که «یابن‏الحسن» و «یابن الزهرا» می‏گویید و عاشق مهدی هستید! مهدی(عج) در بیابان‏های خونرنگ خوزستان که در هر وجبش، گلی پرپر شده. مهدی(عج) در میان چادرهای رزمندگان است، مهدی(عج) پیشاپیش سربازانش است. شهید مجید محمدزاده

    ***

    ما، در دوران غیبت امام دوازدهم مهدی (عج) تعالی فرجه زندگی می‏کنیم و خود را آماده‏ی ظهور امام می‏کنیم. دشمن نمی‏خواهد این را ببیند و حمله‏ ور شده است بر حکومت اسلامی ما و می‏خواهد این غنچه‏ی تازه سر برآورده را نابود کند که نخواهد توانست تا وقتی که رهروان راه حسین (ع) در این صحنه‏ی پیکار هستند، ضربه‏ای به این انقلاب بزند. این انقلاب، زمینه ساز حکومت امام زمان(عج) است.شهید محمد اسماعیل پاسدار

    ***

    به امید روزی هستم که امام عصر(عج)... ظهور کند و جهان را از ظلم و بیدادگری، رهایی بخشد. شهید جلیل محدثی ‏فر

    ***

    اکنون که فجری دوباه بردمیده است ... برماست که از این انقلاب الهی و اسلامی خویش، به خوبی محافظت کرده و آن را به انقلاب جهانی مهدی(عج) متصل بگردانیم. شهید رجب حبیبی درح

    ***

    آنان که در جبهه حضور یافتند، امام زمان(عج) را زیارت کردند از یاران امام زمان(عج) هستند ولی آنان که در جبهه نیامدند شیطان را زیارت کردند. شهید برات قرجه

    ***

    در وقت نماز، برای فرج امام زمان (عج)... دعا کنید. شهید عیسی نیک نظر

    ***

    کاری را انجام دهید که موجب خشنودی قلب امام زمان (عج) گردد. شهید غلامرضا عقیقی

    ***

    من با کمال میل به این جبهه، که فرمانده‏اش امام زمان (عج) هست، می‏روم، زیرا ما امانتی از سوی خدا در این جهانیم. شهید علیرضا بهرامی

    ***

    از خدا بخواهید که فرج امام زمان (عج) را نزدیکتر کند. شهید سیدحسن اسلامی زیدانلو

    ***

    امید است هم مورد شفاعت امام زمان(ع) و نایبش قرار بگیرم. شهید رجبعلی نجفی

    ***

    به جان امام دعا کنید، که امید اسلام است و همیشه انتظار فرج امام زمان(عج) را بکشید و همیشه برای فرجش دعا کنید. شهید محمدرضاهادی

    ***

    برادران و خواهران! امام را تنها نگذارید و به جان امام دعا کنید و با دعا، فرج صاحبمان حضرت امام مهدی (عج) را از خداوند بخشنده‏ی مهربان بخواهید. شهید عباس عبداللهی

    ***

    در آخر نمازهایتان، این شمایی که امام زمان(عج) را دوست دارید! دعا برای فرج امام بخوانید. شهید سیدعباس غفاری حسینی

    ***

    مواظب باشید که در صحنه‏ی امتحان الهی مردود نشوید و شرمسار در قیامت نباشید که پاسخ ندهید چرا مقدمه‏ی ظهور ولی و حجت خدا را فراهم نکردید؟ شهید محمدحسین فاضلی

    ***

    از امام امت پیروی کنید. سرپیچی از فرمان امام خمینی، سرپیچی از امام زمان(عج) است. شهید مجتبی غریب پور

    ***

    امید آن دارم موفق و مؤید باشید و درزیر پرچم بقیه ا...(عج) به اسلام عزیز خدمت کنید. شهید علی رازقندی

    ***

    از دعا برای ظهور امام زمان«عج» یادتان نرود. شهید محمدحسن قلی زاده

    ***

    در مجالس مذهبی شرکت کنید. و از دعا برای ظهور امام زمان«عج» و رهبر انقلاب و رزمندگان حماسه آفرین، فراموش نکنید.شهید محمدحسن قلی زاده

    ***

    پایدار بمانید، که این انقلاب، راه گشای حکومت مطلوب امام زمان (ع) است.شهید حسین نجفی

    ***

    اسلام امام، اسلام مهدی«عج» است و اسلام مهدی«عج»، اسلام حق است.شهید حمیدرضا صالح پور

    ***

    خداوندا! تحیت و سلام فراوان بر مهدی«عج» خداوند، ولی خودت را، بفرست. شهید محمد استادی‌عیلکی

    ***

    پیام من، به عنوان یک رزمنده در هر دو جبهه این است که، تا قیام حضرت حجت«عج»، از نایب بر حقش پیروی کنید که در حقیقت رمز و پیروزی اسلام، در این است و لاغیر.شهید علی ‏اکبر ابوترابی بیناباج

    ***

    حال در پیش شهدا و امام زمان شرمنده ‏ام، که نتوانسته‏ ام وظیفه خویش را به نحواحسن انجام دهم. شهید سیداحمد علی آبادی

    ***

    پروردگارا، ظهور حضرت مهدی «عج» را هر چه سریع‏تر بگردان.شهید علی اخوت

    ***

    امیدوارم که انقلاب مهدی «عج» پایدار بماند، و انقلاب امام را با انقلاب مهدی موعود پیوند دهد. شهید محمود بی قید

    ***

    مطمین باشید، این مملکت امام زمان«عج» است. و هیچ برنامه ‏ای بدون خواست او انجام نمی‏پذیرد. شهید سعید الله‌ قایمی

    ***

    به جای شیون، آرامش داشته باشید و برای امام زمان «عج» و نایب او خمینی عزیز و رزمندگان دعا کنید. شهید محمدرضا مظهری

    ***

    این انقلاب ان‌شاءالله از انقلاب‏هایی است که می‏خواهد دست شما را به دست امام زمان «عج» برشاند. شهید حسین نجفی

    ***

    تمامی وابستگان شرق و غرب باید بدانند، هرگز نخواهند توانست سد راه انقلاب شوند. چون انقلاب همچون موجی پرخروش به پیش می‏رود، و تمامی ناپاکی ‏ها را از سر راهش می‏ شوید. و زمینه را برای ظهور امام زمان«عج» فراهم می‏سازد. شهید غلام حسین هادی گازاری

    ***

    پدرم! هیج وقت از نام خدا و خواندن دعای کمیل و از دعای فرج امام زمان (عج) غفلت نکن تا خدا و امام زمان(عج) در موقع مردنت، به فریادت برسد. شهید سیدابوالفضل موسوی زارع

    ***

    خداوندا! امیدوارم که در دنیای بی انتها، با ایمه(ع) باشم و دوست دارم در آخرین لحظات شهادت، مهدی (عج) را دیدار نمایم، حسین را، امامانم را، پیامبرم را، همه را دیدار کنم. شهید عباس محرابی

    ***

    پدر و مادر عزیزم! ما هر لحظه‏ای امام زمان (عج) را می‏بینیم و هر قدمی که بر می‏داریم، با یاری امام زمان(عج) بر می‏داریم. اگر بیایی و ببینی که چطور فرزندان امام زمان(عج) با یزیدان، مبارزه می‏کنند و سربازانی همچون حبیب بن مظاهر و همچون علی اکبر و علی اصغر در سنگرها جان می‏دهند و با هر قطره‏ای از خونشان، می‏گویند: لبیک یا خمینی... پدر جان! ما در هر حمله‏ای که شرکت می‏کنیم، دست خدا و امام‏زمان(عج) با ماست و کسی که دست خدا با او باشد، پیروز است. شهید حسن چمن آراء

    ***

    همان طوری که تا به حال جبهه‏ ها را پر کرده‏ اید و سلاح شهیدان را نگذاشته ‏اید به زمین بیفتد، تا انقلاب حضرت ولی عصر امام زمان(عج) ادامه دهید و دست از رهبری امام برندارید ای زمینه سازان انقلاب صاحب‏ الزمان(عج) بلکه ان‏شاءالله زمینه را برای ظهور آن حضرت، آماده و رضایت حق تعالی را جلب کنیم. شهید عبدالله پیرانی

    ***

    پروردگارا! فرج آقا امام زمان(عج) را نزدیک و ایشان را به فریادمان برسان. شهید نادعلی فنایی

    ***

    از برادران نظامی که مدتی در خدمتشان بودم، خاضعانه تقاضای بخشش دارم، امید است آنان به حقیقت سربازان امام عصر(عج) باشند و درانجام مأموریت مقدس خویش«دفاع از اسلام» ازهیچ کوششی دریغ نکنند. شهید علی(مهدی) جهانبین

    ***

    سفارش من به برادرانم که از خودم بزرگتر و کوچکترند این است که برادر بزرگترم بیشتر از این پیرو قرآن و اسلام باشند و پیرو رهبر بزرگوار باشند تا آنها هم از سربازان امام زمان(عج) شریف قرار بگیرند و برادران کوچکترم هم همین طور. شهید برات الله محمدزاده

    ***

    ای کسانی که یابن الحسن و یابن الزهرا می گویید و عاشق مهدی(عج) هستید. مهدی(عج) در بیابانهای خونرنگ خوزستان که در هر وجبش گلی پرپرشده است، مهدی در میان چادرهای رزمندگان است، مهدی پیشاپیش سربازانش است. شهید مجید محمدزاده

    ***

    اینک گفتاری با شما ای پرچم داران جبهه حق، ای شماییکه لباس مقدس سربازان ولی عصر مهدی موعود را برتن پوشیده اید با ایمان قوی و قلبهای مملو از مهر و محبت به الله بر دشمن زبون بشورید و حمله ور شوید که امروز اسلام صحنه های پیروزی خویش را به نمایش گذاشته، به قدرت الهی خویش پایبند باشید و بدانید که مهدی موعود با شمشیر انتقام خویش و با فرماندهی کل قوای اسلام نام حسین(ع)، یاد حسین(ع) و مکتب جهانبخش حسین(ع) را زنده نگه می دارد. شهید محمد محمدزاده

    ***

    شما فقط امام را دعا کنید، رزمندگان را دعا کنید و برای فرج امام زمان(عج) دعا کنید. شهید محمدصادق ملازم قمی

    ***

    برای فرج حضرت مهدی(عج) و برای نایب امام مهدی رهبر کبیر انقلاب دعا کنید. شهید غلامعلی قاسمی منزل آباد

    ***

    بنا به گفته امام عزیز که جنگ را واجب شمرده و حضور در صحنه های نبرد را برهر فرد مسلمان تا حد کفایت ملزم دانسته اند لذا بر آن شدیم تا با دیگر دوستان راهی کربلای حسینی و پیکارگاه حق علیه باطل تحت فرماندهی امام مهدی(عج) بشویم. شهید عبدالحسین فیروزی مقدم

    ***

    از ریختن خون شهدا ناراحت نباشید و به همه بگویید، ما چرا شهید می‏دهیم. و این قدر شهید می‏دهیم، تا ظهور حضرت مهدی(عج). شهید سیروس براتی

    ***

    ما آن قدر کشته می‏دهیم تا اسلام عزیز با ظهور مهدی(عج) پیروز شود و قسط و عدل الهی را در سایه توحید برقرار کند. شهید محمدرضا محبی

    ***

    برادرانم، می‏دانم که در نبودن من جای مرا خالی احساس می‏کنید. ولی در امر خودسازی سعی تان را بکنید تا به امید خدا در آینده پرچمدار امام زمان (عج) باشید. شهید علی‏اکبر دلیمی

    ***

    فرج امام زمان(عج) را مکرر بخواهید. شهید مسلم شکیبا

    ***

    به امید، روزی هستم که حضرت مهدی (عج) بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند. شهید سهیل شفیعی

    ***

    خدایا، از تو می‏خواهم در فرج امام زمان(عج) تعجیل فرمایی. شهید الهیار جابری

    ***

    خدایا، ظهور آقا امام زمان(عج) را سریع و ما را از سربازانش قرار بده. شهید محمدرضا فدوی

    ***

    قلب خودتان را متوجه امام زمان و دستورات اسلام نمایید. شهید پرویز محمدی

    ***

    کاری کنید که موجب خشنودی قلب امام زمان(عج) گردد. شهید غلامرضا عقیقی

    ***

    و ما یقین داریم، این ما نیستیم که دشمن را به روزگار سیاه نشانده ‏ایم، بلکه ما یک وسیله ‏ایم و نه بیشتر، و پیروزی را خداوند به ما می‏دهد به کمک امدادهای غیبی خود. من در انتظار رسیدن فصل موعود لحظه شماری می‏کنم. شهید محمدحسین عصمتی پور

    ***

    از دعا برای فرج امام زمان(عج) فراموش نکنید. شهید علی‏اکبر جهانی

    ***

    ما باید جهان را برای پذیرفتن آقا امام زمان(عج) ‌آماده کنیم. شهید فیروز یوسفی تشیزی

    ***

    اسلام را یاری کنید که ان‌شاءالله فرج امام زمان(عج) فرا میرسد و دنیا را از عدل و داد پر میکند. شهید محمود کرمی مجومرد

    ***

    مگر نمیبینی که ظلم سراسر گیتی را فرا گرفته و مهدی فاطمه(عج)‌سرباز میطلبد؟ شهید محمد کمالیان

    ***

    آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود، و ظلم سراسر گیتی را فرا گرفته، و داد مظلوم به گوش نمیرسد؟‌ آیا میتوانید در مادیگری و غفازدگی بمانید؟ اسلام آمد، انقلاب شد، ولی باز شما خوابید. هان که بیدار شوید که وقت، وقت ستیز است، وقت انقلاب است، وقت نبرد است، و وقت گرفتن حق مظلوم از ظالم. شهید ابوالفضل منصور

    ***

    امام زمان(عج) منتظر شماست که شما را بشناسد. قلب خود را پاک کنید و همچنان محکم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید و زمان را برای ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید. شهید محمدجواد میری

    ***

    ای جهان اسلام، تسلیم زور و ستم کافران و ظالمان نشوید، متّحد شوید، از یک رهبر پیروی کنید؛ از کسی پیروی کنید که شما را به طرف حکومت امام زمان(عج) هدایت کند، که اکنون آن رهبر کسی جز خمینی از آل محمد(ص) نیست. شهید جلیل ذکایی

    ***

    دشمنان اسلام! بدانید که هر چیز فصل و زمان خاصی دارد و الآن فصل شکوفایی اسلام است. و پشت آن انقلاب حضرت مهدی «عج». و تلاش شمابی ثمر. پس به هوش آیید. و آتش جهنم را برای خویش فراهم نکنید. شهید سیداحمد علی آبادی

    ***

    کاری نکنید که قلب امام را ناراحت کنید که قلب امام زمان«عج» را ناراحت کرده‏ اید. شهید محمدحسین شیخی‏ زاده

    ***

    از برداران بسیجی می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند و گوش به فرمان فرمانده کل قوا. چون فرمان رهبر فرمان امام زمان«عج» است. شهید محمدحسین شیخی‌زاده

    ***

    پس ما باید از تمام لحظات عمرمان برای ساختن زندگی آینده، آخرت و برای یاری اسلام و مستضعفین و زمینه سازی حکومت مهدی «عج»، استفاده کنیم. شهید محمدرضا نصرالهی

    ***

    از شما می‏خواهم که پسرتان را طوری تربیت کنید، که فدایی امام زمان «عج» باشد. شهید کاظم خایف

    ***

    امیدوارم هر چه زودتر این جنگ تحمیلی و خانمان سوز، با پیروزی رزمندگان پرتوان و مقاوم و همچون کوه استوار، که در راه اسلام با بعث صهیونیست درجنگند، به پایان رسد. و تمامی فرزندان دو ملت مسلمان ایران و عراق به آغوش خانواده هایشان برگردند. و امیدوارم با سقوط صدام کافر، از زیر ظلم و استبداد حاکم بر این کشور مستضعف، رهایی یابیم. و دو ملت ایران و عراق هر چه صمیمی‏تر در کنار هم، برای براندازی دشمن مشترک یعنی اسراییل صهیونیست و اشغالگر، به پیش بروند. و زمینه را برای ظهور و حکومت ولی عصر «عج» آماده کنند. شهید محمدرضا نصرالهی

    ***

    از همه مردم، می‏خواهم که تعجیل در ظهور حضرت مهدی(ع) را از خدا بخواهند. از خدا می‏خواهم که من هم در رکاب حضرتش، برای یاری دین خدا باشم.شهید محمدحسین فاضلی

    ***

    به امید پیروزی انقلاب اسلامی ایران و صدور آن به تمام جهان، و پیوند انقلابمان به انقلاب مهدی«عج». و به امید این که ادامه دهندگان خون شهدا به وظیفه‏ شان عمل کنند. شهید سیدعلی حسینی

    ***

    من با کمال میل، به این جبهه که فرمانده اش امام زمان «عج» است، می‏روم زیرا ما امانتی از سوی خدا در این جهانیم. شهید علیرضا بهرامی

    ***

    خدایا! متواضعانه از تو می‏خواهم که امام را تا ظهور حضرت مهدی«عج»، در پناه خودت حفظ فرمایی. شهید محمدعلی یزدان پناه

    ***

    از خدا بخواهید، هر چه زودتر ظهور آقا امام زمان «عج» را مهیا سازد، که چشم منتظران به ظهور ایشان است. شهید محمدباقر کارگر محبی

    ***

    اگر قلب امام از تو رنجید، قلب امام زمان«عج» از تو می‏رنجد، و قلب امام زمان«عج» که برنجد، خداوند قهرش می‏آید. شهید پرویز محمدی

  • ولادت آخرین منجی بشریت در روایات

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    حضرت حجت بن حسن عسکری(عج) نیمه شعبان سال 255 هجری در سامرا دیده به جهان گشودند، نام ایشان مهدی و کنیه‌اش ابوالقاسم است، ایشان از فرزندان حضرت زهرا(س) و از اولاد امام حسین(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکری(ع) است، مادرش کنیزی به نام نرجس، صیقل و سوسن است،

    با توجه به اینکه شعیه معتقد به ولادت آخرین ذخیره الهی در سال 255 هجری است، اما با این وجود برخی مذاهب و افراد از جمله احمد کاتب در تحقق ولادت امام زمان(عج) و اسناد تاریخی آن شبهه کرده‌اند و گفته‌اند با توجه به اینکه روایات مهمل و ضعیفی که در این نقل ها وجود دارند، اساساً تولد حضرت مهدی(عج) یک پنداری بیش نیست؟


    برای پاسخ به این شبهه نظر مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم را جویا شدیم که در ادامه می‌آید:
    این گونه شبهات با وجود واهی بودن آن نیازی به پاسخ دادن ندارد، اما علما و دانشمندان بزرگ شیعه و محققان اندیشمند ما با کرامت و بردباری در دفاع از حریم مقدس امامت و در راستای روشنگری اذهان عامه مسلمانان به تفصیل پاسخ داده و کتاب‌های متعددی در این زمینه نگاشته‌اند، از جمله کتاب «الامامة و المهدی فی تطوّر الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه» که به پاسخ و رد تفصیلی و کلمه به کلمه شبهات احمد کاتب توسط محقق ارجمند آقای سیدثامر هاشم العمیدی نوشته شده است و نیز در کتاب «در انتظار ققنوس» ترجمه فارسی، «المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی» از همین نویسنده، به طور مستدل و لو اجمالی به این گونه شبهات پاسخ داده شده است که می‌توان برای رسیدن به پاسخ جامع و تفصیلی به کتاب‌های یاد شده مراجعه کرد.
    اثبات ولادت هر فردی نخست با اقرار و اعلام پدر وی و شهادت دادن قابله‌ای صورت می‌پذیرد که در به دنیا آمدن نوزاد، مددکار مادر بوده است، هر چند هیچ کس غیر از این دو او را مشاهده نکرده باشد، چه رسد به اینکه صدها تن دیگر نیز وی را دیده باشند و تاریخ‌نگاران به ولادت او اعتراف کرده و متخصصین علم الانساب به نسب شریفش تصریح کرده باشند و خود وی به اموری مبادرت ورزیده باشد که نزدیکانش به آن‌ها وقوف یافته‌اند و تعلیمات، سفارش‌ها، راهنمایی‌ها، نصیحت‌ها، نامه‌ها، توقیعات، دعاها، سخنان مشهور و اخبار منقولی از ایشان صادر شده باشد و وکیلان وی از صلحا و اوتاد، معروف و سفیران او معلوم و معین باشند و در هر عصر و در میان هر نسلی میلیون‌ها نفر پیرو داشته باشد و به شهادت مسلم تاریخ، حکام وقت برای دستگیری و بازداشت او تمام تلاش و سعی خود را به کار گرفته‌اند، آیا مغرضان آگاه و یا نویسندگان بی‌اطلاع از حقایق و مسلمات تاریخی، برای اثبات ولادت امام مهدی(عج) به دلایلی بیش از این نیازمندند؟
    تو سروری و فرزند و برادر سرور، تو امامی و فرزند و برادر امام، تو حجتی و پدر حجت، تو پدر نه حجتی که نهمین آنان قائم‌شان خواهد بود
    در اینجا نویسندگانی همچون احمد کاتب و افرادی مانند او به این پرسش مهم باید پاسخ دهند که ده‌ها و بلکه صدها روایتی که از رسول خدا(ص) و امامان معصوم شیعه در کتب روایی شیعه و سنی وارد شده که مهدی(عج) دوازدهمین خلیفه و امام و نهمین فرزند امام حسین(ع) و او فرزند امام حسن عسکری(ع) است، اگر حضرت مهدی متولد نشده و تولد او یک افسانه است، پس دوازدهمین امام که نهمین فرزند امام حسین(ع) و فرزند امام حسن عسکری(ع) است، کجا است؟ آیا نبی مکرم اسلام(ص) که به تصریح قرآن «ما ینطق عن الهوی» در خبر دادنش، نستجیرباالله صادق نبوده است؟! گمان نمی‌رود که احمد کاتب و امثال او چنین جسارتی کرده و گناه نابخشودنی چنین نسبتی را به دوش کشند.
    لازم است پیش از آنکه به بیان روایات، شواهد و قرائن مسلم تاریخی ولادت امام عصر(ع) بپردازیم، به نمونه‌هایی از روایاتی بپردازیم که به روشنی دلالت دارند بر اینکه امام مهدی(عج) دوازدهمین امام و نهمین فرزند امام حسین است:
    1. از سلمان فارسی و ابوسعید خدری و ابوایوب انصاری و ابن عباس و علی هلالی با الفاظ متفاوت از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «ای فاطمه به ما اهل بیت(ع) شش خصلت داده شده که به هیچ یک از اولین داده نشده و هیچ یک از آخرین هم آن را دریافت نخواهد کرد، مگر ما خاندان.... و مهدی این امت که عیسی پشت سر او نماز خواهد خواند، از ماست»، سپس بر شانه حسین(ع) زدند و فرمودند: «مهدی امت از نسل این خواهد بود» و نیز قندوزی از مناقب خوارزمی از سلمان فارسی نقل می‌کند: بر رسول خدا(ص) وارد شدم، در حالی که حسین بن علی(ع) بر ران پیامبر اکرم(ص) نشسته بود و پیامبر چشمان و دهان وی را می‌بوسید و می‌فرمود: «تو سروری و فرزند و برادر سرور، تو امامی و فرزند و برادر امام، تو حجتی و پدر حجت، تو پدر نه حجتی که نهمین آنان قائم‌شان خواهد بود».
    مجموعاً بیش از 240 حدیث که دلالت صریح دارد بر اینکه مهدی(عج) دوازدهمین امام و نهمین فرزند امام حسین(ع) است، در کتب متعدد روایی نقل شده که قسمت عمده آن صحیح و معتبر است.
    2. از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود: از ما (اهل بیت) 12 (امام و) محدث خواهد بود که هفتمین فرزندم قائم آنان است...»، بالغ بر 103 حدیث دلالت بر این معنا دارد.
    چهارمین فرزندم، فرزند سرور کنیزان که خداوند به واسطه او زمین را از جور و ظلم پاک خواهد کرد و اوست کسی که مردم در ولادت او شک خواهند کرد
    3. از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: ششمین فرزندم که دوازدهمین امام از ائمه دوازده‌گانه که اولشان علی بن ابیطالب و آخر آن‌ها قائم بالحق و بقیة‌الله و صاحب الزمان است، غائب خواهد شد، او از دنیا نخواهد رفت تا اینکه ظهور کند و زمین را آکنده از قسط و عدل کند، همان گونه که پر از جور و ستم شده است، بیش از 80 روایت دلالت بر این مطلب دارد.
    4. از امام کاظم(ع) نقل شده که در پاسخ یونس بن عبدالرحمن که از آن حضرت پرسید: آیا شما قائم بالحق هستید؟ فرمود: من قائم بالحق هستم و لکن آن قائمی که (منظور شما است یعنی مهدی که) زمین را از وجود دشمنان خدا پاک می‌گرداند و آن را پر از عدل و داد می‌کند، همان گونه که از ستم و جور پر شده است، او پنجمین فرزند من است که غیبت طولانی خواهد داشت... که در این غیبت طولانی گروه‌ها و اقوامی گرفتار ارتداد شده و عده‌ای نیز ثابت قدم می‌مانند... ، بیش از 95 روایت در این باره وارد شده است.
    5. از امام رضا(ع) نقل شده که در پاسخ به این سؤال که قائم (مهدی) از شما اهل بیت کیست؟ فرمود: چهارمین فرزندم، فرزند سرور کنیزان که خداوند به واسطه او زمین را از جور و ظلم پاک خواهد کرد و اوست کسی که مردم در ولادت او شک خواهند کرد... ، بیش از 90 روایت تصریح به این معنا دارد.
    6. از امام جواد(ع) نقل شده که فرمود: (قائم) سومین فرزند من است و نیز از آن حضرت(ع) نقل شده که فرمود: امام بعد از من فرزندم علی است که امر او امر من است و قول او قول من و طاعت او طاعت من است، راوی می‌گوید سپس امام ساکت ماند، از او پرسیدم: ای فرزند رسول خدا، امام بعد از فرزندت علی کیست؟ فرمود: فرزندش حسن، راوی می‌گوید: از او پرسیدم امام بعد از حسن کیست؟ امام جواد(ع) گریه شدید کرد و سپس فرمود: به درستی که امام بعد از حسن، فرزندش قائم به حق و منتظر است، راوی می‌گوید به امام(ع) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چرا او را قائم می‌نامند؟ فرمود: به خاطر اینکه قیام می‌کند بعد از فراموش شدن یادش و مرتد شدن بیشتر کسانی که قائل به امامت او بودند، راوی می‌پرسد: چرا او را منتظر می‌گویند؟ فرمود: چون او دارای غیبت طولانی خواهد بود که مخلصین انتظار ظهورش را می‌کشند و اهل تردید و شک منکر وجود او می‌شوند و معاندین و انکارکنندگان (حق) اعتقاد به او و غیبت او را به مسخره می‌گیرند، حدوداً 70 حدیث بر این معنا دلالت دارد.
    7. از امام علی بن محمد الهادی(ع) نقل شده که فرمود: امام بعد از من فرزندم حسن و بعد از حسن فرزندش قائم است، همان کسی که زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنان که از ظلم و ستم پر شده است، بیش از 80 روایت به الفاظ و مضامین مختلف بر این مطلب دلالت تفصیلی و یا اجمالی دارد.
    8. بیش از 140 روایت دلالت دارد که امام مهدی(عج) فرزند بلافصل امام حسن عسکری(ع) است و دوازدهمین امام شیعیان که فقط به یک روایت بسنده کرده و مطالعه بقیه روایات را بر عهده حق‌جویان تلاشگر واگذار می‌کنیم:
    قندوزی حنفی از امام رضا(ع) نقل می‌کند که فرمود: امام پس از من فرزندم محمد و بعد از محمد فرزندش علی و بعد از علی فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت قائم است.
    این روایاتی است که در آن‌ها رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) پیش از ولادت امام زمان(عج) از آن به تفصیل خبر داده‌اند و امام عصر مهدی موعود را با اصل و نسب معرفی کرده‌اند و اینک یک نگاه گذرا به دلایل و شواهد روشن تحقق این امر موعود یعنی ولادت آن حضرت می اندازیم و بحث از این امر مهم را در ضمن نکاتی خلاصه و کوتاه پی می‌گیریم:
    الف) تصریح امام عسکری(ع) به ولادت فرزندش مهدی(ع): در روایت صحیحه از محمد بن یحیی العطار از احمد بن اسحاق از ابوهاشم جعفری چنین نقل شده است: به ابومحمد(امام حسن عسکری) عرض کردم: شخصیت شما مرا از سؤال کردن باز می‌دارد، آیا اجازه می‌فرمایید که از شما سؤالی کنم؟ فرمود: بپرس، عرض کردم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری، عرض کردم: اگر برای شما حادثه رخ داد در کجا سراغ او روم؟ فرمود: مدینه.
    در روایت صحیحه دیگری از علی بن محمد از محمد بن علی بن بلال این گونه نقل شده است: از طرف ابومحمد(امام عسکری(ع)) دو سال قبل از شهادت آن حضرت به من پیغامی رسید که از جانشین بعد از خود مرا مطلع ساخت و بار دیگر سه روز پیش از شهادت پیغام دیگری به من رسید که در آن مرا از جانشین خویش آگاه ساخت.
    ب)شهادت دادن قابله به ولادت امام مهدی(عج): قابله بزرگوار و شریف آن حضرت، علویه حکیمه خاتون خواهر امام هادی(ع) و عمه امام عسکری(ع) بود که در هنگام ولادت به جناب نرجس خاتون مادر ارجمند امام مهدی(عج) رسیدگی کرد، شکی نیست که در ولادت امام عصر(عج) نکات غیر عادی وجود دارد و برای حکیمه خاتون که یک بانوی معتقد و مخلص بود، نیز موجب ایجاد سؤال شده، اما در خود همین روایات که از حکیمه خاتون نقل شده پاسخ داده شده و کاملاً روشنگری شده است، چنانچه امام عسکری(ع) در پاسخ به این سؤال او که گفت من آثار بارداری را در نرجس خاتون نمی‌بینم، فرمود: مثل او مثل مادر موسی(ع) است که آثار بارداری در او ظاهر نگشت و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد (با اینکه باردار بود)، زیرا فرعون در جستجوی موسی، شکم زنان باردار را می‌شکافت و این نیز نظیر موسی(ع) است.
    در جامعه مسلمانان، کسی به جز زنان قابله بر جریان ولادت‌ها اطلاع نمی‌یابند و هر کس این مطلب را انکار کند، در مورد جریان ولادت خودش چه خواهد گفت؟
    بی‌تردید حکام عباسی با توجه به اطلاع قبلی که از طریق روایات داشتند، در پی نابودی امام بودند نگاه داشتن امام عسکری(ع) در پادگان نظامی سامرا دلیل قاطع این ادعا است، به هر حال حکیمه خاتون به ولادت آن حضرت تصریح کرده است. البته عده‌ای از زنان و خدمه امام عسکری مانند: ماریه و نسیم خادمه و نیز کنیز ابوعلی خیزرانی که او را به امام عسکری(ع) هدیه کرد، آن چنان که راوی ثقه محمد بن علی بن یحیی بدان اشاره کرده است، به حکیمه خاتون در کار قابلگی کمک کردند.
    بدیهی است که در جامعه مسلمانان، کسی به جز زنان قابله بر جریان ولادت‌ها اطلاع نمی‌یابند و هر کس این مطلب را انکار کند، در مورد جریان ولادت خودش چه خواهد گفت؟! امام حسن عسکری(ع) بر طبق سنت شریف نبوی برای فرزند خود عقیقه کرد و به دستور امام(ع) میان بنی‌هاشم تقسیم کردند.
    ج)یاران و اصحاب ائمه(ع) که به دیدار امام مهدی(عج) شهادت داده‌اند:
    عد‌ه‌ای از اصحاب امام عسکری(ع) و پدر بزرگوارش امام هادی(ع) در زمان حیات امام عسکری، به زیارت امام مهدی(عج) نائل شده و به اذن ایشان بدین مطلب شهادت داده‌اند، همچنان که گروه دیگری به ملاقات با امام پس از حیات امام عسکری(ع) نیز شهادت داده‌اند که در دوران غیبت صغری (یعنی سال‌های 260 هجری تا 329 هجری) اتفاق افتاده است، از آنجا که تعداد این شاهدان زیاد است از ذکر نام و تفصیل آن خودداری می‌کنیم.
    د)شهادت خدمه، کنیزان و غلامان به رؤیت امام مهدی(عج): افرادی که در خانه امام عسکری(ع) مشغول خدمت بودند به همراه برخی کنیزان از جمله کسانی بودند که امام مهدی(عج) را ملاقات کردند، مانند خدمتکار منزل طریف خادم و خادمه ابراهیم بن عبده نیشابوری که همراه آقای خود، به زیارت چهره مبارک امام نائل گشت و ابوالادیان خادم و ابوغانم که می‌گوید: خداوند به ابومحمد عسکری(ع) پسری عطا فرمود که نامش را محمد گذارد و سه روز پس از ولادتش طفل را به اصحاب و یاران خود نشان داد و فرمود: این ولی امر شما پس از من است، او خلیفه من بر شما است، او همان کسی است که گردن‌ها در انتظار او کشیده خواهد شد و هنگامی که که زمین از ظلم و ستم پرگردد، او قیام کرده و آن را از عدل و داد پرخواهد کرد.
    هـ)اعتراف تبارشناسان به ولادت امام مهدی(عج): از جمله مسائلی که بدیهی به شمار می‌رود، ضرورت مراجعه به متخصصان و خبرگان فن در هر حرفه است و در مورد بحث ولادت امام مهدی(عج) نیز قاعدتاً علمای انساب بهتر از دیگران حق اظهارنظر دارند، نسابه شهیر ابونصر سهل بن عبدالله داود بن سلیمان بخاری؛ وی که از بزرگان قرن چهارم هجری بوده در سال 341 هجری در قید حیات به سر می‌برده و از مشهورترین علمای انساب معاصر با غیبت صغری امام مهدی(عج) است، وی در این زمینه می‌گوید: علی بن محمد التقی دارای فرزندی به نام حسن بن علی عسکری شد، از ام ولدی نوبیة به نام ریحانه که این فرزند ولادتش به سال 231 هجری واقع گشت و وفاتش در سال 260 هجری در 29 سالگی در سامرا اتفاق افتاد و علی بن محمد تقی دارای فرزندی به نام جعفر شد که شیعه او را جعفر کذاب می‌خوانند، به جهت آنکه خود را وارث برادرش حسن بن علی عسکری می‌دانست و فرزند برادرش(یعنی حجت قائم) را وارث او نمی‌شمرد، باری ابهام و اشکالی در نسب وی وجود ندارد، سید عمری نسابه معروف قرن پنجم هجری وی چنین می‌نویسد: ابومحمد(امام عسکری) وفات یافت و پسرش از نرجس نزد اصحاب خاص و معتمدین اطرافیانش معلوم و مشخص بود... .
    فخررازی شافعی(م606 هجری) می‌گوید: امام حسن عسکری(ع) دارای دو پسر و دو دختر بود، یکی از آن دو پسرش صاحب الزمان(عج) و دیگری موسی نام داشت که در زمان حیات پدر از دنیا رفت و اما دو دختر ایشان، یکی فاطمه است که در زمان حیات پدر مرد و دیگری ام موسی که او نیز وفات یافت و نیز نسابه‌های معروف دیگر مانند: مروزی ازورقافی و سید نسابة جمال‌الدین احمد بن علی حسینی معروف به ابن عنبه و نسابه زیدی سیدابوالحسن یمانی صنعانی و محمدامین سوئدی و دیگران که بر اساس تخصصشان تصریح به این امر کرده‌اند.
    راستی کدام قضیه تاریخی دلایل، شواهد و قرائن قطعی بیش از آنچه درباره ولادت امام زمان(عج) وجود دارند، دارد؟ اگر ولادت حضرت مهدی(عج) با وجود همه این دلایل و شواهد قابل اثبات نباشد، معنایش این است که هیچ قضیه در تاریخ قابل اثبات نباشد، حال که بر اساس آنچه در نوشتار فقط اشاره به آن شد، از دلایل، شواهد، قرائن و اعترافات اگر افراد مانند احمد کاتب و امثال او همچنان بر انکار خود اصرار ورزند، باید به یکی از امور ذیل ملتزم شوند:
    1. اینکه با صحیح دانستن همه این روایات، شواهد و اعترافات اهل فن و یا حداقل برخی آن‌ها، آن‌ها را طرد کرده و با مسلمات تاریخی به مبارزه برخیزند و به ویژه در بخش روایات در حقیقت کلام پیامبر خدا را رد کنند، بدیهی است که آنان و هر آدم عاقلی ملتزم به این امر نمی‌شوند.
    2. اینکه همه این روایات و دلایل تاریخی را صحیح ندانسته و رد‌ کنند و رد کردن روایات زیاد و متواتری که خبرگان اهل حدیث آن‌ها را صحیح دانسته و مورد توجه قرار داده‌اند و نیز انکار این همه اسناد، دلایل و شواهد تاریخی، بدون برهان و دلیل منطقی نوعی عناد و لجاج با حقیقت است نه یک شبهه علمی و تاریخی.
    3. اینکه امام حسن عسکری(ع) زنده و غایب است تا زمانی که خداوند مقدر کرده است فرزندی از او در آینده به نام مهدی موعود متولد شود، بدیهی است آنان به این امر نمی‌توانند ملتزم بشوند، زیرا اولاً به شهادت قطعی تاریخ امام حسن عسکری(ع) در سال 260 هجری از دنیا رفته‌اند و ثانیاً اگر اینان بپذیرند که امام حسن عسکری(ع) زنده‌اند، چگونه زنده بودن حضرت مهدی(عج) را استبعاد و انکار می‌کنند با اینکه «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد».
    4. اینکه امام حسن عسکری(ع) از دنیا رفته، ولی هر وقت خداوند مقدر کند، زنده شده و سپس دارای فرزندی به نام مهدی می شود، این امر هر چند ذاتاً ممکن است و از قدرت مطلقه خداوند دور نیست، ولکن اولاً این همان رجعت است که احمد کاتب و امثال او منکر آن هستند؟ و ثانیاً لازمه آن عدم وجود امام در زمان طولانی است که مخالفت با روایت متواتری که شیعه و سنی نقل کرده که «من مات و لم یعرف امام زمانه ...» است.
    پس راهی جز اینکه بگوییم امام مهدی(عج) متولد شده و بر اساس مصالح و حکمت الهی در غیبت به سر می‌برد، وجود ندارد. بر اساس آنچه گفته شد روشن شد که اساساً اثبات تولد امام مهدی(عج) وابسته به حدیث مورد نظر آقای کاتب نیست تا با نفی آن تولد امام مهدی(عج) نیز نفی شود گر چه این حدیث نیز قابل دفاع است که در جای خود باید به آن پرداخت.

  • راضی نیستم بخاطر پیکر فرزندم جان کسی به خطر بیفتد

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    «مانند مادر وهب می‌گویم سری که دادم پس نمی­‌گیرم؛ خدا مصلحت بداند پیکر پسرم برمی­‌گردد. من فقط می‌خواستم فرزندانم در راه خدا قدم بردارند.»

    سال‌هاست که از روزهای مبارزه و دفاع و شهادت در سرزمینمان می‌گذرد؛ آن روزها که عرصه مبارزه برای طالبان این راه گشوده بود و هر روز حکایت تازه ‌ای را از ایثار و دلاوری مبارزان راه حق می‌شنیدیم اینک اما تاریخ برگ تازه‌ای را گشوده است تا در معرکه تازه دفاع از اسلام و مسلمین در سرزمینی دیگر، غبار از چهره مردان این راه زدوده شود و چشم جهان بار دیگر نظاره‌گر حماسه آفرینی‌شان باشد.
    آدمی در برابر قطع تعلق چنین جوانانی از زندگی و آسایش دنیایی و ایمان به وعده صدق الهی سر تعظیم فرود می‌آورد اما صبر و ایمان مادران و همسران این جوانان ستودنی است.
    مقام معظم رهبری نیز در تجلیل از چنین بانوانی می‌فرمایند: «مادران و همسران شهیدان، بازماندگان برجسته‌ى کسانى که رفتند و جانشان را در راه خدا دادند و اینها با اراده‌ى محکم، عزم راسخ و با صبر، هر انسانى را در مقابل خودشان خاشع و خاضع می کنند. بنده که حقیقتاً هر وقت با این زنان برجسته مواجه می شوم، در مقابل آنها احساس خضوع می کنم.انسان واقعاً در مقابل این‌ همه عظمت احساس خشوع می کند. اینها واقعیّت هاى زنانه‌ى جامعه‌ ماست که بسیار افتخارآمیز و مهم است»
    این مرقومه در ادامه پرونده ویژه «روی خط مقاومت» داستان زندگی «شهید محمود رادمهر» به روایت مادر بزرگوارش است.
    (شهید رادمهر به همراه 12 نفر دیگر از رزمندگان مازندران در منطقه خان‌طومان به شهادت رسید و پیکر او هنوز به میهن بازنگشته است)
    خانم «عقیله ملازاده سورکی» مادر شهید «محمود رادمهر» یکی از شهدای مدافع حرم در خان طومان است، محمود فرزند اولش بود و به غیر از او، 3 پسر دیگر به نام‌های مجتبی، مرتضی و محمدرضا دارد.
    محمود در سپاه ناحیه ساری و لشکر 25 کربلا مشغول به کار بود، محمدرضا و مجتبی هم مانند برادر در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حضور دارند؛ مجتبی در مرکز نیروی دریایی علوم و فنون سپاه پاسداران در چالوس مشغول است و محمدرضا هم در سپاه ناحیه ساری خدمت می‌کند.
    محمود در 3 آذر 1359 وقتی مادرش تنها 18 سال داشت، در شهرستان ساری به دنیا آمد.
    مادرش پس از بازگشایی مدارس (بعد از انقلاب فرهنگی) در حالی‌که محمود را باردار بود مجددا مشغول به تحصیل شد و چون جزو شاگردان فعال مدرسه بود، او را در شیفت روزانه قبول کردند.
    راضی نیستم بخاطر پیکر فرزندم جان کسی به خطر بیفتد
    با تولد محمود در پاییز، بار دیگر درس را رها می‌کند و مجددا در سال 1363 به صورت متفرقه تحصیل را از سر گرفته و دیپلمش را کسب کرد و باقی دروس مخصوصاً تفسیر آیات و روایات را خدمت پدر فرا گرفت.
    پدرش یکی از روحانیون بِنام شهر بود که در زمان آیت­‌الله بروجردی، با کمک شهید مفتح و شهید مطهری وارد دانشگاه تهران شده و از حوزه علمیه قم نیز در رشته «معمول و معقول» فارغ­­‌التحصیل شد و از همان جا هم به مناطق اهل سنت رفت.

    مادر در مورد فعالیت‌های پدرش تاکید می‌کند که: «رفتن به مناطق سنی نشین دستور علمای دین بود و به همین دلیل پدرم به گنبدکاووس رفت. خودم در گنبدکاووس متولد و در آنجا بزرگ شدم و بعدها به خاطر موقعیت­‌های شغلی پدر به ساری نقل مکان کردیم.»
    از مادر شهید «محمود رادمهر» در خصوص نحوه آغاز فعالیت‌های انقلابی و زمینه‌ رشد آن پرسیدیم: «پدر من یکی از مبارزان قبل از انقلاب بود که با شهید نواب صفوی ارتباط داشت؛ عمویم (محمدباقر ملازاده) هم در عملیات کربلای 4 در منطقه اُم‌الرصاص در نهر خین به شهادت رسید.
    پدرم و برادرانش نسل در نسل از یک خانواده روحانی بودند و از علمای طراز اول منطقه به حساب می­‌آمدند و در مبارزه با ظلم و فساد آن دوران فعالیت­‌های بسیاری داشتند و به تبع آنان این مسائل به ما نیز منتقل می‌شد.
    من فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی‌ام را در حد امکان در سال 54 تحت تعالیم پدرم در سطح روستاها آغاز کردم و بعد آرام آرام تا سال 56 در دبیرستان این فعالیت‌ها را ادامه داده و در ایام انقلاب به صورت علنی حضور پیدا کردم و تا آنجایی که از دستم برمی­‌آمد کوتاهی نمی­‌کردم.»
    17 تیر سال 1358 با همسرش که 10 سال از او بزرگتر و کارمندی از یک خانواده نسبتاً مذهبی، فرهنگی و کشاورز بود ازدواج کرد و علی رغم اختلاف سلیقه‌های معمول بین هر خانواده‌ای خیلی راحت با هم کنار آمدند.
    «پدرم همیشه در ایام بارداری سفارش می‌کرد و می‌گفت وقتی چنین امانتی را حمل می­‌کنی نباید حرام و حلال را با هم بخوری، قرآن هم می­‌فرماید «وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا» و این به این دلیل است که نسل آینده خراب نشود.
    من در طول بارداری­‌ هر 4 پسرم شب­‌ها سوره انبیاء و صبح­‌ها سوره صافات می­‌خواندم؛ در این سوره نام بسیاری از پیامبران آمده و همیشه به خودم می­‌گفتم اینها نام پیامبران است و شما گوش کنید.»
    راضی نیستم بخاطر پیکر فرزندم جان کسی به خطر بیفتد
    مادر در مورد ایام کودکی محمود و شیطنت‌های معمول کودکان در آن سن چنین روایت می‌کند: «محمود بچه بزرگ من بود و من از او توقع بیشتری داشتم، بچه­‌هایم پشت سر هم بودند، مجتبی یکسال، مرتضی دو سال و نیم و محمدرضا تقریبا 4 سال از او کوچکتر بود. زمانی که مرتضی به دنیا آمد مسئولیت نگهداری از او را در اتاق به محمود می­‌سپردم؛ دیگر نمی­‌گفتم او بچه است و باید بازی کند. به ورزش خیلی علاقه داشت اما من مانع شرکت او در تیم­‌های مسابقاتی می­‌شدم.»
    چرای این موضوع را مادر اینگونه توضیح می‌دهد: «اصلا نمی‌­خواستم بچه­‌هایم دنبال ورزش بروند چون عقیده­­­‌ام این است که عمر هر ورزشی به صورت قهرمانی تا 35 سالگی است، اگر فرزندم علاقه­‌اش را روی ورزش معطوف کند باقی عمرش را می­‌خواهد به چه مسائلی بپردازد؟»
    مادر می‌گوید: «محمود بیشتر به فوتبال علاقه داشت و حتی تا قبل از شهادتش بچه­‌های خانواده از دامادها، پسرها و نوه­‌ها را در باشگاه اداره مخابرات جمع می­‌کرد و شب­‌های جمعه آنجا فوتبال بازی می­‌کردند. تمام بازی­ زیر نظر خودشان بود و مسائل اخلاقی را متذکر می­‌شد و هر کسی کمترین حرکتی را که نشانه اسائه­ ادب بود انجام می‌داد از تیم اخراج می­‌کرد و دیگر نمی­‌گذاشت به هیچ­‌وجه بازی کند.»
    مادر از کودکی محمود می‌گوید، از همان زمان که می‌خواست سرباز امام زمان(عج) شود: «محمود در دوران بچگی­­ و تا پایان راهنمایی در منزل پدرم بود چون ما با هم همسایه بودیم و مادرم کسالت شدیدی داشت و من رفت و آمد زیادی به خانه آنها داشتم؛ «محمود» نام برادر من را داشت و پدرم بسیار به او علاقمند بود، عبای پدرم را روی دوشش می‌انداخت و سجاده‌اش را پهن می­‌کرد و دست به قنوت بلند می­‌کرد؛ پدرم به مازندرانی از او می­‌پرسید: «شما سرباز امام زمان می­‌شوید؟ سرش را تکان می­‌داد و می­‌گفت بله من سرباز امام زمان می­‌شوم»
    مادر از کودکی فرزندانش احادیث خیلی کوچک و دو کلمه­‌ای از نهج­ البلاغه را به آنان یاد می­‌داد و در قبالش توضیحات می­‌خواست.
    «احکام شرعی، حد و حدود مسائل مانند واجبات و مبطلات نماز، واجبات و مبطلات روزه ،مطهرات، اقسام غسل­‌ها را تا جایی که از دستم برمی­‌آمد به آنها آموزش می­‌دادم. حتی زمانی که محمود خواست در سپاه شرکت کند، یک دوره احکام فقه را که مخصوص پسرها بود به او یاد دادم، محمود به احکام شرعی اشراف کامل داشت و بسیار رعایت می‌کرد.

    بعد از پایان دبیرستان در دانشگاه شرکت کرد و از ابتدا دوست داشت در نظام (ارتش یا سپاه) قبول شود؛ حتی از سوم دبیرستان می‌خواست وارد نظام شود اما من مانع شدم. او را وادار کردم که به دانشگاه برود ولی او دوست داشت حتما نظامی باشد.
    در دانشگاه شهید ستاری پذیرفته شد و اتفاقا رتبه خوبی هم داشت ولی شهریور همان سال دچار مشکل جسمی شد. در آن زمان در جوشکاری کارگر بود و زیر دستگاه جوش، اعصاب یک طرف صورتش فلج شد.
    دانشگاه افسری از او تضمین یک‌ماهه خواست تا به کلاس‌ها برسد اما او گفت نمی­‌تواند چنین تضمینی بدهد و نهایتاً نتوانست به دانشگاه شهید ستاری برود.
    محمود سال بعد بورسیه دانشگاه امام حسین شد و در دانشگاه علوم و فنون دانشگاه اصفهان نیز پذیرفته و با مدرک فوق دیپلم از آنجا فارغ‌التحصیل شد. دانشگاه اصفهان خیلی سعی کرد او را در همان دانشگاه مشغول به کار کند چون رتبه اول رشته توپخانه به دست آورده بود. با من صحبت کرد و من گفتم: «شما بورسیه سپاه شدید، هزینه شما را چه کسی پرداخت کرد؟» گفت: «لشکر25 کربلا». گفتم:« برگرد لشکر 25 کربلا. به شوخی هم گفتم خرج تو را لشکر 25 کربلا می­‌دهد و شما می‌خواهی برای جای دیگری بازدهی داشته باشی؟ اصفهانی­‌ها زرنگ هستند و نیروهای خبره را می­‌گیرند.»
    محمود برای ادامه تحصیل در رشته جغرافیای سیاسی در دانشگاه امام حسین ساری پذیرفته شد و از آنجا لیسانس گرفت و در حین تحصیل برای اولین بار در سپاه بهشهر مشغول به خدمت شد، پس از آن به توپخانه نکا منتقل و بعد در خود لشکر و بعد هم در پادگان قدس خدمت می‌کرد.
    همیچگاه از کار و مسئولیتش به مادر و خانواده چیزی نمی‌گفت: «ما تا آخر نفهمیدیم مسئولیت محمود چیست و هر وقت می­‌پرسیدیم می­‌گفت:«بنّا»!
    حتی موقع ثبت‌نام پسرش در مدرسه به او سفارش کرد که به معلمت نگو من پاسدار هستم و خانمش در فرم مدرسه شغل محمودآقا را «بنا» نوشته بود و بعد به درخواست من شغل آزاد نوشت.
    اصلا دوست نداشت کسی بفهمد او یک پاسدار است و هیچ تمایلی به رفتن کلاس‌های آموزشی برای کسب درجه و مقام نشان نمی­‌داد.
    سپاه تهران خیلی سعی کرد محمود را در مقام استادی به تهران منتقل کند و امکانات زیادی هم به او پیشنهاد کردند ولی او نپذیرفت، با من مشورت کرد و من به او گفتم: «هر جا می­‌خواهی برو ولی پُست تو را غَره می­‌کند و یک منیّتی درآدم ایجاد می­‌شود، به همین که هستی راضی باش». چندین بار هم پیشنهاد دوره دافوس به او کردند حتی مسئول آن به ساری آمد و با او ملاقات کرد اما محمود نپذیرفت.
    من بعد از شهادت پسرم متوجه شدم که او درجه سرگردی و معاونت عملیات سپاه ناحیه را به عهده داشت و سالها در مناطق کردستان، شمال­‌شرق، گنبد و دشت گرگان، سیستان و بلوچستان،خوزستان، جنوب، بندرعباس فعالیت‌ می‌کرد.
    محمود نخستین بار آبان 94 به مدت 58 روز به همراه برادرش محمدرضا به سوریه رفت و در مرحله دوم 14 فروردین 95 اعزام شد.
    مادر آخرین دیدارشان را چنین روایت می‌کند: «ساعت 1:10 دقیقه شب آمدند خانه ما، گفتم: «ساعت چند است؟» گفت: «1:10 دقیقه نیمه شب!» گفتم:«اینجا چه می­کنی؟» گفت:«آمدم دیدن مادرم» گفتم:«روز کم است شب آمدی؟»، گفت: «روز آمدم مادرم جا خالی داد!»
    مادر لبخند روی لبش می‌آید و ادامه می‌دهد: «من تعیلات عید امسال را به راهیان نور رفته بودم و به همین علت دید و بازدیدهای معمول عید را انجام نداده بودم. محمود ساعت 11:30 آمد و چون من نبودم گفت مادرم جا خالی داد.
    بعد گفتم:«شنیدم عازم هستی» گفت:«بله». گفتم: «کجا؟» گفت: «ملک خدا». گفتم: «این ملک خدا کجاست؟» گفت: «هر جا خدا بخواهد».
    مادر هیچ وقت موقع رفتن ماموریت­‌هایش از او فیلم و عکس نگرفته بود اما چون از راهیان نور برگشته بود و دوربین روی میز تلویزیون بود ناخودآگاه آن را برداشت و دوباره همان سوال‌ها را پرسید تا محمودش تکرار کند.
    مادر پرسید:«با چه کسی می­‌روی؟» گفت: «با یک‌سری از بچه­‌هایی مثل خودم. گفتم: «شنیدم محمدرضا هم با شماست؟» گفت:«بله». گفتم: «زن و بچه­‌ات را به چه کسی می­‌سپاری؟» گفت: «به خدا» گفتم: «بگو کجا می­‌روی؟» گفت: اگر خدا بخواهد سوریه»
    مادر انگار ثانیه به ثانیه مکالمه آخرشان را به یاد دارد: «وقتی حرف می­ زد یکدفعه سرش را برمی­‌گرداند و خندید، گفت: «سوریه سرش را برد عقب و آورد جلو خندید و گفت انشاءالله از آنجا یمن و بعد برویم عربستان و حرم خدا را آزاد کنیم» به او گفتم:«بروید انشاءالله خدا پشت و پناه شما باشد»
    مادر صبور و قوی محمود هم مانند هر مادر دیگری هرشب منتظر تماس پسرش می‌ماند و به گفته خودش شماره سوریه که روی دستگاه تلفن می‌افتاد انبساط خاطری در دلش پدیدار می‌شد: «اکثراً ساعت 11:30، 12 شب زنگ می­‌زد، وقتی می­‌فهمیدم تماس از سوریه است ته دلم انگار یک انبساط­ خاطری ایجاد می­‌شد و بلافاصله گوشی را برمی­‌داشتم و اول خودم می­‌گفتم:«سلام پسر چطوری خوبی؟» و آخرش هم می­‌گفتم:« انشاءالله با دست پر برگردی مادر.» همیشه می‌گفت:« مادرجان برای من دعا خیر کن، برای همه دعای خیر کن» من همیشه بین اقامه و اذان نماز [می­گویند دعا بین اقامه و اذان برآورده می­‌شود] می­‌گویم:« خدایا گوشت و پوست و خون در رگ­‌های من و بچه­‌هایم نسل در نسل برای توست و هر چه از تو به من برسد راضی هستم.»
    مادر شرایط بحرانی سوریه را به خوبی می‌دانست، شرایط سخت جنگیدن در کشوری غریب؛ با این وجود راضی بود پسرانش را به نبرد حق و باطل راهی کند: «ما خوشبختانه در زمان جنگ بودیم، همان زمان اگر مرد بودم امکان نداشت جنگ را رها کنم، منتها متاسفانه یا خوشبختانه خدا 4 اولاد به من داد که من را مامور به تربیت­شان کرد. من آروزیم آن زمان این بود که ای کاش من یک مرد بودم، اسلحه به دست می­‌گرفتم و می­‌جنگیدم.»

    خانم ملازاده ادامه می‌دهد: «پدر، برادر و عموهایم در جنگ شرکت کرده بودند و برادر و یکی از عموهایم به خیل شهدا پیوستند، خانواده­‌ من خانواده‌ای بود که با شهادت خو گرفته بود؛ بعد هم آدمی مانند من که از فضیلت جنگ محروم مانده باشد، دلش می­‌خواهد خودش را اقناع کند و سعی می­‌کند خودش و خانواده­ اش را در مسیر جهاد و دفاع سوق دهد.»
    مادر محمود «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ» را که در زیارت عاشورا می‌خواند محرک تشویق پسرانش برای دفاع از حریم اهل بیت می‌داند و می‌گوید: «من اگر بخواهم با بچه­‌های خودم مخالفت کنم که به سوریه نروند با منطق زینب کبری و اباعبدالله و خداوند مخالفت کرده‌ام و مخالفت با خدا یعنی محاربه با خدا، محاربه با خدا یعنی «فی الدَّرْکِ الاَسفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَن تجِدَ لَهُمْ نَصِیراً».
    مسلمان تعهد دارد و تعهد شیعه خاص است، وقتی من به عنوان مسلمان در عالم معنا به خدا تعهد دادم و خدا به من می­‌گوید « أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَا تَعْبُدُوا الشَیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مّسْتَقِیم» مخالفت من چه معنا دارد؟ اگر پشت پا به تعهدم بزنم منافق هستم. منافقان چه می­گویند؟ ما در قرآن داریم که می­‌فرماید: «فَمَنِ اضْطُرَ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ ﻹِثْم» منافقین نه مستقیم به سوی مسلمین می­‌روند و نه به سوی کافران، نه مومنِ مومن هستند و نه کافرِ کافر، بلکه وسط راه هستند.»
    این صبوری و درایت و واقع بینی مادر محمود نشان از تربیت دینی در دامان پدری روحانی است: «وقتی قرآن می خوانیم و می‌گوییم«کل نفس ذائقة الموت» دیگر چه باقی می‌ماند؟ مگر چقدر می­‌خواهم زندگی کنم؟ عمر دنیا در برابر عمر آخرت چقدر است؟ من نه نوح نبی خدا هستم که هزار سال زندگی کنم و نه عیسی مسیح هستم که به مصلحت خدا زنده بمانم و نعوذبالله امام زمان هستم که خداوند برای من عمری طولانی مقدر کرده باشد. اگر خیلی زیاد عمر کنم 80 سال است، این عدد در برابر عمر آخرت چقدر است؟ یک روز آخرت 150 هزار سال است. دنیا نسیه است، آخرت نقد است، دنیا سفال شکسته است، آخرت طلاست. امیرالمومنین می­‌فرماید دنیا چراگاه پیشینیان ماست، بسیاری از افراد وارد این چراگاه شدند و چریدند و رفتند و ما پس­مانده­‌های این چریده شده­‌ها را می­‌خوریم.»
    مطمئن هستم پاسخ مادر شهید محمود رادمهر به ادعای رسانه­‌های بیگانه مبنی بر اینکه ایران در سوریه جنگ­‌افروزی می­‌کند و حضور کشورمان را نوعی را جنگ­‌طلبی می­‌دانند دندان شکن خواهد بود؛ و صد البته به تاکید این مادر« صم بکم عمی فهم لا یعقلون»: «بعد از شهادت پیغمبر (ص) ماهیت نظامی حکومت پیغمبر تغییر کرد، حضرت علی در 19 ماه رمضان سال 41 هجری و امام حسین (ع) در سال 61 هجری به شهادت نرسیدند، بلکه اهل بیت در سقیفه و در شب وفات پیغمبر به شهید شدند. شبهه­ افکنی در جامعه از سقیفه شروع شد، مختص به امروز و دیروز نیست، علی را این شبهه افکنی‌ها 25 سال خانه‌نشین کرد و فاطمه زهرا (س) به دست این شبهه‌ها به شهادت رسید.»
    راضی نیستم بخاطر پیکر فرزندم جان کسی به خطر بیفتد
    مادر تاکید می‌کند: «مرزهای ما حدود جغرافیایی ایران نیست، اصلا سرزمین برای ما مطرح نیست. اگر شما می­‌گویید مدافعان حرم، مدافعان حرم خداوند بودند نه صرفا حرم حضرت زینب(س) و حرم حضرت رقیه(س). این مدافعان طبق وصیت پیغمبر که «إِنِی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ­ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» از قرآن و عترت حمایت کردند و مدافع حرم خدا شدند.
    در ثانی اسلام مرز نمی­‌شناسد، نه ایران، نه عراق، نه سوریه، نه ترکیه، نه عربستان هیچ جا برای ما مطرح نیست، آنچه برای ما مطرح است اسلام و حد و حدود مسائل شرعی دین ماست که ائمه ما برای به اجرا درآوردن این حد و حدود مبارزه کرده و به شهادت رسیدند.
    هیچ کس نمی­‌تواند بگوید اسلام مرزش تا کجاست، اسلام دریای بیکرانی است که اندیشمندان و پژوهشگران زیادی در این وادی پا گذاشتند و شعاعش تا بی­‌نهایت کشیده شده است. فعلا بچه­‌های ما در حلب،خان­طومان، دمشق ماموریت دارند. یکی از خصوصیات پسرم این بود که هر فرمانی را می­‌خواست برای شلیک گلوله بدهد می­‌گفت الله­ اکبر جانم فدای رهبر.»
    خانم ملازاده با خواندن این ابیات «آن شاخه­‌های سبز که می­‌بینی/ جز شاخه­‌های خار مغیلان نیست/ آن بوته­‌ها که می­­‌نگری الوان رنگین/ خس است و ریحان نیست/ صدری­ است سازمان ملل بر ظلم/ وزعدل و داد هیچ نگهبان نیست/بالله که زیر این حجُب زرین/ جز جنگ و قتل و آتش و طوفان نیست» تصریح می‌کند: «هدف این شبهه­ افکنی­‌ها ایجاد اختلاف بین مسلمانان است که خوشبختانه با درایت مقام معظم رهبری و انسجامی که بین فرقه­‌های مختلف مسلمان چه اهل سنت و چه اهل تشیع ایجاد شده تیر آنان به سنگ خورده است، ممکن است اختلاف­ نظر باشد ولی اختلاف عقیده در توحید و معاد و نبوت نداریم و هیچ کس هم نمی­‌تواند با این شبهه­ افکنی­‌ها این انسجام را از ما بگیرد.»
    مادر در خصوص این شایعه‌ای که متاسفانه حتی در بین اقشار عادی جامعه نیز رواج پیدا کرده و آن اینکه مدافعان حرم به سبب حق ماموریت­‌های بالا و گرفتن امتیازات ویژه حاضر به حضور در سوریه می‌شوند می‌گوید: «همین مساله‌­ای که شما گفتید در مسجد و جلساتی که شرکت می­‌کنم به من هم گفته می‌شود، آن که حسابش پاک است از محاسبه چه باک است؟ فیش حقوقی­‌ پسر من از یک و نیم میلیون تومان هم پایین­ تر است، وقتی به من گفتند خانم رادمهر به پسر شما 30 میلیون دادند من خیلی جوش آوردم. من می‌گویم 30 میلیون به پسر شما می­‌دهم شما پسرتان را بفرستید! 30 میلیون به چه درد پسر من می‌خورد وقتی هر لحظه در معرض کشته شدن باشد؟

    من با این افراد بحث می‌کردم که چرا ارزش کار بچه­‌های ما را با پول مورد قیاس قرار می­‌دهید؟ چرا طرز تفکر شما اینگونه است؟ با هم جر و بحث می­‌کردیم اما پسرهایم می­‌گفتند مادر ولش کنید. محمود می­‌گفت: مادر ناراحت نشو بگذار بگویند، بگو به ما 100 میلیون نه، 700 میلیون نه، یک میلیارد تومان می­‌دهند، بر آتش دلشان که شعله­‌ور شده یک سنگ یخی بگذار.»
    مادر از غربت مدافعان حرم می‌گوید: «بچه­‌هایی که با عنوان «مدافعان حرم» در سوریه حضور پیدا کردند از همه لحاظ غریب هستند، نه اینکه اجساد آنها غریبانه آنجا افتاده و به پودر تبدیل شده است، آنها واقعا غریبند، حرف و حدیث‌ها درباره آنها بسیار زیاد است؛ البته بگذارید بگویند، مقام معظم رهبری در مورد این شهدا گفت: شهدای ما قبل از اینکه شهید شوند اولیاءالله هستند، کسی که جزء اولیاءالله است، هیچ وقت دنبال پول و پست و مقام و چیزهای مادی نیست، مانند انسان­های دیگر زندگی می­ کند، آنها انسان هستند با همسرانشان زندگی می­‌کنند، با بچه­‌هایشان زندگی می­‌کنند، تفریحات، خواب و خوراک همه چیز دارند اما در اعتقاداتشان راسخ هستند، بگذارید هر چه می‌خواهند بگویند.»
    محمود رادمهر دو فرزند دارد،«محمد» بیست و هشتم اردیبهشت دوسالش تمام شد و «علی» دقیقاً روز شهادت محمود(17 اردیبهشت) 8 ساله شد؛ همسرش به دلایلی حاضر نشد در این گفتگو شرکت کند اما مادر محمود می‌گوید: «محمود تمایل زیادی داشت که با حضرت زهرا(س) نسبت پیدا کند و محرم شود و به من گفتند خانمی را برای من پیدا کنید که «سیده» باشد، من خیلی پیگیر شدم، آخر هم یک خانمی پیدا کردم که با یک واسطه به محرمیت حضرت زهرا(س) درآمد، یعنی مادر خانمش از اولاد پیغمبر است. او مطیع محض شوهرش بود، کمترین چیز، حتی خرید یک کیلو شیر، خرید یک دست استکان ایرانی، یا حتی خرید یک بلوز برای علی و محمد را بدون همراهی محمود انجام نمی­‌داد، هر وقت می­‌گفتم «معصومه جان بیا فلان جا برویم»، می‌گفت: «نه وقتی محمود بیاید با او می­‌روم.» قرض‌­الحسنه­‌هایی داشتیم که محمود تاکید داشت که معصومه حتما در آنها شرکت کند تا با فامیل­‌های دو طرف ارتباط تنگاتنگی برقرار کند، البته معصومه روابط عمومی خیلی خوبی دارد، خیلی خوش­‌روست و محمود هم همین طور بود، روابط آنها با هم عالی بود، بارها محمود به من گفته بود انصافاً زن خوبی دارم. حتی در وصیت­نامه‌اش نهایت تشکر و قدردانی را از خانم خودش کرده بود.
    محمود با بچه­‌های خودش بسیار منضبط بود و مخصوصاً در مسائل اخلاقی کوتاه نمی­‌آمد ولی با آنها خیلی هم بازی می­‌کرد و انواع و اقسام آموزش­های نظامی را به علی می­‌داد، من فکر می­‌کنم علی آموزش­‌های نظامی­‌ای دیده که هیچ بچه­‌ای ندیده است.»

    مادر 10 روز قبل از شهادت محمود خوابی دیده بود و هر لحظه آماده شنیدن خبر شهادت محمود بود: «خبر شهادتش را شنبه به من دادند و من دوشنبه قبل از آن با او صحبت کردم، مدام پیش خودم می‌گفتم شهادت محمود پیش می­‌آید و من باید خودم را برای خواست خدا آماده کنم.
    برادر من صبح شنبه بعد از شهادت محمود آمده بود یک آمادگی در من ایجاد کند، آخر هم به من اصل ماجرا را نگفت اما من به او گفتم هر چه خدا مصلحت می­‌داند، ما در مقابل مصلحت خدا حرفی نمی­‌توانیم بزنیم، چه زنده برگردند و چه به شهادت برسند ما مطیع امر خدا هستیم.
    به من نگفتند شهید شده است و گفتند این شایعه وجود دارد. بعدازظهر دیدم برادرم همراه خانمش و دو خواهر دیگر من آمدند خانه ما، برادر دیگر من که روحانی و در نهاد نمایندگی سپاه گلستان است هم به همراه خانمش آمد.
    پسر دیگر من که چالوس خدمت می­‌کند و قرار بود برود مرخصی گرفته و مانده است، بعد دیدم تلفن زنگ می­‌زند و بچه­‌ها می­‌گویند مادرجان شب خانه هستی می­‌خواهیم پیش تو بمانیم! به مجتبی گفتم: محمود 5، 6 روز است زنگ نزده،چیزی شده؟ گفت: نه چیزی نشده. بعد از اینکه برادرم جواد آمد و رفت به مجتبی گفتم: دایی به من گفت باید خودت را حفظ بکنی، بچه­‌ها تو را نگاه می­‌کنند، محمود دو بچه دارد، محمدرضا دو بچه دارد، معصومه تو را نگاه می­‌کند گفتم حتما برای محمود و محمدرضا یک اتفاقی افتاده! گفت: نه. بعد از اینکه اینها بعدازظهر آمدند برادرم گفت از سپاه می­‌خواهند بیایند، گفتم: برادر من! جنگ یا کشته شدن است یا اسارت یا مجروحیت، باید راضی به این مساله باشیم. وقتی برادرم این آمادگی را در من دیده بود به سپاه اعلام کرده بود که خواهرم آمادگی این مساله را دارد و آنها ساعت 5/30 دقیقه آمدند و خبر شهادت محمود را دادند و من گفتم: راضی به رضای خدا هستم.»
    مادر محمود علی رغم همه صبوری و استقامتش مادر است و دلش برای ثمره زندگی‌اش تنگ می‌شود: «شهادت فرزند گریه دارد، حضرت زینب (س) گریه کرد اما رسالت را منتقل کرد، ما هم گریه می­‌کنیم. من در طول این چند مدت سعی کردم خودداری کنم ولی چند جایی بی­تاب شدم، وقتی وصیت­نامه پسرم را خواندند و او از من خواست جلوی دیگران گریه نکنم تا سبب شادی دشمنان شود دیگر جلوی بقیه گریه نکردم.
    گریه­‌های ما نیمه شب است و وقتی تنها هستیم. ما با گریه­‌های خودمان رسالت مدافعان حرم را منتقل می­‌کنیم، ته دل­مان سوخته است، فراق فرزند سخت است. فراق اولاد بدترین درد است، من این بچه­ را در وجود خودم و با تمام نیروی جوانی خودم پرورش دادم، از تمام امتیازات و امکانات خودم گذشتم. من یک مدتی در جهاد کار کردم، در نهضت سوادآموزی کار می‌کردم، در سپاه همکاری کردم اما از همه اینها به خاطر تربیت بچه‌ها گذشتم.»
    مادر ادامه می‌دهد: «اگر دو نفر عاشق و معشوق می‌خواهند به هم برسند به هر آب و آتشی می­‌زنند، شهدا و خدا عاشق و معشوق بودند. اینها خودشان را کشاندند تا به لقاالله برسند و سایه­ نشین عرش خدا شوند.»
    پیکر مطهر 11 نفر از 13 شهید خان طومان بازنگشته است و محمود نیز جزو این جاوید‌الاثرهاست؛ مادر در این خصوص می‌گوید: «مانند مادر وهب می‌گویم سری که دادم پس نمی­‌گیرم؛ خدا مصلحت بداند برمی­‌گردد و مصلحت نداند جسم فیزیکی به درد ما نمی­‌خورد من فقط می‌خواستم بچه­‌هایم در راه خدا قدم بردارند و همین برایم بس است، جسم که به هر حال زیر خاک می‌رود.

    اگر برای بازگرداندن پسر من چندین نفر جانشان به خطر بیافتد من اصلا راضی نیستم و ارزش ندارد، شاید آن 100 نفر با حرکات و رفتارشان در جامعه موثر باشند. طبق شواهد و قرائنی که موجود است و عنوان می­‌کنند، محمود برای گرفتن لب‌تاب خودش که اسرار نظامی در آن بود دوباره به مقر برمی‌گردد و تلاش کرد که اسرار نظامی که در دفتر فرماندهی بود به دست کسی نیفتد، او می­‌توانست جان خودش را نجات دهد ولی می‌خواست اسناد را بردارد و جان افراد دیگری را نجات دهد.»
    خانم ملازاده با اشاره به حمله به شهدای خان‌طومان در چند ساعت آتش بس تاکید می‌کند: «ما نباید به دشمن اطمینان کنیم، ما نباید به روسیه و هیچ کشور دیگری اعتماد کنیم و این را بدانیم ابرقدرت­‌ها تا زمانی که منافع­شان در خطر نیفتد با ما هستند و زمانی که منافع­شان به خطر بیفتد ما را رها می­‌کنند. روسیه موظف بود بچه­‌های ما را ساپورت کند، چطور شد روسیه از ساعت 1 تا 7 بعدازظهر حرکت نکرد؟ من برای مسئولین اجرایی کشور خودم جداً متاسفم، مسئولین اجرایی مملکت ما با دشمن ما دست می‌دهند و مذاکره می‌کنند، این چه چیزی را می­‌رساند؟ یعنی خون شهدای ما کشک است؟
    امام سجاد در مقابل یزید می­‌گویند: «ای یزید! فردا که در قیامت با پیغمبر ملاقات کردی چه جوابی می‌خواهی بدهی؟» حال این مسئولین فردا به شهدا در محضر عدل الهی چه می‌خواهند بگویند؟»

Homeمهدویت و آخر الزمان مهدویت مهدی در روایات معصومین سیره امام علی (ع) و امام مهدی (ع) در مواجهه با اهل بغی Top of Page
Zo2 Framework Settings

Select one of sample color schemes

Body

Background Color
Text Color
Link Color
Background Image

Top Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Header Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainmenu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Slider Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainframe Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Menu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image
Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image