• Facebook
  • Twitter
  • Rss
  • Plus

بداء پذیر بودن وقت ظهور و علائم آن

شهریور 11
رای دادن به این مورد
(0 آرا)

انتظار فرج باید لحظه به لحظه باشد. و اگر این حقیقت را کسی با عمق وجودش باور کند، تأثیر زیادی در شدّت انتظارش خواهد گذاشت. اساس و پایه‌ی این اعتقاد، توجّه به بداء پذیر بودن وقت ظهور امام عصر (علیه السلام) است.

یکی از مباحثی که تأثیر زیادی در عمق معنای انتظار فرج امام عصر (علیه السلام) دارد، توجّه به این واقعیت است که امر فرج ممکن است در هر روز یا شب بلکه در هر ساعت یا لحظه‌ای تحقّق پیدا کند و در هیچ زمانی نمی‌توان نسبت به آن ناامید بود. پس انتظار فرج باید لحظه به لحظه باشد. و اگر این حقیقت را کسی با عمق وجودش باور کند، تأثیر زیادی در شدّت انتظارش خواهد گذاشت. اساس و پایه‌ی این اعتقاد، توجّه به بداء پذیر بودن وقت ظهور امام عصر (علیه السلام) است.
بداء پذیر بودن وقت ظهور و علائم آن

وقت قطعی برای ظهور تعیین نشده است
اصل ظهور امام زمان (علیه السلام) امری است قطعی و وعده‌ای است الهی که قطعاً و یقیناً انجام می‌پذیرد و هیچ گونه تغییری در آن واقع نخواهد شد. امّا وقت این امر مبارک بنا بر روایات متعدّدی که از امامان معصوم (علیهم السلام) به ما رسیده، ممکن است مقدّم یا مؤخّر گردد، جلو بیفتد یا اینکه به تأخیر بینجامد. یعنی وقت قطعی و لایتغیّر برای آن وجود ندارد. چه بسا تاکنون وقتی یا اوقاتی برای آن معیّن شده باشد ولی قبل از رسیدن آن وقت یا اوقات، به تأخیر افتاده باشد.
اعتقاد به این حقیقت برای شیعیان که برای خداوند حقّ «بداء» قائل هستند، کاملاً ممکن است. «بداء» یعنی تغییر یافتن مقدّرات الهی. این تغییر بنا به حکمت‌هایی به وسیله‌ی خود پروردگار انجام می‌شود و لازمه‌ی پذیرفتن آن، جهل او نسبت به آینده نیست. آنچه به وقوع می پیوندد، قبل از آنکه واقع شود، خداوند به آن عالم است و اگر در وقوع آن تقدیم یا تأخیری صورت پذیرد، خداوند نسبت به آن هم دانا و آگاه است؛ ولی اراده‌ی پروردگار غیر از علم اوست.
خدای متعال می‌‌داند که چه چیزی، در چه زمانی واقع می‌شود، ولی ممکن است تحقق آن را در زمانی زودتر از آنچه واقع می‌شود، تقدیر کند و براساس همین تقدیر همه‌ی امور را سامان دهد، ولی قبل از رسیدن زمان وقوع آن، بداء صورت پذیرد و انجام آن چیز به تأخیر بیفتد، یعنی تقدیر الهی توسط خود او تغییر کند.
هر چند خداوند این تغییر را از قبل به علم ذاتی‌اش می‌دانسته است، ولی این علم، مانع تقدیر اوّلی و تغییر آن نمی‌گردد و آن تقدیر و این تقدیر هر دو کاملاً واقعی و بر طبق حکمت‌‌های الهی بوده است. همین گونه است اگر وقوع چیزی به جلو بیفتد. پس به طور خلاصه تقدیم و تأخیر چیزی از موارد بداء محسوب می‌شود.
حالت دیگری هم در مورد بدائیّات امکان پذیر است؛ و آن اینکه خداوند در مورد چیزی از لحاظ زمان وقوع آن تقدیری نکرده باشد، یا به عبارت دیگر تقدیر زمان آن همراه با وقوعش باشد و تقدیر سابق و مقدّم بر تحقّقش نداشته باشد.
در این مورد نمی‌توان گفت که تغییری در مقدّرات واقع شده - چون اصلاً تقدیر سابقی در آن وجود نداشته است - ولی می‌توان گفت که خداوند ابتدا به تقدیر فرموده است، یعنی تقدیری را که نبوده ایجاد نموده است. پس این تقدیر، یک تقدیر جدید می‌باشد و همین جدید بودن، وجه اشتراک این حالت با حالت قبلی است که در آن تقدیر سابقی بوده ولی خداوند آن را تغییر داده است. بنابراین آنچه در هر دو قسم از بداء وجود دارد، «تقدیر جدید» می‌باشد.
در مورد وقت ظهور امام عصر (علیه السلام) می‌توان گفت که هر دو حالت قابل فرض است. هم ممکن است وقتی قبل از ظهور برای آن معیّن بشود ولی قبل از تحقق آن، وقتش توسّط خود خداوند تغییر پیدا کند (حالت اول) و هم می‌شود وقتِ آن همزمان با خود ظهور تقدیر شود (حالت دوم). در هر دو صورت تقدیر زمان ظهور یک تقدیر جدید خواهد بود.
پس به هر حال می‌توان گفت که ظهور امام عصر (علیه السلام) یک وقت قطعی و غیرقابل بداء ندارد؛ یا اصلاً وقتی برای آن تقدیر نشده و یا اگر هم تقدیر شده، قابل تغییر می‌باشد. البته وقتی می‌گوییم قابل تغییر است منظور این نیست حتماً تغییر می‌پذیرد. چه بسا تقدیری صورت پذیرد که تغییر هم نکند، ولی هیچ تقدیر غیرقابل تغییری در وقت ظهور وجود ندارد.
در احادیثی که از اهل بیت عصمت و طهارت به ما رسیده است، اصل اینکه ظهور امام زمان (علیه السلام) وقت قطعی و غیرقابل بداء ندارد، مسلّم و یقینی است، ولی در اینکه آیا قبل از رسیدن زمان ظهور، وقتی معیّن می‌شود که قابل بداء باشد یا اینکه اصلاً وقتی از قبل تقدیر نمی‌شود، هر دو احتمال وجود دارد.
ما در این جا بدون اینکه بخواهیم یک احتمال را اثبات و دیگری را رد کنیم، به عنوان تأییدی بر احتمال دوم، به حدیث معروفی از امام محمد باقر (علیه السلام) استناد می‌کنیم. راوی این حدیث جناب ابوحمزه ثُمالی است. ایشان به حضرت عرض می‌کند که امیرمؤمنان می‌فرمود: إلی السَّبعین بَلاء: تا سال هفتاد بلا و گرفتاری است. و می‌فرمود: بَعدَ البلاءِ رَخاء: بعد از بلا آسایش و راحتی است. ولی ساد هفتاد گذشت و ما آسایش و راحتی ندیدیم. امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
اِنَّ اللهَ تَعالی کانَ وَقَّتَ هذا الأَمرَ فی السبعینَ. فلمّا قُتِلَ الحُسَینُ (علیه السلام) اشتَدَّ غَضَبُ اللهِ علیِ اَهلِ الأرضِ فَأَخَّرهُ إلی أربعینَ وَ مِأَةِ سَنَةٍ. فَحَدَّثناکم فَأَذَعتُم الحَدیثَ وَ کَشَفتُم قِناعَ السِّرِّ فَأَخَّرهُ اللهُ وَ لَم یَجعَل لَه بَعدَ ذلک عِندَنا وَقتاً. و «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (1) و (2).
خداوند متعال زمان این امر (فرج شیعیان) را در سال هفتاد قرار داده بود، امّا وقتی حضرت حسین (علیه السلام) کشته شدند، غضب خداوند بر اهل زمین شدّت گرفت. از این رو آن را تا سال صد و چهل به تأخیر انداخت. ما (این خبر را) به شما گفتیم، ولی شما خبر را پخش کردید و از آن راز پرده برداشتید، پس خداوند (بار دیگر) فرج را به تأخیر انداخت و دیگر زمانی برای آن نزد ما قرار نداد. و «خداوند آنچه را که می‌‌خواهد محو و (آنچه را می‌‌خواهد) اثبات می‌کند و اصلِ همه‌ی آنچه نوشته شده نزد اوست.»
در این حدیث شریف از راحتی و گشایش شیعه سخن رفته است که قبل از ظهور امام دوازدهم (علیه اسلام) هم می‌توانسته به صورت محدود و جزئی تحقق پیدا کند.
رهایی شیعیان از سختی‌ها و فشارهای وارد برایشان، جز به فرج اهل بیت (علیهم السلام) محقق نمی‌شود. و فرج اهل بیت (علیهم السلام) به طور کامل و فراگیر فقط با ظهور حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) فرا می‌رسد. امّا به صورت محدودتر پیش از آن هم توسّط خدای متعال دو بار تقدیر شد، ولی هر دو بار به خاطر خطاهای خود مردم مشمول بداء قرار گرفت و به تأخیر افتاد: بار اوّل چون مردم به کشتن سیدالشهدا (علیه السلام) اجتماع کردند و گروهی هم که شرکت نداشتند، بدان راضی شدند؛ و بار دوم به دلیل بر ملا کردن این راز. پس دو بار که در وقت فرج بداء صورت گرفت، تغییر در تقدیر الهی واقع شد، ولی پس از این دو بار، دیگر وقتی برای فرج از جانب خداوند نزد ائمه (علیهم السلام) قرار داده نشده است. چنانکه صریحاً در این حدیث فرموده‌اند: لَم یَجعَل لَه بَعدَ ذلک عِندَنا وَقتاً.
از این عبارت فهمیده می‌شود که خداوند پس از آنکه دو بار آسایش و راحتی را برای اهل بیت (علیهم السلام) و شیعیان ایشان مقدّر ساخت و اعمال زشت مردم باعث شد تا خداوند فرج ایشان را به تأخیر بیندازد، دیگر برای آن زمانی را معیّن نکرد یا اینکه اصطلاحاً تقدیری در مورد وقت آن انجام نداد. بنابراین چون تقدیری نسبت به آن صورت نگرفته، خود امام (علیه السلام) هم که امام مبین (3) و کتاب مبین (4) می‌باشد، نسبت به آن عالِم نیست.
طبق احادیث متعدّد، امام (علیه اسلام) به همه‌ی مخلوقات الهی علم دارد، امّا اگر چیزی هنوز خلق نشده باشد، فقط خدای متعال به علم ذاتی‌اش (5) نسبت به آن علم دارد. بنابراین اگر امام (علیه السلام) آن را نداند، نقصی در علم ایشان نیست. اگر بگوییم که بعد از دوبار تأخیر افتادن فرج، خداوند دیگر وقتی برای آن معیّن نفرمود، لازمه‌اش این است که علم آن نزد امام (علیه السلام) هم نباشد چون اگر تقدیر شده بود، قطعاً امام مبین آن را می‌دانست.
بنابراین از ظاهر فرمایش امام (علیه السلام) که فرمود: «خداوند وقتی برای فرج نزد ما قرار نداد»، می‌توان استفاده کرد که خود اهل بیت (علیهم السلام) از وقت فرج خویش آگاهی ندارند. البته روشن است که در حدیث شریف، آن دو بار تقدیری که به تأخیر افتاد با توجه به زمان‌هایی که معیّن شده (سال هفتاد و صد و چهل) به ظهور امام دوازدهم (علیه السلام) مربوط نمی‌شد ولی عبارت حدیث کلّی است و شامل هر نوع فرج عمومی برای ائمه (علیهم السلام) و شیعیان می‌شود. ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نیز یکی از مصادیق فرج می‌باشد و چون تعیین وقت در مورد آن به صورت کلّی نفی شده است، حکم عام به مورد خاص هم سرایت می‌کند.

بنابراین می‌توان با استناد به این حدیث چنین برداشت کرد که حضرت بقیة الله ارواحنا فداه زمان ظهور و فرج نهایی خود را نمی‌دانند و این - همان طور که گذشت - عیب و نقصی در مورد علم ایشان به حساب نمی‌آید. درست مانند اینکه امامی از وقوع چیزی در آینده خبر دهد ولی در آن بداء صورت بگیرد و آن چیز مطابق خبر امام (علیه السلام) واقع نشود.
این امر در مورد پیامبران و ائمّه (علیهم السلام) سابقه داشته و با آنچه شیعه در مورد علوم غیبی ایشان قائل است، منافاتی ندارد. اگر از یک امام معصوم (علیه السلام) خبری مورد اعتماد نقل شود ولی مطابق واقع در نیاید، ما هیچگاه در راستگویی امام (علیه السلام) به شک نمی‌افتیم بلکه طبق آنچه خود ایشان تعلیم فرموده‌اند، می‌گوییم در آن بداء صورت گرفته است. و این نقصی در مورد علم کامل امام (علیه السلام) نیست، چون ممکن است خدای متعال علم آنچه را که به بداء واقع می‌شود به ایشان تعلیم نکرده باشد.
در مورد اموری که وقتی برای آن تقدیر نشده هم مطلب از همین قرار است. پس برای زمان ظهور امام عصر (علیه السلام) اگر تقدیری صورت نگرفته باشد، طبیعی است که خود ایشان هم نسبت به آن آگاهی نداشته باشند.
حدیث دیگری که می‌تواند مؤیّد این بحث (معیّن نشدن وقت ظهور برای ائمه (علیهم السلام)) باشد، از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که وقتی راوی حدیث از ایشان درباره‌ی زمان ظهور امام (علیه السلام) پرسید، (6) چنین پاسخ فرموده‌اند:
أما إنّه لم یُوَقِّت لَنا فیه وقتٌ. ولکن اِذا حَدَّثناکُم بَشیءٍ فَکانَ کَما نَقُولُ فَقُولُوا: صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُه. و إن کانَ بِخِلافِ ذلک، فَقُولُوا: صَدَقَ اللهُ و رَسُولُه، تُؤجَرُوا مَرَّتَینِ. (7)
آگاه باشید که برای ما زمانی در مورد ظهور معیّن نشده است. ولی اگر برای شما از وقوع چیزی سخن گفتیم و همان طور که گفته‌ایم واقع شد، بگویید که خدا و رسولش راست گفته‌اند. و اگر خلاف آنچه گفته بودیم واقع شد، باز هم بگویید که خدا و رسولش راست گفته‌اند، تا اینکه دو برابر پاداش ببرید.
در اینجا به صراحت بیان فرموده‌اند که زمانی را برای ائمه (علیهم السلام) در مورد ظهور حضرت معیّن نکرده‌اند. پس نمی‌توان گفت که خود ایشان وقت ظهور را می‌دانند امّا مأمور به مخفی نگه داشتن آن هستند.
امّا اینکه در ادامه‌ی حدیث فرموده‌اند: «اگر ما (اهل بیت (علیهم السلام)) از وقوع چیزی خبر دادیم امّا مطابق واقع نشد، ما به شما دروغ نگفته‌ایم» این مطلب اشاره به مسأله‌ی «بداء» دارد که یک قاعده‌ی کلّی می‌باشد و در مورد وقت ظهور امام زمان (علیه السلام) مورد پیدا نمی‌کند. چون ائمّه (علیهم السلام) هیچگاه وقتی برای آن معیّن نکرده‌اند.
توضیح مطلب اینکه: احتمال بداء در مورد همه‌ی اخباری که از ائمّه (علیهم السلام) به ما رسیده است، وجود دارد و لزومی ندارد که در هر خبری از امام معصوم (علیه السلام) اشاره به احتمال بداء در خصوص آن شده باشد. به عنوان یک قاعده‌ی کلّی فرموده‌اند که ممکن است بعضی از اخباری که به شما می‌گوییم، مطابق واقع در نیاید؛ در این موارد بدانید که ما به شما راست گفته‌‌ایم ولی خداوند در مورد آن بداء فرموده است. این قاعده‌ی کلی برای تمام احادیث کفایت می‌کند.
البته اگر ائمّه (علیهم السلام) از وقوع چیزی به طور قطعی خبر داده باشند و در حقیقت فرموده باشند که در مورد آن بداء صورت نمی‌گیرد، آن خبر را می‌توان قطعی و غیرقابل بداء دانست. بنابراین، اصل بر این است که در همه‌ی اخبار ائمّه (علیهم السلام) احتمال بداء وجود دارد مگر آنکه موردی را خودشان استثنا فرموده باشند. امّا این اصل کلّی در مورد پیشگویی نسبت به زمان ظهور امام دوازدهم (علیه السلام) مصداق پیدا نمی‌کند و فقط شامل مواردی می‌شود که ائمه (علیهم السلام) از فرج محدود و جزئی شیعیان قبل از فرج نهایی و کامل - که با ظهور امام عصر (علیه السلام) محقق می‌شود - خبر داده‌اند؛ همچون حدیثی که در آن ابوحمزه‌ ثُمالی از امام باقر(علیه السلام) درباره‌ی پیشگویی امیرمؤمنان (علیه السلام) پرسیده بود. ائمّه (علیه السلام) در مورد وقت ظهور امام زمان (علیه السلام) هیچگاه زمانی تعیین نکرده و نمی‌کنند. شاهد این مدّعا حدیث ابوبصیر است که می‌گوید از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی حضرت قائم (علیه السلام) پرسیدم. حضرت در پاسخ فرمودند:
کَذَبَ الوَقّاتونَ. إنّا أهلُ بَیتٍ لا نُوَقِّتُ. (8)
تعیین کنندگان وقت (برای ظهور قائم (علیه السلام)) دروغ می‌گویند. ما خانواده‌ای هستیم که (برای آن) وقتی تعیین نمی‌کنیم.
پس ائمه (علیهم السلام) طبق فرمایش خودشان هیچگاه وقتی برای قیام حضرت مهدی (علیه السلام) تعیین نکرده و نمی‌کنند و دلیلش هم این است که اصلاً وقتی برای آن از طرف خداوند تعیین و تقدیر نشده است. (این احتمالی است که ما آن را ارجح دانستیم.)
احتمال مرجوحی که در اینجا وجود دارد این است که منظور از «وقت» در این احادیث، وقت قطعی و غیرقابل بداء باشد. در این صورت اگر هم پیشگویی‌هایی از ائمه (علیهم السلام) در مورد زمان ظهور امام عصر (علیه السلام) یا خصوصیّات و نشانه‌های آن نقل شده باشد، همگی قابل بداء هستند و هیچ‌یک را نمی‌توان قطعی دانست.
این مطلب البته مطلب صحیحی است که در ادامه به طرح آن می‌پردازیم، ولی در مورد اصل آنچه فعلاً درصدد اثباتش هستیم هیچ تفاوتی نمی‌‌کند که بگوییم وقتی برای ظهور معیّن نشده یا اینکه معیّن شده ولی قابل بداء و تغییر است. آنچه مسلّم است این است که وقت قطعی و غیرقابل تغییر در مورد ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه معیّن نشده است.
به همین دلیل در بعضی از دعاهایی که برای تعجیل فرج امام عصر (علیه السلام) وارد شده است، اشاره به مسأله‌ی بداء وجود دارد. در حقیقت اگر وقت ظهور امام (علیه السلام) بداءپذیر نبود، دعا برای تعجیل در مورد آن بی‌اثر می‌نمود ولی از آن جا که این امر قابل بداء است خود ائمّه (علیهم السلام) درباره‌ی آن دعا می‌کردند و شیعیان خود را نیز به این مسأله تشویق می‌فرمودند. در دعایی که از امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) در تعقیب نماز عصر نقل شده است، چنین می‌خوانیم:
أنتَ اللهُ لااِلهَ ‌اِلّا أَنتَ. مِنکَ المَشِیَّةُ وَ اِلیکَ البَداءُ... . اَنتَ اللهُ لا اِلهَ‌ اِلّا أَنتَ. تَمحُو ما تَشاءُ و تُثبِتُ وَ عِندَکَ اُمُّ الکِتابِ... . اُسأَلُکَ أَن تُصَلِّیَ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ و أن تُعَجِّلَ فَرَجَ المُنتَقِمِ لَکَ مِن اَعدائِکَ. (9)
تو خدایی هستی که جز تو معبودی نیست. خواستن از تو است و اختیار بداء هم با تو است... . تو خدایی هستی که جز تو معبودی نیست. آنچه را بخواهی از بین می‌بری و (آنچه را بخواهی) به ثبت می‌رسانی و امّ الکتاب نزد تو است... . از تو درخواست می‌کنم که بر حضرت محمد (صلی ‌الله ‌علیه و آله‌ و سلم) و اهل بیت ایشان درود فرستی و در فرج انتقام گیرنده - برای تو از دشمنانت - شتاب فرمایی.
ملاحظه می‌شود که درخواست تعجیل در فرج امام عصر (علیه السلام) براساس اعتقاد به بداء و حقّ محو و اثبات برای خداوند بنا شده است. و این همان حقیقتی است که درصدد اثبات آن هستیم.
مقدّمات و علائم ظهور هم بداء پذیرند
طبق قاعده‌ی کلی که خود ائمّه (علیهم السلام) تعلیم فرموده‌اند، در همه‌ی اخبار غیبی ایشان - غیر آنچه خود استثنا کرده‌اند - احتمال بداء وجود دارد. اعتقاد به این مطلب تأثیر عمیقی در نحوه‌ی برخورد با مقدمات و نشانه‌هایی که برای ظهور امام عصر (علیه السلام) در احادیث آمده، می‌گذارد.
نمونه‌ای از این احادیث را که در آن اشاره به بعضی از خصوصیّات روز ظهور امام زمان (علیه السلام) دارد، از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کنیم:
لا یَخرُجُ القائِمُ (علیه السلام) اِلّا فی وَترٍ مِنَ السنین سنةِ اِحدی أو ثلاثٍ أو خَمسٍ أو سَبعٍ تِسعٍ. (10)
حضرت قائم (علیه السلام) جز در سال‌های فرد ظهور نمی‌کنند، سال یک یا سه یا پنج یا هفت یا نُه.
اگر وقتی که در این حدیث شریف برای ظهور امام زمان (علیه السلام) معیّن شده قابل بداء نباشد، در سال‌های زوج انتظار ظهور ایشان بی‌معنا خواهد شد. ولی همان قاعده‌ی کلّی - بداءپذیر بودن آنچه خبر داده‌‌اند - در اینجا هم صادق است. و لذا اگر امام (علیه السلام) در سالی از سال‌های فرد ظهور کنند، فرمایش امام صادق (علیه السلام) صحیح است؛ و اگر در غیر این هم قیام کنند، باز هم باید ایشان را تصدیق کرد، چون از خدا و رسول این خبر را نقل کرده‌اند و دروغ نگفته‌اند، امّا خداوند در آن بداء فرموده است .
حدیث دیگر هم از امام صادق (علیه السلام) می‌باشد:
یُنادی بِاسمِ القائِمِ (علیه السلام) فی لَیلَةِ ثلاثٍ و عِشرینَ وَ یَقُومُ فی یومِ عاشوراء و هُوَ الیَومُ الذی قُتِلَ فیه الحُسَینُ‌ بنُ علیٍّ (علیهما السلام). لَکَأَنّی بِهِ فی یومِ السَّبتِ العاشِرِ مِنَ المُحَرَّمِ قائِماً بینَ الرکن و المَقامِ، جبرئیلُ عَن یَدِهِ الیُمنی یُنادی «البَیعَةُ لِله» فَتَصیرُ اِلیه شیعَتُهُ مِن اَطرافِ الاَرضِ تُطوی لَهُم طَیَّاً حتی یُبایِعُوهُ، فَیَملَأُ اللهُ بِهِ الاَرضَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً. (11)
در شب بیست و سوم (ماه مبارک رمضان) به نام حضرت قائم (علیه السلام) آواز بلند سر داده می‌شود و در روز عاشورا - همان روزی که حضرت حسین بن علی (علیه السلام) در آن کشته شدند - قیام می‌کند. گویی من ایشان (قائم (علیه السلام)) را در روز شنبه دهم محرّم میان رکن (حجر الاسود) و مقام (حضرت ابراهیم) می‌بینم که جبرئیل از طرف راست ایشان ندا می‌دهد: «بیعت از آن خداوند است» پس شیعیان ایشان از همه جای زمین به سوی ایشان می‌آیند، زمین برای آن‌ها (زیر پایشان) دَرنَوردیده می‌شود تا اینکه با ایشان بیعت می‌کنند. سپس خداوند به وسیله‌ی آن حضرت زمین را از عدل پر می‌کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد.
ندای آسمانی در شب بیست و سوم ماه رمضان یکی از علائمی است که برای ظهور امام زمان (علیه السلام) ذکر شده و گاهی تعبیر «صیحه» برای آن به کار رفته است. (12)
نشانه‌ی دیگری که در حدیث آمده این است که روز ظهور امام (علیه السلام) روز شنبه‌ای است که مصادف با دهم ماه محرم (عاشورا) باشد. این وقت طبق قاعده‌ای که خود ائمه (علیهم السلام) فرموده‌اند، قابل بداء می‌باشد و ما در هر حال باید راستگویی امام صادق (علیه السلام) را تصدیق کنیم، چه روز ظهور امام زمان (علیه السلام) شنبه‌ی دهم محرم باشد و چه نباشد.
به خاطر اهمیت موضوع به حدیث دیگری که قاعده‌ی کلی را بیان فرموده است، توجه می‌کنیم. وقتی فُضَیل بن یَسار از امام باقر (علیه السلام) پرسید که آیا برای ظهور وقتی معیّن شده است، پاسخ فرمودند:
کَذَبَ الوَقّاتُونَ. کَذَبَ الوَقّاتُونَ. کَذَبَ الوَقّاتُونَ. اِنَّ موسی (علیه السلام) لَمّا خَرَجَ وافداً اِلی رَبِّهِ واعدَهُم ثلاثینَ یوماً. فلمّا زادَهُ اللهُ علی الثلاثینَ عَشراً قال قومُه: قد اَخلَفَنا موسی، فَصَنَعُوا ما صَنَعُوا. فإذا حَدَّثناکُم الحدیثَ فَجَاءَ علی ما حَدَّثناکم (به) فَقُولُوا: صَدَقَ اللهُ. واِذا حَدَّثناکُم الحدیثَ فجاءَ علی خِلافِ ما حَدَّثناکم به فَقُولُوا: صَدَقَ اللهُ، تُؤجَروا مَرَّتَینِ. (13)
تعیین کنندگان وقت دروغ گفته‌اند. تعیین کنندگان وقت دروغ گفته‌اند. تعیین کنندگان وقت دروغ گرفته‌اند. همانا حضرت موسی (علیه السلام) هنگامی که برای میقات پروردگارش رفت، با مردم قرار سی‌روزه گذاست، امّا وقتی خداوند ده روز به آن اضافه کرد، قوم او گفتند: موسی با ما خُلف وعده کرد، پس کردند آنچه کردند. بنابراین هنگامی که به شما خبر می‌‌دهیم، اگر مطابق آنچه خبر دادیم واقع شد، پس بگویید: خداوند راست گفته است. و اگر خبری به شما دادیم پس غیر آنچه خبر دادیم واقع شد، بگویید: خداوند راست گفته است، تا دو برابر پاداش بگیرید.

بر اساس تشبیهی که امام باقر (علیه السلام) فرموده‌اند، چه بسا آنچه در عمل، واقع می‌شود، به ظاهر خلف وعده‌ی کسی باشد که آن خبر را داده است، امّا چون احتمال بداء در مورد آن وجود دارد، حق نداریم خبر مورد اعتماد را تکذیب کنیم، بلکه باید آن را از جانب خداوند بدانیم و معتقد شویم که خداوند خود بنابر حکمت‌هایی حجّتش را مأمور بیان آن خبر فرموده است و سپس قبل از تحقق مُفاد آن، در مورد آن بداء فرموده است.
نتیجه اینکه خصوصیات وقت ظهور امام عصر (علیه السلام) همگی قابل بداء هستند و قطعیّت ندارند. همین طور است نشانه‌ها و علائمی که به عنوان مقدمات ظهور نقل شده‌اند؛ مانند ندای آسمانی در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان. گاهی هم علائم نقل شده در ظاهر با هم تعارض دارند. مثلاً در مورد روز ظهور امام زمان (علیه السلام) در زیارت روز جمعه به نقل مرحوم سیّد بن طاووس چنین آمده است:
یا مولایَ یا صاحِبَ الزّمان... هذا یَومُ الجُمُعةِ وَ هُو یَومُکَ المُتَوقَّعُ فیه ظُهُورک. (14)
ای مولای من ای صاحب الزمان ... امروز روز جمعه است و آن روز شماست که انتظار ظهور شما در آن می‌رود.
در صورتی که این عبارت، حدیث معصوم (علیه السلام) باشد؛ بالاخره روز ظهور چه روزی است، جمععه یا شنبه، ممکن است در یکی از این دو خبر بداء شود و دیگری واقع گردد و یا هر کدام از این دو مربوط به یکی از مراحل ظهور و خروج امام عصر (علیه السلام) باشد. به هر حال تکلیف ما این است که اگر خبری موثّق و مورد اعتماد است، آن را تصدیق کنیم و تا وقتی چیزی از بداء پذیر بودن استثنا نشده، آن را قابل بداء بدانیم.
نکته‌ی دیگر اینکه در مورد برخی علائم ظهور، تعبیر «محتوم» به کار رفته است. سؤال این است که: آیا این تعبیر، قابل بداء نبودنِ آن‌ها را می‌رساند؟ به عنوان مثال خروج سفیانی جزء علائم حتمی دانسته شده است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
السُّفیانی مِنَ المحتومِ. و خُروجُه مِن اَوَّلِ خُروجِهِ اِلی آخِرِه خَمسَةَ عَشَرَ شهراً. (15)
سفیانی از نشانه‌های حتمی است، و خروج او از ابتدای آن تا آخرش پانزده ماه طول می‌کشد.
امّا در مورد همین سفیانی وقتی ابوهاشم داودبن قاسم جعفری از امام محمد بن علیٍّ الجواد (علیه السلام) سؤال می‌کند:
هَل یَبدُو للهِ فی المحتومِ؟
آیا خداوند در مورد محتوم هم بداء می‌کند؟
حضرت می‌فرمایند: بله. بعد که می‌گوید: ما می‌ترسیم که در مورد اصل ظهور حضرت قائم (علیه السلام) هم خداوند بداء کند، حضرت می‌فرمایند:
اِنَّ القائِمَ مِنَ المیعادِ. واللهُ لا یُخلِفُ المیعادَ. (16)
همانا (قیام) قائم (علیه السلام) وعده است. و خداوند خلف وعده نمی‌کند.
در جمع بین این احادیث علامه‌ی بزرگوار مجلسی (قدّس سرّه) دو احتمال داده‌اند: یکی اینکه «محتوم» دارای معانی مختلفی باشد که در مورد بعضی از آن‌ها وقوع بداء امکان پذیر باشد. و دوم اینکه در اصل وقوع «محتوم» بداء صورت نگیرد ولی در خصوصیّات آن امکان بداء باشد. (17)
توضیح فرمایش مرحوم مجلسی این است که: اولاً کلمه‌ی «محتوم» لزوماً به معنای غیر قابل بداء نمی‌باشد، بلکه ممکن است معنایی داشته باشد که در آن امکان بداء راه داشته باشد. و ثانیاً چه بسا در اصل وقوع آن بداء نشود ولی در برخی از ویژگی‌های مربوط به آن بداء صورت بگیرد. مثلاً در مورد سفیانی می‌توان گفت که اصل خروج او واقع شود ولی در مدّت زمان خروجش که طبق روایت پانزده ماه بیان شده است، بداء صورت گیرد. ممکن است این زمان آن قدر کم و کوتاه شود که بتوان آن را مقارن با ظهور حضرت دانست نه مقدّمه و سابق بر آن.
عالم بزرگوار شیعه جناب علامّه میرزا حسین نوری در کتاب شریف «نجم ثاقب» در مورد علائم ظهور فرموده‌‌اند:
«مخفی نماند که بودن روز خروج امام زمان (علیه السلام) روز جمعه و نوروز و عاشورا، نه به نحوی است که در سال‌های بسیار که توافق نکنند منتظر فرج نتوان شد. زیرا غیر ظهور و خروج حضرت حجّةبن الحسن بن علیٍّ المهدیّ (علیه السلام) که حال از عمر شریفش هزار و چهل سال و چیزی می‌گذرد که خواهد شد و تبدیل و خُلفی در او نخواهد شد، مابقیِ آنچه رسیده از آیات و علامات پیش از ظهور و مقارن آن، همه قابل تغییر و تبدیل و تقدیم و تأخیر و تأویل به چیز دیگر که از اهل بیت عصمت (علیهم السلام) رسیده باشد، هست. حتی آن‌ها که در شمار محتوم ذکر شده. چه، ظاهراً مراد از محتوم در آن اخبار نه آن است که هیچ قابل تغییر نباشد و ظاهرِ همان را که فرمودند به همان نحو بیاید، بلکه مراد (والله یعلم) مرتبه‌ای است از تأکید در آنکه منافاتی با تغییر در مرحله‌ای از انحای وجود آن نداشته باشد. و مؤیّد این مقال است آنچه شیخ نعمانی در غیبت خود از ابی‌هاشم داود بن قاسم جعفری روایت کرده که گفت: ... .» (18)
فرمایش ایشان تقریباً همان چیزی است که علامه مجلسی (رحمة الله) فرموده بودند. اینجا مرحوم صاحب مکیال در سخن میرزای نوری مناقشه‌ای کرده‌‌اند. (19) امّا این مناقشه - چه وارد باشد و چه نباشد - به اصل بحثی که در اینجا دنبال می‌کنیم، لطمه‌ای وارد نمی‌سازد. هدف اصلی ما در بحث فعلی این است که ظهور امام زمان (علیه السلام) را دارای مقدّمات و نشانه‌هایی ندانیم که پذیرفتن آن‌ها منافات با انتظار فرج حضرت در هر صبح و شام داشته باشد و این چیزی است که خود مرحوم صاحب مکیال در کتاب شریف خود به مناسبت بحث از انتظار فرج، بسیار زیبا و مستدل مطرح کرده‌‌اند (20).
کسی که چنین عقیده‌ای در انتظار فرج امام عصر (علیه السلام) دارد، باید به هر حال علائم حتمی مانند خروج سفیانی را به صورتی بپذیرد که به آن عقیده لطمه‌ای نخورد. این مقاله را با نقل جمله‌ی دیگری از حدیث امام باقر (علیه السلام) که فرموده بودند: وقت ظهور را برای ما تعیین نکرده‌‌اند، به اتمام می‌رسانیم:
تَوَقَّعُوا هذا الاَمرَ صَباحاً و مَساءً. (21)
منتظر این امر (ظهور امام زمان (علیه السلام) در هر صبح و شام باشید.
پی‌نوشت‌ها:
1. رعد/ 39.
2. الغیبه (طوسی) ح 417.
3. سوره‌ی یس آیه‌ی 12: « وَكُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ». مراجعه شود به تفاسیر روایی ذیل آیه‌ی شریفه.
4. سوره‌ی دخان آیه‌ی 1 و 2: «حم و الکِتاب المُبین». مراجعه شود به تفاسیر روایی ذیل آیه‌ی شریفه.
5. در احادیث از دو علم برای خداوند سخن رفته است که هیچ گونه اشتراک حقیقی بین آن‌ها وجود ندارد. اول: علمی که اختصاص به خدای متعال دارد و دوم: علمی که به ملائکه و انبیا و ائمه (علیهم السلام) داده شده است.
اولی این است که چون ذات مقدّس پروردگار از هر نقصی منزّه می باشد، بنابراین نسبت جهل به او جایز نیست و همین را علم ذاتی پروردگار می‌نامیم. دومی علمی است که مخلوق خداوند می‌باشد و همه‌ی علوم خلایق از این قسم است. رجوع شود به: اصول کافی، کتاب التوحید، باب البداء، حدیث 6 و 8.
6. از ادامه‌ی پاسخ امام (علیه السلام) که در متن نیامده است، می‌توان فهمید که سؤال و جواب مذکور درباره‌ی وقت ظهور و فرج ائمه (علیهم السلام) بوده است. ادامه عبارت چنین است:
و لکن اِذا اشتَدَّت الحاجَةُ و الفاقَةُ وانکر الناسُ بعضُهم بعضاً، فعند ذلک تَوَقّعوا هذا الامرَ صباحاً و مساءً.
7. بحارالانوار ج 52 ص 185 ح 9.
8. اصول کافی، کتاب الحجّة، باب کراهیة التوقیت، ح 3.
9. بحارالانوار ج 86 ص 81.
10. ارشاد مفید ج 2 ص 378.
11. ارشاد مفید ج 2 ص 379.
12. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: الصَّیحَةُ التی فی شَهرِ رَمضانَ تکونُ لیلَةَ الجُمُعَةِ لِثلاثٍ و عشرینَ مَضَینَ مِن شَهرِ رَمضانَ. (کمال الدین باب 57 ح 6).
13. اصول کافی، کتاب الحجّة، باب کراهیة التوقیت، ح 5.
14. جمال الاسبوع ص 42. مرحوم سیّد زیارت روز جمعه را به امام معصوم (علیه السلام) نسبت نداده است.
15. بحارالانوار ج 52 ص 248 ح 130.
16. غیبت نعمانی باب 18 ح 10.
17. بحارالانوار ج 52 ص 251.
18. نجم الثاقب ص 832.
19. مکیال المکارم ج 1 ص 388 تا 392.
20. مکیال المکارم ج 2 ص 157 تا 162.
21. بحارالانوار ج 52 ص 185 ح 9.
منبع مقاله :
بنی‌هاشمی، سیّدمحمّد؛ (1390)، سلوک منتظران، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ ششم

موارد مرتبط

  • ولادت آخرین منجی بشریت در روایات

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    حضرت حجت بن حسن عسکری(عج) نیمه شعبان سال 255 هجری در سامرا دیده به جهان گشودند، نام ایشان مهدی و کنیه‌اش ابوالقاسم است، ایشان از فرزندان حضرت زهرا(س) و از اولاد امام حسین(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکری(ع) است، مادرش کنیزی به نام نرجس، صیقل و سوسن است،

    با توجه به اینکه شعیه معتقد به ولادت آخرین ذخیره الهی در سال 255 هجری است، اما با این وجود برخی مذاهب و افراد از جمله احمد کاتب در تحقق ولادت امام زمان(عج) و اسناد تاریخی آن شبهه کرده‌اند و گفته‌اند با توجه به اینکه روایات مهمل و ضعیفی که در این نقل ها وجود دارند، اساساً تولد حضرت مهدی(عج) یک پنداری بیش نیست؟


    برای پاسخ به این شبهه نظر مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم را جویا شدیم که در ادامه می‌آید:
    این گونه شبهات با وجود واهی بودن آن نیازی به پاسخ دادن ندارد، اما علما و دانشمندان بزرگ شیعه و محققان اندیشمند ما با کرامت و بردباری در دفاع از حریم مقدس امامت و در راستای روشنگری اذهان عامه مسلمانان به تفصیل پاسخ داده و کتاب‌های متعددی در این زمینه نگاشته‌اند، از جمله کتاب «الامامة و المهدی فی تطوّر الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه» که به پاسخ و رد تفصیلی و کلمه به کلمه شبهات احمد کاتب توسط محقق ارجمند آقای سیدثامر هاشم العمیدی نوشته شده است و نیز در کتاب «در انتظار ققنوس» ترجمه فارسی، «المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی» از همین نویسنده، به طور مستدل و لو اجمالی به این گونه شبهات پاسخ داده شده است که می‌توان برای رسیدن به پاسخ جامع و تفصیلی به کتاب‌های یاد شده مراجعه کرد.
    اثبات ولادت هر فردی نخست با اقرار و اعلام پدر وی و شهادت دادن قابله‌ای صورت می‌پذیرد که در به دنیا آمدن نوزاد، مددکار مادر بوده است، هر چند هیچ کس غیر از این دو او را مشاهده نکرده باشد، چه رسد به اینکه صدها تن دیگر نیز وی را دیده باشند و تاریخ‌نگاران به ولادت او اعتراف کرده و متخصصین علم الانساب به نسب شریفش تصریح کرده باشند و خود وی به اموری مبادرت ورزیده باشد که نزدیکانش به آن‌ها وقوف یافته‌اند و تعلیمات، سفارش‌ها، راهنمایی‌ها، نصیحت‌ها، نامه‌ها، توقیعات، دعاها، سخنان مشهور و اخبار منقولی از ایشان صادر شده باشد و وکیلان وی از صلحا و اوتاد، معروف و سفیران او معلوم و معین باشند و در هر عصر و در میان هر نسلی میلیون‌ها نفر پیرو داشته باشد و به شهادت مسلم تاریخ، حکام وقت برای دستگیری و بازداشت او تمام تلاش و سعی خود را به کار گرفته‌اند، آیا مغرضان آگاه و یا نویسندگان بی‌اطلاع از حقایق و مسلمات تاریخی، برای اثبات ولادت امام مهدی(عج) به دلایلی بیش از این نیازمندند؟
    تو سروری و فرزند و برادر سرور، تو امامی و فرزند و برادر امام، تو حجتی و پدر حجت، تو پدر نه حجتی که نهمین آنان قائم‌شان خواهد بود
    در اینجا نویسندگانی همچون احمد کاتب و افرادی مانند او به این پرسش مهم باید پاسخ دهند که ده‌ها و بلکه صدها روایتی که از رسول خدا(ص) و امامان معصوم شیعه در کتب روایی شیعه و سنی وارد شده که مهدی(عج) دوازدهمین خلیفه و امام و نهمین فرزند امام حسین(ع) و او فرزند امام حسن عسکری(ع) است، اگر حضرت مهدی متولد نشده و تولد او یک افسانه است، پس دوازدهمین امام که نهمین فرزند امام حسین(ع) و فرزند امام حسن عسکری(ع) است، کجا است؟ آیا نبی مکرم اسلام(ص) که به تصریح قرآن «ما ینطق عن الهوی» در خبر دادنش، نستجیرباالله صادق نبوده است؟! گمان نمی‌رود که احمد کاتب و امثال او چنین جسارتی کرده و گناه نابخشودنی چنین نسبتی را به دوش کشند.
    لازم است پیش از آنکه به بیان روایات، شواهد و قرائن مسلم تاریخی ولادت امام عصر(ع) بپردازیم، به نمونه‌هایی از روایاتی بپردازیم که به روشنی دلالت دارند بر اینکه امام مهدی(عج) دوازدهمین امام و نهمین فرزند امام حسین است:
    1. از سلمان فارسی و ابوسعید خدری و ابوایوب انصاری و ابن عباس و علی هلالی با الفاظ متفاوت از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «ای فاطمه به ما اهل بیت(ع) شش خصلت داده شده که به هیچ یک از اولین داده نشده و هیچ یک از آخرین هم آن را دریافت نخواهد کرد، مگر ما خاندان.... و مهدی این امت که عیسی پشت سر او نماز خواهد خواند، از ماست»، سپس بر شانه حسین(ع) زدند و فرمودند: «مهدی امت از نسل این خواهد بود» و نیز قندوزی از مناقب خوارزمی از سلمان فارسی نقل می‌کند: بر رسول خدا(ص) وارد شدم، در حالی که حسین بن علی(ع) بر ران پیامبر اکرم(ص) نشسته بود و پیامبر چشمان و دهان وی را می‌بوسید و می‌فرمود: «تو سروری و فرزند و برادر سرور، تو امامی و فرزند و برادر امام، تو حجتی و پدر حجت، تو پدر نه حجتی که نهمین آنان قائم‌شان خواهد بود».
    مجموعاً بیش از 240 حدیث که دلالت صریح دارد بر اینکه مهدی(عج) دوازدهمین امام و نهمین فرزند امام حسین(ع) است، در کتب متعدد روایی نقل شده که قسمت عمده آن صحیح و معتبر است.
    2. از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود: از ما (اهل بیت) 12 (امام و) محدث خواهد بود که هفتمین فرزندم قائم آنان است...»، بالغ بر 103 حدیث دلالت بر این معنا دارد.
    چهارمین فرزندم، فرزند سرور کنیزان که خداوند به واسطه او زمین را از جور و ظلم پاک خواهد کرد و اوست کسی که مردم در ولادت او شک خواهند کرد
    3. از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: ششمین فرزندم که دوازدهمین امام از ائمه دوازده‌گانه که اولشان علی بن ابیطالب و آخر آن‌ها قائم بالحق و بقیة‌الله و صاحب الزمان است، غائب خواهد شد، او از دنیا نخواهد رفت تا اینکه ظهور کند و زمین را آکنده از قسط و عدل کند، همان گونه که پر از جور و ستم شده است، بیش از 80 روایت دلالت بر این مطلب دارد.
    4. از امام کاظم(ع) نقل شده که در پاسخ یونس بن عبدالرحمن که از آن حضرت پرسید: آیا شما قائم بالحق هستید؟ فرمود: من قائم بالحق هستم و لکن آن قائمی که (منظور شما است یعنی مهدی که) زمین را از وجود دشمنان خدا پاک می‌گرداند و آن را پر از عدل و داد می‌کند، همان گونه که از ستم و جور پر شده است، او پنجمین فرزند من است که غیبت طولانی خواهد داشت... که در این غیبت طولانی گروه‌ها و اقوامی گرفتار ارتداد شده و عده‌ای نیز ثابت قدم می‌مانند... ، بیش از 95 روایت در این باره وارد شده است.
    5. از امام رضا(ع) نقل شده که در پاسخ به این سؤال که قائم (مهدی) از شما اهل بیت کیست؟ فرمود: چهارمین فرزندم، فرزند سرور کنیزان که خداوند به واسطه او زمین را از جور و ظلم پاک خواهد کرد و اوست کسی که مردم در ولادت او شک خواهند کرد... ، بیش از 90 روایت تصریح به این معنا دارد.
    6. از امام جواد(ع) نقل شده که فرمود: (قائم) سومین فرزند من است و نیز از آن حضرت(ع) نقل شده که فرمود: امام بعد از من فرزندم علی است که امر او امر من است و قول او قول من و طاعت او طاعت من است، راوی می‌گوید سپس امام ساکت ماند، از او پرسیدم: ای فرزند رسول خدا، امام بعد از فرزندت علی کیست؟ فرمود: فرزندش حسن، راوی می‌گوید: از او پرسیدم امام بعد از حسن کیست؟ امام جواد(ع) گریه شدید کرد و سپس فرمود: به درستی که امام بعد از حسن، فرزندش قائم به حق و منتظر است، راوی می‌گوید به امام(ع) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چرا او را قائم می‌نامند؟ فرمود: به خاطر اینکه قیام می‌کند بعد از فراموش شدن یادش و مرتد شدن بیشتر کسانی که قائل به امامت او بودند، راوی می‌پرسد: چرا او را منتظر می‌گویند؟ فرمود: چون او دارای غیبت طولانی خواهد بود که مخلصین انتظار ظهورش را می‌کشند و اهل تردید و شک منکر وجود او می‌شوند و معاندین و انکارکنندگان (حق) اعتقاد به او و غیبت او را به مسخره می‌گیرند، حدوداً 70 حدیث بر این معنا دلالت دارد.
    7. از امام علی بن محمد الهادی(ع) نقل شده که فرمود: امام بعد از من فرزندم حسن و بعد از حسن فرزندش قائم است، همان کسی که زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنان که از ظلم و ستم پر شده است، بیش از 80 روایت به الفاظ و مضامین مختلف بر این مطلب دلالت تفصیلی و یا اجمالی دارد.
    8. بیش از 140 روایت دلالت دارد که امام مهدی(عج) فرزند بلافصل امام حسن عسکری(ع) است و دوازدهمین امام شیعیان که فقط به یک روایت بسنده کرده و مطالعه بقیه روایات را بر عهده حق‌جویان تلاشگر واگذار می‌کنیم:
    قندوزی حنفی از امام رضا(ع) نقل می‌کند که فرمود: امام پس از من فرزندم محمد و بعد از محمد فرزندش علی و بعد از علی فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت قائم است.
    این روایاتی است که در آن‌ها رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) پیش از ولادت امام زمان(عج) از آن به تفصیل خبر داده‌اند و امام عصر مهدی موعود را با اصل و نسب معرفی کرده‌اند و اینک یک نگاه گذرا به دلایل و شواهد روشن تحقق این امر موعود یعنی ولادت آن حضرت می اندازیم و بحث از این امر مهم را در ضمن نکاتی خلاصه و کوتاه پی می‌گیریم:
    الف) تصریح امام عسکری(ع) به ولادت فرزندش مهدی(ع): در روایت صحیحه از محمد بن یحیی العطار از احمد بن اسحاق از ابوهاشم جعفری چنین نقل شده است: به ابومحمد(امام حسن عسکری) عرض کردم: شخصیت شما مرا از سؤال کردن باز می‌دارد، آیا اجازه می‌فرمایید که از شما سؤالی کنم؟ فرمود: بپرس، عرض کردم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری، عرض کردم: اگر برای شما حادثه رخ داد در کجا سراغ او روم؟ فرمود: مدینه.
    در روایت صحیحه دیگری از علی بن محمد از محمد بن علی بن بلال این گونه نقل شده است: از طرف ابومحمد(امام عسکری(ع)) دو سال قبل از شهادت آن حضرت به من پیغامی رسید که از جانشین بعد از خود مرا مطلع ساخت و بار دیگر سه روز پیش از شهادت پیغام دیگری به من رسید که در آن مرا از جانشین خویش آگاه ساخت.
    ب)شهادت دادن قابله به ولادت امام مهدی(عج): قابله بزرگوار و شریف آن حضرت، علویه حکیمه خاتون خواهر امام هادی(ع) و عمه امام عسکری(ع) بود که در هنگام ولادت به جناب نرجس خاتون مادر ارجمند امام مهدی(عج) رسیدگی کرد، شکی نیست که در ولادت امام عصر(عج) نکات غیر عادی وجود دارد و برای حکیمه خاتون که یک بانوی معتقد و مخلص بود، نیز موجب ایجاد سؤال شده، اما در خود همین روایات که از حکیمه خاتون نقل شده پاسخ داده شده و کاملاً روشنگری شده است، چنانچه امام عسکری(ع) در پاسخ به این سؤال او که گفت من آثار بارداری را در نرجس خاتون نمی‌بینم، فرمود: مثل او مثل مادر موسی(ع) است که آثار بارداری در او ظاهر نگشت و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد (با اینکه باردار بود)، زیرا فرعون در جستجوی موسی، شکم زنان باردار را می‌شکافت و این نیز نظیر موسی(ع) است.
    در جامعه مسلمانان، کسی به جز زنان قابله بر جریان ولادت‌ها اطلاع نمی‌یابند و هر کس این مطلب را انکار کند، در مورد جریان ولادت خودش چه خواهد گفت؟
    بی‌تردید حکام عباسی با توجه به اطلاع قبلی که از طریق روایات داشتند، در پی نابودی امام بودند نگاه داشتن امام عسکری(ع) در پادگان نظامی سامرا دلیل قاطع این ادعا است، به هر حال حکیمه خاتون به ولادت آن حضرت تصریح کرده است. البته عده‌ای از زنان و خدمه امام عسکری مانند: ماریه و نسیم خادمه و نیز کنیز ابوعلی خیزرانی که او را به امام عسکری(ع) هدیه کرد، آن چنان که راوی ثقه محمد بن علی بن یحیی بدان اشاره کرده است، به حکیمه خاتون در کار قابلگی کمک کردند.
    بدیهی است که در جامعه مسلمانان، کسی به جز زنان قابله بر جریان ولادت‌ها اطلاع نمی‌یابند و هر کس این مطلب را انکار کند، در مورد جریان ولادت خودش چه خواهد گفت؟! امام حسن عسکری(ع) بر طبق سنت شریف نبوی برای فرزند خود عقیقه کرد و به دستور امام(ع) میان بنی‌هاشم تقسیم کردند.
    ج)یاران و اصحاب ائمه(ع) که به دیدار امام مهدی(عج) شهادت داده‌اند:
    عد‌ه‌ای از اصحاب امام عسکری(ع) و پدر بزرگوارش امام هادی(ع) در زمان حیات امام عسکری، به زیارت امام مهدی(عج) نائل شده و به اذن ایشان بدین مطلب شهادت داده‌اند، همچنان که گروه دیگری به ملاقات با امام پس از حیات امام عسکری(ع) نیز شهادت داده‌اند که در دوران غیبت صغری (یعنی سال‌های 260 هجری تا 329 هجری) اتفاق افتاده است، از آنجا که تعداد این شاهدان زیاد است از ذکر نام و تفصیل آن خودداری می‌کنیم.
    د)شهادت خدمه، کنیزان و غلامان به رؤیت امام مهدی(عج): افرادی که در خانه امام عسکری(ع) مشغول خدمت بودند به همراه برخی کنیزان از جمله کسانی بودند که امام مهدی(عج) را ملاقات کردند، مانند خدمتکار منزل طریف خادم و خادمه ابراهیم بن عبده نیشابوری که همراه آقای خود، به زیارت چهره مبارک امام نائل گشت و ابوالادیان خادم و ابوغانم که می‌گوید: خداوند به ابومحمد عسکری(ع) پسری عطا فرمود که نامش را محمد گذارد و سه روز پس از ولادتش طفل را به اصحاب و یاران خود نشان داد و فرمود: این ولی امر شما پس از من است، او خلیفه من بر شما است، او همان کسی است که گردن‌ها در انتظار او کشیده خواهد شد و هنگامی که که زمین از ظلم و ستم پرگردد، او قیام کرده و آن را از عدل و داد پرخواهد کرد.
    هـ)اعتراف تبارشناسان به ولادت امام مهدی(عج): از جمله مسائلی که بدیهی به شمار می‌رود، ضرورت مراجعه به متخصصان و خبرگان فن در هر حرفه است و در مورد بحث ولادت امام مهدی(عج) نیز قاعدتاً علمای انساب بهتر از دیگران حق اظهارنظر دارند، نسابه شهیر ابونصر سهل بن عبدالله داود بن سلیمان بخاری؛ وی که از بزرگان قرن چهارم هجری بوده در سال 341 هجری در قید حیات به سر می‌برده و از مشهورترین علمای انساب معاصر با غیبت صغری امام مهدی(عج) است، وی در این زمینه می‌گوید: علی بن محمد التقی دارای فرزندی به نام حسن بن علی عسکری شد، از ام ولدی نوبیة به نام ریحانه که این فرزند ولادتش به سال 231 هجری واقع گشت و وفاتش در سال 260 هجری در 29 سالگی در سامرا اتفاق افتاد و علی بن محمد تقی دارای فرزندی به نام جعفر شد که شیعه او را جعفر کذاب می‌خوانند، به جهت آنکه خود را وارث برادرش حسن بن علی عسکری می‌دانست و فرزند برادرش(یعنی حجت قائم) را وارث او نمی‌شمرد، باری ابهام و اشکالی در نسب وی وجود ندارد، سید عمری نسابه معروف قرن پنجم هجری وی چنین می‌نویسد: ابومحمد(امام عسکری) وفات یافت و پسرش از نرجس نزد اصحاب خاص و معتمدین اطرافیانش معلوم و مشخص بود... .
    فخررازی شافعی(م606 هجری) می‌گوید: امام حسن عسکری(ع) دارای دو پسر و دو دختر بود، یکی از آن دو پسرش صاحب الزمان(عج) و دیگری موسی نام داشت که در زمان حیات پدر از دنیا رفت و اما دو دختر ایشان، یکی فاطمه است که در زمان حیات پدر مرد و دیگری ام موسی که او نیز وفات یافت و نیز نسابه‌های معروف دیگر مانند: مروزی ازورقافی و سید نسابة جمال‌الدین احمد بن علی حسینی معروف به ابن عنبه و نسابه زیدی سیدابوالحسن یمانی صنعانی و محمدامین سوئدی و دیگران که بر اساس تخصصشان تصریح به این امر کرده‌اند.
    راستی کدام قضیه تاریخی دلایل، شواهد و قرائن قطعی بیش از آنچه درباره ولادت امام زمان(عج) وجود دارند، دارد؟ اگر ولادت حضرت مهدی(عج) با وجود همه این دلایل و شواهد قابل اثبات نباشد، معنایش این است که هیچ قضیه در تاریخ قابل اثبات نباشد، حال که بر اساس آنچه در نوشتار فقط اشاره به آن شد، از دلایل، شواهد، قرائن و اعترافات اگر افراد مانند احمد کاتب و امثال او همچنان بر انکار خود اصرار ورزند، باید به یکی از امور ذیل ملتزم شوند:
    1. اینکه با صحیح دانستن همه این روایات، شواهد و اعترافات اهل فن و یا حداقل برخی آن‌ها، آن‌ها را طرد کرده و با مسلمات تاریخی به مبارزه برخیزند و به ویژه در بخش روایات در حقیقت کلام پیامبر خدا را رد کنند، بدیهی است که آنان و هر آدم عاقلی ملتزم به این امر نمی‌شوند.
    2. اینکه همه این روایات و دلایل تاریخی را صحیح ندانسته و رد‌ کنند و رد کردن روایات زیاد و متواتری که خبرگان اهل حدیث آن‌ها را صحیح دانسته و مورد توجه قرار داده‌اند و نیز انکار این همه اسناد، دلایل و شواهد تاریخی، بدون برهان و دلیل منطقی نوعی عناد و لجاج با حقیقت است نه یک شبهه علمی و تاریخی.
    3. اینکه امام حسن عسکری(ع) زنده و غایب است تا زمانی که خداوند مقدر کرده است فرزندی از او در آینده به نام مهدی موعود متولد شود، بدیهی است آنان به این امر نمی‌توانند ملتزم بشوند، زیرا اولاً به شهادت قطعی تاریخ امام حسن عسکری(ع) در سال 260 هجری از دنیا رفته‌اند و ثانیاً اگر اینان بپذیرند که امام حسن عسکری(ع) زنده‌اند، چگونه زنده بودن حضرت مهدی(عج) را استبعاد و انکار می‌کنند با اینکه «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد».
    4. اینکه امام حسن عسکری(ع) از دنیا رفته، ولی هر وقت خداوند مقدر کند، زنده شده و سپس دارای فرزندی به نام مهدی می شود، این امر هر چند ذاتاً ممکن است و از قدرت مطلقه خداوند دور نیست، ولکن اولاً این همان رجعت است که احمد کاتب و امثال او منکر آن هستند؟ و ثانیاً لازمه آن عدم وجود امام در زمان طولانی است که مخالفت با روایت متواتری که شیعه و سنی نقل کرده که «من مات و لم یعرف امام زمانه ...» است.
    پس راهی جز اینکه بگوییم امام مهدی(عج) متولد شده و بر اساس مصالح و حکمت الهی در غیبت به سر می‌برد، وجود ندارد. بر اساس آنچه گفته شد روشن شد که اساساً اثبات تولد امام مهدی(عج) وابسته به حدیث مورد نظر آقای کاتب نیست تا با نفی آن تولد امام مهدی(عج) نیز نفی شود گر چه این حدیث نیز قابل دفاع است که در جای خود باید به آن پرداخت.

  • نتیجه‌ سوءاستفاده کردن از کرامت خدا چیست؟

    (بسم الله الرحمن الرحیم)
    جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی‌(عج) در مهدیه القائم المنتظر(عج) حکیمیه آغاز شده است که مشروح پانزدهمین روز آن در پی می‌آید:
    «أَدْعُوکَ یَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاً خَائِفاً إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْت وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ فَإِنْ عَفَوْتَ‏فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ »

    *آیا عذاب شدن بندگان، با کرامت خدا تناقض ندارد؟!
    بیان کردیم: پروردگار عالم که کریم است، کرامتش متعلّق به کسی است که در مرحله‌ی أولی، بیش از همه، متوجّه کرامت حضرت حقّ است.
    معانی کرامت در لغت را هم بیان کردیم و گفتیم که بالاترین معنی آن، بزرگواری است که خدا چنان بزرگوار است که نه تنها گناهانمان را به روی ما نمی‌آورد، بلکه به روی خودش هم نمی‌آورد. این، عجیب است!
    کریم، آن کسی است که اگر خطایی از کسی دید، هر چقدر هم تکرار شد، به روی طرف نمی‌آورد. چون می‌خواهد او به بزرگواری حضرت حقّ برسد.
    شاید یک سؤال ایجاد شود که اگر این‌گونه است، پس چرا عذاب است؟ همان‌طور که در آیات الهی و رویان شریفه داریم: عذاب، عکس‌العمل عمل ماست. هر عملی، عکس‌العملی دارد. عالم، عالم اثر و مؤثّر است. اثر عمل زشت ما، خودش باعث عذاب می‌شود.
    لذا این فرازی هم که فرمودند: وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ، یعنی اگر عذاب هم کنی، از روی ظلم نیست و این، اثر عمل خود من است. به هر حال، عالم، عالم اثر و مؤثّر است.
    *آیا عدم قابلیت رشد فرزند از انعقاد نطفه حرام با عدالت خدا سازگار است؟
    در مثال مناقشه نیست، اگر کسی، جه زن و چه مرد، در باب انعقاد نطفه، رعایت کردند، اعمالی را انجام دادند و صده گرفتند و دعاهایی خواندند و اذکاری را گفتند و روزی یک جزء قرآن خواندند و لقمه و مطالب را رعایت کردند، حالا انعقاد نطفه صورت می‌گیرد؛ خوب معلوم است این نطفه، نطفه طاهری در می‌آید. حتّی داریم که در چه شب‌هایی بهتر است که انعقاد نطفه صورت گیرد، چه وقت‌هایی بهترین وقت است و ... . چون عالم، حساب و کتاب دارد. کدام ساعات، ساعات خوبی برای انعقاد نطفه است و .... همه‌ این مطالب را رعایت می‌کنند، لطف خدا هم شامل حالشان می‌شود.
    امّا نعوذبالله کسی در مجلس گناه، شرب خمر کرد و در حال مستی، با نامحرم خود همبستر شد و انعقاد نطفه شد، معلوم است که بر نطفه اثر می‌گذارد.
    عقل سلیم هم می‌گوید که این دو فرزند باید با هم فرق کنند. اصلاً عدالت خدا هم همین است. شاید یک کسی بگوید: آن طفل چه گناهی دارد، او که خودش نمی‌خواست. می‌گوییم: چنین کسی که انعقاد نطفه حرام به وجود آمده، در این دنیا رشد نمی‌کند، امّا اگر به سمت گناه نرود - که معمولاً زمینه به سمت گناه رفتن برای او زیاد است - و در همان حدّ بماند، پروردگار عالم یکی از اسمائش، جبّار است و برای او در عالم آخرت جبران می‌کند. چون این دنیا، عالم اثر و مؤثّر است و پروردگار عالم اختیارش را هم دست من و شما داده است. امّا در آن دنیا برای او جبران می‌کند و وضعیّت را برایش تغییر می‌دهد.
    حدّ اعلای او در این دنیا این است که با گناه مقابله کند، امّا دیگر نمی‌تواند پیشرفت کند و به یک عارف بالله برسد. امّا همین حدّی که مبارزه می‌کند تا گناه نکند، برای او مانند عارف بالله است. چون نطفه‌ی او خراب بوده، امّا آن که صده گرفته و اعمال انجام داده و حتّی شبش را هم می‌دانسته چه شبی است، یک شب‌هایی، شب‌های علم است، مطالب ساعات داریم، وقت اهمیّت دارد و ...، آن فرزندی که این‌گونه متولّد شده، عارف بالله شده و مطالبی داشته است. امّا اینجا این فرزندی که از نطفه حرام به وجود آمده، با نفسش مبارزه کرد و نگذاشت که مبتلا شود، پروردگار عالم که جبّار است، در آن‌جا جبران می‌کند، امّا در این‌جا عدالت اقتضا می‌کند که او بالا نرود. این یک قاعده است. پس ظلم نیست و عین عدالت است.
    وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ، اگر تو عذاب هم بکنی، از روی ظلم نیست. عذاب، گرفتاری ما به اعمال خودمان است. یک نمونه‌اش همان است که در بالا بیان کردیم که مثلاً در باب انعقاد نطفه این‌گونه است و ما خودمان باعث شدیم و عذابی نبوده است. ما خودمان ظلم کردیم، ذوالجلال و الاکرام، ظلم نکرده است. آن طرف هم نمی‌تواند بیان کند: نطفه‌ای که آن‌گونه انعقاد پیدا کرده، بیاید و به خدا اعتراض کند: من چه گناهی کردم، این به ظاهر پدر و این نامادر، باعث شدند. پروردگار عالم می‌گوید: چون در این دنیا این‌ها به طریق گناه، انعقاد نطفه کردند، فرزند آن‌ها نمی‌تواند مانند یک عارف بالله رشد کند. رشد این نطفه تا آن‌جاست که فقط از گناه کردن، جلوگیری کند. تا می‌تواند گناه نکند، رشدش همین است. مابقی‌اش چه می‌شود؟ پروردگار عالم جبّار است و فردای قیامت برایش جبران می‌کند.
    *در زمان امام زمان(عج) معیارهای برتری و فضیلت عوض می‌شود
    مثلاً راجع به فقر هم چنین مطلبی داریم که اگر صبر کرد و شکوه نکرد، خدا برایش جبران می‌کند. البته خود این فقر هم به واسطه اعمال انسان‌هاست، همان‌طور که در قرآن کریم و مجید الهی داریم: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس»، فساد در این دنیا به دست خود مردم است. اگر اختلاس‌های آن‌چنانی در جامعه نباشد، فقر آن‌چنانی هم در جامعه نیست. همان‌طور که بارها بیان کردیم: در زمان وجود مقدّس آقا جانمان، حضرت حجّت(عج)، دارد که زکات‌دهنده زیاد است و زکات‌گیرنده نیست و یا خیلی کم است. چون دنبال جمع مال نیست. فخر انسانی به این نیست که چقدر مال و ثروت دارد و فلانی را به خاطر این که داراست، تحویل بگیریم. الّذی جمع مالا وعدّده در آن زمان فضیلت نیست. هر کس متخلّق‌تر و متّقی‌تر است، با فضیلت‌تر است. «إنّ اکرمکم عنداللّه أتقاکم». یعنی کسی که آن‌قدر در پله‌های تقوا بالا برود که أتقی شود. عندالحجّه هم همین‌طور است و آرام آرام عندالنّاس هم همین می‌شود. مردم، در زمان امام زمان(روحی له الفداء)، کسی را بافضیلت می‌دانند که تقوایش بیشتر است، نه ثروتش و یا این که نه آن کسی که فلان مقام را دارد و ... .
    خیلی جالب است، حتّی اگر می‌گویند: شیخنا الاعظم، همه‌کاره امام زمان(روحی له الفداء) است، نه از این باب که چون وزیر اعظم ایشان است، به مقام ایشان غبطه بخورند. می‌گویند: ببینید چقدر در مقام تقوا رشد کرده است که این‌قدر به حضرت حجّت(روحی له الفداء) نزدیک شده است. نه این که چون وزیر است، به پست و مقام او غبطه بخورند. بلکه غبطه می‌خورند که او چقدر در مقام تقوا رشد کرده است که تا این حد، به حضرت نزدیک شده است. پس معیارها در آن زمان عوض می‌شود.
    *اگر بر فقر، شکوه نشود؛ در آن دنیا به بهترین وجه جبران می‌شود!
    پس فقر و ثروت، معیار برتری و ... نیست. امّا در روایت داریم: اگر کسی که در این دنیا دچار فقر است، بر این فقر - که خودمان باعث آن شدیم، «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس» - صبر کرد، به بهترین وجه جبران می‌شود. تازه اگر در مواردی هم در دنیا شکوه کرده، در آن‌جا می‌فهمد که به واسطه همان شکایت‌ها، مقامش کم شده و می‌گوید: ای کاش در دنیا شکوه نمی‌کردم.
    *آرزوی مستجاب نشدن دعا!
    در مورد دعا هم داریم که وقتی انسان در این دنیا، دعایی کرد و به صورت ظاهر به اجابت نرسید (چون بیان کردیم که اجابت حقیقی در خود دعا نهفته شده است، همین که فرمود: ادعونی استجب لکم، یعنی این که اجازه می‌دهند ما دعا کنیم، در همان، اجابت است)، فردای قیامت چنان درجاتی به او می‌دهند که در روایت داریم که آن شخص می‌گوید: ای کاش هیچ‌کدام از دعاهایم در دنیا مستجاب نمی‌شد! این مطلب عین روایت است که ترجمه آن را بیان کردم.
    چون دنیا که به هر حال گذراست، شصت سال، هفتاد سال، هشتاد سال، نهایتاً صد سال طول می‌کشد. ماه مبارک رمضان که می‌گفتیم: روزهایش این‌قدر طولانی است، تمام شد و امشب، شب بیست و هفتم است. عمر هم همین است، وقتی انسان به اواخر عمرش می‌رسد، یک لحظه مرور می‌کند و می‌بیند که عجب! چه به سرعت گذشت. اصلاً باورش نمی‌شود مثلاً صد سال عمر کرده است. لذا کسانی هم که طول عمر داشتند و هزاران سال عمر کردند، می‌گویند: مانند این بود که از سایه درخت، آن طرف‌تر برویم و یا از زیر آفتاب به سمت سایه‌ی درخت بیاییم. عمر، این‌گونه می‌گذرد، «و الآخرة خیر و أبقی». آخرت هم بهتر است و هم همیشگی است.
    طرف وقتی می‌بینید مزد صبرش را که دعایش مستجاب نشده، این‌طور دادند، بیان می‌کند: ای کاش هیچ‌کدام از دعاهایم در دنیا مستجاب نمی‌شد! البته این، یک مقام معرفتی بالا می‌خواهد و من و شما این حوصله را نداریم.
    *عذاب شدن، نتیجه‌ سوءاستفاده کردن از کرامت خداست
    پس خدا جبّار است و جبران می‌کند. امّا علی ایّ حال اصل قضیّه اسن است که اگر عذابی صورت می‌گیرد، خدا ظلم نمی‌کند، بلکه من خودم کردم وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ.
    پروردگار عالم برای همین کرامتش را قرار داد که اوّلاً انسان بفهمد که بزرگواری خدا این است که گناهانمان را نه به رخ ما و نه به رخ خودش نمی‌کشد، ثانیاً اگر هم عذاب می‌شویم، معلوم است که یک مواقعی ما از کرامت و بزرگواری خدا سوء استفاده می‌کنیم که این هم خیلی بد است.
    *تمام عالم در بستر رحمت خدا قرار گرفته است
    وقتی فرمود: فَإِنْ عَفَوْتَ‏فَخَیْرُ رَاحِمٍ، اگر تو عفو کنی، پس به تحقیق بهترین رحم کننده هستی. عفو تو به خاطر کرامت و بزرگواری توست.
    این نکته هم خیلی مهم است که چرا نفرمود: فَإِنْ عَفَوْتَ‏فَخَیْرُ جوادٍ، پس به تحقیق اگر تو عفو کنی، پس تحقیقاً بهترین جودکننده هستی؟ بارها بیان کردم و کدی را دادم که همیشه در ذهنتان باشد و آن، این است: همه‌ی عالم در بستر رحمت خدا قرار گرفته است. اللّهم إنّی أسئلک برحمتک الّتی وسعت کلّ شیء، فلذا بیان کردم: همه سور قرآن به جز سوره‌ی برائت با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم آغاز می‌شود.
    بهترین لفظ برای این سوره هم برائت است و توبه غلط است. البته توبه هم می‌نویسند، ولی فرمودند: وقتی حضرت بیایند، می‌فرمایند که اصلاً توبه نگویید، همان سوره‌ی برائت است. چون اگر توبه باشد، رحمت خدا در آن است.
    لذا همه‌ سور با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم شروع شده است. در یک جا که خیلی راجع به عظمت پروردگار عالم صحبت شده، نفرموده: بسم اللّه العلی العظیم، یا وقتی راجع به علم و حکمت خداوند خیلی صحبت شده، نفرموده: بسم اللّه العلیم الحکیم. در حالی که به صورت ظاهر یک نوآوری هم هست و بشر به دنبال چیزی است که جدید و قشنگ باشد. امّا پروردگار عالم، همه‌ی سور را با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم آغاز می‌کند، جز سوره‌ی برائت که در آن‌جا اصلاً شروع نمی‌کند. حتّی در آنجا هم نمی‌فرماید که در آنجا هم به نام خدا شروع می‌کنیم، ولی می‌گوییم: بسم اللّه القاصم الجبّارین. بلکه می‌فرماید: کسی تا بسم الله گفت، بهترین مطلب این است که الرّحمن الرّحیم بگوید؛ چون خلقت خدا بر روی رحمت است و حتّی کرامتش هم رحمت است.
    لذا فرمود: فَإِنْ عَفَوْتَ‏فَخَیْرُ رَاحِمٍ (پس به تحقیق اگر تو بخواهی ببخشی، برای این است که تو بهترین رحم کننده‌ای). پس این که در این‌جا هم فخیر راحم می‌فرماید، برای این است که اصلاً همه‌ خلقت در بستر رحمت است. این بزرگواری و کرامتت هم که به روی ما نمی‌آوری، برای این است که تو به تحقیق بهترین رحم کننده هستی و کسی مانند تو رحم نمی‌کند. چه کسی در عالم مانند پروردگار عالم، رحم‌کننده است؟ هیچ کس!
    ما هم یک بار، دو بار، پنج بار، ده بار، صبر کنیم. امّا در مواقعی دیگر نمی‌توانیم گذشت کنیم. البته پیامبر را هم فرمودند: رحمة للعالمین هستند، لذا آن خصلت را پیامبر هم دارند. پیامبر، القاب زیادی دارند، امّا بهترین توصیف پیامبر هم همین پیامبر رحمت بودنشان است. امّا یک جاهایی می‌رسد که خود پیامبر ‌هم بفرمایند: بس کنید، دیگر چه خبر است. امّا پروردگار عالم بهترین رحم کننده است.
    در همین دعایی که هر شب می‌خوانیم، بیان می‌کنیم: خدایا! اگر تو ما را نیامرزی، دیگر کسی نمی‌تواند. اللهم ربّ شهر رمضان ... و اغفر لی تلک الذنوب العظام، فإنّه لا یغفرها غیرک. دیگر اصلاً غیر از تو کس دیگری نمی‌تواند بیامرزد. خدایا! ما گناهانی داریم که خیلی بزرگ است و ما را بیچاره کرده است، امّا هیچ کس جز تو نمی‌تواند آن‌ها را بیامرزد. چون پروردگار عالم رحمان است و همه‌ی خلقت در بستر رحمت اوست، در آخر دعا هم می‌گوییم: یا رحمان یا علّام.
    اتّفاقاً در روایت هم داریم که حتّی در باب غذا، چهار هزار ملک دور سفره‌ای که پهن شود می‌آیند و وقتی کسی بسم الله الرّحمن الرّحیم بگوید و دعا کند، آن‌ها هم آمین می‌گویند، تا شیطان برود. چون اگر بدون بسم الله الرحمن الرحیم غذا را شروع کنیم، شیطان بر غذای انسان شریک می‌شود.
    معلوم می‌شود خدای متعال دوست دارد اگر کسی می‌خواهد او را یاد کند، رحمتش را که همه چیز براساس آن است، به رخ خدا بکشد که خدایا! تو رحمت داری، اگر کرامت و بزرگواری هم داری و عفو می‌کنی، فقط و فقط به این خاطر است که تو بهترین رحم‌کننده هستی فَإِنْ عَفَوْتَ‏فَخَیْرُ رَاحِمٍ.
    إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْت وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ، کرم تو را که می‌بینم، طمعم بیشتر می‌‌شود. دلیل طمع را هم بیان کردیم، گفتیم: وقتی انسان بزرگواری را می‌بیند و می‌فهمد خدا به روی ما که نمی‌آورد هیچ، به روی خودش هم نمی‌آورد که تو گناه کردی و طوری انسان را تحویل می‌گیرد کأنّ اصلاً من گناهی نکردم، تازه وقتی توبه هم می‌کنی و راستی راستی سراغ گناه نمی‌روی، یبدّل اللّه سیئاتهم حسنات می‌شود. این دیگر از آن مطالب عجیب و غریب است که نشان می‌دهد چقدر رحمت خدا زیاد است و بزرگوار است.
    اگر در مقابل ما کسی دو بار، سه بار، ده بار خطا کند، نمی‌توانیم تحمّل کنیم، بعد چند بار چشم‌پوشی دیگر می‌گوییم: بس کن، خجالت نمی‌کشی؟ من این همه گذشت می‌کنم، تو پررو شدی! به رویش می‌آوریم و می‌گوییم: فلان جا این کار را کردی، من گذشتم. آن موقع اصلاً ندید گرفتم. بعد این‌طور کردم، بعد این‌طور کردم و ... . یعنی همه را بیان می‌کنیم و می‌گوییم: تو چقدر پررویی، دست‌‌بردار نیستی، رها کن دیگر. تو همه جا خراب‌کاری می‌کنی و پشت سر من حرف می‌زنی و زیرآب من را می‌زنی، بعد وقتی من را می‌بینی خیلی هم خوب برخورد می‌کنی و فکر می‌کنی من نمی‌فهمم. یعنی همه چیز را می‌گوید. امّا پروردگار عالم این‌گونه نیست.
    *خدا حتی نمی‌خواست شمر، شمر شود
    لذا به همین خاطر است که طمع ما هم زیاد می‌شود. وقتی می‌بینم کرامت تو زیاد است، طمع من هم زیاد می‌شود. حالا چرا پروردگار عالم این کرامت را می‌کند که ما هم طمع کنیم؟
    پیامبر رحمت هم این‌گونه بود، شاید شما بگویید: چرا پیامبر اصلاً به روی منافقین نمی‌آورد؛ همان‌طور که می‌دانید پیامبر متوجّه شد که می‌خواستند ایشان را ترور کنند و حتّی جرقّه‌ای زد و ایشان دیدند که چه کسانی بودند. امّا چرا به رویشان نمی‌آورد؟
    چون پیامبر (ص) دلش می‌خواست این‌ها یک روزی برگردند و آدم شوند. حالا به طریق أولی خداوند هم این‌گونه است. لذا پیامبر (ص) دلش می‌خواهد حتّی منافق هم برگردد و درست شود. امّا حالا به خاطر اعمال خبیث خودش برنمی‌گردد و عذاب می‌شود، این دیگر از روی ظلم نیست، وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ .
    پروردگار عالم هم اگر می‌بیند بزرگواری می‌کند که این هم در بستر رحمتش هست و عفو و گذشت می‌کند، طوری که اگر صد بار هم خطایی ببیند، باز هم می‌گوید: برگرد، گر کافر و گبر و بت‌پرستی بازآی، برای این است که اوّلاً خودش، خالق ماست. ما خالق یکدیگر نیستیم و برای همین است که نمی‌توانیم از هم بگذریم.
    مَثل آن هم مانند پدر و مادری است که بچّه‌ ناخلف داشته باشند. صورت ظاهر او را نفرین هم می‌کنند، امّا وقتی می‌رود، منتظر هستند که چه زمانی برمی‌گردد و آدم می‌شود. اگر نعوذبالله در گناه هم از دنیا برود، باز همان پدر و مادر سر قبر او می‌روند و گریه و ناله می‌کنند و می‌گویند: چرا این کار را کردی، ای کاش نمی‌کردی و ... . مدام خودشان را به این در و آن در می‌زنند و سراغ فلان عالم و عارف می‌روند که ببینند چه کار کنند تا فرزندشان آمرزیده شود، با این که در مجلس گناه از دنیا رفته و مثلاً شرب خمر بیش از حد داشته و کبدش خراب شده و از دنیا رفته است. می‌گویند: حالا چه کار کنیم که عذابش در آن دنیا کم باشد؟ با این که می‌دانند بچّه ناخلفی بود و خراب کرد و همه چیز را به هم زد. امّا باز هم دنبالش هستند.
    تازه این‌ها پدر و مادر هستند که ودیعه‌ الهی در صلب پدر آمد و درون رحم، لقاحی صورت گرفت و رشد کرد و ... و إلّا اصلش برای خداست. همه‌ی ما، اصلمان برای خداست و خدا ما را خلق کرده و در عالم ذر بودیم. در آن‌جا هم فرمود: أ لست بربّکم و ما هم گفتیم: بلی.
    پس پروردگار عالم دلش می‌سوزد و هدایت تمام بندگانش را می‌خواهد. من بارها بیان کردم که باور کنید پروردگار عالم نمی‌خواست شمر، شمر شود، یزید، یزد شود. یا حتّی نمی‌خواست بوش و ریگان و موشه‌دایان و مناخین بگین و اوباما و ... این‌گونه باشند. این‌ها خودشان این‌گونه کردند.
    خداوند قبل از هبوط فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏»، آنجا هم باز پروردگار عالم تذکار داد که هر کس از هدایت من تبعیّت کند، خوف و حزنی نخواهد داشت. پس پروردگار عالم نمی‌خواست ما بد شویم. آیا او می‌خواهد تقسیم کند و بگوید: یک سری آدم‌های خوب و یک سری آدم‌های بد؟! این که اصلاً دور از عدالت پروردگار عالم است. بعد هم اگر خداوند بخواهد یک عدّه بد باشند، خوب خودش خواسته و اگر عذاب شوند، این هم یک علامت سؤال بزرگی است که تو خودت خواستی این‌ها بد باشند، حالا می‌خواهی این‌ها را عذاب هم کنی؟! خودت خواستی ابن ملجم، ابن ملجم باشد و بعد هم می‌خواهی او را عذاب کنی؟! این که اصلاً دور از شأن ذوالجلال و الاکرام است. یک انسان عادی هم این را می‌فهمد. آن‌وقت ذوالجلال و الاکرام که علیم و حکیم است چنین چیزی بخواهد؟! این‌گونه نیست و پروردگار عالم نمی‌خواهد. اشتباه از ماست، گرفتاری و بیچارگی از ماست.
    امّا خداوند متعال یک مطلب هم قرار داد و فرمود: عالم دنیا، عالم اختیار است. جبر نیست. هادی الهی می‌فرستم و آن‌ها هم بشیر و نذیر هستند. حالا این که خودتان به سراغ آن‌ها نرفتید، اشتباه از خودتان است.
    *رحم خدا در عذاب بندگانش!
    در اینجا هم همین‌طور است، پروردگار عالم عفو و کرامتش را دارد، دلیلش هم این است بهترین رحم کننده است، فَإِنْ عَفَوْ تَ‏فَخَیْرُ رَاحِمٍ. وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ، چون عذاب هم از عمل خود ماست و إلّا خدا نعوذبالله ظلم نمی‌کند. خدا عادل است و تازه خیلی از گناهان ما را هم می‌آمرزد و از آن‌ها می‌گذرد.
    مطالبی هست که باورش برای ما سنگین است، امّا از اولیاء خدا شنیده‌ایم که حتّی در مورد حقّ النّاس هم پروردگار عالم در آن دنیا می‌فرماید: از اعمال خوب این کم کنید و به آن بدهید تا راضی شود. البته در روایت داریم که اگر کسی خیلی زیاد به بنده‌اش فشار بیاورد، خدا این‌قدر بنده‌اش را دوست دارد که می‌گوید: اگر تو راستی راستی از این نمی‌گذری، حالا من هم از تو نمی‌گذرم. تا دیگر دست بردارد؛ چون طمع انسان در آن‌جا زیاد می‌شود. می‌بیند خودش چیزی ندارد، مدام می‌خواهد از کسانی که کوچکترین حقّی از آن‌ها طلب دارد، عمل بگیرد. قضیّه شیشه‌ی شیر امانتی که یکی از اولیاء خدا را معطّل کرده بود، برایتان تعریف کردم. مگر یک شیشه شیر چقدر ارزش دارد؟! الآن در این‌جا می‌گوییم قابل شما را ندارد، امّا در آنجا می‌گوییم: خیر، من عمل می‌خواهم. می‌گویند: راضی شدی؟ می‌گوید: نه. در روایت داریم: پروردگار عالم می‌گوید دیگر بس است، اگر بخواهی زیادی جلو بروی و به بنده من رحم نکنی، من هم به تو رحم نمی‌کنم و از تو نمی‌گذرم. آن‌وقت در این‌جا توقّف می‌کند.
    آن مطلبی که گفتم، خیلی سنگین است، این است که اعاظم ما فرمودند: این پروردگار عالم در مقابل اکثر کسانی که ظلم کردند، شاید یک سوم عذاب حقیقی‌شان را به آن‌ها بدهد. یعنی باز در آن‌جا هم رحم می‌کند. منتها در این‌جا دیگر خودشان کردند فَغَیْرُ ظَالِمٍ، باید این فَغَیْرُ ظَالِمٍ در آن‌جا چشیده شود که خودت کردی. یک اصطلاح عامیانه داریم که خودم کردم که لعنت بر خودم باد!
    پروردگار عالم می‌فرماید: من در دنیا اختیار را به خودت دادم، حالا خودت با خودت این‌چنین کردی و مستحقّ عذاب شدی. لذا نفرمود: فسادبه واسطه جریان‌های دنیاست، بلکه فرمود: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس»، هر آنچه فساد در دنیا (خشکی و دریا) ظاهر شود، به دست خود انسان‌هاست. ما هستیم که می‌زنیم و همه چیز را خراب می‌کنیم و إلّا همان‌طور که خدا داده بود، گلستان بود.
    کما اینکه حضرت حجّت بیایند، مجدّد گلستان و مدینه‌ی فاضله می‌شود. انسان‌ها هم حالشان، حال خوبی می‌شود. لذا حداقل عمر در آن زمان، صد سال است. چون حال انسان‌ها هم مجدّد حال خوبی می‌شود.
    وقتی خراب کردیم، خدا ما را عذاب می‌کند و إلّا او ظالم نیست، فَغَیْرُ ظَالِمٍ. بلکه برعکس، او راحم است، فَخَیْرُ رَاحِمٍ.
    *کرامت، از رحمت و عذاب، از اعمال خود بندگان!
    پس کرامت و بزرگواری خدا هم که عامل می‌شود که حتّی گناهان ما را به روی خودش هم نیاورد، به این واسطه است که راحم است. عفو او هم به همین دلیل است که بهترین رحم کننده است، فَخَیْرُ رَاحِمٍ. الهی العفو که می‌گوییم، چون او همه چیز را در بستر رحمت قرار داده، با رحمت خود با ما برخورد می‌کند.
    اگر عذابی هم هست، فَغَیْرُ ظَالِمٍ است. یعنی عذاب عکس العمل اعمال خودمان است و عالم، عالم اثر و مؤثّر است. اثر داشته که این‌طور شده است و إلّا پروردگار عالم ظالم نیست.
    خدایا! به حق این ماه مبارک رمضان، تو که به هیچ عنوان کوچکترین ظلمی نمی‌کنی، این رحمتت را بیشتر به ما بچشان.
    ما را از این ماه رحمت که فرمودند: «بالبرکة و الرحمة و المغفرة»، بهره‌مند بگردان. ماه مبارک رمضان را ماه رحمت فرمودند، چون باب آمدن به سمت عفو خدا در همین ماه است. بینی و بین الله اگر تأمّلی کنیم، ما چه زمانی غیر از ماه مبارک رمضان هر شب می‌توانیم دور هم جمع شویم و در دل شب الهی العفو بگوییم و ناله و فغان کنیم. این هم از لطف و رحمت خداست. این هم همان بزرگواری خداست که راه را باز کرد تا ما بیاییم.
    خدایا! این ماه مبارک را آخرین ماه رحمت، ماه مبارک، ماه مغفرت عمر ما قرار مده.

  • ریشه اختلاف‌نظر میان علمای شیعه و سنی در چیست؟

    (بسم الله الرحمن الرحیم)

    «فقه شیعه» تمام مسائل کلی تا جزئی مورد نیاز را بیان نموده و به عبارتی، غنی‌ترین فقه در مذاهب اسلامی است، فقه شیعه زنده است و صرفاً مربوط به تحقیقات علمای گذشته نیست و همگام با زمان پیش می رود و مسئله‌ای نیست که فقه شیعه برای آن پاسخی نداشته باشد. فقه شیعه، فقهی است ضد استکباری و طرفدار مظلومان و هرگز در طول تاریخ، فقهای شیعه در مسیر سلاطین و طاغوت‌ها نبوده‌اند، بلکه رهبر بزرگترین نهضت‌ها و حرکت‌ها بوده‌اند.

    «احکام» در لغت، جمع حکم و به معنای فرمان و دستور به کار می‌رود و در اصطلاح فقهی «احکام» کلیه دستورهای عملی و فروع دین اسلام در تمام ابعاد آن است و همه دستورهای عبادی و سیاسی و اقتصادی و خانوادگی و قضایی را شامل می‌شود.
    فراگیری احکام از نظر قرآن و سنت و از دیدگاه علما و مراجع دارای ضرورت و اهمیت خاصی است. گاهی اوقات در جامعه با افرادی مواجه می‌شویم که تکالیف دینی را بدون مراجعه به مرجع تقلید انجام می‌دهند و مبنا را بر این قرار داده‌اند که ما از قرآن و احادیث پیروی می‌کنیم؛ حتی شنیده شده برخی می‌گویند «من خودم مرجع تقلید هستم»!
    بر این اساس در سلسله مطالبی درباره چرایی و لزوم وجود مراجع تقلید، پویایی فقه شیعه،‌ میزان انعطاف و تطابق فقه با مسائل و مقتضیات روز، دلیل اختلاف نظر میان مراجع و علما در موارد گوناگون به گفت‌وگو با اساتید مختلف می‌پردازیم.
    سومین گفت‌وگوی ما با حجت‌الاسلام والمسلمین رضا محمدی استاد حوزه و دانشگاه و کارشناس پاسخگویی به مسائل شرعی است.


    حجت‌الاسلام محمدی در ابتدا به بیان تفاوت فقه شیعه و فقه اهل تسنن پرداخت و گفت: تفاوت عمده‌ای که میان عالمان شیعه و سنی وجود دارد این است که فقه اهل سنت پویا نیست و به 1200 سال پیش که آن چهار عالم بودند، برمی‌گردد و بعد از آنها هیچ عالمی نمی‌تواند از چارچوب این چهار شخصیت برجسته اهل تسنن خارج شود و فتوای جدیدی صادر کند.
    وی اظهار داشت: فقه شیعه در هیچ شخصیتی متوقف نشده است ما علما و فقهایی داشتیم که شأن و مقام‌شان از چهار شخصیت برجسته اهل تسنن هم بالاتر بوده است اما هرگز علمای بعدی، مقلّد آنها نیستند بلکه هر کدام از آنها به تنهایی صاحب فتوا هستند و نظر می‌‌دهند و همین مسئله باعث شده است که فقه شیعه دچار رکود و ایستایی و توقف نشود.
    دین اسلام به همه نیازهای معرفتی، نیازهای دنیا و آخرت، نیازهای فردی و اجتماعی، جسمی و روحی انسان پاسخ داده است و این‌گونه نیست که ما در فقه مسئله‌ای داشته باشیم که پاسخی از دین برای آن نیابیم
    این کارشناس مذهبی عنوان داشت: دین اسلام به همه نیازهای معرفتی، نیازهای دنیا و آخرت، نیازهای فردی و اجتماعی، جسمی و روحی انسان پاسخ داده است و این‌گونه نیست که ما در فقه مسئله‌ای داشته باشیم که پاسخی از دین برای آن نیابیم. این مسئله مستلزم آن است که فرد فقیه، هر روز به‌روز باشد یعنی اگر یک حادثه جدیدی رخ داد فقیه بتواند براساس مبانی‌ای که دارد فوراً فتوا و حکم آن مسئله را مشخص کند وگرنه اگر بگوید منبع نداریم یا آیه‌ای در این خصوص وجود ندارد فقه شیعه هم متوقف خواهد شد.
    محمدی ابراز داشت: فقه شیعه چند ویژگی دارد که باعث می‌شود این استمرار و به‌روز بودن وجود داشته باشد و آن اینکه فقه تشیع در هیچ مجتهدی متوقف نشده و هر مجتهدی می‌تواند رأساً برای خودش صاحب‌نظر باشد و نظر خود را بگوید. دوم اینکه برخلاف اهل سنت که فقط اجماع را به اعتبار اینکه امت هرگز برخلاف، اجماع نمی‌کنند اجماع را حجت می‌دانند اما ما شیعیان اجماع را به اعتبار شخص امام زمان (عج) حجت می‌دانیم و معتقدیم اگر فقها بخواهند اجماعاً منحرف شوند امام زمان (عج) از باب لطف، حتماً دخالت می‌کند و جلوی انحراف را می‌گیرد و حلقه این اجماع را از بین می‌برد به همین دلیل فقهای شیعه به راحتی و با جرأت تمام می‌توانند نظر دهند با پشتیبانی از اینکه حضرت ولی عصر (عج) بر آنها نظارت دارد.
    نکته‌ای که باعث پویایی فقه شیعه می‌شود این است که؛ فقهای شیعه وابسته به مراکز قدرت نیستند برخلاف فقه اهل تسنن که به مراکز قدرت وابسته‌اند و علمای اهل تسنن اجازه ندارند هر حرفی را بزنند، آنها مجبورند نظراتی بدهند که باب میل نظر قدرتمندان باشد
    این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: مانند جایی که شیخ مفید اشتباه کرد و امام زمان (عج) دخالت کرد و فتوای شیخ مفید را تصحیح و راه درست را به آن نشان داد این از جمله خصوصیاتی است که در اهل سنت نیست مبنی براینکه امام معصوم زنده‌ای بخواهد پشتیبان فتوای‌شان در صورتی که اجماع باشد، قرار داشته باشد.
    وی تصریح کرد: نکته دیگری که باعث پویایی فقه شیعه می‌شود این است که فقهای شیعه وابسته به مراکز قدرت نیستند برخلاف فقه اهل تسنن که به مراکز قدرت وابسته‌اند و علمای اهل تسنن اجازه ندارند هر حرفی را بزنند، آنها مجبورند نظراتی بدهند که باب میل نظر قدرتمندان باشد در حالی که بسیاری از حقایق اسلام این گونه از بین خواهد رفت.
    محمدی اظهار داشت: اصولاً فقیه و مجتهد شیعه، هیچ ارتباط سازمانی و اداری با مراکز قدرت ندارد؛ خودش است و مردم و آنچه که به آن می‌رسد باید با شجاعت و بدون ترس و وابستگی اظهار کند، این موضوع نیازمند آن است که فقه به‌روز باشد و حقایق گفته شود نه اینکه فقه باعث شود علما محافظه‌کاری کنند و بسیاری از حقایق گفته نشود.
    وی عنوان داشت: همچنین ما دستورالعمل‌هایی از ائمه علیهم السلام داریم که ما می‌گوید نسبت به مسائل جدید چکار کنیم؛ «فأما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا»؛ حوادث واقعه، از زمان امامان مدنظر بوده است و همین موضوع باعث شد تا ما مسائل مبتلابه و مستحدثه را داشته باشیم و در فقه شیعه روی آنها کار شود و یک نظم و نسق عالمانه‌ای به خود بگیرد که اگر بخواهیم مجموع این موارد را در یک جمله عنوان کنیم می‌شود اجتهاد.
    این کارشناس مذهبی گفت: اجتهاد شیعه با آنچه که در سایر فرق هست تفاوت ماهوی دارد؛ اجتهاد شیعه به تمام معنا اجتهاد است.
    گاهی ممکن است فقیهی از آیه‌ای برداشت خاصی داشته باشد و فقیه دیگر بگوید به نظر من این تفسیر درست نیست. دلیل هم دارد این واژه در فلان کتاب لغت و در فلان معنا استعمال شده و یا حدیثی می‌‌یابد که آن آیه را به گونه‌ای دیگر تفسیر می‌کند لذا دو فقیه از یک آیه، دو برداشت متفاوت دارند
    وی درباره ریشه اختلاف میان علما و فقها ابراز داشت: بین تمام علما، حکما، علمای علوم تجربی و.... اختلاف نظر وجود دارد اما این اختلاف به نسبت در فقه، کمتر از همه‌ جاها است بنده هر بار که مکه مشرف شدم، چه حج واجب و چه عمره، بسیاری از اوقات اغلب کاروان ما روحانیون بودند اما من از خود ایران تا زمانی که برگردیم فقط یک مسئله گفتم و توانستم نظر تمام مراجع را از زمان امام صادق (ع) را در یک مسئله جمع کنم؛ این قدر اختلاف کم است با اینکه ما بیشترین اختلاف را در فقه در مسئله حج داریم.
    محمدی با تأکید بر اینکه در عین حال در همه علوم اختلاف هست و در فقه هم اختلاف نظر وجود دارد، عنوان داشت: اختلاف‌نظر در فقه، خللی به مکلف وارد نمی‌کند مکلف وظیفه‌اش را انجام می‌دهد، اجرش را هم می‌برد، و تکلیف هم به گردن او باقی نمی‌ماند و اشکال پیش نمی‌آید اما اینکه ریشه اختلافات به کجا برمی‌گردد. چند مورد را می‌توان برشمرد.
    وی یادآور شد: منابع استنباط احکام در شیعه چهار تا است و علمای شیعه براساس چهار منبع قرآن، سنت، اجماع و عقل فتوا می‌دهند؛ گاهی ممکن است فقیهی از آیه‌ای برداشت خاصی داشته باشد و فقیه دیگر بگوید به نظر من این تفسیر درست نیست. دلیل هم دارد این واژه در فلان کتاب لغت و در فلان معنا استعمال شده و یا حدیثی می‌‌یابد که آن آیه را به گونه‌ای دیگر تفسیر می‌کند لذا دو فقیه از یک آیه، دو برداشت متفاوت دارند.
    این کارشناس پاسخگویی به سؤالات دینی و اعتقادی اظهار داشت: همین برداشت متفاوت دو مرجع از یک مسئله، مبنای فتوای افراد قرار می‌گیرد و اختلاف فتوا به وجود می‌آید گاهی ممکن است اختلاف فتوا در اختلاف روایت باشد یکی سند روایت و دیگری دلالت روایت است گاهی اوقات ممکن است فقیهی بگوید به نظر من سند این روایت، صحیح السند است و براساس آن فتوا دهد و فقیه دوم بگوید نه فلان راوی که شما گفتید ثقه است یا ثقه نیست و آن حدیث را کنار بگذارد مثلاً حسن بن عامر، همان حسن بن عامر مدنظر شما نبوده است بلکه او حسن بن عامر بکر بوده و آن فردی که شما می‌گویید حسن بن عامر زید بوده است لذا اینجا اختلاف پیش می‌آید.
    وی ابراز داشت: گاهی ممکن است هر دو فقیه، یک حدیث را صحیح بدانند اما در برداشت از آن حدیث، اختلاف نظر دارند یکی بگوید منظور امام (عج) این بوده و دیگری بگوید منظور امام معصوم این نبوده است و دلایلی بر رد نظر فقیه قبلی می‌آورد. براین اساس باز هم اختلاف پیش می‌آید.
    تنها یک فقیه می‌تواند با فقیه دیگر در مسائل فقهی وارد بحث شود و بگوید مبنای تو اشتباه بوده است، در واقع شخص فقیه باید نظر بدهد و بگوید مثلاً کاشت ناخن جایز است یا نه
    محمدی افزود: گاهی ممکن است اختلاف بر سر اجماع مُحصّل و اجماع منقول باشد و به دلیل اینکه یک نظر در میان اجماع‌کنندگان مخالف است، اجماع حاصل نشود و گاهی هم منشأ اختلاف در فتوای فقها به دلیل اصول عملیه و اصول عقلیه باشد، یک فقیه بگوید این جا جای استصحاب است و فقیه دیگر آن را نپذیرد.
    وی در خصوص کاشت ناخن و اینکه این مسئله عموماً برای زینت، توسط خانم‌ها به کار می‌رود و ضرورتی برای این مسئله وجود ندارد تا به عسر و حرج خانم‌ها معتقد باشیم، گفت: همین که یک مرجع در این خصوص فتوا می‌دهد به معنای آن است که فقیه به‌روز است اما اینکه مبنا و محتوای فتوایش چیست، کارشناس باید نظر بدهد.
    این استاد حوزه و دانشگاه اظهار داشت: با توجه به اینکه اگر بانوان بخواهند آن ناخنی که کاشته‌اند را از بین ببرند دچار عسر و حرج می‌شوند و عسر و حرج هم در دین و فتوای ما نیست، مجبوریم که این گونه فتوا دهیم که تیمم بدل از غسل یا وضو انجام دهد و یک فقیهی هم می‌تواند این گونه فتوا دهد که نه باید برود ناخن‌های مصنوعی را بردارد و سپس با غسل یا وضو نماز بخواند.
    وی خاطرنشان کرد: تنها یک فقیه می‌تواند با فقیه دیگر در مسائل فقهی وارد بحث شود و بگوید مبنای تو اشتباه بوده است، در واقع شخص فقیه باید نظر بدهد و بگوید مثلاً کاشت ناخن جایز است یا نه، به دلیل اینکه دیگر نمی‌تواند غسل کند درست است فردی که مثلاً ناخن کاشته است کار حرامی انجام داده است اما چون عسر و حرج می‌افتد باید تیمم کند.

  • آیا زمان ظهور همه مردم دنیا مسلمان می‌شوند؟

    (بسم الله الرحمن الرحیم)

    سیدمرتضی میرسراجی(پژوهشگر مهدویت): گاهی در ذهن برخی منتظران حضرت مهدی(عج) این سؤال و این ابهام پیش م‌ آید که در زمان ظهور و دوران شکوهمند حضور حضرت مهدی(عج) آیا همه مردم دنیا مسلمان می‌شوند یا این گونه نیست و عده‌ای یافت می‌شوند

    که ادیانی غیر از اسلام داشته باشند و در دین خود جد اندر جد مستمر بوده و باقی بمانند؟ برای نیل به پاسخ این ابهام به مستندات و دلایل قرآنی و روایی توجه کنید:
    *حکومت عدالت گستر مهدوی با گستره جهانی
    حکومت حقّه آل‌ محمد(ص) که به واسطه وجود نازنین حضرت مهدی صاحب الزمان(عج) در زمانی که إن‌شاء‌الله نزدیک و قریب است، عاقبت به اذن خدا محقق می‌شود، لذا این حکومت ویژه دارای خصایص و شاخصه‌هایی است که طبق متن آیات قرآن و نص روایات نبوی یک حکومت عدالتمند با گستره جهانی خواهد بود.
    -دلیل قرآنی
    از سه عبارت قرآنی «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»؛ دین حق پیامبر اسلام(ص) بر همه ادیان پیروز و چیره می‌شود) که در سور و آیات التوبة/33، الفتح/28، الصف/9 ذکر شده‌اند، این نکته مستفاد می‌شود که با توجه به عدم تحقق غلبه دین اسلام بر دیگر ادیان در زمان خود پیامبر(ص) بالاخره یک روزی طبق کلام خدا این امر محقق می‌شود، با این بیان از فحوای کلام شخص پیامبر(ص) در می‌یابیم که در زمانی که حضرت مهدی(عج) قیام می‌کنند، اسلام و عدالت کل جهان را در بر خواهد گرفت و در آن دوران، دین برتر در جهان، اسلام عزیز خواهد بود و این سه عبارت پیشگویانه قرآنی در آن روزگار عینیت و تجلی می‌یابند.
    -دلیل روایی
    در منابع فریقین(شیعه و سنی) به فراوان به این عبارت معروف از پیامبر اسلام(ص) در زمینه حکومت حضرت مهدی(عج) بر می‌خوریم که: «یَمْلَأُ الْأَرْضَ‏ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»؛ حضرت مهدی(عج) زمین را سرشار از عدل و داد می‌کنند، همان گونه که از ستم و جور لبریز شده است.
    همین روایت که به دفعات در منابع و مراجع حدیثی اهل اسلام(شیعه و سنی) از قول پیامبر(ص)شرف صدور یافته، موید حکومت جهانی و عدالت گستر مهدوی(عج) است که با آیات قرآن همچون «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ‏» تطابق و سازگاری مفهومی دارد.
    *در عصر ظهور همه جهان مسلمان نمی‌شوند
    با این همه با استفاده از برخی آیات قرآن و همین طور روایات معتبر در می‌یابیم که با همه گستردگی و جهانشمولی حکومت حقّه آل محمد(ص) -که همان حکومت عدالت‌گستر مهدوی است- باز هم همه مردم جهان به طور مطلق مسلمان نمی‌شوند و به این آیین نمی‌گرایند.
    -دلیل قرآنی
    مثلاً بر اساس آیه زیر عده‌ای که احتمالاً قلیل و ناچیز باشند، مسیحی و عیسوی باقی خواهند ماند: «وَ مِنَ الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصارى‏ أَخَذْنا میثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ»(المائدة/ 14)؛ و ما از کسانى که گفتند ما مسیحی هستیم پیمان گرفتیم؛ ولى آن‌ها قسمت مهمى را از آنچه که به آنان تذکر داده شده بود فراموش کردند، از این رو در میان آن‌ها تا روز قیامت دشمنى و کینه افکندیم.
    یا مثلا عده‌ای که احتمالاً باز هم قلیل و اندک خواهند بود، یهودی و کلیمی باقی می‌مانند: «وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ»(المائدة/ 64)؛ و ما بین ایشان(یعنی یهودیان بدکردار) تا روز قیامت دشمنی و کینه افکندیم.
    از این دو آیه برداشت می‌شود که در حکومت جهانی و عدالت گستر حضرت مهدی(عج) همه مردم جهان به طور مطلق مسلمان نیستند و نمی‌شوند و از این دو آیه شریفه چه بسا بتوان تداوم و استمرار ادیان دیگری همچون زرتشتی‌گری و ... را نیز تلویحاً به دست آورد.
    ناگفته نماند این امر یعنی استمرار ادیان با امر عدالت و گستره جهانی حکومت حضرت مهدی(عج) هیچ منافات، تقابل و تضادی ندارد، زیرا اتفاقاً با کلام متین و استوار قرآن کریم تطبیق می‌کند، آنجا که فرموده است: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»(البقرة/256)؛ در دین هیچ اجباری نیست.
    -دلیل روایی
    در این روایت که از ناحیه صادق آل محمد(ص) به دست ما رسیده، به این امر تصریح شده است: «قُلْتُ فَمَا یَکُونُ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ عِنْدَهُ قَالَ یُسَالِمُهُمْ کَمَا سَالَمَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ وَ یُؤَدُّونَ‏ الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ‏ قُلْتُ فَمَنْ نَصَبَ لَکُمْ عَدَاوَةً فَقَالَ لَا یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا لِمَنْ خَالَفَنَا فِی دَوْلَتِنَا مِنْ نَصِیبٍ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَلَّ لَنَا دِمَاءَهُمْ عِنْدَ قِیَامِ قَائِمِنَا فَالْیَوْمَ مُحَرَّمٌ عَلَیْنَا وَ عَلَیْکُمْ ذَلِکَ فَلَا یَغُرَّنَّکَ أَحَدٌ إِذَا قَامَ قَائِمُنَا انْتَقَمَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لَنَا أَجْمَعِین»(بحارالانوار، ج 52،ص 381)؛ ابوبصیر یکی از اصحاب خاص حضرت امام صادق(ع) گوید که در محضر امام(ع) عرض کردم که قائم(عج) در زمان خود با اهل ذمّه(یهودی، مسیحی و ...) چه می‌کند؟
    ایشان فرمودند: مانند رسول خدا(ص) با آن‌ها صلح و مسالمت مى‏‌کند و آن‌ها نیز با کمال ذلت و حقیرانه «جزیه » به ایشان می‌پردازند، عرض کردم: اگر کسى در آن زمان با شما دشمنى و خصومت بورزد، چه مى‌‏شود؟
    امام صادق(ع) فرمودند: در دولت ما مخالفان ما دیگر فرصتى براى دشمنى با ما ندارند، زیرا در آن موقع خداوند ریختن خون آن‌ها را براى ما حلال کرده است. امروز کشتن آن‌ها بر ما و شما حرام است، پس کسى تو را مغرور نسازد، وقتى قائم ما(عج) قیام کرد، خداوند به وسیله او انتقام پیغمبرش و ما را از دشمنان ما می‌گیرد.
    نکاتی که از این روایت مستفاد می‌شود این است که:
    در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) همه مردم جهان مسلمان نمی‌شوند، قرار هم نیست که همه مسلمان شوند، بلکه در آن دوران طلایی، رشد اسلام واقعی و پراکنش آن بیشتر و جهانی می‌شود که این روایت اتفاقا با نص قرآن و کلام خدا نیز سازگار است که پیش‌تر بیان شد، یعنی استیلا و حاکمیت، تعدد، پراکنش،گستردگی جغرافیای نفرات و همین طور تفوق و حقانیت منطق اسلام در آن عصر بر همگان محقق می‌شود.
    این بدان معنی نیست که دین و آیین آن‌ها مورد تأیید خدا یا امام زمان(عج) است، بلکه به جهت اینکه مزاحمت و فتنه‌انگیزی برای قاطبه و عموم اهل اسلام ندارند، بالتبع حقوقی در جامعه اسلامی پیدا می‌کنند.
    عدالت جهانی مهدوی به معنی از دم تیغ گذراندن پیروان دیگر ادیان نیست و اگر کسی این چنین می‌اندیشد، باید در رای خود تجدید نظر کند، بلکه ایشان با آن‌ها مسالمت و صلح می‌کند، زیرا سیره ایشان عیناً سیره پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) است، یعنی رحمت، شفقت و صد البته اطاعت از قرآن و کلام خدا.
    در آن عصر مبارک، مخالفان و فتنه‌گران اعم از مسلمان و غیر مسلمان در دادگاه عدل مهدوی(عج) قطعاً مجازات می‌شوند و اجازه انحراف و در معرض سقوط قرار دادن جامعه و مردم از سوی شخص یا گروهی به هیچ وجه داده نمی‌شود، بعضاً روایات معارضی را هم که در این فقره به نظر می‌رسد و کل مردم جهان را داخل در اسلام یا خارج از شرک بیان می‌کند، می‌توان حالت جمع بین بازه وجود دیگر ادیان «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ‏» و بازه عدم وجود آن‌ها در صورت شرارت و فتنه انگیزی «وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَى الظّالِمینَ» در نظر گرفت که با توجه به قرآن باز هم مخل واقعیت وجود و ابقای آن‌ها در آن روزگار نمی‌تواند باشد.
    جزیه گرفتن حاکم اسلامی از غیر مسلمانان در روایات مذکور فی نفسه چیز بدی نیست، بلکه همانند مسلمانان که هم خمس، زکات، خراج و مالیات و ... بر عهده دارند، این بار مالی به غیر مسلمانان نیز تعلق می‌گیرد، بنابراین جزیه گرفتن ظلم به ادیان دیگر به خصوص از سوی مظهر عدل الهی حضرت مهدی(عج) نیست. بلکه دستور و نص صریح قرآن کریم بوده و عین عدل از سوی حاکم اسلامی به شمار می‌رود.
    *رفع ابهام
    در این بین شاید یک شبهه و ابهامی ایجاد شود که چه طور حضرت مهدی(عج) ظهور می‌فرمایند و با مظاهر شرک و کفر مبارزه عملی می‌کنند یا معجزات فراوانی مثل ندای آسمانی اتفاق می‌افتاد که دلالت بر حقانیت حضرت مهدی(عج) است یا حضرت عیسی(ع) از آسمان چهارم نزول اِجلال می‌فرمایند یا حضرت حجت اصل کتاب‌های آسمانی ادیان بزرگ را ظاهر و خارج می‌سازند، باز مسیحیان یا یهودیانی یافت می‌شوند که ایمان نمی‌آورند و همین طور احتمالا دیگر فرقه‌ها؟
    پاسخ به این ابهام این است که قطعاً این افراد انسان‌های تیره‌بختی خواهند بود و در برابر گروندگانی که فوج فوج در آن عهد به آغوش پر مهر اسلام و مهدویت می‌آیند، قلیل و اندک خواهند بود و علت تیره‌بختی آن‌ها این نیست، جز آنکه با حضور خورشیدهای تابناکی چون امام مهدی(عج) و حضرت مسیح(ع) و دیگر انبیاء و اولیای الهی(ع) و وفور معجزات و کرامات فراوان و رشد علمی و عقلی مردمان در آن روزگار، باز بر عقاید باطل خود باقی می‌مانند و همچنان ابرام و پافشاری می‌کنند.
    فرضیه‌ای می‌توان در اینجا مطرح کرد و آن این است که این احتمال هست که یهودیان، مسیحیان و دیگران در آن روزگار ممکن است از برخی عقاید شرک‌آمیز، مضحک و انحرافی خود دست بردارند یا علنی بروز ندهند، ولی پوسته دین خود را به طور کلی حفظ کنند و همین طور این افراد از سویی با اهل اسلام و اصل اسلام کاری نداشته باشند و با حضرت مهدی(عج) پیمان و معاهده‌ای ببندند که هرگز در جامعه جهانی اسلامی فتنه و مخالفت اهل اسلام نکنند، در این صورت عقلاً و شرعاً جان و مال و ناموس این گونه متعهدان، در هر حکومت اسلامی محترم خواهد بود، چه رسد به حکومت و دولت کریمه و مترقی حضرت صاحب الزمان(عج) که نماد واقعی عدل الهی و تحقق عینی و واقعی آن برای همه اعصار و ازمان است.
    مع الوصف با توجه به آیات قرآن و روایاتی که بیان شد، علاوه بر جهانی بودن گستره حکومت حقّه و عدالت گستر مهدوی(عج)، الزام نقلی و عقلی در مسلمان شدن و مسلمان بودن همه مردمان در آن عصر طلایی و دوران شکوهمند به اثبات نمی‌رسد.

  • اهمیت شورش سفیانی

    طبق توقیع شریف امام عصر به علی بن محمد سمری (آخرین نائب امام عصر در عصر غیبت صغری)، ظهور امام مهدی، تنها بعد از خروج سفیانی و ندای آسمانی، اتفاق می افتد.

    سفیانی، مهمترین علامت ظهور امام مهدی علیه السلام، قلمداد شده است. و هیچ نشانه ظهور دیگری قابل مقایسه با این نشانه نیست. و حتی دیگر نشانه های حتمی دیگر ظهور، به نوعی با این نشانه در ارتباط هستند. و همه نشانه ها در آستانه ظهور، تحت الشعاع شورش سفیانی، می باشد.
    اهمیت فراوان و جایگاه «شورش سفیانی» در عصر ظهور
    نشانه‌های ظهور از جذاب‌ترین و پرطرفدارترین بخش‌های معارف مهدوی است. اختصاص بخش عمده‌ای از روایات مهدویت به این موضوع، بهترین گواه بر این مسئله است. این جذابیت از سویی باعث افزایش اقبال عمومی به این مسئله و در نتیجه اصل اندیشه مهدویت می‌شود، اما از سوی دیگر، افزون بر ایجاد زمینه مناسب برای ورود خرافات، طمع شیادان را برای جعل و تحریف روایات را، دو چندان می‌کند. از این‌رو، نظر به فقدان پژوهش‌های مستند در این زمینه، شایسته است با انجام تحقیقات مبتنی بر اصول و قواعد فهم حدیث و با جداسازی احادیث صحیح از ضعیف و مطالب مستند از غیرمستند، علاوه بر پالایش معارف مهدویت از خرافات، زمینه‌های سوءاستفاده از این موضوع نیز، از میان برداشته شود.

    سفیانی، اولین نشانه حتمی ظهور

    اکنون به معرفی اولین نشانه حتمی ظهور، سفیانی و ابعاد گسترده این رخداد، خواهیم پرداخت. لازم به ذکر است در مقالات گذشته، به معرفی نشانه حتمی دیگر ظهور، یعنی یمانی پرداخته شد.

    منهج علمی فقه علامات الظهور

    قبل از آغاز و ارائه تفصیلی و معرفی سفیانی به عنوان اولین دشمن امام عصر، در این نوشتار و بررسی علمی و پژوهشی، بر مسیر و منهج علمی صحیح، پافشاری خواهیم کرد. از جمله:

    1. باید توجه داشت، که گاهی روایات اهل بیت و معصومین، مفسر یکدیگر است. بگونه‌ای که ابهام و اجمال در روایتی؛ و تفسیر و تفصیل در روایت دیگری، است. بنابراین، روایات هم خانواده، باید در کنار یکدیگر، بررسی میشوند.

    2. استشهاد به روایات اهل سنت، فقط زمانی موجه و صحیح است که مضمون آن در روایات اهل بیت وجود داشته باشد. استناد به احادیث اهل سنت، به عنوان موید روایات شیعه، اشکالی ندارد. بنابراین، اثبات موضوعی در روایات اهل سنت، بدون توجه به روایات اهل بیت، صحیح نیست.

    3. در صحت روایت به مجموع قرائن، از جمله قرینه سند، باید توجه کرد. نه اینکه در بررسی روایت، تنها به سند آن توجه کنیم و بقیه قرائن حدیثی، مورد فراموشی قرار گیرد.

    4. اگر حدیثی از حیث سند ضعیف باشد، نه اینکه واقعا آن حدیث، کذب و دروغ است، خیر. بلکه ممکن است در واقع صحیح باشد و لکن به طریق موثق به دست ما و در عصر حاضر، نرسیده باشد. و البته یکی از راههای اثبات حدیث ضعیف، وقوع آن می باشد که نشان از صحت حدیث دارد.

    5. برای اثبات موضوعی به عنوان علامت ظهور، جای تسامح در ادله سنن وجود ندارد، اما در تفصیلات و جزئیات، ممکن است.

    6. مشخصا در مباحث مهدویت، باید به نکته مهمی توجه کرد و آن اینکه: احادیث مهدویت، بویژه نشانه های حتمی ظهور، قطعه های مختلف یک پازل واحد محسوب می‌شوند و جدا از هم نباید بررسی شوند. و اگر نشانه های حتمی ظهور را جدا از هم و مستقل از یکدیگر، بررسی کنیم به نتایج واقعی و مطلوب نخواهیم رسید. اگر به بررسی علمی تنها یک نشانه ظهور، بسنده کنیم، ممکن است به این نتیجه دست یابیم که این نشانه، در گذشته و تاریخ واقع شده، و یا ممکن است شبیه آن در آینده، به طور متعدد، تکرار شود. اما اگر مجموعه علامت ها و نشانه ها را به صورت میدانی و در کنار هم، به عنوان قطعه های مختلف پازل واحد، توجه کنیم، به نتیجه ای واقعی تر، خواهیم رسید.

    به عنوان مثال، هر گاه، به احادیث خراب شام، به تنهایی توجه کنیم، ممکن است فورا استنباط کنیم که این مساله در گذشته، انجام شده است. اما اگر احادیث "خراب شام"، را با مجموع حوادث دیگر و نشانه ها در کنار هم، بررسی کنیم، نتیجه فرق خواهد کرد. اگر احادیث تخریب و ویرانی منطقه شام (سوریه و ...) را در کنار سایر احادیث از جمله حدیث امام باقر علیه السلام، قرار دهیم که مضمون آن چنین است که: بعد از خراب شام، باید اختلاف رمحان (دو پرچم) در منطقه شام، رخ دهد و بعد از رجفۀ (زلزله)، نزول رایات الصفر (آمدن پرچم های زرد رنگ) از مغرب شام، بعد خسف (فرو رفتن زمین) در منطقه حرستا سوریه و بعد خروج سفیانی؛ آنگاه درک حوادث و نشانه های ظهور برای رسیدن به واقع، و تصمیم گیری، آسان تر خواهد شد. و در مرحله بعد و بالاتر، نیز اگر حوادث شام و حدیث امام باقر را با نشانه های دیگری همچون تشکیل حکومت زمینه ساز ظهور توسط "رجل من اهل قم"، وجود قائد و فرمانده خراسانی در ایران، وجود پادشاه حجاز به نام عبد الله، مرگ عبد الله و اختلاف بنی فلان در کشور عربستان، و نیز وجود حکومت عراقی شیعه اما ضعیف، در کنار تحرکات کردها و ترک ها، تحرکات گروه‌های تکفیری در سوریه و منطقه شام و اختلاف پرچم‌ها را، که همگی در روایات و احادیث نشانه های ظهور، به وضوح و صراحتا، ذکر شده است را کنار هم قرار دهیم، به درک واضح تر از روایات و احادیث خواهیم رسید. چرا کنار هم قرار دادن احادیث و روایات مرتبط و هم خانواده با یکدیگر و آنچه را که می بینیم، انعکاس قویی در احادیث مهدویت، دارد. و ممکن است، این احتمال تقویت می شود که ما در عصر ظهور، به سر می بریم ان شاء الله. البته ما در این نوشتار، درصدد توقیت نیستیم، لکن در هیچ دوره ایی از تاریخ، تمام آنچه از نشانه های ظهور، که در عصر حاضر، در حال روی دادن است، اینچنین و کنار هم، قرار نگرفته است. انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا.

    7. و صد البته، مجموعه حوادث و نشانه‌های حتمی ظهور، باید در کنار هم، بررسی شوند و بررسی جداگانه و منفصل آنها و تطبیق، خسارت زیانباری است که با ایجاد هیجان و احساس کاذب در منتظران ظهور امام عصر، ممکن است تبعات ناگوراری، به دنبال خود داشته باشد. بنابراین باید به دستور ائمه معصومین، باید همواره ظهور را نزدیک دانست و در عین حال، ضمن پرهیز از تعیین وقت قطعی در زمان ظهور، همچنین از عجله و استعجال در امر ظهور و درخواست زودتر از موعد، قبل از وقوع نشانه های حتمی ظهور، بویژه وقوع ندای آسمانی -که در ماه رمضان رخ مبدهد و تمام جهانیان میشنوند- پرهیز کرد. چنانچه، در احادیث منقول از اهل بیت، تاکید شده است:

    ... كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ.[1]

    ... وقت تعیین کنندگان برای امر ظهور، را تکذیب کنید،تعجیل کنندگان در امر ظهور، هلاک میشوند و تسلیم شوندگان (و آنان که در انتظار وقوع نشانه های حتمی ظهور، می باشند)، نجات می یایند.

    پرسش های فروان درباره سفیانی

    و اما پرسش‌های فراوانی درباره شخصیت سفیانی، مطرح است، از جمله این‌كه:
    · اسم و نسب سفیانی چیست؟ آیا از فرزندان معاویه بن ابی سفیان است؟
    · زمان خروج سفیانی، چه موقع است؟
    · مکان قیام سفیانی، آیا واقعا از کشور سوریه و منطقه شام است؟
    · حامیان سفیانی چه کسانی هستند؟
    · سفیانی، چه مناطقی را تصرف خواهد کرد؟
    · آیا سفیانی، بعد از قیام، حاکم سوریه میشود؟
    · آیا سفیانی به عراق حمله خواهد کرد؟
    · آیا واقعا، رنگ پرچم سفیانی، سیاه است؟ و آیا هر پرچم سیاهی از سوریه، نشانه سفیانی است؟
    · اهداف قیام سفیانی کدام است؟ و سفیانی بر چه مناطقی سیطره پیدا خواهد کرد؟
    · آیا، سفیانی علاوه بر منطقه شام، بر کشور عراق و عربستان نیز مسلط خواهد شد؟
    · دین، مذهب و گرایش سفیانی، چیست؟
    · سیر و مدت اقدمات سفیانی چیست؟
    · فرجام قیام سفیانی، به کجا خواهد انجامید؟
    · چرا پرچم سفیانی، گمراه ترین پرچم عصر ظهور است؟
    · آیا تنها پرچم باطل در عصر ظهور، پرچم سفیانی است؟
    · وظیفه شیعه در برابر سفیانی چیست؟
    · فاصله خروج سفیانی با ظهور امام مهدی علیه السلام، چقدر است؟
    · در طول تاریخ اسلام، مدعیان دروغین سفیانی، چه کسانی بودند؟
    · در عصر معاصر، چه کسانی ادعای سفیانی کرده اند؟ و راه تشخیص مدعای آنها چیست؟

    لازم به ذکر است، در سلسله مقالات "مباحث مهدویت"، با تاکید بر منهج علمی و فقه الحدیث، علاوه بر بررسی رجالی و سندی احادیث، و سایر قرائن و روایات هم خانواده، سعی خواهد شد به سوالات فوق، پاسخ علمی داده شود.

    معرفی نشانه‌های حتمی ظهور

    در احادیث اسلامی، از پنج نشانه حتمی ظهور (یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، قتل نفس زکیه و خسف بیداء) به صورت ویژه و مستقل سخن به میان آمده است. اهمیت این پنج نشانه‌ را می‌توان هم از تعدد روایات مربوط به آن‌ها و هم از جداسازی و بیان این نشانه‌ها به شکل مستقل دریافت. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین، با سلسه اسنادش از امام صادق علیه‌السلام در حدیث معتبر[2] نقل کرده است:

    قَبْلَ قِیامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیمَانِی وَ السُّفْیانِی وَ الصَّیحَةُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِیةِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیدَاء.[3]

    پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمی است: یمانی، سفیانی، صحیه آسمانی، شهادت نفس زکیه و خسف بیداء.

    و نیز مرحوم کلینی در کتاب الکافی، در حدیث معتبر[4]، از امام صادق نقل کرده است:

    خَمسُ عَلاماتٍ قَبلَ قِیامِ القائمِ الصَّیحَةُ وَ السَّفیانِیُّ وَ الخَسفُ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّة وَ الیَمانِیُّ ِ.[5]

    پیش از قیام قائم، پنج علامت وجود خواهد داشت: ندای آسمانی، سفیانی، خسف و فرو رفتن (لشکر سفیانی) در زمین (بیداء)، شهادت نفس زکیه و یمانی.

    این دو حدیث معتبر و حدیث های مشابه دیگر، دلالت بر این دارد که ظهور امام مهدی علیه‌السلام، متوقف بر نشانه های حتمی است که باید به وقوع بپیوندد.

    شرح اجمالی نشانه‌های حتمی ظهور

    طبق روایات معتبر، ندای آسمانی، برای اثبات اینکه، امام مهدی، از طرف خداوند متعال، برگزیده و فرستاده شده است و خروج سفیانی به عنوان دشمن اصلی امام عصر، به جنگ میان حق و باطل، اشاره دارد. خروج یمانی، به ضرورت وجود قوا و لشکر جبهه حق و نصرت و یاری در ظهور امام مهدی، اشاره دارد و شهادت نفس زکیه، به طغیان حکومت و نظام ناصبی و دشمن اهل بیت در کشور حجاز (عربستان)، اشاره می کند. و در نهایت، خسف بیداء و فرو رفتن لشکر سفیانی در زمین در منطقه بیداء (در بین مکه و مدینه)، نشانگر صحت پیشگویی و صدق خبر پیامبر و نیز بیانگر این است که حکومت جهانی امام مهدی، ادامه حکومت رسول الله و اتمام رسالت پیامبر اسلام، می‌باشد.[6]

    اهمیت فراوان و جایگاه شورش سفیانی در عصر ظهور

    دلایلي كه نشان‌گر اهميت موضوع سفیانی است، بدين قرارند:

    1. خروج سفیانی، در روایات شیعه، از علائم حتمی ظهور امام مهدی(ع) شمرده شده است. از جمله شیخ صدوق در کتاب کمال الدین، در روایتی از امام صادق (ع)، چنین نقل می کند:

    السُّفْيَانِيُّ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُهُ فِي رَجَب‏.[7]

    سفیانی از علایم حتمی است و قیام او در ماه رجب خواهد بود.

    و نیز امام باقر علیه السلام در حدیث دیگری فرموده‌­اند:

    إِنَ‏ مِنَ‏ الْأُمُورِ أُمُوراً مَوْقُوفَةً وَ أُمُوراً مَحْتُومَةً وَ إِنَّ السُّفْيَانِيَّ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ.[8]

    برخی از امور موقوف و مشروط­اند و برخی محتوم و تغییر ناپذير، و سفیانی از علایم حتمی است که بی­تردید رخ خواهد داد.

    همچنین در کتاب الغیبۀ نعمانی، از امام باقر عليه ‌السلام در تفسیر آیه ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده[9] نقل شده است:

    إِنَّهُمَا أَجَلَانِ: أَجَلٌ مَحْتُومٌ وَ أَجَلٌ مَوْقُوفٌ. قَالَ‏ لَهُ‏ حُمْرَانُ:‏ مَا الْمَحْتُومُ؟ قَالَ الَّذِي لَا يَكُونُ غَيْرُهُ. قَالَ: وَ مَا الْمَوْقُوفُ؟ قَالَ: هُوَ الَّذِي لِلَّهِ فِيهِ الْمَشِيَّةُ. قَالَ حُمْرَانُ: إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ يَكُونَ أَجَلُ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْمَوْقُوفِ. فَقَالَ: أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ مِنَ الْمَحْتُومِ.[10]

    آنها دو اجل‌اند: اجل محتوم و تغییرناپذير و اجل موقوف و مشروط. حمران پرسید: اجل محتوم چیست؟ فرمود: اجلی که جز آن نخواهد شد. حمران عرض کرد: اجل موقوف و مشروط چیست؟ فرمود: آنچه اراده خداوند در آن راه دارد و قابل تقدیم و تاخیر و برطرف شدن است. حمران عرض کرد: امیدوارم قیام سفیانی از علایم موقوف و مشروطي باشد که بدا در آن راه دارد! امام فرمودند: به خدا سوگند که چنین نیست، او از علایم حتمی است.

    2. چنان‌که خواهد آمد، یکی از اساسی‌ترین اهداف قیام سفیانی، حمله به مناطق شیعه‌نشین و کشتار شیعیان و حمله به مراکز مقدسه شیعه در کشور عراق، است. تأثير این رخداد عظیم در کیان تشیع و تهدیدی که از ناحیه سفیانی متوجه شیعیان جهان می‌شود، بررسی ابعاد این ماجرا و آگاهی از زوایای مختلف آن را ضروری می‌نماید.

    سفیانی ابتدا از شام خروج می کند. از جمله شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از امام باقر علیه السلام، نقل کرده است:

    ... و خُرُوجَ‏ السُّفْيَانِيِ‏ مِنَ‏ الشَّام‏ ... .[11]

    ... و سفیانی از منطقه شام، خروج می کند ... .

    آنگاه به سمت عراق لشکرکشی می کند. در کتاب الغیبۀ نعمانی، امام باقر(ع) در ضمن روایتی معتبر می‌فرمایند:

    ... لَا يَكُونُ لَهُ هِمَّةٌ إِلَّا الْإِقْبَالَ نَحْوَ الْعِرَاقِ يَمُرُّ جَيْشُهُ بِقِرْقِيسِيَاءَ ... وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ جَيْشاً إِلَى الْكُوفَة ... .[12]

    ... سپس او (سفیانی، بعد از تسلط بر منطقه شام) هدفی جز حمله به عراق ندارد. سپاهیانش را به قرقیسیا می‌رساند و در آنجا هم به جنگیدن می‌پردازد ... و بعد لشکرش را به سوی کوفه گسیل می‌دارد ... .

    3. از دیگر دلایلی که تحقیق درباره این موضوع را ضروری می‌نماید، گستردگی ابعاد این رخداد نسبت به سایر علائم ظهور است؛ نشانه‌هایی چون: ندای آسمانی، کشته شدن نفس زکیه، خسف بیداء و ...، حوادثی محدود به شمار مي‌روند که در زمان اندکی رخ می‌دهند، اما قیام سفیانی حادثه‌اي ساده و محدود نیست و ماه ها به طول می انجامد و شعاع فعالیت های سفیانی منطقه شام و عراق خواهد بود. در کتاب الغیبۀ نعمانی، از امام صادق عليه ‌السلام در روایت معتبر و با اشاره به طولانی بودن فتنه سفیانی، چنین نقل شده است:

    السُّفْيَانِيُّ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُهُ فِي رَجَبٍ وَ مِنْ‏ أَوَّلِ‏ خُرُوجِهِ‏ إِلَى‏ آخِرِهِ‏ خَمْسَةَ عَشَرَ شَهْراً سِتَّةُ أَشْهُرٍ يُقَاتِلُ فِيهَا فَإِذَا مَلَكَ الْكُوَرَ الْخَمْسَ مَلَكَ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ وَ لَمْ يَزِدْ عَلَيْهَا يَوْماً.[13]

    سفیانی از علایم حتمی و قطعی است و در ماه رجب خروج می کند. از ابتدای حرکت او تا آخر کارش، پانزده ماه به طول می‌­انجامد. شش ماه آن را به جنگ و نبرد می­گذراند و چون سرزمين‌هاي پنج‌گانه (تمام منطقه شام) را به تصرف خود درآورد، نه ماه بر این مناطق حکومت می کند و یک روز هم بر این مدت اضافه نمیشود.

    4. همچنین تأثير شورش سفیانی، بر معادلات و تحولات اساسی در دنیای اسلام، از منطقه شام تا عراق، و حتی اعزام لشکر به عراق و عربستان، و تخریب شهر مدینه و تلاش در جهت جلوگیری از قیام امام مهدی و اعلان جنگ علنی بر ضدّ آن حضرت، بخشی از ابعاد این رخداد پراهمیت است. نعمانی در کتاب الغیبۀ از امام باقر عليه ‌السلام در حدیث معتبری در این‌باره فرموده‌­اند:

    ... وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ بَعْثاً إِلَى الْمَدِينَةِ فَيَنْفَرُ الْمَهْدِيُ‏ مِنْهَا إِلَى‏ مَكَّةَ فَيَبْلُغُ أَمِيرَ جَيْشِ السُّفْيَانِيِّ أَنَّ الْمَهْدِيَّ قَدْ خَرَجَ إِلَى مَكَّةَ ...[14]

    ... سفیانی، سپاهی را به مدینه می­فرستد. مهدی از آن‌جا مي‌گريزد و به مکه می­رود. به امیر سپاه سفیانی گزارش می‌رسد که مهدی به مکه رفته است ... .

    5. از طرفی وقتی راویان احادیث ائمه، مهمترین نشانه ظهور امام عصر، را درخواست می کردند، امامان معصوم، خروج سفیانی را به عنوان مهمترین نشانه برای ظهور امام مهدی و اقامه حکومت اهل بیت، بیان می فرمودند.

    وَ كَفَى بِالسُّفْيَانِيِّ نَقِمَةً لَكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ هُوَ مِنَ الْعَلَامَاتِ لَكُمْ ...َ إِنَّمَا فِتْنَتُهُ حَمْلُ امْرَأَةٍ تِسْعَةُ أَشْهُرٍ وَ لَا يَجُوزُهَا إِنْ شَاءَ اللَّه‏.[15]

    سفیانی برای عذاب دشمنان شما بس است و از جمله نشانه‌هایی برای شماست (برای فهم نزدیکی ظهور) ... و فتنه شورش سفیانی، ان‌شا‌الله بیشتر از نه ماه، نخواهد شد.

    6. در منابع متعدد حدیثی شیعه نقل شده است که هنگام قیام سفیانی، اجابت دعوت اهل بیت و توجهات به سمت اخبار ظهور در کشور حجاز (عربستان)، واجب شرعی است. در کتاب الکافی مرحوم کلینی، نقل شده است که هنگام خروج سفیانی، دعوت حق اهل بیت و دعوت امام مهدی را اجابت کنیم و شیعیان، توجه‌شان به سمت اخبار کشور حجاز و شهر مکه، باشد.

    در روایتی منقول از امام جعفر صادق علیه السلام، چنین نقل شده است:

    َعنْ يُونُسَ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ إِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ يَبْعَثُ جَيْشاً إِلَيْنَا وَ جَيْشاً إِلَيْكُمْ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَأْتُونَا عَلَى كُلِّ صَعْبٍ وَ ذَلُول‏.[16]

    یونس بن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام، نقل می کند، که ایشان فرمودند: هنگامیکه سفیانی خروج می کند، دو سپاه اعزام می کند، یکی به سمت ما (حجاز) و دیگری به سمت شما (عراق). در این صورت به سمت ما بشتابید (و تمام توجه شما، به سمت اخبار کشور حجاز و شهر مکه باشد، زیرا محل ظهور و قیام امام عصر، می‌باشد)، هرچند دچار سختی شوید.

    و در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام، چنین نقل شده است:

    قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَيْفَ نَصْنَعُ إِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ ... فَإِذَا ظَهَرَ عَلَى الْأَكْوَارِ الْخَمْسِ يَعْنِي كُوَرَ الشَّامِ فَانْفِرُوا إِلَى صَاحِبِكُمْ.[17]

    (راوی) به امام صادق عرض کرد، هنگام خروج سفیانی، چه کار کنیم؟ ... (امام پاسخ داد) هنگام خروج سفیانی و تسلط سفیانی بر مناطق پنج گانه شام، به امام مهدی بپیوندید و دعوت ایشان را اجابت کنید.

    چراکه امام عصر، از شهر مکه در کشور عربستان، قیام خواهند فرمود. شیخ مفید در کتاب الارشاد، چنین نقل می کند:

    ... یقُومُ القائم فِی یوْمِ عَاشُورَاءَ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی علیه‌السلام، لَكَأَنِّی بِهِ فِی‏ یوْمِ‏ السَّبْتِ‏ الْعَاشِرِ مِنَ‏ الْمُحَرَّمِ‏ قَائِماً بَینَ‏ الرُّكْنِ‏ وَ الْمَقَام‏ ... .[18]


    ... قائم (حضرت مهدى علیه‌السلام) در روز عاشورا كه روز شهادت سید الشهدا علیه‌السلام است، قیام مى‏‌كنند. گویا در آن شنبه‌‏اى كه عاشورا در آن واقع شود، او را می‌بینم. درحالى‌‏كه بین ركن و مقام ایستاده است ... .

    7. سفیانی و ندای آسمانی، به عنوان دو نشانه حتمی ظهور و جدا کننده فاصله بین عصر غیبت و عصر ظهور، صدق ادعای ارتباط خاصه با امام مهدی علیه‌السلام، می‌باشد که در توقیع مبارک حضرت، به آخرین نواب اربعه، علی بن محمد سمری، به آن اشاره شده است. شیخ طوسی در کتاب الغیبۀ، چنین نقل می‌فرمایند:

    ... مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ (أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ) قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَر ... .[19]

    ... هرکسی، قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی، ادعای ارتباط و نیابت خاص، داشته باشد، دروغ‌گو، کذاب و افترازننده است ... .

    8. همچنین، اهتمام پیشوایان دینی به این نشانه، از دیگر عواملی است که بررسی آن را ضروری می‌نماید. طرح این موضوع در احادیث و لسان مبارک: پیامبر اکرم، امام علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد و امام مهدی، آن هم در حدود یکصد روایت، نشان از این اهتمام دارد. (نگاه کنید: کتاب معجم الاحادی الامام المهدی)

    9. بنابراین با تمام تفاصیل ذکر شده، سفیانی، مهمترین علامت ظهور امام مهدی علیه السلام، قلمداد شده است. و هیچ نشانه ظهور دیگری قابل مقایسه با این نشانه نیست. و حتی دیگر نشانه های حتمی دیگر ظهور، به نوعی با این نشانه در ارتباط هستند. و همه نشانه ها در آستانه ظهور، تحت الشعاع شورش سفیانی، می باشد.

    توضیح اینکه: یمانی و خراسانی به عنوان نشانه ظهور، با سفیانی می جنگند. در روایت معتبر از امام باقر علیه السلام نقل شده است:

    وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ جَيْشاً إِلَى الْكُوفَةِ ... إِذْ أَقْبَلَتْ رَايَاتٌ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ وَ تَطْوِي الْمَنَازِلَ طَيّاً حَثِيثاً وَ مَعَهُمْ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِم‏.[20]

    ... سفیانی سپاهی را به سوی کوفه گسیل می‌دارد ... در چنین شرایطی پرچمهایی از خراسان به رهبری خراسانی نمایان می‌شوند که منزلگاه‌ها را با سرعت چشمگیری طی کرده و پشت سر‌هم می‌گذراند و در میان آنها عده‌ای از اصحاب حضرت مهدی علیه السلام حضور دارند.

    و همچنین خسف بیداء برای سپاه سفیانی در میان مکه و مدینه، رخ می دهد. مرحوم مجلسی در کتاب بحار الانوار به نقل از تفسیر عیاشی چنین نقل می کند:

    ... حَتَّى إِذَا نَزَلُوا الْبَيْدَاءَ وَ هُوَ جَيْشُ الْهَمَلَاتِ خُسِفَ بِهِم ‏... .[21]

    ... تا اینکه سپاه سیل‌آسای(سفیانی) در بیداء (بین مکه و مدینه) فرود می‌آیند و در زمین فرو می‌روند ... .

    حتی بعد از ندا و صیحه آسمانی، به عنوان نشانه حتمی ظهور، ندای شیطان، به اسم سفیانی نیز شنیده میشود.

    و نکته پایانی اینکه: طبق توقیع شریف امام عصر به علی بن محمد سمری (آخرین نائب امام عصر در عصر غیبت صغری)، ظهور امام مهدی، تنها بعد از خروج سفیانی و ندای آسمانی، اتفاق می افتد. شیخ طوسی در کتاب الغیبۀ، چنین نقل میفرمایند:

    ... مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ [أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ] قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَر.[22]

    ... هرکسی، قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی، ادعای ارتباط و نیابت خاص، داشته باشد، دروغگو،کذاب و افترازننده است.

    همه این موارد و احادیث نشانه های حتمی ظهور در مباحث مهدویت، همانطور که ذکر شد و مشاهده فرمودید، به نوعی با سفیانی، مرتبط می باشد. و اهمیت دوچندان بررسی تفصیل و جزئیات مباحث سفیانی، را نمایان می کند.

    نکته پایانی

    سفیانی، مهمترین علامت ظهور امام مهدی علیه السلام قلمداد شده است و هیچ نشانه ظهور دیگری قابل مقایسه با این نشانه نیست. و حتی دیگر نشانه های حتمی دیگر ظهور، به نوعی با این نشانه در ارتباط هستند. و همه نشانه ها در آستانه ظهور، تحت الشعاع شورش سفیانی، می باشد.

    یکی از اساسی‌ترین اهداف قیام سفیانی، حمله به مناطق شیعه‌نشین و کشتار شیعیان و حمله به مراکز مقدسه شیعه در کشور عراق، است. تأثير این رخداد عظیم در کیان تشیع و تهدیدی که از ناحیه سفیانی متوجه شیعیان جهان می‌شود، بررسی ابعاد این ماجرا و آگاهی از زوایای مختلف آن را ضروری می‌نماید.

    تأثير شورش سفیانی، بر معادلات و تحولات اساسی در دنیای اسلام، از منطقه شام تا عراق، و حتی اعزام لشکر به عراق و عربستان، و تخریب شهر مدینه و تلاش در جهت جلوگیری از قیام امام مهدی و اعلان جنگ علنی بر ضدّ آن حضرت، بخشی از ابعاد این رخداد پراهمیت است. نشانه‌هایی چون: ندای آسمانی، کشته شدن نفس زکیه، خسف بیداء و ...، حوادثی محدود به شمار مي‌روند که در زمان اندکی رخ می‌دهند، اما قیام سفیانی حادثه‌اي ساده و محدود نیست و ماه ها به طول می انجامد و شعاع فعالیت های سفیانی منطقه شام و عراق خواهد بود.

    و اما در مباحث مهدویت، باید به نکته مهمی توجه کرد و آن اینکه: احادیث مهدویت، بویژه نشانه های حتمی ظهور، قطعه های مختلف یک پازل واحد محسوب می شوند و جدا از هم نباید بررسی شوند. و اگر نشانه های حتمی ظهور را جدا از هم و مستقل از یکدیگر، بررسی کنیم به نتایج واقعی و مطلوب نخواهیم رسید. اگر به بررسی علمی تنها یک نشانه ظهور، بسنده کنیم، ممکن است به این نتیجه دست یابیم که این نشانه، در گذشته و تاریخ واقع شده، و یا ممکن است شبیه آن در آینده، به طور متعدد، تکرار شود. اما اگر مجموعه علامت ها و نشانه ها را به صورت میدانی و در کنار هم، به عنوان قطعه های مختلف پازل واحد، توجه کنیم، به نتیجه ای واقعی تر، خواهیم رسید.
    [1] . نعمانی، الغیبۀ، ص 198.
    [2] . مهدی پور، پژوهشی پیرامون علائم حتمی ظهور، ص 21-22.
    [3] . شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 650.
    [4] . مهدی پور، پژوهشی پیرامون علائم حتمی ظهور، ص 48-49.
    [5] . شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج 2 ، ص 650.
    [6] . کورانی، الیمانیون قادمون، ص 115-116.
    [7] . شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 650.
    [8] . نعمانی، الغیبۀ، ص 301.
    [9] . سوره انعام، آيه2.
    [10] . نعمانی، الغیبه، ص 301. مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 249،
    [11] . شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 327 و 331.
    [12] . نعمانی، الغیبه، ص280.
    [13] . نعمانی، الغیبۀ، ص 300.
    [14] . نعمانی، الغیبۀ، ص 280.
    [15] . نعمانی، الغیبۀ، ص 300.
    [16] . نعمانی، الغیبۀ، ص 306.
    [17] . مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 272.
    [18] . شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 379.
    [19] . شیخ طوسی، الغیبۀ، ص 395.
    [20] . نعمانی، الغیبۀ، ص280.
    [21] . عیاشی، التفسیر، ج1، ص 65. مجلسی، بحار الانوار، ج52، ص223.
    [22] . شیخ طوسی، الغیبۀ، ص 395.

Homeمهدویت و آخر الزمان مهدویت مهدی در روایات معصومین بداء پذیر بودن وقت ظهور و علائم آن Top of Page
Zo2 Framework Settings

Select one of sample color schemes

Body

Background Color
Text Color
Link Color
Background Image

Top Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Header Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainmenu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Slider Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Mainframe Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Scroller Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Menu Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image

Bottom Wrapper

Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image
Background Color
Modules Title
Text Color
Link Color
Background Image