وضعیّت دلخراشى بود، چنان آن صحنه امام علیهالسلام را متأثر ساخت که آن قوم را نفرین کرد: «قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ» خداوند بکشد قومى که تو را شهید کرد.
در آن حال امام علیهالسلام سخت منقلب شد به گونهاى که صداى گریه آن حضرت بلند شد در حالى که کسى تا آن زمان صداى گریه او را نشنیده بود.
آنگاه فرمود: «عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا» پس از تو، افّ بر این دنیا باد. (ارشاد مفید، ص 459)
در زیارتى که با سند صحیح از امام صادق علیهالسلام نقل شده است درباره شدت این مصیبت مىخوانیم: «وَلاتَسْکُنُ عَلَیْکَ مِنْ أَبیکَ زَفَرَةٌ» سوز و گداز پدرت بر داغ تو هرگز تسلّى نیافت. (کمال الزیارات، باب 79)
طبرى مىنویسد: «حمید بن مسلم» مىگوید: در همین حال دیدم زنى سراسیمه از خیمهها خارج شد و فریاد مىکشید: «واحَبِیباه، یَابْنَ أُخَیَّاه» او به سرعت به طرف قتلگاه على اکبر مىآمد، پرسیدم، او کیست: گفتند: زینب دختر على بن ابىطالب علیهالسلام است.
آمد و خود را روى پیکر على اکبر انداخت، امام علیهالسلام دستش را گرفت و به سوى خیمهها برگرداند.
آنگاه به جوانان بنىهاشم خطاب کرد و فرمود: «یا فُتْیانَ بَنِی هاشِمٍ إحْمِلُوا أَخاکُمْ إلى الْفُسْطاطِ» اى جوانان بنىهاشم، برادرتان را به خیمهها ببرید.
در این هنگام على اکبر بر سپاه اموى حمله کرد در حالى که این رجز را مىخواند:
أنَا عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ / نَحْنُ وَ بَیْتِ اللَّهِ اوْلى بِالنَّبِىِ
وَاللَّهِ لَایَحْکُمُ فِینَا ابْنُ الدَّعِىِّ / أَطْعَنُکُمْ بِالرُّمْحِ حَتّى یَنْثَنی
أَضْرِبُکُمْ بِالسَّیْفِ أَحْمی عَنْ أبی / ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمِىٍّ عَلَویّ
منم على، پسر حسین فرزند على، به خانه خدا سوگند! ما به رسول خدا از همه کسى سزاوارتریم.
به خدا سوگند! پسر زیاد را نمىرسد که درباره ما حکم کند. آنقدر با نیزه بر شما بزنم تا کج شود، در حمایت از پدرم، با شمشیر بر شما ضربت فرود آورم ضربتى چون ضربت جوان هاشمى علوى.
پس از آن بر سپاه دشمن تاخت و بسیارى از آنان را به هلاکت رساند به گونهاى که دشمن از کثرت کشتهشدگان به فغان آمد.
با آن که تشنگى بر آن حضرت چیره شده بود یکصد و بیست نفر را به خاک افکند، و در حالى که زخمهاى زیادى برداشته بود، نزد پدر آمد و عرض کرد: «یا أبَهْ! ألْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی، وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ أَجْهَدَنی، فَهَلْ إِلى شَرْبَةٍ مِنْ ماءٍ سَبِیلٌ أَتَقَوّى بِها عَلَى الْأَعْداءِ»
پدر جان! تشنگى مرا از پاى درآورد و سنگینى سلاح ناتوانم ساخت. آیا جرعه آبى هست که بتوانم بنوشم و به جنگ ادامه دهم؟!
امام علیهالسلام فرمود: «یا بُنَىَّ یَعِزُّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلى عَلِىٍّ وَ عَلى أَبیکَ، أَنْ تَدْعُوهُمْ فَلا یُجیبُونَکَ، وَ تَسْتَغیثَ بِهِمْ فَلا یُغیثُونَکَ، یا بُنَىَّ هاتِ لِسانَکَ»
پسر جان! چقدر بر حضرت محمّد و على و پدرت، ناگوار است که آنان را بخوانى ولى پاسخى به تو ندهند و از آنان یارى بطلبى ولى یاریت نکنند. اى فرزندم! زبان خود را نزدیک آر!
آنگاه امام علیهالسلام زبان علىاکبر را در دهان گرفت و مکید و انگشتر خود را به او داد و فرمود: «خُذْ هذَا الْخاتَمَ فی فیکَ وَ ارْجِعْ إِلى قِتالِ عَدُوِّکَ، فَإِنّی أَرْجُو أَنَّکَ لا تُمْسی حَتّى یَسْقِیَکَ جَدُّکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفى شَرْبَةً لا تَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً»
این انگشتر را در دهانت بگذار و به نبرد با دشمن بازگرد امیدوارم که هنوز به شب نرسیده جدّت رسول خدا با جامى سرشار از شربت بهشتى تو را سیراب سازد، به گونهاى که پس از آن هرگز تشنه نگردى! (اعیان الشیعه، ج 1 ص 607 ؛ فتوح ابن اعثم، ج 5 ص 207 ؛ بحارالانوار، ج 45 ص 42)
على اکبر علیهالسلام به میدان بازگشت و همانند پدر و جدش على مرتضى علیهالسلام در هنگام نبرد بر یمین و یسار لشکر کوفه حمله مىنمود و به هر سو رو مىکرد جمعیت انبوهى از او مىگریختند یا به خاک مىافتادند.
«مُرّة بن مُنقِد» ناجوانمردانه با نیزهاش از پشت بر او حمله کرد که على اکبر از روى زین اسب افتاد و مرّة با شمشیر بر فرق آن حضرت زد و سرش را شکافت.
دشمن خونخوار و سنگدل و وحشى اطرافش را گرفتند و با شمشیرها بدن پاکش را قطعه قطعه نمودند.
علی اکبر، اوّلین شهید از آل ابى طالب است که روز عاشورا نزد پدر گرامىاش آمد و اذن میدان طلبید. امام علیهالسلام بى درنگ به او اجازه فرمود و در همان حال ناامید از حیات او، به قامت رعنایش نگریست و باران اشک از دیدگانش فرو ریخت.
هنگامى که امام علیهالسلام به چهره نورانى فرزندش «على اکبر» نگریست، سر به سوى آسمان برداشت و عرض کرد:
«اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلامٌ اشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، کُنَّا إِذَا اشْتَقْنا إِلى نَبِیِّکَ نَظَرْنا إِلى وَجْهِهِ، اللَّهُمَّ امْنَعْهُمْ بَرَکاتِ الْأَرْضِ، وَ فَرِّقْهُمْ تَفْریقاً، وَ مَزِّقْهُمْ تَمْزیقاً، وَ اجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَداً، وَ لا تُرْضِ الْوُلاةَ عَنْهُمْ أَبَداً، فَإِنَّهُمْ دَعَوُونا لِیَنْصُرُونا ثُمَّ عَدَوا عَلَیْنا یُقاتِلُونَنا».
خدایا! بر این گروه ستمگر گواه باش که اینک جوانى به مبارزه با آنان مىرود که از نظر صورت و سیرت و گفتار، شبیهترین مردم به رسول تو، حضرت محمّد صلى الله علیه و آله است. ما هر زمان که مشتاق دیدار پیامبرت مىشدیم، به چهره او مىنگریستیم. خدایا! برکات زمین را از آنان دریغدار، و اجتماع آنان را پراکنده و متلاشى ساز و آنان را گروههاى مختلف و متفاوتى قرار ده، و والیان آنها را هیچگاه از آنان راضى مگردان! که اینان ما را دعوت کردند تا به یارى ما برخیزند ولى اینک ستمکارانه به جنگ با ما برخاستند».
امام علیهالسلام رو به عمر بن سعد کرده، فریاد زد:
«مالَکَ؟ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ! وَ لا بارَکَ اللَّهُ لَکَ فِی أَمْرِکَ، وَ سَلَّطَ عَلَیْکَ مَنْ یَذْبَحُکَ بَعْدی عَلى فِراشِکَ، کَما قَطَعْتَ رَحِمی وَ لَمْ تَحْفَظْ قَرابَتی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله»
خدا نسل تو را ریشه کن کند و به هیچ کارت برکت ندهد و بر تو کسى را چیره سازد که سرت را بعد از من در بستر از تن جدا سازد، همان گونه که تو رشته رحم مرا قطع کردى، و پیوند مرا با رسول خدا نادیده گرفتى!».
آنگاه امام با صداى رسا این آیه را تلاوت کرد: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»؛ خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد، آنها فرزندان (و دودمانى) بودند که (از نظر پاکى و تقوى و فضیلت) بعضى از بعضى دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست.
حضرت علی اكبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1)سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.
پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)
او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد .
ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت كرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.
بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است. (3)
نقل است روزی علی اكبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اكبرسئوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوك؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت كند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.
درباره شخصیت علی اكبر(ع) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (4)
در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:
« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.(5)
این قول مبتنی بر این است كه وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و كوفه تربیت و رشد و كمال یافت.
امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
به هر روی علی اكبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می كرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می كند: هنگامی كه اباعبد الله الحسین علیه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا می كرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مكاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اكبر(ع) در كنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده كلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این كاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكی نداریم،
گفتنی است، با این كه حضرت علی اكبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نكرد، بلكه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:
أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ
أضربكَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ
وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحكُمُ فینا ابنُ الدّعی
وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیكَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. (7)
علی اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مباركش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوك نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناك و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی كه سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:
ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدك العفا.(8)(فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)
در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.(9)
اما از این كه وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا كوچك تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر این كه وی از جهت سن كوچك تر از علی اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لی اخ یقال له علیّ اكبر منّی قتله الناس ...(10)
مقبره حضرت علی اكبر علیه السلام در كربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از وعلی علی ابن الحسین ، آقا علی اكبر علیه السلام می باشد.